باسمه تبارک و تعالی (۷۱۱)
«گلهای بی گلدان و گلدانهای بی گل»
👠💄در این شلوغی شهر که هر کسی به فکر خود و کارهای خودش است بانویی را دیدم که با آرایش و هیئت خاصّی کنار خیابان ایستاده! گویا میخواهد گدایی محبّت کند😔
🌷ناگهان گویا گلی تنها را دیدم که از ریشه و گلدانش کنده شده و اینجا افتاده! نمیداند گل وقتی در گلدان است مورد محبّت و رسیدگی قرار میگیرد!
🌷وقتی در گلدان است ریشه میدواند و رشد میکند و شکوفا میشود! وقتی در گلدان است عمرش طولانی شده و گلهای دیگر داده و فضا را معطّر میکند!
🍂ولی وقتی از گلدانش بیرون آمد دیگر نه برای محبّت بلکه برای منفعت و لذّت این و آن استفاده میشود! تبدیل به یک شیء تزیینی برای مصرف این و آن میشود! دیگر رشدش متوقّف شده و عمرش کوتاه میشود!
🍁وقتی از گلدان بیرون آمده و در دست و نظر این و آن می افتد توجّهات بیشتری را به خودش جلب میکند ولی توجّهاتی بس ناپایدار و کوتاه و غرق در خودخواهی!
🍂به زودی پژمرده شده و اگر به کار بهره کشی ها و مشاغل دیگر نیاید از چشمها افتاده به گوشه ای انداخته میشود.
🌷آری جای گل در گلدان است. گلدان او خانه و محارم اوست. محارم او همانهایی هستند که پیوندشان با او پیوند حبّی است. در پی منفعت و لذّت و سوء استفاده از او نیستند.
🚫این گل هم در پی محبّت از گلدانش بیرون آمده ولی نمیداند وقتی از گلدانش بیرون آمد دیگر محبّتی نثارش نمیشود!
🍃گلدان هم وقتی گلش بیرون بیاید بی هویت میشود! خانواده همان گلدانی است که قرار است این گلها در محیط آن در بستری از محبّت رشد یافته و شکوفه های معطّر بدهند.
🌸ای کاش هیچ گلی بی گلدان و هیچ گلدانی بی گل نماند🙏
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۲)
«محاسبه، آینه باطن و کلید رشد معنوی»
🔹تا حالا فکر کرده اید اگر آینه نبود چه میشد؟! آری دیگر چندان به خودمان نمیرسیدیم. این همه صنعت مد و لباس و آرایش و تلاش در تزیین و زیبایی و آراستگی به خاطر وجود آینه است. اگر آینه نبود انسانها در رسیدگی به ظاهرشان رشد نمیکردند. شاید اصلا متوجّه هم نمیشدند که چقدر ظاهر بدی دارند. میدانید باطن و درونمان هم همینطور است؟!
🔻مشکل بسیاری در زمینه رشد معنوی میزان تلاش و کوششان نیست! مشکلشان این است که آینه ای ندارند که با آن چهره ی باطنشان را دیده و سعی در تمیزی و آراستگی نقاط تاریک و کثیفی هایش را داشته باشند. همین است که سالها میگذرد ولی حرکتی واقعی در جهت تطهیر باطنی نمیکنند. هنوز نمیدانند چقدر چهره ی باطنی شان آلوده است. محاسبه همین آینه ی باطن است🔺
✔هیچ انسانی بدون محاسبه توان سلوک راه معنویّت را ندارد. از مراقبه هم مهمتر است. وقتی انسان جلوی آینه ی محاسبه قرار گرفت تازه معایبش را میبیند. چون خودش را دوست دارد چراغ نفس لوّامه اش روشن شده و او را به سمت وادی طهارت و پاکیزگی های درونی میکشاند! انسانی که اهل محاسبه نیست شک نکند که باطنی بس آلوده دارد!
📖«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ»
👈کسی که سودای آن را دارد که قرین اهل بیت طیبین طاهرین شود باید بداند راهش تحصیل طهارت است و کلید این راه هم در محاسبه است. کسی که اهل محاسبه نیست طهارت مجالست با اهل طهارت را ندارد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۳)
«یادگاری بزرگ»
🔹بعد از نماز صبح مشغول تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بودم. به دلم افتاد دیده ای یادگاری چه حال خوبی به انسان میدهد؟! تو نبودی که دوست داشتی یک انگشتر و عبا از آقا و رهبرت به یادگار میگرفتی؟!
