در راه برگشت از حرم امام رضا (ع) ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم، آقا بهم فرمود: حمید اگر همینطور ادامه بدی خودم میام میبرمت . یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبر و گریه میکرد و میگفت: یا امام رضا(ع) منتظر وعدهام، آقاجان چشم به راهم نذار توی وصیت نامهاش ساعت و روز و مکان شهادتش را نوشته بود! میگفت امام رضا (ع) بهم گفته کی و کجا شهيد میشم!
#شهید_حمید_محمودی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
[در شب هـاۍ سرد زمستان بدون بالش و زیرانداز مـےخوابید وقتـے اعتراض مۍکردیم مـےگفت باید این بدن را آمـٰاده ڪنم باید عادت کند ڪھ روزگار طولانـے در خاڪ بماند]
#شھید_ابراهیم_هادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#وقتی_از_شلیک_راکت_منصرف_شدم....
🌷قرار بود یک پمپ بنزین بزرگ را که در پشت جبهه به تانکهای عراقی سوخت میداد، بمباران کنیم. این هدف مهم نزدیک یا چسبیده به شهر العماره بود.... صبح زود توجیه انجام شد و طبق قرار با خلبان شماره دو کارهای قبل از پرواز را انجام داده و استارت زدیم. در همان اول کار شماره دو متوجه نقص فنی در هواپیما شد و به من اعلام کرد مشکل دارد. به او گفتم: «هواپیما را خاموش کند و برگردد گردان.» خودم به تنهایی بلند شدم و به سوی هدف پرواز کردم. از دور هدف مشخص شد و من برابر دستورالعملهای بمباران با زاویه در محل تعیین شده اقدام به اوجگیری و شیرجه کردم.
🌷همه چیز برای زدن هدف آماده بود و داشتم به سرعت و ارتفاع مناسب میرسیدم تا چهار پاد راکت (۷۶ تیر راکت) را شلیک کنم که متوجه شدم سمت شیرجه طوری است که ممکن است تعدادی از راکتها به خانههای مسکونی اصابت کنند. در آن لحظه از فشردن دکمه شلیک راکتها منصرف شده و بار دیگر از سمت مناسب آمدم و عملیات را با موفقیت انجام دادم، دود و آتش به هوا بلند شد. پدافندی که در حمله اول غافلگیر شده بود، حالا کاملاً آگاهانه به سمت من تیراندازی میکرد. ولی لطف الهی باعث شد سالم از مهلکه خارج شوم.
🌷در برگشت نزدیک هورالعظیم یک دستگاه تانک ایستاده بود و رانندهاش روی آن نشسته بود. وقتی تانک را دیدم از رویش رد شده بودم. تصمیم گرفتم برگردم و آن را با مسلسل نابود کنم. وقتی برگشتم متوجه راننده شدم که به ریشش دست میکشید و خواهش میکرد که او را نزنم. احساس کردم خداوند هنوز روزی او را قطع نکرده است. به همین دلیل از زدنش منصرف شده به پایگاه دزفول برگشتم. همیشه آن حالت فرد عراقی را در ذهن دارم. اگر چه نمیدانم حالا زنده است یا نه.
#راوی: آزاده و جانباز ۷۰ درصد سرافراز، سرلشگر خلبان غلامرضا یزد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بغض رهبر انقلاب در هنگام مشاهده مظلومیت کودکان غزه که در حال قرائت قرآن بودند
🔹️اولین روز از #ماه_مبارک_رمضان ۱۴۴۵
قهرمان میشود کسی که الگویش علی (؏)باشد.
#حاج_قاسم🪴🌱
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
@bavelayat_maser_enghelabvshohada
شھیدتورجـۍزآدهمـدآحبود
وعـٰاشقحضرتزهـرآ"س"
آیتاللّٰہمیردآمـٰاد؎نقلمۍڪرد:
بعدازشھـٰادتمحمدرضـٰاخوآبشرودیدم
بھشگفتم:محمدرضـٰا..
اینهمہازحضرتزهـرآ"س"
گفتۍوخوند؎،چہثمر؎بـرآتداشت؟!
شھیدتورجـۍزآدهبلآفـٰاصلہگفت:
همینکہدرآغـوشِفرزندش
حضرتمهد؎"؏ـج"جـٰاندآدم
برامڪافیه...シ!💚"
#شھیدمحمدرضـٰاتورجۍزآده🪴
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
@bavelayat_maser_enghelabvshohada
⭕️ناو الحاق شده جدید سپاه در رزمایش مرکب کمربند امنیتی ۲۰۲۴
🔹رزمایش کمربند امنیتی ۲۰۲۴ با حضور کشورهای چین ، روسیه و ایران با تیراندازی به سمت اهداف تعیین شده سطحی انجام شد.
🔹در این رزمایش ناو شهید محمودی ، ناو شهید حاج قاسم سلیمانی، ناو شهید ابو مهدی المهندس و ناوچه تندر شهید توسلی و بالگردهای نیروی دریایی سپاه کنار رزمندگان ارتش قهرمان جمهوری اسلامی مقتدرانه حضور دارند.
@bavelayat_maser_enghelabvshohada
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
⭕️ لحظه تحویل سال ۱۴۰۳
🔹براساس اعلام مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، لحظه تحویل سال ۱۴۰۳ هجری شمسی به ساعت رسمی ایران ساعت ۶ و ۳۶ دقیقه و ۲۶ ثانیه روز
چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ است.
@bavelayat_maser_enghelabvshohada
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
🌹سهم خانواده من
🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
✅منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
تو بخندی همه ی
خاطره ها ناز شود
دلخوشی های
جهان روی دلم باز شود
تو بخندی
چه مبارک شود این شنبه ی من
در کنارت گل ِ من
هفته ام آغاز شود
شهید_علی_ماپار در عملیات کربلای ۵ شهید شد.
@bavelayat_maser_enghelabvshohada
#با_ولایت_در_مسیر_انقلاب_و_شهدا