eitaa logo
بیان
24 دنبال‌کننده
189 عکس
37 ویدیو
1 فایل
امام خامنه‌ای: یکی از کارهای انبیا تبیین بود. خیلی از مردم راه را کج می‌روند، چون نمی‌دانند. اگر "بیان" وجود داشت راه روشن می‌شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
روحم ازاد بود و در تهران برای خودش می گشت. وارد اتاق رییس یک اداره دولتی شدم. بسیار زیبا بود. یکی از کارکنان اداره وارد شد و با ادب به رئیس گفت: چند ماه است به ما کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم. رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پول نیست. برو بیرون اما من بانگاه به چهره ان مرد چیز عجیبی دیدم! شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان روستایی بود شناسنامه اش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت. جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت هرچه می خواهی بیا ببر! کم کم رابطه ان ها بیشتر شد و این زن به فساد کشیده شد... اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و میتوانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و... من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل ان رئیس اداره هم نوشته شد!! برشی از کتاب شنود تجربه ای نزدیک به مرگ لینک مستقیم پیش خرید: Nashrhadi.com/product/46/
هدایت شده از بنیاد شهید مطهری
◼️ سالروز رحلت پیامبر نور و رحمت، حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله) و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد! ⚫️ گلچین شهید مطهری از سخنان پیامبر اسلام(ص) 👈 مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند. 👈 در رفتار با زنان، از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید، از نیکی دریغ ننمایید. 👈 با هوای نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید. 👈 پرهیزگاری، جان و تن را آسایش می‌بخشد. 👈 دانش را به بندِ نوشتن درآورید. 👈 تا دل درست نشود، ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، دل درست نخواهد بود. 👈 زیان نادانان بیش از ضرری است که تبهکاران به دین می‌رسانند. 👈 من برای امت خود، از بی‌تدبیری بیم دارم نه از فقر. 👈 سه چیز نشانه ایمان است: دستگیری با وجود تنگدستی، از حق خود به نفع دیگری گذشتن، به دانشجو علم آموختن. 👈 عالِم فاسد، بدترین مردم است. 👈 هر جا که بدکاران حکمروا باشند و نابخردان را گرامی بدارند، باید منتظر بلایی بود. 👈 هر قومی شایسته حکومتی است که دارد. 👈 خداوند دوست ندارد که بنده‌ای را بین یارانش با امتیاز مخصوص ببیند. 📗 تمام صد جمله منتخب استاد مطهری از سخنان پیامبر اکرم(ص) را می‌توانید در انتهای کتاب سیری در سیره نبوی بخوانید. ⬇️ مطالعه کتب استاد شهید همراه با جستجوی کامل و نیز امکان سفارش آنلاین نسخه چاپی آثار از طریق اپلیکیشن استاد مطهری در کافه بازار: 👉 cafebazaar.ir/app/ir.motahari.app
هدایت شده از Aminikhaah
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔸این چنین مادرانی، این چنین فرزندانی پروراندند 📌 شهید محمود رادمهر، از شهدای مدافع حرم که به تازگی پیکر مطهرش به آغوش میهن بازگشته است ✅ @Aminikhaah
هدایت شده از بیان
هزار تکّه کن این "من" به لطف "آینه هایت" ! 🏴 شهادت امام رئوف، حضرت رضا علیه السلام تسلیت باد! 🏴 همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف به امید آنکه روزی به شکار خواهی آمد ✅ @bayan_14
س. چند سالى است در شب اول ماه ربيع‌الاول حركتى در بعضى مساجد باب شده است شائبه بدعت و يا ترويج نوعى خرافه در آن مى‌رود، ماجرا از اين قرار است كه در شب اول ماه ربيع‌الاول از حدود نيمه‌شب تا اذان صبح افرادى كه غالباً خانم‌ها هستند با در دست داشتن شمع پشت درب مساجد مراجعه و با كوبيدن به درب مساجد و خواندن اذكارى توسل جسته و حاجات خود را طلب مى‌نمايند، البته اين عمل را تا هفت مسجد ادامه مى‌دهند و خصوصاً اين حال توسل در هنگام اذان صبح به اوج خود مى‌رسد و معتقد هستند بدينوسيله اتمام ماه صفر و آمدن ماه ربيع‌الاول را خبر مى‌دهند نظر حضرتعالى در اين باره چيست؟ جواب : عمل مذكور مستند روايى ندارد و شيوه‌اى قابل تأييد نيست. اگر چه اصل اذكار و ادعيه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسنديده‌اى است، لكن اشكال در شيوه عمل به نحو ياد شده است، آقايان علماى اعلام (دامت افاضاتهم) و مؤمنين (ايدهم الله تعالى) با پند و اندرز و موعظه و نصيحت از رواج چنين رفتارهايى كه چه بسا ممكن است منتهى به وَهْن مذهب گردد، جلوگيرى نمايند. کانال گلبرگی از احکام در ایتا و سروش 👇 https://eitaa.com/seraaj https://sapp.ir/seraaj 📚 لطفا جهت ترویح احکام بین خانواده ها حداقل برای یک نفر یا یک گروه ارسال نمایید.
