eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
565 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
(۳۴)🔻تأمّلی تفسیری🔺(این نوشتار بیشتر برای مخاطبین حوزوی و علاقه مندان به دقّت های تفسیری است.) ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. 📝 می خواستم چند کلمه ای پیرامون پدیده شگفت انگیز اربعین از زاویه نگاه این آیه شریفه و عنوان قرآنی شعائر الله بنویسم، ولی سؤال مهمی در ذهنم خطور کرد که مانع شد. ⚠️ آن سؤال این بود که مفهوم "شعائر الله" چه دامنه ی مصداقی ای دارد و خط کش و معیار این که امری را از شعائر الهی بنامیم چیست؟ آیا ممکن نیست بر خلاف عموم مفهومی اش، از دامنه مصداقی محدودی برخوردار باشد و در نتیجه نتوان آن را بر غیر از آن موارد بر مورد دیگری هرچند امری عظیم باشد، اطلاق کرد؟؟ 📚 به کتب مختلف لغوی، تفسیری و فقهی که مراجعه کردم این ظنّ تقویت شد و لااقل حساسیت بیشتری برای کاوش در ذهنم برانگیخت. 👈 در کتب فقهی شیعی قبل از علامه حلّی از آیه شریفه به عنوان قاعده ای کلی برای استنباط برخی احکام صرفاً در باب احکام حج استفاده شده است. ظاهراً نخستین بار این علامه حلی است که از این آیه به عنوان یک کبرای کلّی برای استنباط احکامی در غیر از باب حج هم استفاده کرده است. پس از ایشان نیز این کبری به وفور توسط فقها استفاده شده و پیش فرض بیان نشده این استنباط ها، محدود نبودن مصداقی شعائر الله به اموری مربوط به حج است که در قرآن بیان شده است. 👈 این کاوش مصداقی چندان در کتب فقهی مورد استقبال واقع نشده و بیشتر در کتب تفسیری، آن هم به صورت نه چندان گسترده مورد توجه واقع شده است و نکته اش هم همان پیش فرض بودن توسعه مصداقی شعائر الله است. 👈 در این بین برخی از علماء از جمله مرحوم نراقی به صورت مفصّل، در کتاب عوائد الایّام و در عائده ثانی، در بحثی عالمانه، قبل از پرداختن به حیثیت کبروی آیه به مثابه یک قاعده فقهی، ابتداء به کاوش از حقیقت عنوان شعائر الله در قرآن پرداخته است و چند احتمال برای آن ذکر کرده است : 1⃣ خصوص شتران قربانی 2⃣ همه اعمال و مناسک حج 3⃣ جایگاه ها و امکنه انجام مناسک حج و نمادهای مهم در بحث حج مانند صفا و مروه 4⃣ نمادهای طاعت و بندگی خدا و احکام دینی ♦️در سه نظر نخست، عنوان شعائر الله اختصاص به مقوله حج دارد و در نظرچهارم است که از نظر مصداقی به امور غیر از حج نیز توسعه داده شده است. سپس این عالم بزرگ، با بحثی عالمانه این گسترش مصداقی را رد کرده و اختصاص شعائر الله به بحث حج را اختیار می کنند. ♦️در برخی کتب تفسیری نیز این بحث مصداق پژوهی وجود دارد و در بین مفسرین نیز نظراتی عالمانه مبنی بر این عدم توسعه مصداقی وجود دارد. اگرچه قائلین به توسعه مصداقی بیشتر این توسعه را پیش فرض گرفته و چندان به اقامه دلیل بر آن نپرداخته اند ولی در این بین هستند کسانی که شواهد و قرائنی نیز ارائه کرده اند. در آن سو قرائن و شواهدی از خود آیات قرآن وجود دارد که قول به عدم توسعه مصداقی را به خوبی می تواند تقویت کند و جالب است بدانید در روایات اهل البیت علیهم السلام نیز ظاهراً موردی از توسعه مصداقی شعائر الله به غیر از موارد حج و استفاده کبروی کلی از آیه تعظیم شعائر در امور دیگر وجود ندارد. (البته آن قدر که بنده جستجو کرده ام.) 📣 غرض از این نوشتار به هیچ وجه قضاوت و نظر دادن پیرامون این مسئله نیست چه که هنوز خودم هم به جمع بندی نرسیده ام؛ غرض تذکر این نکته به دوستان اهل علم و علاقه مندان به دقّت های تفسیری بود که شهرت یک بیان و این که امروزه ما چه تلقّی ای از آن داریم به معنای صحّت آن نیست. این که امروزه ما در مورد حجم وسیعی از امور مربوط به دین از عنوان شعائر الله استفاده کرده و حکم تعظیم آنها را از این آیه شریفه تبیین می کنیم دلیلی بر این که مراد خداوند از این آیه هم همین است نمی باشد. هیچ استبعادی ندارد که خداوند به دلیلی از جمله شرایط اجتماعی خاص ظرف نزول آیات حج، این عنوان دارای مفهوم عام را صرفاً در مصادیق خاص مربوط به حج فانی کرده باشد. ⚠️لذا شایسته است در استفاده های خویش از عناوین و واژگان قرآنی، اگر خود اهل علم هستیم، عالمانه و از روی پژوهش آن ها را به کار گیریم و به آنچه مشهور در افواه است اکتفاء نکنیم و اگر اهل علم نیستیم هم به پژوهش ها و نظرات عالمانه اهل دقّت مراجعه کنیم. در غیر این صورت استفاده صحیح و در بستر مراد خداوند صورت نخواهد گرفت و بلکه ممکن است دچار تفسیر به رأی شویم.