🔸با یادگاری بزرگتری که به تو هدیه داده شد چه میکنی؟! میدانی این تسبیحات ذکر کثیر و یادگار بانویمان حضرت زهرا به تو و شیعیانش است؟!
💗یک دفعه عشق و محبّتی از این تسبیحات در قلبم رفتم و همینکه میگفتم اشکم گرفت. چرا تا به حال چندان قدر این یادگاری بانوی پهلو شکسته مان را نمیدانستم؟!
🔸هدیه و یادگاری از این گرانبهاتر چیست؟! «وَ لَوْ كَانَ شَيْءٌ أَفْضَلَ مِنْهُ لَنَحَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ». کسی نبود که به آن عادت کرد و با شقاوت از این دنیا رفت! آخر الامر با نوری در وجودش رفت: «لَمْ يَلْزَمْهُ عَبْدٌ فَشَقِي»
🔹وقتی آن را میخوانی به یاد فاطمه بخوان! عاشقانه بخوان! خوب آن را با دندانهای وجودت بجو و بگذار هضم اعماق روحت شود! خواندنش را وظیفه ات بدان و بدان اگر ابواب آن را بر روی قلبت با مجاهدت بگشایی همه ی ماجراها را در همان برایت خلاصه کرده اند: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ التَّحْمِيدِ أَفْضَلَ مِنْ تَسْبِيحِ فَاطِمَة»
🔸سعی کن وسطش قطع نشود! «يَصِلُهُ وَ لَا يَقْطَعُهُ» اگر عددش فراموشت شد دوباره از نو شروع کن! «إِذَا شَكَكْتَ فَأَعِدْ» آری قدرش را بدان!
🔹مگر مولایت امام صادق نفرمود تسبیحات مادرش بعد از نماز را از هزار رکعت مستحبی هم بیشتر دوست دارد؟! و عادت کن قبل از خوابیدنت هم آن یادگار بزرگ را دوباره بخوان و سپس بخواب!
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۴)
«راهکارهای تعلیم حکمت»
«دلالت اندماجی»
«کلامُکم نورٌ»
🔹شخصا بیشتر تمایلم به کلامهای عمیق است تا دقیق! دقّتها معمولا هر چقدر هم دقیق باشند باز در لایه ی سطح و احکام ناظر به آن اند! ولی آن لذّت نفسانی حاصل از درک آنها بحر عمیقی است که بسیاری را غرق خود کرده.
👈مطالب عمیق دو جور هستند. گاهی فهم آن دائر مدار صفر و یک است. یعنی طوری اند که انسان خودش متوجّه میشود فهمیده یا نه! ولی معمولا اینگونه نبوده و میتوان آنها را فعلا مباحث عمیق عمیق نامید. اموری که فهم آنها به شکل مراتبی و تشکیکی است.
👈از همینجاست که مطالب عمیق از آنجا که از یک سطح به عمق کشیده میشوند خصلت فریب دهندگی و حالت سهل ممتنع پیدا میکنند. قابلیت آن را دارند که متناسب با درک مخاطب هم یک فهم منسجم قابل تصدیقی از خودشان ارائه دهند. از این جهت باید با رویکرد تسبیحی از آنها آشنایی زدایی کرد.
🔹این دسته مباحث عمیق عمیق خودشان دو قسم هستند. برخی از آنها ناظر به واقعیّات اساسی هستی هستند که درکش به شکلی ربط وثیقی به نوع زندگی انسان دارد و برخی از آنها اینگونه نیست. دسته ی نخست از این مطالب عمیق عمیق را «حکمت» مینامم. همان تصورها و تصدیقهایی که مراتب و ابعاد دلالی بسیار فراتری از متوسط فهم عرفی دارند.
✔️حکمتها را نباید با کلامهای سطحی اشتباه گرفت. همینطور نباید به دلیل مشتمل نبودنشان بر دقت ورزی های ظاهری آنها را تحقیر کرد! همینطور نباید فریب ظاهر ساده و سهل حکمتها را خورده و اعماقش را از دست داد! و همچنین نباید به دلیل غفلت از اعماق آن توهم بی نیازی از فراگیری از آن برای سعادتمان را پیدا کنیم.