🔸همسفر قطار شیراز 🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🚂این اواخر، حفاظت شخصیت‌ها کمی شل و سفت می‌کرد. زمانی که محافظ می‌فرستادند مانع نمی‌شدیم و زمانی هم که نمی فرستادند پا پی نمی‌شدیم؛ نوعی برخورد علی السویه جاری بود. 🚂 بگذریم، پدر از زمانی که راه آهن شیراز افتتاح شده بود، اکثر رفت و آمدنشان به شیراز را از این طریق انجام می دادند. فشار تحمل سفرهای طولانی با ماشین، رفته رفته برایشان طاقت فرسا شده بود و به سفرهای هوایی هم که اصلاً عقیده نداشتند. سفرها را هم بیشتر اوقات با خالۀ ما که اخیراً پس از وفات مادر، با پدر محرم شده بود می‌رفتند. البته گاه گداری هم ایشان همراه نبود. چون بلیط قطار هم کمی گران شده بود دیگر بصورت کوپۀ دربست، تدارک نمی شد و فقط برای خودشان و یک همراه بلیط می‌گرفتند. نکته قابل تأمل آن بود که در این شرایط باید چندین ساعت را شب تا صبح، همراه با دو مسافر غریبه که می‌توانست هرکسی باشد سپری می‌کردند و این برای یک چهره ملی که سه دهه بالاترین مسئولیت سیاسی یکی از پیچیده ترین استان‌های کشور را به عهده داشته و بواسطه مواضع سیاسی و اجتماعی هم در بین برخی از اقشار جامعه، دشمن کم ندارد فضای مناسبی نبود و در قطار حتماً باید ولو یک همراه همراهی می‌کرد. در این سفر، خاله جان ما بنا به مسأله ای در برگشت موفق به همراهی نبودند و زودتر با سفر هوایی رفته بودند. حفاظت شیراز هم می گفت چون حفاظت ایشان به قم منتقل شده، ما فقط در حریم شیراز مأموریت حفاظت داریم و نه خارج از آن. بگذریم به هرصورت قرعه این همراهی کما فی سابق بنام من افتاد ... 🚂 پدر با اشتیاق زائد الوصفی وارد کوپه شدند. همیشه این بشّاشیت در قطار در تمام وجودشان حس می شد. یکی از دلایلش هم آن بود برای رسیدن قطار به شیراز، چند دهه تلاش مجدانه کرده بودند تا بالأخره در دولت نهم با پشتکار و همراهی استاندار آن زمان فارس -مهندس رضازاده- به این آرزوی دیرینه رسیده بودند. 🚂 خودشان ساک ها را روی تخت بالا گذاشتند، روزنامه را برداشتند و کنار پنجره نشستند. من خدا خدا می کردم در کوپه ما فرد غریبه ای نباشد تا فضا را با آرامش تا قم سپری کنیم. همین که این فکر از ذهنم عبور کرد در کوپه باز شد. مرد میانسال کمی چاق و سیبیلو با موهای کم پشت و رنگ کرده و اخمی که در ابرو ها جای خود را باز کرده بود، وارد شد. به‌همراه پسرش نگاهی به من کرد. سلام کردم. خیلی سرد و بی جوهره پاسخ داد. نگاهش به پدر افتاد، ابروهایش گره کور تری خورد و به پسرش گفت: «بیا بیرون؛ اینجا جای ما نیست». 