(35) 🔻مسئله بداء از زاویه نگاه توحید عملی(1)🔺 "يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ" 📖 یکی از ابواب معرفتی توحیدی بلند و عرشی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام اهتمام و توجه خاصی به آن ‏شده باب "بَداء" است که به تعبیر صدرالمتألّهین از نفیس ترین علوم و معارفی است که توسط اهل بیت تعلیم ‏شده است.‏ ✍️ آنچه در چند نوشتار ارائه می شود، توضیحی بسیار اجمالی از جنبه نظری و معرفتی در راستای تبیین اصل این ‏مفهوم، تذکری روشی در باب تعامل با معارف دینی و تبیین امتدادات عملی مفهوم بداست که این قسمت آخر، ‏غرض اصلی از این نوشتار است.‏ ‏👈 بداء مفهومی است که به صورت کلی توصیف گر واقعیتی پیرامون صفت علم الهی است که بازتاب آن ‏شامل دامنه دو صفت قدرت و اراده الهی نیز می شود. مفهوم بداء می خواهد مخاطب خود را به نوعی ‏شناخت از یک حیثیت خاص، نسبت به علم و قدرت خداوند برساند. البته از زوایای دیگری هم می ‏توان به سمت تبیین این مفهوم عظیم دور خیز داشت. بداء مفهومی است که در سایه ی آن هم علم ‏اطلاقی و پیشین الهی و هم قدرت قاهره الهی حفظ میشود و هم انسان را از سرزندگی و نشاط و تلاش ‏باز نمیدارد.‏ ‼️ اصل طرح مسئله بداء در قرآن در پاسخ به یکی از اعتقادات یهود است؛ (قالت الیهود یدالله مغلولة) یهود ‏می پنداشتند که اموری می تواند مانع از تحقق برخی اراده های خداوند شود و دست او نسبت به برخی ‏امور بسته است و نمی تواند آن ها را تغییر دهد و اموری را به اصطلاح معجز یعنی عاجز کننده و مانع از ‏جریان قدرت الهی می پنداشتند که البته پیگیری تاریخی این بحث مجال دیگری می طلبد.
👈 مفهوم بداء می خواهد ما را به دیدی پیرامون علم و قدرت خداوند برساند که چنین تصوراتی را نفی کند؛ ما هم چنین تصوّراتی به گونه هایی دیگر داریم؛ در ادامه اشاره خواهم کرد. خداوند می خواهد ما را به یک نگرش اطلاقی به علم و قدرت خود مجهّز کند. ☑️ ورود تفصیلی به تبیین دقیق علمی این حقیقت عظیم کار مشکلی است؛ به بیان ملاصدرا :" اعلم ان مسألة البداء من غوامض المسائل الالهية و عويصات المعارف الربانية التى لا يعرفها الا عارف موحد افنى عمره فى علم التوحيد و صرف فكره فى قطع مناهج الوصلة الى عالم التجريد". یعنی بدان که مسئله بداء از مسائل بسیار دشوار الهیات و از گردنه های صعب العبور معارف ربّانی است که جز عارف موحدی که عمرش را در علم توحید صرف کرده باشد و فکرش را در راه های رسیدن به عالم تجرید به حرکت در آورده باشد، کسی آن را آنگونه که باید نخواهد شناخت. ♦️نگرشی به بحث بداء از یک زاویه دید روایی در برخی روایات وارد شده است که خداوند در یک تقسیم بندی دارای دو مرتبه از علم است : (عَنْهُ ‏عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْعِلْمُ ‏عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَأَمَّا مَا عَلَّمَ مَلَائِكَتَهُ ‏وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكُونُ وَ لَا يُكَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ يُقَدِّمُ فِيهِ مَا يَشَاءُ وَ ‏يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاء)‏ 1️⃣ علمی که مخصوص ذات مقدّس خداوند بوده و نزد خود او پوشیده و در خزینه است و احدی را ‏از این علم مطلّع نمی کند.‏ 2️⃣ علمی که خداوند ملائکه و رسل و برگزیدگان خویش را از آن مطلّع می کند و آنها را از آن ‏مرتبه از علم آگاه می سازد.