(1) "غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْه"
🔻اشیاء از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر اند.🔺
✍️ حقیقت و واقعیت معطّل کسی نمی ماند. صبر نمی کند تا فهم تو نسبت به آن درست شود و سپس کارش را بکند. کسی که فاز مثبت و منفی برق را با هم لمس کند، برق به او نمی گوید چون نمی دانستی من کشنده ام یا از من غافل بودی، فعلا از تو می گذرم، او را خواهد کشت.
👀 دور دیدن امری نزدیک، مانند دور دیدن خودرویی در آینه محدّب، آن را از ما دور نمی کند و ندیدن و غفلت از آن نیز همینطور.
✅ عالَم، انباشته از این واقعیت ها و حقیقت هاست که هیچ یک تعارفی با انسان ندارند. اگر آنها را نبینی یا درست نبینی، عیب از حقایق نیست، تو تنظیم نیستی. آینه محدّب یا غبار گرفته اندیشه ما یا عوض کردن کانال اندیشه برای ندیدن شبکه حقیقت، همه بی تاثیر است؛ برق تو را خواهد گرفت، ماشین عقبی با تو تصادف خواهد کرد. نمی شود در وسط اتوبان ایستاد و چشمان خود را بست به این امید که کامیون ها از روی ما رد نشوند.
✅ حقیقت ها به این امور پیرامونی خلاصه نمی شوند. به نظر تو، دامنه این حقایق تا کجاست؟ تعدادشان چند تاست؟ فقط بیرونِ مادی است یا درون نیز برای خود حقایقی دارد؟ آیا حقیقت یک لایه است و فقط همین عالم است یا چند لایه است و مثل پیاز چندین لایه دارد؟ تو از آنها غافلی و بی خبری یا هشیار و آگاه؟ حال که هشیاری خودت را با آنها تنظیم کرده ای یا وسط اتوبان دست روی چشمانت گذاشته ای؟ الان حتما به خودت می گویی که افسوس، بارها تجربه زیر گرفته شدن توسط حقیقت ها را دارم ولی حتی از این تجربه ها هم غافلم.
مثل ما مثل آینه هایی است که برخی محدب اند و برخی مقعّر، برخی شکسته و برخی مات.
⛔️ بی خیالی و غفلت بد دردی است. باید خود را با عالم پر از حقیقت تنظیم کرد تا بتوان آرام و سالم زندگی کرد. و گرنه بدان که حقیقت معطّل کسی نمی ماند. به خود بنگر؛ شاید ناآرامی های تو نتیجه تصادف با حقایقی باشد که از آن ها غافل بوده ای یا درست آن ها را در آینه پندارت ندیده ای.
🤔حالا چه باید کرد؟ این همه حقیقت را، این دنیاهای پیاز گونه را چگونه باید شناخت؟ چگونه باید خود را با آن ها تنظیم کرد؟
(2) 🔻قوطی کبریت در بیابان🔺
"مثلهم کمثل الذی استوقد نارا..."
📽 بیابانی را فرض کن در انتهای تاریکی؛ به قدری تاریک که اگر دست خود را مقابل چشمانت بگیری نمی توانی ببینی. هر آن چه از خطرات و امور هولناک فکرش را بکنی در آن برای بلعیدن تو مهیاست. هرآنچه از ثروت ها و لذت ها و راحت ها هم هست، آنجا هست. ولی چه فائده؟ چون نمی بینی و از اطراف بی خبری نه از آن در امانی و نه از این بهره ور.
🧑🏽🦯بیابان بی کران است؛ تو هم باید بی کران حرکت کنی؛ اصلا خودت را هم بی کران بپندار. می توانی بی کران هلاک شوی و بی کران جمع کنی و بیابان را ببلعی.
🔥 اصلا با هیچ نورافکنی این بیابان روشن نمی شود؛ نهایتا چند کیلومتر را روشن کند. تو هم که یک قوطی کبریت بیشتر نداری؛ کبریتی روشن می کنی و با توکل به نور کبریت چند لحظه ای راه می روی. شاید عقربی را رد کردی و شاید سکه پولی هم کاسب شدی.