⬇️
⚪یکی از دشواری ها این است که مخاطب را با حکمتها آشنا کنیم! چون یا به درک مطالب در لایه ی عمقها عادت نکرده و محبّت کش و قوس مباحث ظاهری و دقایق آن در دلش راسخ شده! و یا اینکه فریب خصلت سهل ممتنع این حکمتها را خورده و زود گمان میکند که آن را فهمیده! راهکار چیست؟! چند راهکارهای برای درک و قدردانی از این حکمتها به ذهن می آید.
1⃣یکی پیچیده و مغلق گویی است! گاهی نیز استفاده از ظرفیّتهای هنری و استعاری! طوری که پیچیدگی و جذّابیت ظاهری باعث درنگ و لذّت بیشتر و متناسب با عمق باطنی شود. بسیاری از آنهایی که گمان میکنند کلامشان از سنخ چنین عمقهایی است روی به پیچیده گویی و بیان هنری آورده اند!
2⃣راهکار دیگر استفاده از تعارضها و به رخ کشیدن جهلها و سطحی بینها برای دعوت مخاطب به لایه ی جدیدتری از عمق است. تعارضها در واقع گاهی بسان دروازه ای به سوی عمقها هستند.
3⃣راهکار دیگر تکیه بر حسن ظنّ مخاطب و بالا بردن سطح انتظار و باور او نسبت به عمیق بودن کلام و تخطئه درکهای سطحی خود در مقابل آن است.
4⃣راهکار دیگر تکثیر در مثالها و موقعیتهای کاربردی آن حکمت است تا ابعاد آن در ذهن مخاطب گسترش یافته و متوجّه عمق اهمیّت آن گردد.
5⃣راهکار دیگر نیز تولید ادبیات غنی و متنوّع و از ابعاد مختلف پیرامون آن است تا بسته به روحیات و درکهای مخاطبین جرقّه ی ورود به برخی عمقها و ارتباطهای عمیقتر بخورد و...
🔸«دلالت اندماجی»🔸
مطلبی را بعد از تجربه، تتبّع و تفکّر زیادی نوشته بودم. شاید در آن زمینه کسی آنقدر برایش موضوع جالبی نبوده که وقت و توان و تجربه بگذارد! گویا در آن مطلبی مدّتی زندگی کرده بودم و ابعاد مختلفش برایم مشهود بود. یک چارچوب مفهومی با تقسیمهای جدید طرّاحی کردم تا راهنمایی برای ورود به آن عرصه باشد. این مطلب را به برخی از متخصّصین که در مظانّ ابتلا به آن عرصه بودند دادم! در کمال تعجّب دیدم آن را مطالعه و حتّی تحسین کردند ولی خیلی ساده از کنار آن عبور کردند!
👈یعنی چه؟! یعنی به آن عرصه ورود کرده بودند بدون اینکه به این نوشته و ابعاد و توصیه های آن توجّه کنند. جالب اینکه وقتی برای نقد کارشان به بنده مراجعه میکردم نقدهای دقیقی را مبتنی بر همان نوشته به آنها متذکّر میشدم و بابی برایشان گشوده میشد و بسیار تشکّر میکردند! و این داستان همچنان ادامه داشت!
💭با خود گفتم من که همه ی اینها را در آن نوشته به آنها گفته بودم. اینها هم که میدانم آن را دقیق خوانده بودند و انسانهای فاضلی بوده و نقدی هم بر آن نداشتند. پس چرا آثارش را نمیبینم؟!
👈سابقا گمان میکردم که این به خاطر متنهای عمیق است. اینها همان سطحی که خودشان درک کرده اند را فهمیده اند! اینبار که باز به موضعی رسیدیم که حاوی توصیه ای بسیار کاربردی از آن نوشته بود به نوعی گلایه کردم که چرا اینها را لحاظ نمیکنند؟!
💡یک دفعه به ذهنم خطور کرد که چندان تقصیر آنها نیست! یک سوء تفاهمی بین تو و آنها ایجاد شده است. آن هم چیزی است که در همانجا ضمن اصطلاح «دلالت اندماجی» برایم آشکار شد.
👈مطلوب تو عمدتا در آن دلالتهای اندماجی کلامت نهفته است ولی آنچه از متن دستگیر مخاطب میشود عمدتا ظهورات و دلالتهای سطحی آن است.
