eitaa logo
بیان بوک - فروشگاه امیربیان
2.7هزار دنبال‌کننده
690 عکس
199 ویدیو
416 فایل
عرضه تولیدات مکتوب و چندرسانه‌ای مؤسسه تخصصی خطابه امیربیان 📍آدرس فروشگاه مرکزی: قم، خیابان مصلی(ساحلی)،(بین پل ریل راه آهن و پل ۹ دی)، کوچه ۴ فرعی ۱ پلاک ۴۴ 📧ارتباط با ادمین: @shabake_bayn_book110 فروش اینترنتی در سایت بیان بوک: https://bayanbook.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 لحظات و ساعات اتفاقات روز عاشورا ┈┈••••✾•🖤🖤🖤•✾•••┈┈• 🆔 Eitaa.com/BayanBoo
🔹«کانال هدایت علمی طلاب و دانشجویان»🔹 💠 برنامه ریزی آموزشی اختصاصی 💠 ارائه سیر مطالعاتی (تخصصی،نیمه تخصصی، و عمومی) 💠 ارائه مطالب معرفتی 💠 ارائه بسته آموزشی به حوزه های علمیه 🔶طلبه و دانشجوی عزیز: ➖ دچار سردرگمی هستی؟ ➖ حس میکنی خوب راهنمایی نشدی؟ ➖ نمیدونی وظیفه علمیت چیه؟ ➖ بین کار فرهنگی و علمیت تزاحمه؟ 📩همین الان با ما ارتباط بگیر👇 ارتباط جهت مشاوره علمی : @omolketab 📚پشتیبانی از دین پژوه وظیفه ماست.📚 🔻عضو کانال تخصصی روضات الجنات شوید🔻 https://eitaa.com/joinchat/1992818820Ceb4024734a
حکایت عبدالله دیوونه 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿‍♂ میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما...... خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت . 💔😭😭 هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین *کپی با ذکر صلوات* 🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍁* 🌴🌴این داستان زیبا را حتما بخونید و هر کجا دلتون شکست برای بنده حقیرم دعا کنید🌴🌴🙏 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨ 🆔Eitaa.com/BayanBook
سخنرانى [در جمع وعّاظ تهران (تكاليف روحانيون)] زمان: 17 تير 1358/ 13 شعبان 1399 مكان: قم‏ موضوع: تكاليف روحانيون و اهل محراب و منبر حضار: فلسفى، محمد تقى- وعّاظ تهران‏ بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏ مسئوليت اجتماعى روحانيت‏ اگر اين جمهورى اسلامى شكست خورد، اسلام مدفون مى‏شود؛ ديگر خيال نكنيد بعدها شما بتوانيد دوباره يك كارى انجام بدهيد. مسئوليت يك همچو مسئوليتى است. مسئوليت يك مسئوليتى است كه انبيا و اوليا و همه خونشان را دادند براى حفظ اين. و همه براى حفظ مكتبشان خونهايشان را دادند- چه انبياى سابق و چه نبى اكرم- كه همه تاريخش را مى‏دانيد، همه چيزشان را دادند براى اينكه حفظ بشود اين مكتب و يك‏ وقت اعوجاجى در آن پيدا نشود. سيد الشهدا- سلام اللَّه عليه- كه اين قيام را كردند، براى اينكه معاويه و پسرش اسلام را وارونه‏اش كرده بودند. هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطيب بود، و هم شارب الخمر، و هم همه چيز؛ مكتب داشت از بين مى‏رفت. يك وقت يك كسى است كه مى‏گويد من رضا خان پهلوى هستم، هر غلطى كه بكند به مكتب ضرر نمى‏زند، مردم مى‏گويند مردكه كذائى است. يك وقت يك كسى است كه مى‏گويد من خليفه رسول اللَّه هستم. مى‏آيد خطبه مى‏خواند و مى‏آيد جماعت مى‏خواند و خلافت رسول اللَّه است، و با اينكه خلافت رسول اللَّه است، آن اعوجاجها را مى‏كند، آن خطاها را مى‏كند؛ اين غير خطاى محمد رضا و رضاست. ويژگى مكتب سيد الشهدا (ع) خطاى يزيد اين نبود كه سيد الشهدا را كشته، اين يكى از خطاهاى كوچكش بود، خطاى بزرگ اين بود كه اسلام را وارونه‏اش كرده بودند، و سيد الشهدا به داد اسلام رسيد، سيد الشهدا اسلام را نجات داد. روضه سيد الشهدا براى حفظ مكتب سيد الشهدا است. آن كسانى كه مى‏گويند روضه سيد الشهدا را نخوانيد اصلًا نمى‏فهمند مكتب سيد الشهدا چه بوده و نمى‏دانند يعنى چه؛ نمى‏دانند اين گريه‏ها و اين روضه‏ها حفظ كرده اين مكتب را. الآن هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها و با اين روضه‏ها و با اين مصيبتها و با اين سينه‏زنيها ما را حفظ كرده‏اند؛ تا حالا آورده‏اند اسلام را. اين عده از جوانهايى كه اين طور نيستند كه سوء نيت داشته باشند خيال مى‏كنند حالا بايد ما حرف روز بزنيم! حرف سيد الشهدا حرف روز است، هميشه