🤷♂️ کبریت خاموش شد؛ خب یکی دیگر روشن می کنم. ولی به کدام سو باید بروم؟ آیا الان در لبه پرتگاه نیستم؟ آیا هیولایی مرا در دهان نگرفته؟ آیا از روی ثروتی بی کران، نابینا رد نمی شوم؟ چه بخورم؟ توشه فردایم را چه کنم؟ یکی دو روز که نیست.
🌩 به جز نورکبریت گاهی نور رعد هم به دادم می رسد؛ البته ابتدا مرا زهره ترک می کند بعد چند ثانیه مرا دلگرم می کند. چشمم روشن می شود ولی گوشم کر. خلاصه هر چه دارم و رو به هر چیزی می آورم، در مقابل بی کران این بیابان و راه بی پایان حقیر است.
👈 این وضعیت انسانی است که در این دنیای فرورفته در ابدیت و برآمده از ازلیت، در این بیابان بی انتها، می خواهد با تکیه بر امور گذرا و کوچک لختی بیاساید. ثروت و دنیا و اعتبار، تفریح و موسیقی و لذات، همه حکم آن دانه دانه کبریت ها را دارند. چند لحظه ای در بیکران، به خیالم مرا پیش می برند. دیگران هم همان رعد و برق اند؛ نوری می دهند ولی گوش را می آزارند.
🤔به خود بنگر؛ در ناآرامی های خود در این بیابان بی کران با چه خود را آرام می کنی؟ از چه نور می جویی؟ بعد ببین چقدر آرام شده ای، دوام آرامشت چند روز است؟ شاید هم چند ساعت بلکه چند لحظه. آرامش پایدار را تجربه کرده ای؟ به نظرت در این بیابانی که تصویر کردم، چه کار باید کرد؟ هم آرام و ایمن بود و هم هرچه می شود در و گوهر جمع کرد، حواله سعادت گرفت، بلیط پرواز، کلید مسکن ابدی.
باید نورافکنی جست بزرگتر از بی نهایت این بیابان، خورشیدی به وسعت بی منتها، راه بلدی که یک قدمش در ازل است و دیگری در ابد.
به خود و دنیای درونت مراجعه کن؛ ببین در این بیابان نورافکنت چیست و خود، در چه حالی؟
❗️زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت.
——————————————————————
پ.ن.
آیات 17 تا 20 سوره مبارکه بقره :
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ ﴿١٧﴾ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿١٨﴾ أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ ﴿١٩﴾ يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ ۖ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢٠﴾
سرگذشتشان چون سرگذشت کسانی است که [در شب بسیار تاریک بیابان،] آتشی افروختند [تا در پرتوِ آن خود را از خطر برهانند]، چون آتش، پیرامونشان را روشن ساخت، خداوند [با توفانی سهمگین،] نورشان را نابود کرد، و آنان را در تاریکیهایی که جایی را نمیدیدند [حیران و سرگردان] رها ساخت (١٧) آنان [از شنیدن حقایق] کر، و [از گفتن و پرسشِ از واقعیتها] لال، و [از دیدن نشانههای قدرت الهی] کورند؛ به این سبب [از مسیر شیطان به راه مستقیم] باز نمیگردند (١٨) یا [سرگذشت آنان] مانند [دچارشدگان به] رگباری شدید از آسمان است که در آن رگبار، تاریکیهای متراکم و رعد و برقِ [خطرزا] است، انگشتانشان را از [صدای هولناک] صاعقهها به علت بیم از مرگ در گوشهایشان میگذارند [درحالیکه راهِ گریزی از خطر مرگ برای آنان نیست،] و خداوند به منکران [حقایق] احاطه [فراگیر و کامل] دارد (١٩) نزدیک است که آن برق [بسیار درخشان، روشنی] چشمهایشان را برُباید، هنگامی که بر آنان بتابد در پرتوِ آن راه میروند، و چون فضا را بر آنان تاریک کند میایستند، و اگر خدا میخواست [شنوایی] گوش و [بینایی] چشمِ آنان را به کلی نابود میکرد [تا برای همیشه از شنیدن حقایقِ هدایتگر و دیدن آثار الهی محروم گردند؛ زیرا] خداوند بر هرکاری تواناست (٢٠)
(3) 🔻مخاطب خاص🔺
" وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما".