🚂 من خوشحال در کوپه را بستم و از لای پرده دیدم دارد با مهماندار چانه میزند و بلند می گفت: «من از اینا بدم میاد، حالم بهم میخوره، میبینمش خوابم نمی‌بره، کهیر میزنم. باید جا به جا بشم». مهماندار کوپه ها را چک کرد و گفت: «باید تا اصفهان تحمل کنید تا بعداً ببینم چی میشه». برگشتند. کمی مضطرب شدم. مستقیم ساکش را زیر صندلی گذاشت و روبروی من نشست. پسرش را فرستاد روبروی پدر، و با اخمی غلیظ و شدید به من گفت: «تو با این هستی!؟» من گفتم: «بله با ایشان». پدر که گویی تازه متوجه حضور ایشان شده بود، بلند گفت: «سلام علیکم» پاسخی دریافت نشد. البته پدر بدلیل مشکل شنوایی ای که داشتند، بعضاً منتظر پاسخ نبودند. نگاهی با محبت همراه با لبخند کردند و گفتند: «شیرازی هستید؟ چند بار با قطار به شیراز مسافرت رفتید؟ راضی هستید؟ ...» ولی باز جوابی نیامد! 🚂 به روی خودشان نیاوردند و روزنامه را مجدداً باز کردند و با دقت و تمرکزی بیشتر به مطلب خیره شدند. بعد یواش در گوش من گفتند: «چیزی همراهمان هست که از ایشان پذیرایی کنیم؟» گفتم: «نه چیز خاصی نیست. همین فلاسک و بیسکویت که برای آنها هم هست.» در فنجان کنار خودشان چای ریختند و بیسکویت را بزحمت باز کردند و به طرف مرد گرفتند و گفتند: «آقاجان بفرمایید» مرد هیچ واکنشی نداشت! دوباره گفتند: «این مال شماست ... بفرمایید ... » قطار در حال حرکت بود و نگهداری فنجان در حرکت کار ساده ای نبود. گفتند: «من برای شما دستم را گرفتم ها» مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت. (ادامه دارد) ... @haerishirazi
🚂 مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت. بعد پدر شروع کردند به اصرار که «یخ می‌شود، اسراف است، بفرمائید ... » هر چه مرد کمتر همراهی می‌کرد، پدر گرم تر و صمیمی تر با او حرف می‌زد و مزاح می‌کرد. 🚂 قطار برای نماز مغرب و عشاء ایستاد. همراه پدر برای تجدید وضو رفتم. بنظرم آنها پیاده نشدند. نماز را قدری زودتر تمام کردند و بسرعت و زحمت به سمت مغازه آن طرف ریل رفتند و نان و پنیر خریدند. مقداری تنقلات و تخمک و یک ظرف شبیه گز یا شیرینی محلی. برگشتیم در کوپه و جعبه را روی میز آنها گذاشتند. تنقلات را به اصرار به پسر دادند و با دست خود، لقمه نان و پنیر می‌گرفتند و به اصرار به آنها می‌دادند. خرد خرد، یخ مرد سبیلو هم آب شد و لقمه ها را می‌گرفت و می‌خورد. چراغ را خاموش کردیم و پدر با نردبان بالا رفت و روی تخت بالا خوابید و من پایین دراز شدم. 🚂 بیشتر اوقات تخت بالا را انتخاب می‌کردند چون برای نماز شبشان فضا مناسب‌تر از پایین بود. ساعت یک یا دو نیمه شب بود که چشمم را باز کردم و دیدم مرد سبیلو نشسته و خیره خیره به پدر نگاه می‌کند و ایشان با توجه به حرکت شمالی قطار، قبله را مشخص کرده و نشسته نمازشب می‌خوانند و به پهنای صورت اشک می‌ریزند. دیدم آن مرد نیم نگاهی به پدر می‌کند و از پنجره نیم نگاهی به بیرون، و اشک خود را پاک می‌کند. ساعتی بعد، قطار برای نماز صبح ایستاده بود و من خواب مانده بودم. پدر قطار را ترک کرده بودند. من سراسیمه به دستشویی و وضو خانه رفتم و وضو گرفتم. در