‏ 👈 در دسته دوم از دانش های الهی تخلّفی رخ نمی دهد و به تعبیر دقیق روایت، خداوند، خودش و انبیا و رسل خویش را تکذیب نمی کند در این علم و همانگونه که اخبار داده واقع می شود. امّا دسته اوّل از دانش الهی که مخصوص ذات اقدس حق است، به گونه ای است که در آن مرتبه هر آنچه را بخواهد مقدم یا مؤخر کرده و آنچه را بخواهد ثابت گردانده و یا اجازه تحقق نمی دهد. ✔️ بنابر این بداء را می توان این گونه معنا کرد : این مفهوم به معنای رخ دادن تغییر در علم الهی و عوض شدن تصمیمات خداوند نیست؛ بلکه به معنای این است که پس از تحقق مقدّمات وجود امری یا اتّفاقی، بر خلاف انتظاری که ناظر بیرونی دارد، امر دیگری مقدمات و زمینه تحققش فراهم می شود. ✔️ کسانی که مادون حق هستند حتی انبیاء و ملائکة، به حسب مرتبه دانش خویش و آنچه از تحقق این دانش در خارج می بینند و ما انسان های معمولی نیز گاهی انتظار تحقق امری خاص را در عالم داریم و به حسب محدودیت دانش خویش روی این امور حساب و کتابی باز می کنیم، امّا باید بدانیم که در مرتبه دانش اختصاصی ذاتی پروردگار تقدیرات و قضایایی وجود دارد که هنوز به عوالم پایین تر صادر و ابلاغ نشده و این که اصلا چنین تقدیراتی در دانش حق وجود دارد و این که آیا و چگونه و چه زمانی به عالم مشیت و تحقق نازل می شود، امری است که علم آن به خداوند اختصاص دارد. ✔️ انسان با توجه به آنچه تا کنون محقق شده و از مقدّمات و اسباب امور فراهم آمده، گاهی پیش بینی هایی دارد چه در مورد خودش و چه در مورد افراد و جوامع و دنیا و.... . مثلا خداوند او را در مسیر علم و دانش قرار داده و به او استعدادی بخشیده و بر حساب ظاهر این مقّدمات منجر به این می شود که این شخص به یک عالم وارسته تبدیل شود. ولی معلوم نیست درآن مرتبه علم اختصاصی حق هم این مقدّمات منتج به نتیجه رقم خورده باشد. ممکن است چیز دیگری از آن خزینه غیب به ظهور برسد و آشکار شود و معنای لُغوی بداء نیز همین آشکار شدن امری است. ✔️ لذا بر خلاف اندیشه یهود، دست خداوند بسته نیست و برای ایجاد هر تغییری در عالم باز است؛ این گونه نیست که همه چیز بر اساس اسباب و آنچه که انسان ها ولو انبیاء به اسباب علم دارند پیش برود و همه چیز در بستر قطعیت و جزم، به مرور محقق شود. خیر؛ اگرچه همه چیز نزد خداوند آن گونه که باید قطعی است و رخ می دهد ولی این که نهایتا در دنیای اسباب و مسببّات چه سببی برای چه مسبّبی به فعلیت رسیده و مقدّمات تحققش فراهم شده و به سرانجام میرسد علمی است که مختص به ذات خداوند است. ❗️ آنچه در این نوشتار ارائه شد، رهیافتی اجمالی از یک زاویه نگاه به بحث بسیار مشکل و در عین حال مهم بداء بود که در ادامه سعی می شود جنبه های عملی اعتقاد به این مفهوم مهم بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
‏(36) ‏🔻مسئله بداء از زاویه نگاه توحید عملی(2)🔺 ‏"يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ"‏ ✍️ در نوشته قبلی پیرامون مفهوم توحیدی بداء توضیحاتی ارائه شد و این نکته مورد توجه قرار گرفت که توجه به مراتب ‏مختلف علم خداوند و تبیین یک مرتبه خاص از علم اطلاقی حق، کلید فهم بحث بداء است.‏ 📖 قبل از پرداختن به امتدادات عملی این مفهوم یعنی تحوّلات و آثاری که از ایمان به آن می تواند در نفس انسان ایجاد ‏شود، از زاویه دید دیگر و با استفاده از ادبیات دیگری به تبیین مجدد بداء می پردازیم. (این بیان متخّذ از بیانات علامه ‏طباطبائی در رسائل توحیدی ایشان است.)‏ 👈 وجود پديده ‏ها، مسبوق به دو مرتبه مى ‏باشد: مرتبه‏ اى كه تخلّف‏ بردار نيست وقابل تغيير نمى ‏باشد، واين مرتبه را ‏قضاى حتمى مى ‏نامند؛ ومرتبه ‏اى كه قابل تخلّف و تغيير مى ‏باشد، مانند مرتبه مقتضيات و علّت‏هاى ناقصه ‏واستعدادها؛ و اين مرتبه را قَدَر مى نامند كه قابل محو و اثبات است. ‏ ♦️ توضیح : قضا و قدر که از کلمات استفاده شده در ادبیات دینی ما در قرآن و روایات هستند، به دو مرتبه از علم ‏خداوند اشاره دارند. مرتبه ای از علم خداوند آن است که اموری که قرار است در عالم واقع شوند در آن مرتبه جنبه ‏قطعیت وقوع آن ها برای خداوند معلوم است. یعنی مرتبه ای که به زبان ساده، لوحی است که امور قطعی الوقوعی ‏که تخلّفی در وقوع آن ها رخ نخواهد داد مکتوب شده اند و همانگونه که خداوند به آنها علم دارد همانگونه واقع ‏خواهند شد. از این مرتبه تعبیر به لوح محفوظ می شود.