✍️ نفس انسان، موجود پیچیده و غریبی است؛ مدام در انقلاب و دگرگونی است. به همین دلیل به آن قلب هم می گویند. زود اثر می پذیرد؛ هم از خوبی ها و هم از بدی ها. صراطی است که از عالم ماده تا جوار خداوند کشیده شده است، هر کاری که می کند به وسعت و امتداد این صراط رویش تاثیر می گذارد. بله، اعمال انسان تا ابد با اوست و از آن گریزی نیست.
🔹 هر بدی و خوبی، مانند دانه ای است که در زمین ابدیت کاشته می شود، روزی سر بر می آورد؛ خیلی بزرگ، خیلی عجیب، اصلا باورت نمی شود که این محصول عمل توست. چه پاداش باشد چه عذاب.
‼️ گناه یعنی دانه ای که اگر آن را در زمین وجودت بکاری، این اقتضا را دارد که تا ابدیت تو را گرفتار کند، روزی چشم باز کنی و ببینی یک فعل کوچک، چه دنیای آزار دهنده ای برای تو ایجاد کرده. آری این، از عظمت و شگفتی نفس انسان است؛ توضیح و تبیین فلسفی اش برای وقت دگر.
🔹 ساده تر بگویم؛ گناه مانند یک مین است که انسان در مسیر آینده خود می کارد. اگر زیاد شود پیش رو و آینده دنیا و آخرت او تبدیل به میدان مین می شود. خیلی از اتفاقات ناگوار و ناآرامی های انسان، نشانه رفتن روی یکی از این مین هاست؛ چه بداند چه نداند.
https://eitaa.com/basmale
🤲 استغفار، یعنی خداوندا!! من کارهایی کرده ام که پیش روی خود تا ابدیت میدان های مین کار گذاشته ام. خنثی کردن آنها از حیطه قدرت من خارج است. نمی دانستم نفس این قدر پیچیده است. نمی دانستم یک خطا می تواند چنین بزرگ و طولانی مرا رنج دهد. تو بیا خنثایشان کن.
👈 بی خود نیست که این قدر گفته اند استغفار کنید؛ طلب مغفرت کنید. مغفرت یعنی همین. رجب هم که ماه و بهار استغفار است.
🕋 اما گاهی ما خود برای خود استغفار می کنیم که اگرچه مؤثر است ولی اندازه استغفار ما به اندازه کوچکی خود ماست. ولی می توان کاری کرد و وارد حریمی شد که در آن جا رسول خدا که حبیب و مراد خداست برای ما استغفار کند؛ این دیگر رد خور ندارد. نتیجه استغفار نبی برای ما این است : لوجدوا الله توّاباً رحیماً. اگر رسول الله برای کسی استغفار کند آن شخص می یابد خدا را که چه کریمانه توبه او را پذیرفت و با رحمت خاص خود نه تنها آن میدان های مین ابدی را خنثی کرد بلکه آن بدی ها را برایش تبدیل به سرمایه کرد!! چه معامله ای.
📖 در روایتی با سند معتبر در کتاب اصول کافی امام باقر علیه السلام می فرمایند خداوند در آیه ای از قرآن مولای بزرگ عالم، پدر مهربان هستی، علی مرتضی را خطاب قرار داده.
👈 به علی جان خود می گوید : ای ولیّ اعظم من و ای عصاره و حقیقت رسالت، ای نبأ عظیمِ نبوّت ختمی. اگر کسانی که گناه کرده اند و به نفس خویش ستم کرده اند و تا ابدیت، از درون خود را گرفتار و درگیر کرده اند، سراغ تو بیایند، به حریم ولایت تو وارد شوند و در آن حریم از من خدا طلب مغفرت کنند، رسول من برای آن ها استغفار می کند.
👈چون می بیند اینان اند که نمک رسالت را پاس داشته اند، این هایند مؤمنین. این ها دردی کشان پیمانه ولایت علی اند. حیف است روی مین های خودکاشته بروند. برایشان از خداوند که مغفرت به همان معنایی که گفتم تنها کار اوست، طلب مغفرت می کند. آنگاه می یابند خدا؛ به تواب بودن به رحیم بودن.
