🤯 از عجایب زمانه این است که مسببان وضع موجود خودشان را سینه چاک مردم نشان میدهند!
❗️از عجایب زمانه این است که کسانی که به دروغ تیتر زدند "تحریم رفت"، حالا با پررویی از زمان لغو تحریمها میپرسند!
https://www.jaaar.com/kiosk/issues/info/Aftab-e-yazd/2016-01-17
#فریب_نخوریم
#سواد_رسانه
#تحلیل_سیاسی
🔆 #بصیر🔆
🔆@bassiiir
❗️❓❗️
#صرفاجهتاطلاع . .
چند وقته دیگه با دعا خوندن اشکت در نمیاد؟...
چندوقته دیگه حال نماز اول وقتو نداری؟
چند وقته دیگه دیدن هر عکسی برات عادی شده و حالتو بد نمی کنه؟📲
چند هفته هست که دیگه برات مهم نیست که داری با موسیقی حالتو خوب میکنی یا مداحی؟🔊
پاشو رفیق!
پاشو بگرد ببین ایراد کار کجاست؟!
#بهخودمونبیایم...😐
🔆 #بصیر🔆
🔆@bassiiir
بصیر
نماز جمعه #علوی یا #اکبری⁉️ حتما ببینید ... 🔆 #بصیر🔆 🔆@bassiiir
امام جمعه ای که در #نماز_جمعه اش فساد را افشا نکند مدیران خاطی را رسوا نکند و امر به معروف و نهی از منکر نکند که امام نیست بلکه فقط پیش نماز جمعه است!
#جمعه
#امام_زمان
🖌 امیررضا
▪️تورم در امریکا و بی ارزش شدن دلار از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۴
🔹سال ۱۹۹۸ ، با ۲۰ دلار میتوانستیم چرخ خرید را پر کنیم ولی در سال۲۰۱۴ چرخ تقریبا خالیه،امروز با ۲۰ دلار نمیشود غذا برای یک روز یک نفر خرید.
🔹ارزش ۱۰۰ دلار حتی کمتر از ۲۰ دلار ۵ سال پیش است،کسی راجع به آن حرف نمیزند فقط مردم امریکا بدبخت شدند.
🔆 #بصیر🔆
🔆@bassiiir
اگر جان ، همت داشته باشد ؛
کار برای بدن دشوار نمیشود!
اگر بدن تنبلی میکند
بخاطر آنست که روح نشاط ندارد
-علامه حسن زاده آملی
💛|⇦#دوکلومحرفحساب 🖐🏽
🔆بصیر🔆
🔆@bassiiir
🔴 از شما انقلابیها که یک روز از زاکانی بت میسازید و روز دیگر بخاطر یک تصمیم اشتباه آن را از دایره انقلاب خارج میکنید میترسم. از شما که امروز جبلی را به عرش میبرید و فردا احتمالا با خاک یکسانش میکنید میترسم. کاش کمی از هیجان فاصله بگیرید و بخاطر چند لایک بیشتر آخرتتان را نفروشید!
🔆 #بصیر🔆
🔆@bassiiir
🦋🍃
ازبـعضی آدم هــای " مــذهبــی نما " بایــد تـرسید!
آنــان به درجــه ای رسیــده انــد
کــه مـطمئن هســتـند
هــر کــاری بکننــد اشکــالی نــدارد!!
شاید فــکر می کــنـند
بــا عبــادت کــردن جبــرانش میـکنـند...؟!
از آنهایی که با چهرهی مذهبی خطا میکنند و برایش
ادله درست میکنند ،میترسم .
از انهایی که با لباس مقدسات به گناه خود تبصره میزنند،
میترسم .
خدایا مارا بصیر کن تا قبل از آنکه دینمان بواسطهی بیدینی برخی سست شود. ✨🍃
🔆 #بصیر🔆
🔆@bassiiir
بصیر
🌸کتاب سه دقیقه در قیامت🌸 🌸قسمت ۱۷ ✨ عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر بودن
🌸کتاب سه دقیقه در قیامت🌸
🌸قسمت۱۸
✨ به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
✨ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود.
اصرار کردم...
✨ لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
✨ به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود.
✨ مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند.
دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
✨ روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم.
هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم.
پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند.
✨در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم.
مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت.
حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
✨ من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم.
چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم.
افراد گرفتار را دیدم.
من تا چند قدمی بهشت رفتم.
مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد...
✨ حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود.
دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
✨ همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد...
✨مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
✨ یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند...
به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم....
✨ بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم.
✨ احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار...
✨به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم...
✨ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد.
✨ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
✨ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم...
✨ دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم
اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم.
✨ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
✨خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم.
چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود.
با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✨ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن!
✨ می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
ادامه دارد..
🔆 #بصیر🔆
🔆@bassiiir