⬇⬇
✔دلالت اندماجی در اینجا به آن خزانه ی زیسته شدن و آن تجربه ی وجودی نهفته ی تو در دلالت واژه ها و بار گزاره هایت گفته میشود. الفاظ و گزاره های تو به اندازه ی دلالتهای اندماجی نهفته در آن برایت فهمیده میشود. ولی برای مخاطب به اندازه ی دلالتهای تصریحی و ظهورات اوّلیه ی آن نزد عرف فهم میشود.
✔تو وقتی آنها را نوشتی در دل تجربه های متنوّع و دقیق و عمیق و در مواجهه با تعارضها و مشکلات و در موقعیتهای ناب درکی از آن نوشته پیدا کرده ای که از سنخ نوعی دیگر از دلالت برای خود توست که آن را دلالت اندماجی آن کلام مینامم.
✔دلالتهایی که در دل امتدادها، عمقها، گوناگونی ها و اضطرارها و... برایت حاصل شده است. یک درک بسط یافته وجودی دیگری از آن داری! لذاست که اینقدر قدرش را میدانی و دیگران نه! همین است که یک کلام گاهی برای تو بسیار عمیق است ولی برای دیگران چیز خاصی نیست.
👈عاشورا برای یک انسانی در کشورهای شرق یا غرب این کره ی خاکی یعنی دهم محرّم ولی برای یک انسان شیعه یعنی یک تجربه ی وجودی عمیق مندمج شده در این واژه! اینها را دیگر نمیشود در قاموس نامه ها دنبال کرد!
🔻دلالت هر کلامی در ظاهر به اندازه ی ظهورات عرفی آن است و در باطن به اندازه ی وسعت و عمق دلالتهای اندماجی و آن تجربه ی وجودی نهفته در آن که در افق نفس متکلّم و نویسنده وجود دارد🔺
👈دلالتهای باطنی عالمی دیگر دارد. دلالتهای ظاهری ناظر به سطح متعارف از تجربه های وجودی و دلالتهای اندماجی شکل میگیرد. ولی دلالتهای باطنی دیگر به اندازه ی اعماق تجربه ی وجودی نهفته در آن است.
🔸«کلامُکم نورٌ»🔸
از همینجاست که زاویه ای دیگر از نورانیّت کلام اهل بیت و عظمت قرآن کریم را متوجّه میشویم. کلامی که از افقی صادر شده که شاهد بر ازل و ابد عالم و همه ی حقائق هستی است حاوی اقیانوسهایی از دلالتهای اندماجی است که هیچ گاه به چنگ ما نمی آید! قرآن کریم را اینگونه بخوانیم. روایات و مناجات اهل بیت علیهم السلام را با چنین درکی ببینیم. نکند فریب همین دلالت ظاهری آن را خورده و آن را کلامی ساده و سطحی بپنداریم که حاوی آن دقّت ورزی هایی که در کتب علمی میبینیم نیست!
✋ساده بودن هرگز لزوما به معنای سطحی بودن نیست بلکه گاهی کلامی ساده مانند اقیانوسی آرام است که فعلا امواج خروشان و آن عمق عمیقش را به رخمان نکشیده است.
👈همین است که کلام آنها نور مطلق است و کلام ما اینگونه نیست. اگر من بعد از مجاهدت علمی و عملی درک کنم که: «رأس العلم مخافةُ اللّهِ» و آن را عمیق بدانم و سپس آن را در یک روایتی ببینیم هر چند خوشحال میشوم که درکم تأیید شده ولی باز نباید گمان کنم آنچه در روایت آمده محدود به همان اندازه ی درک من است!
👈اینجاست که گاهی نوعی تسبیح دائمی در مواجهه با کلام نورانی خداوند متعال و آن اولیاء الهی باید داشته باشیم.
⚪وقتی گفته میشود «کلامُکم نورٌ» یعنی هیچ ظلمتی در آن نیست! کلام هر کسی که تجربه ی وجودی با آن را به انتها نرسانده قطعا حاوی نقصان دلالت و اشتمال بر نوعی ظلمت در باطن است. دلالت اندماجی کلام هر کسی به اندازه ی اندازه ی سعه ی وجودی اوست. از اینجاست که تنها کلام آن ذوات نورانی است که عین نور است. مراتبی بی پایان از صدق و راستی دارد.