🚀 پس بشتابید به سوی مولای رهایی بخش؛ به او دل بدهید، پیوند بخورید. کیست مولا، آنکه آزادت کند.
😭 ای مخاطب خاص خداوند؛ ای پدر خاکیان و فروغ افلاکیان. بابا جان؛ قربانتان شوم. مرا بپذیر، پاکم کن، برای خود یا ابو تراب، خاکم کن. دوباره مرا بساز، چیز بهتری بساز. سپس به دم عیسی پرورت، خدایی ام کن. همه امیدم به تو و رجب توست. یا علی
ابو تراب به خاکت سری بزن بابا
ز خانه دل تارم دری بزن بابا
ز اوج قاف ولایت، به بال رحمت خویش
به سوی جمع یتیمان پری بزن بابا
عجب فتاده دلم از ازل به دام علی
——————————————————————
پ.ن.
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ أَوْ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ: لَقَدْ خَاطَبَ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي كِتَابِهِ قَالَ قُلْتُ فِي أَيِّ مَوْضِعٍ قَالَ فِي قَوْلِهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً. اصول کافی ج1 ص 391.
2- وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا. (اگر آنان هنگامی که [با ارتکاب گناه و رفتوآمد با طاغوت] به خود ستم کردند نزد تو (یعنی مولا امیرالمؤمنین)میآمدند و از خداوند درخواست آمرزش میکردند، و پیامبر هم برای آنان خواستار آمرزش میشد مسلّماً خداوند را بسیار توبهپذیر و مهربان مییافتند)
https://eitaa.com/basmale
(4) 🔻بهشت یقین🔺
"و اعبد ربّک حتی یاتیک الیقین"
🤔 خود را می شناسی؟ خود را نمی شناسی؟ پس چه چیز را می شناسی؟ اگر خودت را نمی شناسی هیچ شناختی به درد تو نمی خورد.
💡 خیالت را راحت کنم؟ نشانه ای برایت بگویم که خیلی واضح ببینی خودت را می شناسی یا نه؟ گوش کن
اگر به این شناخت از خودت به عنوان یک انسان رسیده ای که سعادت و نیکبختی و آرامش، چیزی است که باید از درون انسان بجوشد و اتفاقی است که باید در درون انسان رخ دهد، خودت را شناخته ای. ولی اگر هنوز فکر می کنی آنچه در بیرون از تو در حال رخ دادن است، سعادت ساز یا سعادت زداست، هنوز خود را نشناخته ای؛ برای خود فکری کن. هر چقدر دور و برت، با دارایی های بیرونی شلوغ باشد، و هر چقدر خالی باشد، تا تو را حقیقت تو را خود تو را نفس تو را تغییر ندهد، وضعیت تو عوض نمی شود. بهشت از درون تو می روید، سعادت در درون تو متولد می شود، جای دگر دنبالش نباش.
✍️ اگر بگویی در درونم چه اتفاقی بیفتد تا سعادت مند باشم و درونم بهشتی برپا باشد، گویمت که دنبال یقین باش؛ یقین اکسیر اعظم است. این که معنای یقین چیست را به نوشته ای دیگر موکول می کنم تا در آن از جمال این عروس رحمانی که به حجله جان می آید، پرده بردارم. ولی فعلا با همین شناختی که از یقین داری و می دانی می شود در تحول درونی به وضعیتی رسید که از دنیا بزرگتر شد و مثل اولیای خدا و اهل یقین، در انتهای آرامش توحیدی زیست کرد و دست در جیب خداوند داشت و حسن حال خداوندی را چشید، با ما همراه باش.
📖 در آیه آخر سوره مبارکه حجر خداوند به نبی اکرم صلی الله علیه و آله، به عین انسان و انسان العین امر می کند که تا زمان مرگ باید اهل عبادت باشی. در این معنا یقین را مفسرین به معنای مرگ گرفته اند و از آن استفاده می کنند که عبادت تعطیلی بردار نیست؛ صوفی نشوی، فکر نکنی زمانی از عبادت بی نیاز می شوی. این که چرا از مرگ تعبیر به یقین شده هم بحث خود را دارد.