👈 امّا مرتبه ای از علم خداوند به اموری تعلّق می گیرد که به ‏اصطلاح در رتبه مقتضی هستند. مثلاً خداوند می داند که اگر این طلبه، تلاش شبانه روزی و مجاهدانه در راه علم و ‏عمل داشته باشد، روزی به مرتبه والایی در علم و عمل خواهد رسید. ولی این که نهایتاً چه اتّفاقی می افتد و این ‏تلاش و مجاهدت واقع خواهد شد یا نه، در آن مرتبه مورد لحاظ نیست. این مرتبه از دانش را قدر می نامند که به بیان ‏ساده همانطور که از معنای لغوی آن هم برمی آید، مربوط به نگرش الهی به اندازه ها و امکان ها و اقتضائات ‏موجودات است. ✔️ مانند پدری که پسرش می نگرد و در او این ظرفیت را می بیند که روزی پزشک شود؛ این مرتبه ‏دانش پدر، قدر نام دارد و مرتبه این دانش را هم به اصطلاح لوح محو و اثبات می نامند. اما این پدر نهایتا در مرتبه ‏بالاتری از دانش خویش می داند که این پسر تلاش نخواهد کرد و پزشک هم نخواهد شد. این مرتبه، قضا نام دارد.‏ ☑️ حالا که این دو مرتبه را به صورت اجمالی معرّفی کردیم، بداء کجای این ماجرا قرار دارد؟ بداء مربوط به مرتبه قدر و ‏لوح محو و اثبات است. بداء یعنی ما وقتی به مرتبه علل ناقصه و زمینه ها و ظرفیت ها می نگریم، گزینه هایی برای ‏وقوع پیش رویمان شکل می گیرد و احتمالاتی می دهیم و ممکن است برخی از آنها را قطعی هم تلقّی کنیم. ولی ایمان ‏به بداء به ما می گوید این که نهایتاً در بین این گزینه ها کدام یک توسّط خداوند امضاء شده و مورد حکم و قضای ‏او قرار می گیرد و این که در مرتبه قضای او چه امری برای وقوع و تحقق برگزیده شده است، علم آن محوّل و مختصّ ‏به خداوند است.‏ ‼️ نکته ای که تذکّر آن لازم است این است که اگر خداوند از مرتبه ی قضای خود که همان امور حتمی است به کسی ‏مانند پیامبران و اولیای خویش خبری دهد، در وقوع آن تخلّفی رخ نخواهد داد و لذا بداء، با حصول یقین تنافی ندارد. ‏یقین های ما به وعده های خداوند غالباً بر اساس توجه به اموری حتمی که خداوند بر اساس قضای خویش به ما ‏گفته است شکل میگیرد. ولی در غیر از این امور، تمامی انسان ها در یک وضعیت عدم قطعیت و رو به سوی خداوند ‏بودنی قرار دارند و ثمرات مهم ایمان به بداء که به صورت خلاصه ایمان به یک مرتبه خاص از علم الهی است و در ‏نوشته بعد تبیین می شود نیز از همین حالت ناشی می شود.‏
(37) 🔻حکمتی رضوی🔺 ‏"إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ‏ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتين‏."‏ 📖 یکی از تورهای مهم صید معارف از قرآن کریم و یکی از مهمترین گام های ضروری تفسیر، تمرکز بر مفاهیم اساسی ‏مطرح شده در قرآن است. مفاهیمی از قبیل رحمت، برکت، توفیق، شفاعت، مغفرت، عرش، ایمان، یقین، اخبات و.... ‏‏. ☑️ این که بتوانیم این مفاهیم را در یک شبکه و نظام تربیت توحیدی ببینیم و آن را در نظام عملی خود پیاده کنیم، ‏اتفاق بسیار مبارکی است.‏ ✍️ یکی از مفاهیم پرتکرار که در تنظیم قسمت مهمی از حیات توحیدی انسان نقش مهمی ایفاء می کند مفهوم رزق ‏است. ان شاء الله در نوشته های مستقلی سعی می شود آنچه بیان شد در مورد این مفهوم انجام گیرد و نشان داده شود ‏که این مفهوم در تربیت توحیدی قرآنی چه جایگاه مهمی دارد.