نمازخانه با چشم بدنبالشان گشتم. نبودند با اضطراب نماز را خواندم. قطار داشت سوت سوار شدن را می‌زد. در کوپه نبودند. دوباره بیرون رفتم. اینطرف و آنطرف را گشتم نبودند. یک لحظه دیدم آن مرد سبیلو دست پدر را گرفته و از آنطرف بسمت من می‌آیند. به من رسید و با ترشرویی گفت: «اینجوری هوای حاج آقا رو داری!؟» داشتند اشتباهی سوار آن یکی قطار می‌شدند. همزمان با قطار ما، قطار دیگری که مقصدش جای دیگری بود نیز توقف کرده بود و پدر جهت حرکت را اشتباه کرده بودند و از طریق دالان، بسمت آن قطار رفته بودند و آن مرد سبیلو از روی ریل ها به آن سمت رفته بود و ایشان را برگردانده بود. 🚂 حرکاتش عجیب شده بود برای بالا رفتن از پله، دست پدر را گرفت و بین واگن ها را با دست نگه می‌داشت تا پدر رد شود. حتی برای بالا رفتن پدر از نردبان حائلشان شد. پدر که در جای خود مستقر شد گفت: «حاجی چُخ ممنون» و او دست به روی چشم گذاشت. چراغ خاموش شد. من به قصد دستشویی از کوپه خارج شدم. دستشویی پر بود. منتظر شدم. مرد سبیلو هم که شاید میخواست سیگار بکشد به همان قسمت آمد. گفت شما نگهبان (محافظ) ایشان هستید؟ گفتم خیر پسرشان هستم. بعد گفت او همان حائری شیرازی معروف است؟ سر تکان دادم. گفت من به دلایلی از سالها قبل تنفری از ایشان در قلبم شکل گرفته بود، اما این همراهی باعث شد درک کنم که این، آن بتی نبود که سالها در دل می انگاشتم. هر جور حساب کردم دیدم این آدم آن آدمی نیست که من فکر میکردم. اگر قبل از این سفر کسی به من می گفت اگر با حائری همسفر شوی چه میکنی، میگفتم گردنش را خرد میکنم! اما حالا تحمل نمیکنم کوچکترین آسیبی بهش برسه. هوایش را داشته باش. از این آخوندهاا که آدم را یاد خدا بیندازه دیگه کمتر پیدا میشه ... 🚂 وقتی در ایستگاه قم پیاده شدیم جریان را به پدر گفتم. نگاهی به آسمان کردند. گفتند هر وقت از راه تواضع رفتم، نبود جز اینکه خدا قلب ها را به رویم گشاده و نرم کرد و هر جا تکبر بود، نبود جز آنکه درها برویم بسته شد و نرسیدم. کاش هیچوقت محافظ نداشتیم تا حائل بین ما و مردم نبودند. این مردم همین قدر صاف و زلالند که با دیدن کمترین تواضع، قلبشان دگرگون و نرم می‌شود ... منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
❓سوال: چطور فرزندم را به نماز خواندن ترغیب کنم؟ ✅ پاسخ آیت‌الله حائری شیرازی: 💎 . سجادۀ پاکیزه و مرتب بیندازید. یک اتاقی [یا محل خاصی] برای نمازتان داشته باشید. آنجا معطر باشد. شما نمازتان را بخوانید، بچه می‌آید کنارتان نماز می‌خواند. وقتی نماز خواند، به او جایزه بدهید. نمی‌خواهد وادارش کنید، خودش، خودش را وادار می‌کند. 💎 شما همین اندازه که نماز باحالِ شیرینِ خودتان را می‌خوانید، بچه از نمازتان خوشش می آید. همینطور که خدا خوشش می آید، بچه‌ات هم خوشش می آید. اما تو وقتی نمازت را می‌خوانی، بچه هم خوشش نمی آید. خدا هم خوشش نمی آید. یک نماز بخوان که تا بچه‌ات هم خوشش بیاید. چون بچه، فطرت الهی دارد. 