🕋 امّا پرده ای دیگر از این آیه این است که اگر می خواهی به یقین برسی، باید عبادت کنی متعبّد باشی، حلیف سجده و ذکر و دعا و تلاوت و اشک و سحر و روزه باشی. رجب شناس و شعبان و رمضان شناس باشی. جمعه را دریابی. مناجاتی شوی، به خرابات توسل و تعشّق دوست وارد شوی و آن جا بمانی.
👈 رفقا گمان نکنید با صرف اندیشه و قبول داشتن حقائق می شود اهل یقین شد. باید برنجت را بریزی در آب عبادت خیس بخورد. فکر نکنی یکی دو روزه الا بذکر الله تطمئن القلوب را می چشی. فکر نکن این درخت یک دو ماهه ثمر می دهد و لمس می کنی ولایت ربوبی را.
🤲 در این ماه های خاص که ظرف عبادت است باید متعبّد شدن و عابد بودن را تمرین و تثبیت کرد؛ داغ سجده را نه روی پوست ظاهر پیشانی بلکه باید بر جبهه وجود، بیفروزی. باید برای عبادت برنامه داشت؛ سحر داشت دعا داشت روزه داشت.
در یکی از دعاهای ماه رجب از خداوند می خواهیم که به ما "یقین العابدین" عطا کند و صبر شاکرین. بله؛ اگر شاکرین و نعمت بینان و نمک شناسان، به صبری خاص می رسند، این عابدین اند که مخصوص به یقین اند. روشن است، صرف عبادت بدون افزوده هایی خاص مثل پرهیز از گناه و ادب و تقوی و مال حلال بی تاثیر است ولی تا عابد نشوی، مسیر یقین را طی نمی کنی. پای این مسیر بمانیم؛ عبادات نقشه گنج اند، دستورات عبادی اهل بیت رهآوردشان گنج یقین است. نکند در عبادت وجهه همّتت حاجت طلبی باشد. 👈 دنبال یقین باشد، دنبال این باش که با این دعا ها و دستورات، به حال و احوال و حقایق این دعاها برسی. یقین کنی که او مالک حوائج توست، باور کنی که خاب الوافدون علی غیرک. بیابی که آسمان و زمین از ولی خدا پر است و توحید چون خورشید ظاهر.
👈 هر چه زودتر به گود عبادت بیایی سریع تر حرکت می کنی، زمان پختگی ات جلو می افتد. می توانی به جایی برسی که واقعیات الهی عالم برایت مثل دودو تا چهار تا شود، مثل ممکن نبودن اجتماع نقیضین شود بلکه روشن تر. آن وقت است که به شبهات خدانشناسان بی یقین می خندی؛ وقتی از بدگمانی و کم گمانی به خداوند می شنوی حالت بد می شود. غیرت توحیدی ات می گوید برایتان متاسفّم ای خدا ندیده های بی یقین.
☀️ مسکویه در کتاب تهذیب الاخلاق و طهارة الاعراق کلامی از یکی از حکما نقل می کند که در انتها ترجمه اش را بیان می کنم : " در صورتی که از طبیعت {یعنی هواهای نفسانی و مادی}و خواطر رها شوی، پر از همّتی الهی و شعاری خداوندی خواهی شد. سپس معرفت و شوقی به سوی حق تو را فرا می گیرد؛ در این صورت است که به امور الهی یقین پیدا می کنی همان گونه که به امور بدیهی و اولیات مانند دو دو تا چهار تا و ممکن نبودن جمع نقیضین یقین داری و این ها برای تو تبدیل به اموری بدیهی و روشن تر از آن ها خواهد شد. با انشکافی روشن تر و وضوح و شفافیتی بیشتر و لطافتی افزون تر".
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
(5) 🔻بهمن، فر ایمان ماست.🔺
" إنّ الذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا "
✍️ هر انسانی کانال وجودی و مجرای خاصی به دریای حقیقت است. می تواند به پیوند و نگرشی مخصوص به خود از حقیقت برسد که مال خود اوست. یکی از معانی معرفت نفس همین است که آن کانال وجودی خاص خودت را بشناسی و بدانی تو به عنوان یک گونه خاص انسانی کیستی. نکند در این عالم نقش خود را بازی نکنی و بخواهی نقش دیگران را ایفاء کنی. این گنج عظیم معرفتی را در همین حدّ داشته باش؛ شاید زمانی بیشتر بیانش کنم.
