eitaa logo
بصیر
215 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
250 فایل
تبیین اساس کار ماست . بصیر .. ✌️ کپی ازمطالب حلال‌میباشد .
مشاهده در ایتا
دانلود
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پکیج مزخرف گویی فائزه ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ . الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🔆 🔆 🔆@bassiiir
قٰال‌ابُوتُراب:》 وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ..¡ وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ... اسلام نشانه اى است براى آن کس که جستجوگر و تیزبین باشد و مایه بصیرت است براى آن کس که عزم بر درک حقیقت دارد و درس عبرتى است براى آن کس که اندرز پذیرد🤝!" ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ . الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🔆 🔆 🔆@bassiiir
🌱 شـــب قدر هرطور باشید، در طولِ سال همانطور خواهید بود.. هر چقدر یاد خـــدا باشید، در طول سال هم همانقدر یاد خدا خواهید بود. هر چقدر درگیر لغو و لهب باشــید، در طول سال هم همانقـــدر درگیر لغو و لهب خواهید بود.. هر چقــدر درگیر گناه باشید، در طول سال هم همانقدر درگیر گناه خواهـــید بود...! ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ . الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🔆 🔆 🔆@bassiiir
کو‌ شب قدر‌کھ‌ قرآن به سر‌از‌دلتنگی هی‌بگوییم بعلی بعلی بعلی...💔
🔹چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران... 🏷بخشی از وصیت‌نامه حاج قاسم سلیمانی
🌺 راهکارهای زندگی موفق در قرآن 🌺 🦋 🌸در قیامت در برابر آنچه انجام داده اید پاداش میگیرید. 🌸وقتی پند داده میشوید عبرت بگیرید. 🌸مراقب گمراهان باشید که گمراهتان میکنند. 🌸در برابر خواست خداوند تسلیم باشید. 🌸بسیار توبه کننده باشید. 🌸در هنگام داوری از حق دور نشوید. 🌸به شریکان خود ستم نکنید. 🌸از هوای نفس پیروی نکنید که شما رو از راه خدا دور میکند. 🌸علت گمراهی مردم فراموشی روز قیامت و حساب و کتاب است. 🌸درباره آیات قرآن فکر کنید و پند بگیرید. 🌸خداوند کسی را که دروغگو و ناشکر است را هدایت نمیکند. 🌸تکبر شیطان و نافرمانی اش باعث ملعون و رانده شدنش شد.
▪️ دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان
💨طوفان طبس یعنی: ✔️يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ 💨گردباد طبس یعنی: ✔️وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ‌ 💨تندباد طبس یعنی: ✔️به اذن الهی؛ آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. الله _نصرت_الهی ناب محمدی(ص)_رمزینه _نصرت _الهی آمریکائی_ذلت _و _خذلان_ ابدی
🌹نقاشی چهره شهید مبارزه با نفوذ ♦️شهیدمحمدمنتظرقائم فرمانده سپاه یزد که در جریان نفوذ آمریکا به صحرای طبس به شهادت رسید.
غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد 🔻سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.»