👈به یکی از دوستان میگفتم من بعد از سالها تازه دارم میفهمم صبر یعنی چه! چه حکمت عمیقی است! شاید برایتان تعجّب آور باشد! مفهوم صبر که روشن است! مصادیق آن را هم همه تجربه کرده ایم!
👈ولی آدم گاهی به ابعاد تازه ای از تجربه ی وجودی و زیسته اش با این حقیقت میرسد که اصلا اوج دیگری برایش پیدا میکند! فکر میکند تازه دارد آن را میفهمد! این حکایت همچنان ادامه دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۵)
«فریبشان را نخور!»
🗽یکی از دوستان برای زندگی به یکی از کشورهای غربی رفت. گفتم میروی برو ولی یک چیز را یادگار داشته باش و برو! نکند فریب کثرت و خرّمی بلاد و اخلاق مردمان آنجا را بخوری؟!
🗽بدان مبتلا به کفرستان و معاشرت با ارجاس انجاس شده ای! دیگر به این سادگی ها انسان نخواهی دید!
✋باورش برایت سخت است؟! گمان میکنی حرفهایِ متعصّبی خشک مغزِ دنیا ندیده جزم اندیش حسود را میشنوی؟! حاشا و کلّا! والله عین حقیقت بود. خواه پند گیر یا ملال!
🗽اینها افسردگان پریشانی بیش نیستند که به سوی سرابی روان شده اند! میگویی این خوشی و خرّمی که میبینم چیست؟! میگویم سرخوشی زودگذر جماعتی است که راه غفلت و کفر را در برابر حقایق عظیم هستی برگزیده اند!
🗽 آخر کسی که پیام زندگی اش کفر و شرک است و روی به تباهی دارد شادی و غرور به اخلاق خوبش دیگر چه صیغه ای است؟! فعلا مبتلا به سکر غفلت اند! و تو چه میدانی این غفلت چه ظلمت مخوفی است؟!
✋چه کسی به این دیوانگان مست از آن نبأ عظیم تضمین داده که در این سرای فانی چنین بساط سرخوشی پهن کرده اند؟!
🗽همینکه سلطنت آنچه از آن فرار میکنند ظاهر شد و امور به اصلش بازگشت خواهی دید چه پریشان حالان مفلوکی بودند! حکایت «استسمن ذا ورمٍ» بود! ورم کرده را چاق پنداشته بودی!
📖لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ*مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ*لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۶)
«ذکری از قمر منیر بنی هاشم»
🔹برخی پوشه ها را گوشه ای دیدم و خواستم پاکشان کنم. یکی را باز کردم و دیدم در انتهای متنی در جایی نامربوط مدّتها پیش چند بیتی در مورد قمر منیر بنی هاشم گفته بودم. اصلا یادم رفته بود. شاید چون وزن و زیبایی نداشت به آن توجّه نکرده بودم.
💡به دلم افتاد پاکش نکن! تکلّفی است؟! باشد! شاید همین را قبول کردند!
از هر کرانه تیرِ دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
🔸حکایت حقیقت و ارادت را با وزن و قافیه چه کار؟! آنها کریمتر از این بازی های مایند! پی بهانه اند!
زیباتر از تو ندیدم برادری
بی مشک آب هم از همه سقّاتری
آبت بریخت و نریخت آبروی تو
بی آب هم تو ساقی عطشان حیدری
دستت برید و نبرید عزم تو
دین خدا ندیدست چون تو یاوری
فرقت شکافت و نشکافت دین تو
با فرق غرق به خون هم تو بهتری
از روی زین به زمین گشت پیکرت
صورت به خاک خورد و باز تو زیباتری
فریاد یا اخای تو بودی بهانه ای
مقصود رؤیت جان بود و دلبری
رسم وفا خجل ز همه جان نثاریت
حقا عزیز فاطمه و پور حیدری
عالم همه عَجب زِ صبر و نصیحتت
ای آنکه بر همه خوبان تو سروری
سجاد اگر چه غرق گناهست ساقیا
حیف است گر نباشدش از تو لبِ تری
📖سلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزَّاكِيَاتِ الطَّيِّبَاتِ فِيمَا تَغْتَدِي وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين ...