💪 امروز که با غرور و افتخار از بلندای قلّه انقلاب به دامنه تاریخ می نگریستم که خداوند چه عنایتی به ما کرده، دنبال صید نگاهی مخصوص به خود نسبت به این انقلاب بزرگ بودم. سرود ملی پخش می شد؛ بهمن فر ایمان ماست.
مجذوب این عبارت شدم، چه ایمان با شکوهی در این انقلاب هویدا شد.
یکی از جلوه های این ایمان با فر و شکوه که خود را در عصر و ظرف انقلاب به رخ کشیده است این است که تمام مفاهیم و کمالات متعالی اجتماعی قرآنی را در چهره این انقلاب می توان دید. انقلاب به سان فیضی مقدّس، همه این کمالات بزرگ اجتماعی را از کمون فطرت ها آشکار ساخت.
1️⃣ ایّاک نعبد و ایّاک نستعین؛ ما می خواهیم تنها عبد تو باشیم و در این دنیای شلوغ جز تو یاری نجوییم.
2️⃣ انّ الذین قالوا ربّنا الله؛ ما بر آنیم که تنها تو را مالک و مدبّر انسانیت بدانیم و در راه ان ربوبیت استقامت کنیم. هرچه بادا باد.
.
3️⃣ فالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا؛ اذیت شدن در راه تو سرمه چشمان ماست و کشته شدن عادت و کرامت ما. داریم مترنّم به نوای بزرگ مردان تاریخ می شویم.
4️⃣ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا؛ باید در پیوند ولائی با هم، در راه حق و ربوبیت الهی صبر کرد و ایستاد و ایستاند و با پیشانی جبهه حق در مرابطه بود.
5️⃣ إلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ؛ بله پایداری در راه حق صبر و تواصی می خواهد.
📖 خودتان یک دور قرآن را با این دید که کمالات اجتماعی مربوط به جمع ایمانی را در قرآن پیدا کنید تلاوت کنید. سپس ببینید چه مقدار از آن را در این انقلاب می بینید.
👈 دوستان ایمانی؛ انقلاب را باید از بلندای قله ایمان قرآنی دید و تحلیل آن را از قرآن طلب کرد نه از مناسبات مادی دنیای امروزی.
این مدّت مثلا همین دیشب در حرم بانوی کرامت، سخنرانی تمام صحبتش پیرامون انقلاب در مورد آب و گاز و نان و....بود؛ سبحان الله. می خواهیم با این امور مردم را به انقلاب بپیوندانیم؟؟ کسی که با نان بیاید با آبی نیز برود.
مگر انقلاب ما برای رسیدن به آسایش دنیا به تفسیر غربی آن بود؟ مگر رادمردان تاریخ که در مسیر انبیاء و امامان پایمردی کردند و هر آن چه از آزار و اذیت و تلخی بود را به جان خریدند، دنبال آسایش جاهلانه بودند؟ مگر معیار و میزان همراهی ما با خدا و خدائیان، این است که ما را در آسایش تن فرو برند و اگر نشد رها کنیمشان؟
❗️❗️حقیر نگرش مادی به انقلاب را بزرگترین حجاب عقل و دل در نسبت با انقلاب می دانم. حجاب اکبر❗️❗️
💡نکند به اسم جهاد تبیین مردم را در حجاب اکبر فرو بریم. جهاد تبیین یعنی تلاش همه جانبه برای نشان دادن سیمای واقعی انقلاب، از افق فر ایمان به آن نگریستن و همه چیز را در پای آن به جان خریدن. نمی گویم از دستآوردهای دنیایی این انقلاب نگوییم که البته همراه با شکست ها و بی کفایتی ها و خیانت های برخی نیز بوده، امروز نیز همین ها برای مردم رنج هایی درست کرده، ولی شما را به خدا، خطای راهبردی مرتکب نشویم و مردم را در حجاب اکبر فرو نبریم.