‏ ♦️ در این نوشتار کلامی گهر بار از مولای رئوف، علی بن موسی الرضا علیه السلام پیرامون رزق را می خواهم کمی ‏تبیین کنم. این مضمون با همین ادبیات در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام هم نقل شده است که : ‏ لَا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ‏ الرِّزْقِ‏ فَتُحْرَمُوا كَثِيرَه‏ یعنی زرق کم را شما کم نشمارید که در نتیجه از رزق زیاد محروم شوید. این ‏حکمت و توجه به آن می تواند تاثیر زیادی در زندگی و احوالات ما داشته باشد و همچنین کم شمردن روزی، یک ‏نقطه ضعف مبتلی به در جامعه انسانی ماست.‏ چه می دانیم؛ شاید بسیاری از کمبود های مادی و معنوی ما ریشه در همین داشته باشد. 👈 چرا کم شمردن روزی ای که در ظاهر کم است، مایه محرومیت ما از رزق کثیر می شود؟
1️⃣ ممکن است این محرومیت ناشی از ناسپاسی باشد و این کم شمردن روزی از مصادیق ناشکری محسوب شود. این روایت ‏شریف به ما این توجه را می دهد که ای انسان؛ رزق کم، رزق است ها؛ چیزی است که خدای رازق مهربان بزرگ ‏به تو داده؛ به کمی آن توجه نکن بلکه به دستی توجه کن که این را به تو داده. دستی که حکیم و طبیب نیز هست. ‏در ورای این رزق کم، خدا را ببین و سعی کن حس شکر و دیدن داشته ها را در خود تقویت کنی. اگر کم بین ‏شوی، ناشکری ات مایه محرومیت تو را فراهم می کند؛ باید در این عالم ادب شوی و ادب توحید را رعایت کنی ‏دیگر.‏ 2️⃣ ممکن است این محرومیت ناشی از اثرات سوئی باشد که کم دیدن رزق در نفس انسان به جای می گذارد. کم بینی ‏رزق، انسان را دلسرد کرده و پشتوانه معنوی او و دیدن دست خدا روی سر زندگی را تضعیف می کند. این یعنی ‏سرد شدن موتور محرّک زندگی و ضعف در حرکت و تلاش.‏ ✔️ در مورد رزق های معنوی نیز همین است؛ اگر خدا قطره اشکی و ذره محبتی نسبت به خود و اولیائش روزی ات ‏کرده آن را کم نبین؛ به خود بگو از ارزشمندترین گوهر های خزانه اش به ما هم داده؛ پس خبری هست و بیشتر هم ‏خواهد داد. اگر دو رکعت نمازی می خوانی و ذکری می گویی و قرآنی می خوانی این ها را باریافتن به آستان حق ‏بدانیم؛ آیا ولو یک لجظه ورود به آستان حق، نعمتی عظیم نیست؟ 👌همین که رزق را کم نبینیم، این نداء در درون انسان بلند می شود که پس بیشتر هم خواهد داد و این یعنی حسن ظنّ ‏به خداوند که خود از اسباب بسیار مهم و اصلی در جلب توجه خداوند و ریزش ارزاق و توجهات او بر سر انسان ‏است.‏ ‼️ سعی کنیم در تعامل با ارزاق و نعمت ها، قدرشناس و پُربین باشیم؛ به بیان بهتر واقع بین باشیم چون واقعش این است ‏که هیچ رزقی کم نیست. به خود بگوییم این را خالق هفت آسمان و پادشاه هستی به من داده؛ با شکر و سپاس خود ‏را بزرگ کنیم و بدانیم که دست او برای پر کردن ظرف ما باز و روی او نیز برای پذیرفتن ما گشاده است. ‏
‏(38) ‏🔻مسئله بداء از زاویه نگاه توحید عملی(3)🔺 ‏"مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ". "مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاء"‏ ‏ ‏ ✍️ در دو نوشته پیشین پیرامون بداء، غرض ارائه تبیینی اجمالی از این مفهوم توحیدی بود. در این نوشتار غرض ‏پرداختن به جنبه های عملی اعتقاد به این حقیقت است. فهم این حقیقت و ایمان به آن چه تحوّلاتی را می ‏تواند در نفس انسان ایجاد کند؟ در نسبت انسان با پروردگار و در ساحت عبودیت و بندگی با نفس چه می ‏کند؟ 📖 در این دو روایت شریف که در کتاب اصول کافی وارد شده اند، می فرمایند که خداوند به چیزی مانند بداء و ‏اعتقاد به آن پرستش و تعظیم نشده است. یعنی نسبتی که در نفس انسان با خداوند در اثر ایمان به بداء حاصل ‏می شود با چیز دیگری حاصل نمی شود. یک عظمت و بزرگداشت و شناخت خاصی نسبت به خداوند در ‏نسبت به انسان و عالم و رویدادهای هستی و آینده پیش رو با این اعتقاد حاصل می شود. این عبودیت خاص ‏و این معرفت و عظمت ویژه الهی که تجلّی آن در قلب حاصل اعتقاد به بداء است چیست؟ 👈 وجهی را مرحوم صدرالمتألهین در شرح اصول کافی بیان کرده اند. می فرماید : در اموری مانند بداء و نسخ که ‏اتفاقی رخ می دهد که انسان مرتقب و منتظر آن نبوده و مصلحت و حکمت نهفته در آن را نمی داند ولی با این ‏حال در این بستر به وظیفه بندگی خویش و اقتضای اعتماد به خداوند عمل می کند، بندگی و تعلّق بیشتری به ‏خداوند از انسان بروز می کند. خلاصه این که بندگی ورزیدن و جانب حق را رعایت کردن در امور خفی و ‏پنهان بسیار عظیم تر از بندگی در بستری است که چنین خفاء و پنهانی حکمت و مصلحتی برای انسان وجود ‏ندارد.
👈 مثلا وقتی ابراهیم علیه السلام مامور به ذبح فرزند خویش می شود و با وجود این که سرّ و مصلحت این ‏اتفاق شگفت را نمی داند و با این وجود تن به امتثال می دهد، ارزش والاتری داشته و در کلاس بندگی، درجه ‏بالاتری دارد. (این مفهوم همان مفادی است که حضرت مولی علی علیه السلام در خطبه قاصعه نیز بدان اشاره ‏کرده اند.) 👈 مرحوم علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشریف نیز در مرآت العقول وجه زیبایی را بیان فرموده اند : ایمان به بداء ‏از اعظم عبادات قلبیه است به دلیل صعوبتی که دارد، زیرا همراه با معارضه با وساوس شیطان است و این ‏جاست که بنده به این معرفت قلبی می رسد که خلق و امر یکسره از آن خداوند و به دست اوست و این همان ‏توحید خالص است. اکثر مصالح بندگان در ایمان به بداء نهفته است؛ چه اگر انسان اعتقادش این باشد که همه ‏چیز بدون امکان تغییر واقع می شود، دیگر دست به دعا و توجه و تضرّع به آستان خداوند بلند نمی کند و ‏خوف و رجائی نسبت به خداوند برایش حاصل نمی شود. وقتی با اعتقاد به بداء به معنایی که گذشت به دست ‏باز خداوند در تغییر امور و این که نهایتاً آن چه او می خواهد- که ما نمی دانیم نهایتاً چه سببی از ناحیه حق ‏فعلیت می یابد- محقق می شود، اینجاست که خوفی عمیق و رجائی واثق به خداوند و استکانت و فقری شدید ‏نسبت به حق در نفس بنده محقق می شود که با چیزی جز این اعتقاد در او حاصل نمی شود. (با اندکی تصرف ‏و زیاده عبارت ایشان نقل شد.)‏ ♦️ به صورت تیتر وارد در زیر برخی فوائد عظیم ایمان به مفهوم سترگ بداء بیان می شود :‏ ‏1️⃣ بداء ایمان قلبی به قدرت و علم اطلاقی خداوند است؛ با این ایمان به این حقیقت، جایگاه خاصی برای ‏خداوند در نسبت به وقائع و رویدادهای عالم در قلب تصویر می شود. انسان لمس می کند که نهایتاً ‏رشته همه اسباب و عرصه خلق و امر به دست اوست. لذا هیچ سببی از جمله افعال خود را علّت تامه ‏نمی داند؛ دچار خودبینی و عجب و غرور نمی شود و حقیقتاً لامؤثّر فی الوجود الّا الله را لمس می کند.