حرف روز است، هميشه حرف روز را سيد الشهدا آورده است دست ماها داده و سيد الشهدا را اين گريه‏ها حفظ كرده است و مكتبش را، اين مصيبتها و داد و قالها حفظ كرده؛ اين سينه‏زنيها و اين دستجات، و عرض مى‏كنم اينها حفظ كرده. اگر فقط مقدّسى بود و توى اتاق و توى خانه مى‏نشست براى خودش و هى زيارت عاشورا مى‏خواند و تسبيح مى‏گرداند، نمانده بود چيزى، هياهو مى‏خواهد. راههاى حفظ مكتب‏ هر مكتبى هياهو مى‏خواهد، بايد پايش سينه بزنند، هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمى‏شود. اينها اشتباه مى‏كنند، بچه‏اند اينها! نمى‏دانند كه اين نقش روحانيت و نقش اهل منبر چى هست در اسلام، خودتان هم شايد خيلى ندانيد! اين نقش يك نقشى است كه اسلام را هميشه زنده نگه داشته، آن گُلى است كه هى آب به آن مى‏دهند زنده نگه داشته، اين گريه‏ها زنده نگه داشته مكتب سيد الشهدا را؛ اين ذكر مصيبتها زنده نگه داشته مكتب سيد الشهدا را. ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مى‏رود عَلَم بپا كنيم، نوحه‏خوانى كنيم، گريه كنيم؛ فرياد كنيم. ديگران مى‏كنند، ديگران فرياد مى‏زنند وقتى يكى از آنها كشته بشود. فرض كنيد كه از يك حزبى يكى كشته بشود، ميتينگها مى‏دهند؛ فريادها مى‏كنند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياى مكتب سيد الشهدا. و اينها ملتفت نيستند. توجه ندارند به مسائل. . 🆔Eitaa.com/BayanBook
📣 📣 فراخوان خاطرات تبلیغی 🎤 🌏 💠 اساتید محترم، مبلغین عزیز و طلاب گرامی 🌹 سلام و خدا قوت 🔶 چنان‌چه خاطره‌ی جالبی از ایام تبلیغ خود دارید 🔸 که به نظرتان برای دیگران قابل استفاده و الگوبرداری است ✳️ خاطره‌ی خود را به صورت 🔷 متنی 🔷 صوتی 🔷 تصویری 🔷 یا به هر شکل دیگری برای @YasserKomroodi ارسال فرمایید. ❇️ ان شاء الله، مجموعه‌ی خاطرات جمع آوری شده ✅ منتشر خواهد شد. ❤️ موسسه امیربیان علیه‌السلام 🆔 Eitaa.com/AmireBayan_ir
✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار *می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.* کاروان دار گفت: بی‌بی❗دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت : نه❗ *می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.* کاروان‌دار گفت: نه مادر . الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: *اگر پیاده شوید ، شما را می‌گذارم و می‌روم.* مادرم گفت : بگذار و برو. 👈من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد❓ من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛* لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: *بی‌بی کجا می‌روی❓* 🍁مادرم گفت : *گناباد.* او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. *🌼مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.* به سورچی گفت: *من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.* سورچی گفت: خانم❗ فرماندار گناباد است. بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: *من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم❗* در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای *فرماندار رفت کنار سورچی نشست.* گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. 👌 اگر انسان بنده‌ ی خدا شد ، بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ 🆔Eitaa.com/BayanBook
1_1142685713.apk
27.74M
📲 نرم افزار اندروید: کتابخانه آیت الله جوادی آملی نرم افزار مجموعه آثار آیت الله جوادی آملی 🆔Eitaa.com/BayanBook
💠 قابل توجه مبلغین عزیز انشاالله به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام سخنرانی مکتوبی آماده شده که در همین کانال بار گزاری خواهد شد 🆔Eitaa.com/BayanBook
ضیافت اربعین.pdf
6.54M
🔰 سلسبیل‌ واژه‌ ها ؛ ضیافت اربعین ( مجموعه سخنرانی کوتاه روشمند ویژه مبلغین اربعین حسینی) ✍ کاری از موسسه امیربیان 📚بسته فرهنگی (سامانه انتشار محتوای تشکل فراگیر تبلیغ گروهی طلاب) ❣ بیان‌بوک 🔶 مرکز عرضه‌ی محصولات امیربیان 🆔 Eitaa.com/BayanBook