💎 اگر یک توهینی، یک حرف تندی، اشتباهی به بچه ات زدی، صدایش کن و بگو من این رفتار را با شما کردم، الان متوجه شدم که اشتباه بود. من را حلال کن. طبیعتاً می گوید حلال کردم. شما بگویید نه. خدا هم باید من را حلال کند. دو رکعت نماز بخوان و از خدا بخواه که خدا من را ببخشد. من را بخاطر رفتار اشتباهم با تو، مجازات نکند. میدانی بچه چه می‌گوید؟ پیش خودش می‌گوید: «». اما اگر نکردی، شیطان می‌رود در ذهنش می‌گوید نگاه کن بابایت 50 سال نماز می‌خواند اما حق تو را ضایع کرده. حالا هم که فهمیده، به روی خودش نمی آورد! تو هم 50 سال نماز بخوانی بعدش می‌شوی مثل این بابا !! @haerishirazi
هو الباقی انا لله و انا الیه راجعون آن هنگام که افراطیون و انحرافیونِ از شجره خبیثه اصلاحات کمر به قطع ریشه و ساقه شجره طیبه اسلام و انقلاب بستند و ایمان جوانان را نشانه گرفتند، شیرمردی به پشتوانه تقوا، علمیت، فقاهت، بصیرت، شجاعت و غیرت خویش، همچو "مصباح" روشنی داد و یک تنه در مقابل این جریان ایستاد و "آبرو" گذاشت و البته حق بزرگی بر گردن ما! رحمت الله و رضوانه و سلامه علیه ان شاءالله الساعه مهمان امیرالمؤمنین علیه السلام تسلیت به همه دوستداران اسلام و انقلاب 🖤🏴
📚 وظیفه خواص در قبال شناساندن اصلح 💠 سوال: وظیفه و در قبال شناساندن فرد اصلح چیست؟ آیا از لحاظ شرعی تکلیفی بر عهده آنها می باشد؟ ✅ جواب: همگان به ویژه خواص و علما وظیفه دارند با حداکثر دقت، افراد را با حجت شرعی شناسایی کرده و به مردم معرفی کنند و مردم را در درست یاری دهند. عدم دخالت خطرناک است؛ دخالت بدون بصیرت و حجت هم خطرناک است. 🆔 @leader_ahkam
📚 وظیفه شخص در صورت نشناختن نامزد اصلح 💠 سوال: اگر را نشناسیم وظیفه چیست؟ از طرفی اگر تحقیق کنیم و به شخص اصلح نرسیم می توانیم در شرکت نکنیم؟ ✅ جواب: در تشخیص فرد اصلح می توانید از کسانی که به لحاظ تعهد دینی و بصیرت انقلابی مورد اعتمادند، کمک بگیرید و در هر صورت نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک است. 🆔 @leader_ahkam
س: حکم رأی دادن سفید و بی نام چیست؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق ، یا تحقیق کافی و عدم وصول به نتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟ ج) در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است. س: در صورتی که به شخصی رأی داده شود و بعداً ایشان آن طور که باید به احکام اسلامی عمل نکند و موجب نارضایتی گردد ، آیا فرد رأی دهنده ، در محضر خداوند متعال مسئول خواهد بود یا خیر ؟ ج) اگر بر طبق موازین شرعی عمل کرده است، مسؤول نخواهد بود. https://farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=323#4613