‏ ‏2️⃣ امیدی بسیاری عمیق و عظیم به خداوند در قلب او شکل می گیرد؛ چون تنها دیگر به اسباب ظاهری و ‏مترقّب و دم دستی توجه ندارد و می داند دست خداوند ورای هر وضعیت و هر سببی برای تغییر و ‏ایجاد بهبود در وضعیت او باز است و این گونه نیست که دیگر پرونده بسته شده باشد و کار از کار ‏گذشته باشد. با چه اعتقادی جز بداء تا بی نهایت می تواند به خداوند امیدوار بود؟ ‏3️⃣ خوفی عظیم و احساس سلطنتی سترگ نیز نسبت به خداوند در او شکل می گیرد؛ اگر الان عرصه تقدیر ‏او را انسان صالحی رقم زده و در مسیر خیر وصلاح است و همه چیز علی الظاهر برای عاقبت به خیری ‏و فلاح و نجاح او مهیّاست، باز هم چون قدرت خداوند و علم اطلاقی او را مدّ نظر قرار دارد، می داند ‏که ممکن است تغییری رخ دهد و مسیر او عوض شود. لذا اگر پیامبر و امام هم باشد باز در همان مقام ‏عصمت، از خداوند خائف است. به نظر حقیر سرّ خوف اولیاء خداوند که در اوج عصمت و توحید ‏واقعاً و با همه وجود از خداوند و عاقبت کار خویش خوف داشته اند را باید در این نکته جست. پیامبر ‏رحمت صلی الله علیه و آله در پاسخ به یکی از همسرانش که چرا با وجود چنان مقامی، چنین می نالی و ‏در آستان حق، خائفانه زار می زنی فرمودند که خداوند برادرم یونس را یک آن به خود واگذار کرد و سر ‏از بطن حوت در آورد؛ چه می دانم که آیا برای من نیز چنین خواهد شد یا خیر؟ ‏4️⃣ انسان با این اعتقاد از جبر گرائی آشکار و پنهان می رهد؛از نظر ظاهر می داند که خداوند مقتضی تاثیر را ‏به اسبابی از جمله افعال او عطا کرده و دعا و تضرّع و تلاش و بستر سازی در آستان علم و قضاء و قدر ‏حق ملحوظ است و از نظر باطنی نیز به دلیل چنین ایمانی هرگز جبر بر قلبش حاکم نشده و او را از ‏حرکت و تکاپو باز نمی دارد.‏ فعلاً این ها به ذهنم رسید؛ باب تأمّل و صید دستآوردهای بیشتر باز است. التماس دعا
🔻‏(39) افسار نفس را محکم بگیر!!‏🔻 ‏" إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ‏ قَريبٍ‏ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً ‏حَكيما".‏ ‏ ‏ ✍️ حکما می گویند نفس انسان، جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است؛ به بیان خیلی ساده معنایش این است که ‏انسان در بدو قدم گذاشتن در این عالم مجهّز به عقل و قوای ملکوتی نیست و باید در یک فرآیند و رشد تدریجی، ‏نفس او به مرحله ای برسد که عقل و روحانیت و معنویت و همرنگی با آسمانیان در او طلوع کند.‏ 📖 در منطق قرآن یکی از نقاط مهمی که نفس انسان باید در تحول و حرکت خود به آن جا برسد، نقطه ای است به نام ‏نفس مطمئنه؛ در این وضعت نفس انسان به یک قرار ایمانی می رسد و چموشی ها و جفتک انداختن های نفس، ‏خاموش می شود. اگرچه ممکن است خطا کند و بلغزد ولی این لغزیدن به گونه ای نیست که دوباره او را ساکن ‏مرتبه حیوانیت کند.‏ 👈 امّا نفوس معمولی که هنوز به این مرتبه نرسیده اند، در این خطر بزرگ قرار دارند که وقتی می لغزند، همه چیز را ‏ببازند و رها کنند و دوباره به نقطه ای که از آن حرکت را شروع کرده اند بازگردند.‏ 👈 این مقدّمه که اگرچه خیلی مختصر و بدون اعمال دقّت های علمی لازم نوشته شد را برای بیان یک تجربه عملی در ‏تعامل با نفس و تبیین نکته ای در آیه شریفه بیان کردم.