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۷)
«استدلالی لطیف بر ولایت امیر المؤمنین»
🔹روایت نخست از «بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ وَاحِداً فَوَاحِداً» کافی را که با سندی صحیح از ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل نموده میخواندم. دیدم عجب استدلال لطیف و جالبی برای اثبات خلافت امیر المؤمنین در آن اقامه شده است.
🔸ابوبصیر میگوید این سنّی ها میگویند چرا نام علی و اهل بیت در قرآن نیامده؟! حالا پاسخ امام صادق علیه السلام را با بیان خودم عرض میکنم. حضرت میفرماید اشتباه نکن! بین نامهای جزئی با نام کلّی خلط کرده ای! نام ما امامان در قرآن «اولی الأمر» است.
👈همانطور که نام این خم و راست شدن عبادی با احکام خاصّش در قرآن عنوان کلّی «صلاة» است و نام این اعمال خاصّ حول کعبه در زمان و شرائط خاص عنوان کلّی «حج» است، نام امامان امّت نیز در زبان قرآنی عنوانی کلّی «اولی الأمر» است؛ آنجا که قرآن دستور داد از آنها اطاعت کنید: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».
👈آنچه تو میخواهی مصداقها و تفاصیل آن است که قرآن در دیگر جاها هم بیان نکرد که تعجّب کنی و توقّع داشته باشی چرا در مورد ما اهل بیت بیان نکرده. مگر خدا در قرآن بعد از آنکه پایه های اسلام یعنی نماز، روزه، حج و زکات را بر امّت اسلامی واجب کرد جزئیّات آن را هم بیان نمود؟!
👈نه! اینها را دیگر تاریخ و سیره برایمان روشن کرده است: «حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ». حکمت این بیان نکردن را هم خود تاریخ در ادامه به خوبی نشان داد!
⬇
👈آنجا که به اصل قرآن ایمان آوردند ولی به مصادیق اولی الامرشان کفر ورزیدند. اگر در اولی الامر وارد جزئیّات میشد اصل قرآن را هم ممکن بود رها کنند و این پوسته ی اسلام که قرار بود در دلش آن مغز اسلام به عمل بیاید شکل نمیگرفت! لذاست که فریاد سر دادند که حسبنا کتاب الله و ثقل دیگر را رها کردند.
⚪گویا امام صادق علیه السلام برای ابو بصیر مقداری مسأله را بیشتر باز میکنند. به شکلی میفرمایند اگر دقّت کنی با وجود اینکه در قرآن کریم چیزی گفته نشده ولی هیچ اختلافی بین امّت اسلامی بین کیفیت و اصول تفاصیل این احکام در نماز و حجّ و زکات نمیبینی! همه نماز صبح را دو رکعت و نماز ظهر و عصر و عشاء را چهار رکعت و مغرب را سه رکعت به صورت تقریبا یکسانی میخوانند! هیچ کدامش هم در قرآن کریم نیامده! همه در کیفیت حج و زکات تفاوت عمده ای ندارند.
✋ولی چطور است که یکباره میبینی عمیقترین اختلاف را از همان روز رحلت پیامبر در زمینه ی این اولی الامر پیدا کرده اند؟!
👈چطور سیره و بیان پیامبر اکرم همه جا باعث وفاق نسبی امّت اسلام در آینده شد ولی در این مسأله ی اساسی تر نشد؟! نمیشود گفت حضرت بدون تبیین تفاصیل این اولی الامر از این دنیا رفت!
👈چطور همه چیز را تبیین کرد و این اصل اساسی که بیشترین اختلاف امّتش در آن است و هر ساده عقلی هم میدانست که باید تکلیفش را برای امّت روشن میکرد را تبیین نکرد؟!
👈از همینجا حدس بزن که این را هم بیان کرد ولی از همان ابتدا به آن عمل نشد تا تبدیل به یک وفاق نسبی و کلّی شود! حضرت ابتدا به شکل خصوصی فضل علی علیه السلام را میگفت و سپس به شکل عمومی در غدیر خم ایشان را به عنوان اولی الامر بعد از خودش معرّفی نمود.
👈ولی چون ظرف امتثال این حکم اندکی بعد و در زمان رحلتشان بود این حکم هیچ گاه مانند دیگر احکام چون نماز و زکات و حجّ نمیتوانست عملی و تثبیت شود؛
🔹درست زمانی که پیکر رسول الله صلی الله علیه و آله بر زمین مانده و علی علیه السلام مشغول غسل و تدفین ایشان بودند در سقیفه جمع شدند و به خاطر نفاق و حسادت و پندار اینکه این حکمی الهی نیست کردند آنچه را کردند! پس شکّی نداشته باش که تفصیل ماجرای این اولی الامری که قرآن کریم دستور به اطاعت از آنها را داده را نیز بیان کرده بود.