📖 قرآن به ما در تعامل با این انقلاب حق مدار، چه دیدی می دهد؟ قرآن بخوانید؛ منطق قرآن در همراهی با انبیاء و حرکت های حق مدار تاریخ چیست؟ حسین بن علی به تو چه درسی داده در هیئت و روضه؟ اگر مَردیم عقل مخاطب را ارتقاء دهیم تا بفهمد این عزّت که ملجأ و ملاذ آزادی خواهان و نور چشم مستضعفان شده ایم و استکبار انا ربّکم الاعلی گو را فلج کرده ایم یعنی چه؟ در غیر این صورت یا نتوانسته ایم جهاد تبیین کنیم یا کاری کم اثر و موقّتی بلکه گاهی با اثر عکس انجام داده ایم. نمی شود با دنیا، حق مدار و ایمان خواه و مرد انقلاب تربیت کرد.
👈 روح جهاد تبیین این است؛ مابقی امور اگر به تقویت این روح کمک کند، جهادی است موفق و حکیمانه و الّا خطایی است سفیهانه از فردی نارشید که کالای گرانبهای انقلاب را به ثمن بخس دیده و ارائه کرده.
رفقا؛ بکوشید فر ایمان را در این انقلاب ببینید و بنمائید و مردم را با جهاد تبیین آرمان نگر کنید.
🍗 همه عقول یک دست نیستند. برخی با آب و نان، با حق همراه می شوند و باید نشان داد که این انقلاب برای دنیای آن ها هم بهتر بوده، حرفی نیست. ولی آنچه امروز به اسم جهاد تبیین جاری است، چندان بوئی از چشیدن و چشاندن فر ایمان در آن نیست. سال های دفاع مقدّس یادمان نرفته، آن شکوه و آن ایمان جمعی را.
🌆 کلید واژه آسایش غربی را هم دریابید؛ سبک زندگی ها غربی شده و مدل زندگی آن ها و داشتن دارایی های آن ها شده تعریف ما از آسایش و هر آنچه آنها ندارند، نداشتن آن شده دنیای ویران.
پرواضح است که این حرف ها توجیه خطاها و بی کفایتی ها و رنج هایی که برخی بر این مردم شریف تحمیل کرده اند نیست؛ ولی برادر ایمانی، نگرشت به دنیا باید قرآنی باشد، علوی باشد. جهاد تبیین این ها را هم دارد؛ اگر مجاهدی و پیل مرد عرصه دین، بکوش عقل مخاطب را دگرگون کنی لااقل این را اصل بدانی در عمل به فرمان جهاد رهبر و الّا نمی توانی بسازی کسی را، تنها می توانی لَختی چهره او را به سمتی بچرخانی، دلش را بپا، عقلش را به دست بگیر، رشدش بده، قرآنی اش کن. اگر می خواهی به او بگویی انقلاب برای دنیای تو هم بهتر بوده، نمی توانی با نگرش مادی غربی به دنیا این را به او بنمایانی. هر چه به او نشان دهی او زاویه دیگری از کمبود دنیایی اش را به تو نشان می دهد، لااقل در دلش سوسو می زند. انقلاب چیز دیگری است و تبیین آن هم مرامی دیگر.
اللهم اجعلنا من دعاتک الداعین الیک و هداتک الدّالین علیک و من خاصّتک الخاصّین لدیک. (دعای پنجم صحیفه مبارکه سجادیه.)
(6) 🔻رستخیز ناگهان🔺
"قُل انّما أنا بشرٌ مثلُکم یوحی إلیّ أنّما إلهُکم الهٌ واحدٌ"
✍️ در بستر دین عزیز اسلام و کتاب مبین دین، قرآن، پدیده های بسیار اسرارآمیزی وجود دارد. افسوس که نتوانستیم پدیده های اسرار آمیزی چون وحی را به آن چهره زیبایش به تصویر کشیده و با آن از بشریت دلربایی کنیم. سینمای خیالی هالیوودی نیز با امثال ارباب حلقه ها در سراب خیال، اوهام به خورد مردم می دهد.
