eitaa logo
بیان بازیار
678 دنبال‌کننده
230 عکس
67 ویدیو
8 فایل
رضابازیارمنصورخانی #عَلَّمَهُ_الْبَيَانَ 📲ارتباط: @Ymirani 🔹مشاوره: 🔸حقوقی 🔸خانواده_ازدواج 🕓 الی 🕔ساعت ۱۶ الی ۱۷هر روز فقط با تماس 📱۰۹۱۷۱۴۳۳۳۱۷ ➡⬅
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی که فکر کنم جمعه هم بود بعد از نماز جمعه با خانواده به نخلستانی رفتیم که ناهار را در طبیعت باشیم؛سفره پهن شد و مشغول شدیم از کنار ما رد شد پسرم تکه استخوانی را با مهری پرت کرد اونم خورد و نگاهی کرد دمی به رسم تشکر تکان داد! نیم ساعتی گذشت همه رفتیم بالای کوهی که در کنار بود !پسرم خسته شد گفت بابا من میرم بزغاله های این چوپان را ببینم؛دقایقی گذشت دیدیم و شنیدم دویدن پسرم و ناله اورا که سگی او را دنبال می کند که تازه مادر شده بود و می کرد و پسرم از کنارش رد شده بود! و چند سگ دیگر که همه یه جورایی باباهای توله سگها بودند!!!همه اتفاقات در کمتر از یک دقیقه که من از بالای بلندی بدوم و مادرش نزدیک غش کردن و باز من که میدانم نمی رسم مگر معجزه ای شود! برسد و پسرم بیفتد زمین که ناگاه از لای نخلها آن که استخوان از پسرم گرفته بودجستی زد و جلوی سگان ایستاد و مانع شد! من رسیدم و سگا را فراری دادم اما...😭 دو دستی به سرم زدم که خاک بر سرم ! یک تکه استخوان این سگ را کرد این سگ را غیرتی کرد !وای بر من که به اندازه این سگ برای خدای خودم که یک عمر همه جوره بهم رسیده وفادار نبودم و نداشتم هر چه از او به من رسید و خوبی بود هر چه از من به او رسید بود و بدی !وای بر من حیا😔 https://eitaa.com/joinchat/1502281752C6fd84a776f
غیرت؛ یعنی تلاش در نگهداری آنچه حفظش ضروری است. خب! حالا این آقایی که را میاره خیابون یا اجازه میده بیاد خیابون؛از دوحال خارج نیست: ۱-حفظ ناموس را واجب و ضروری نمی داند!اگر این باشد حرفی ندارم؛دکون داری میکنه واگذارش به پلیس گشت ارشاد!و گلایه نکند از متلک ها و (کلمه لری) ۲_ حفظ ناموس را ضروری میداند اما حفظ نمی کند پس غیرت ندارد! که در این صورت: امام صادق علیه السلام:اِذا لَمْ یَغُرِ الرَّجُلُ فَهُوَ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ; اگر انسانى غیرت نداشته باشد قلب و فکرش وارونه است».یعنی مثل ظرف وارونه است؛ تهی از صفات انسانی! "آدم غیرت نداشته باشه هیچی نداره" . http://eitaa.com/joinchat/1502281752C7ca74b8cc2
هدایت شده از بیان بازیار
روزی که فکر کنم جمعه هم بود بعد از نماز جمعه با خانواده به نخلستانی رفتیم که ناهار را در طبیعت باشیم؛سفره پهن شد و مشغول شدیم از کنار ما رد شد پسرم تکه استخوانی را با مهری پرت کرد اونم خورد و نگاهی کرد دمی به رسم تشکر تکان داد! نیم ساعتی گذشت همه رفتیم بالای کوهی که در کنار بود !پسرم خسته شد گفت بابا من میرم بزغاله های این چوپان را ببینم؛دقایقی گذشت دیدیم و شنیدم دویدن پسرم و ناله اورا که سگی او را دنبال می کند که تازه مادر شده بود و می کرد و پسرم از کنارش رد شده بود! و چند سگ دیگر که همه یه جورایی باباهای توله سگها بودند!!!همه اتفاقات در کمتر از یک دقیقه که من از بالای بلندی بدوم و مادرش نزدیک غش کردن و باز من که میدانم نمی رسم مگر معجزه ای شود! برسد و پسرم بیفتد زمین که ناگاه از لای نخلها آن که استخوان از پسرم گرفته بودجستی زد و جلوی سگان ایستاد و مانع شد! من رسیدم و سگا را فراری دادم اما...😭 دو دستی به سرم زدم که خاک بر سرم ! یک تکه استخوان این سگ را کرد این سگ را غیرتی کرد !وای بر من که به اندازه این سگ برای خدای خودم که یک عمر همه جوره بهم رسیده وفادار نبودم و نداشتم هر چه از او به من رسید و خوبی بود هر چه از من به او رسید بود و بدی !وای بر من حیا😔 http://eitaa.com/joinchat/1502281752C7ca74b8cc2