eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
140 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 💚 •] بعضے از ما خصلتے داریم و اسمش را می‌گذاریم و می‌گوییم ما مرد هستیم و در خانه مرد،باز است! همیشه یک مهمان می‌آید و دیگرۍ می‌رود. برای ناهار و شام مهمان دارد و مهمان شب‌خواب هم به خانه‌اش دعوت می‌کند. این ذاتا خوب است ولی از طرف دیگر یک ملاحظه‌ای را نمی‌کنیم!😒 چه بسا که به زنی که در خانه ما هست (که ما شرعا حق نداریم به او فرمان بدهیم و او آزاد و مختار است که اگر میلش باشد در خانه ما کار کند) فشار و زحمتی را تحمیل می‌کنیم! و می‌گوییم ما مهمان‌نوازیم! مهمان‌نوازی‌اۍ که مستلزم ظلم به یک انسان باشد مهمان‌نوازی نیست! 📚|• برگرفته‌ازکتاب‌انسان‌کامل @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🚩 قدم قدم تا بین الحرمین ⁉️ چگونه کودکانمان را در حال و هوای محرم بیاوریم؟ 🍛 قدم سوم: قیمه‌ی عاشورا بچه بودم. روز عاشورا، در میان دسته‌ی عزاداری شیب خیابان ولنجک را بالا می‌رفتیم. همه بیرون آمده بودند، مشکی پوشیده بودند و سینه می‌زدند. خیلی‌هایشان شربت می‌دادند و برخی شیر. چهره‌های متفاوت زیاد بود. مذهبی و غیرمذهبی. چادری و غیر چادری. جوان و پیر و بچه. پشت درب برخی خانه‌ها، صف طولانی برای نذری امام حسین بود. یکی از این خانه‌ها، خانه‌ی پدربزرگ من بود. با دسته داخل آن می‌شدیم. به یاد اباعبدالله که پدر علی‌اکبر شهید بود، دسته به دیدار پدربزرگم می‌رفتند. تمام عشق من این بود که تاسوعا و عاشورا از دسته بروم آنجا و غذا بکشم و دیگ بشویم. تا لحظه‌ی آخر پدربزرگم می‌دوید تا به همه غذا برسد. بوی قیمه‌ی عاشورا کل محله را برمی‌داشت و عده‌ی زیادی جمع می‌شدند. به بعضی‌ها برنج خالی می‌رسید و به بعضی‌ها فقط ته‌دیگ. اما همه به اسم قیمه‌ی امام حسین می‌بردند. سال‌ها پیش یک هفته قبل از محرم، پدربزرگم در میان دیگ‌های هیئت، اربابش را دید و رفت. چند سال بعد هم مادربزرگم به او پیوست. آرزوی آن قیمه‌ها بر دلم ماند. 🌱 ما در هیئت کودک سعی می‌کردیم هر شب نذری درست کنیم و طعم قیمه‌ی امام حسین را زیر زبان بچه‌ها نگه‌داریم. گاهی یکی ماکارونی می‌پخت و یکی ساندویچ مرغ. گاهی هم نان و پنیر و خیار و گوجه. یکبار یادم هست یکی از بچه‌ها گفت نان و پنیر دوست ندارم، پرسیدم چه دوست داری؟ گفت پیتزا. گفتم کاری ندارد، من تبدیلش می‌کنم به پیتزا. عجی مجی لا ترجی و انگشتم را به لقمه‌اش اشاره کردم و گفتم حالا امتحان کن. خورد و با چشمانی گشاد گفت مزه‌ی پیتزا می‌دهد. از آن به بعد هر بچه‌ای مزه‌ای طلب کرد. سفره‌ی ما پر شد از مزه‌های مختلف، اما برای ما همه‌ی این‌ها طعم قیمه‌ی امام حسین را می‌داد. 📝 حجت‌الاسلام‌والمسلمین احمدرضا اعلایی @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌🏴رو می‌کنم به پسرها: " بریم حسینیه بسازیم؟!" چند لحظه بعد سه تایی نشسته بودیم سر لگوها! منبر را علی ساخت! کتیبه‌های کنارش را من. مهدی آجرها را سرهم می‌کند که مثلا محل بازی بچه‌ها را بسازد. _علی! اسم هییت مون رو چی بذاریم مامان؟ _ اسمش باشه بابا‌نفسیِ عشق! اسم هییت را می نویسم و می زند به درب ورودی. یک ادمک لگویی را برمی دارد و روی سرش مثلا سینیِ موز می گذارد. _ مگه مسیر اربعینه علی جان!؟ _ اره دیگه مامان! بیرون هییت ما اینجوریه! دوتا کاغذ می‌بُرد تا برای قسمت پذیرایی کتیبه بسازد. _مامان بنویس: یا حسین! یا سجاد! یا علی! رو اون یکی کتیبه هم: یا زهرا! یا زینب! یا سردار سلیمانی! همه چیز را نصب‌می‌کنیم. می‌دود و از توی اتاق چند آجر می آورد. قشنگ‌ترین آدمکش را می‌گذارد داخلش! رویش دوباره آجر می‌چیند و می‌گذاردش یک‌گوشه! این هم قبر امام حسین ع! خنده دار است اما حسرت می‌خورم به حال این آدمکها! حالا که در دنیای آجری‌شان تنگ به تنگ هم نشسته‌اند توی هییت و پا که بیرون می گذارند مستقیم می‌رسند به جاده‌ی نجف به کربلا و یک قدمی مضجع شریف! خوش به حال آدمک ها... عکس و متن از :آقایی @mamanogolpooneha
با لوله های دستمال کاغذی و دکمه و مقوا میتونید حیوانات خوشگلی بسازید .😊 @mamanogolpooneha