☀️ وحی از آن پدیده های اسرار آمیز است که خود دریایی از اسرار است. وحی چیست؟
👈 از نظر مفهومی با زبان ساده می توان وحی را عمیق ترین، زلال ترین، راقی ترین و پاک ترین شیوه و کانال ارتباطی با خداوند تعریف کرد. اگر کسی از ارتباط قلبی درونی شهودی با خداوند چیزی شنیده و یا احیاناً تجربه ای داشته، تا حدی می تواند درک کند که هنگام صحبت از وحی از چه حقیقتی داریم سخن می گوییم و چه قدر عمق و شفافیت و عصمت و واقعیت داشتن در این فضا حساس است و گرنه چه خیالات و اباطیلی که شیطان و نفس به اسم کشف می تواند به خورد انسان بدهد.
📝 می خواهم کمی پیرامون وحی خاص محمّدی صحبت کنم. زراره می گوید از امام صادق علیه السلام پیرامون حال شیدائی و سرگشتگی خاصی که هنگام نزول وحی به رسول خدا عارض می شد سؤال کردم. حضرت فرمودند این حالت زمانی بود که وحی بی واسطه بر ایشان نازل می شد و بین ایشان و خدا کسی نبود؛ این حالتی بود که هنگامی که خداوند بر ایشان تجلی می کرد، بر حضرتش عارض می شد.
بعد فرمودند : تلک النبوّة یا زرارة. این است حقیقت راقی و الهی وحی و نبوّت؛ آن را بزرگ ببینید. با عینک عصمت به آن نگاه کنید و سپس حضرت به نشانه خضوع به مقام وحی و نبوّت با حالتی خاص چهره خود را به زمین نزدیک کردند.
‼️وحی ختمی که در قالب بعثت نبی اکرم خود را عیان کرد، انقلاب و رستخیزی عظیم در وسیع ترین و ناب ترین گوهر هستی است که با جانی شوریده از حرارت تجلی الهی، آمده تا تمام عالم را بشوراند و بر انگیزد؛ محمّدی کند. الحمدلله ربّ العالمین را در بر قامت عالمین کند.‼️
📖 در آیه شریفه سوره کهف تمام تفاوت نبی اکرم با دیگر بشر، همین وحی است؛ وحی توحید یا توحیدی از جنس وحی که در دل خود رزق توحید همه نفوس را دارد. آمده تا رحمت بی منتهای الهی را بر همه عوالم و نفوس بگستراند.
🔥 ما در عصر رستخیز محمّدی زندگی می کنیم؛ رستخیزی که حامل رزق توحید همگان است؛ الهکم اله واحد. دریای به خروش آمده الهی آمده که کانالی برای وصل شدن نفوس به خود باز کند بلکه به همه نفوس بفهماند هر کدامتان جدولی خاص به دریای توحید من می توانید باشید.
این ها را گفتم که اوّلا خرده ای از رستخیز عظیم نبوّت ختمی را ترسیم کنم که چیزی است از جنس وحی، از قرب بی واسطه الهی از تجلی ذات حق بر عبد مصطفای خویش.
بعد بگویم که ما هم باید به رستخیز برسیم و در جانمان اتّفاقی از سنخ اتّفاقی که در بعثت برای حضرتش افتاد، رخ دهد. عقل و قلبمان به عقل و قلبی دیگر تبدیل شود. انسانی دیگر شویم؛ از زندگی برای خود و بر محور خود رهیده و به جبهه حق و نصرت او وارد شویم. در این وادی پست و مأموریتی به ما بدهند. شب قدری داشته باشیم.
🤔 خوب است بعثت را در نسبت با خداوند و در نسبت با خویش نیک بشناسیم و بعد از خود بپرسیم که ما چه قدر از قبر خویش مبعوث شده ایم و وارد قیام و قیامت محمّدی شده ایم. من که چیزی در خود نمی بینم؛ کفران نعمت بعثت و زیست در عصر ختمی کرده ام. ولی به فضل و رحمت دوست امیدوارم کماکان..... .
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا
———————————————————————————————
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ وَ الْفَضْلِ ابْنَيْ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيَّيْنِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ الْغَشْيَةُ الَّتِي كَانَتْ تُصِيبُ رَسُولَ اللَّهِ ص إِذَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فَقَالَ ذَاكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاكَ إِذَا تَجَلَّى اللَّهُ لَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ تِلْكَ النُّبُوَّةُ يَا زُرَارَةُ وَ أَقْبَلَ بِتَخَشُّع. (توحید صدوق)