♦️ آن تجربه این است : شاید برای خود شما رخ داده باشد و یا در ‏انسان های اطراف خود دیده باشید که گاهی انسان در اثر اتّفاقی مانند یک گناه، یک شکست، یک اتّفاق ناگوار و ‏ناملایم و یا عامل دیگری، به کلّی نفس خویش را در سرسره عالم طبیعت و دنیا رها می کند. ❇️ در بسیاری ای از ‏مومنین واقعی به خصوص جوانان مومن که حتی بعضاً حال و هوای سلوک و طلب قرب الهی را دارند دیده ام که ‏گاهی که دچار خطا یا شکستی می شوند، تا مدّتی از روی ناامیدی یا خستگی و...نفس را رها می کنند و در این ‏مدّت عملاً به ایمان خویش پشت پا می زنند. 👈 مثلاً دیده ام جوانی که تا دیروز حتی یکبار به نامحرمی که حجاب هم ‏داشت نگاه نمی کرد، در یک تلاطم و ابتلای دنیایی، خسته و ناامید می شود و شیطان فرصت طلب او را تا تماشای ‏فیلم های مستهجن پیش می برد. دیده ام کسانی را که در ابتلائات و بالا پایین شدن های دنیایی، مثلا مدّتی نماز را ‏ترک می کنند، سرد می شوند و وظایف خود را ترک می کنند. 👈 مثلا کسی مانند بنده طلبه است و باید صبح تا ‏شب تلاش علمی و عملی داشته باشد، امّا در اثر حصول یک دست انداز نفس را رها می کند و کارهایی از او سر ‏می زند که بعد از به هوش آمدن مجدّد اگر اهل ایمان باشد واقعاً تعجّب می کند که چرا این مدّت چنین کردم و وقتی ‏به نفس خود نگاه می کند می گوید ای دل غافل، چه زخم کاری و عمیقی در این مدّت به نفس رنجور خویش زده ‏ام.‏ ☀️ عزیزان، نفس تا زمانی که به نقطه قرار ایمانی خویش نرسیده است، به راحتی و مثل آب خوردن و با یک قلقلک ساده ‏شیطان می تواند کیلومتر ها در دامنه کوه سار سُر بخورد و تا دره هلاکت سقوط کند.‏ ☑️ شاید یکی از نکاتی که به خاطر آن خداوند به ما امر کرده که بعد از گناه زود و بدون تاخیر توبه کنیم و بازگردیم همین باشد که ‏اگر نفس اصلاح و تربیت نشده را رها کنیم خدای ناکرده همه سرمایه های خود را برباد می دهد و به نقطه آغاز ‏بازگشته و حتی ممکن است به طور کلی هلاک شده و ایمان خود را از دست بدهد. 🔸 معمولاً برای کسانی که حقیقتاً ‏محبّت و ولایت اهل بیت علیهم السلام را در دل دارند، این گونه نیست که ایمان خود را از دست بدهند، گوهر ‏ولایت نمی گذارد ولی خب در بازار تجارت دنیا که قرار بود با این گوهر سود ابدی برده و به ایستگاه نفس مطمئنه ‏برسیم جزو خاسرین خواهیم بود.‏ 👌 لذا خیلی لازم و ضروری است که حواسمان باشد نفس را تا به اطمینان نرسیده رها نکنیم و به نفس، به امید اصلاح ‏و توبه فردا مرخّصی ندهیم چه که مانند باز کردن افسار و لجام از مرکبی تربیت نشده است که اگر صاحب خود را ‏بر زمین نزده و او را نکشد، لااقل او را متوقف کرده و عمر و سرمایه او را هدر خواهد داد. اگر گناهی یا خطایی یا ‏نا ملایمتی برای ما حاصل شد نگذاریم شیطان فرصت طلب، مرکب نفس ما را برماند و او را سوار سرسره سقوط به ‏نقطه صفر بلکه دره هلاکت کند. سریع با توجه به خداوند و توسّل به اهل بیت عصمت، افسار نفس را که از دست ‏خارج شده بود دوباره در دست بگیریم و بدانیم که جز بازگشت و حرکت به سوی قلّه اطمینان نفس مقصد دیگری ‏نداریم و مابقی راه ها و تصمیمات، منجر به هلاکت و خسران ابدی است. آری، زود توبه کنیم و به آغوش حقیقت ‏بازگردیم و نفس را رها نکنیم.‏ 🔑 پس قاعده کلی در تعامل با نفس در راستای تربیت آن این است که هیچ وقت نباید افسار نفس را رها کرده و ‏به آن مرخّصی داد؛ بله نفس اقبال و ادبار دارد. نباید همواره در یک سطح به آن فشار آورد؛ این صحیح است ولی ‏نباید او را رها کرد که مثلا یک شب هزار شب نمی شود و امشب را هر کاری نفس می خواهد بکند تا فردا دوباره ‏درستش کنیم. 🔰 اتّفاقاً نفس حقیقتی است که گاهی یک شب آن هزار شب می شود و اگر شبی رهایش کنی به اندازه ‏هزار شب تو را به عقب بازخواهد گرداند.‏