👈مگر جریان غدیر خمّ را نشنیدی؟! مگر برای اثبات تفاصیل مورد وفاق در نماز و حج احادیث بیشتر و قوی تری از حدیث غدیر برایت نقل کرده اند که آنها را پذیرفته ای و این را نمیپذیری؟!
👈مگر خود آنها در صحیحینشان حتّی نقل نکرده اند حضرت در منبر عدد ۱۲ خلیفه بعد از خودشان را هم ذکر کردند؟! طوری که همهمه ی شدیدی مسجد را فراگرفت! دیگر چه کار باید میکرد که نکرد؟!
🔹در ادامه امام صادق علیه السلام برای تثبیت استدلال خودشان نکته ی ظریفی را اضافه میکنند. میفرمایند مگر قرآن کریم نفرمود: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»؟! ولی مصداقش کیست؟! قطعا حضرت در همان زمان مصداقش را به روشنی برای همه بیان کرده بود والّا به سادگی آل فلان و آل فلان هم که برای دستیابی به قدرت به هر چیزی چنگ زدند به این آیه هم استدلال میکردند و میگفتند ما هستیم!
📖«فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ»
👈در دل همان جوّ تاریخی همه میدانستند مراد از این اهل البیت چه کسانی هستند لذاست که کسی ادّعایی را مطرح نکرد! پس حدس بزن بسیاری چیزها مصادیقش به روشنی بیان شده بود و خودشان هم به خوبی میدانستند هر چند به دلایلی مانند عمل نکردن به آن مورد شک و تردید و اختلاف در تاریخ اسلام واقع شد.
📖«قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ
📖حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ ...
📖فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۸)
«مزاجی دلنشین»
🔹برخی چیزها هستند که به خودی خود خواستنی اند ولی وقتی با چیز دیگری ترکیب میشوند به شکل غیر عادی و تصاعدی جذّاب و دلپسند میشوند. گاهی هم برخی ترکیبها واقعا جذابیتها را از بین میبرد. فعلا مقصودم ترکیبهای خوب است.
🔸مثلا برای من ترکیب ماست و خیار و نعنا اینگونه است. یا مثلا ترکیب هدفگذاری، تلاش و استمرار اینطور است. در مباحث علمی ترکیب تحقیق و تتبّع، دقّت و عمق برایم اینگونه است. ترکیب منطق و احساسات هم برایم خاص است.
🔹در شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی گویا با یکی از همین ترکیبها ولی از نوع پیشرفته ترش مواجه بودیم. همین بود که اینگونه شاخص بود. ترکیبی معتدل از چندین مؤلّفه بود. گویا از آشپزخانه ی ملکوت به شکل سفارشی چنین طمع خاصی از انسانیت برای زمانمان فرستاده شده بود. یک مزاج دیگر بود.
🔸شاید در تک تک مؤلّفه های این ترکیب دیگرانی بودند که از ایشان برتر هم بودند یا در برخی ابعاد این ترکیب اینگونه بودند ولی مجموع این ترکیب نادر بود. حاج قاسم مزاج دلربایی از ترکیبی دلنشین بین تقوا، عقلانیّت، اخلاص، معنویّت، بصیرت، تدبیر، عزم و جهاد بود.
🔹ادویه های لطیف دیگر هم داشت. اموری مانند عطوفت، مهربانی، جدیت، شجاعت، عبادت، توان بدنی، آشنایی با سیاست و عالمان دینی و... ! ترکیبی که در جا و وقت مناسب ظهور یافت و اثر خود را گذاشت و رفت و دلها را هم با خود برد!
🔸و انصافا چه طعم دلنشینی داشت! گویا این ترکیب معتدل چون کیمیایی از شخصیت ایشان یک شخصیت طلایی و کهکشانی برای مردم ما ساخته بود. در قضاوت انسانها مهمتر از صفاتشان، بررسی نوع ترکیب شخصیتیشان است.
May 11
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۹)
«چگونه یک عالم اهل سنّت را هدایت کنیم؟!»
«صحیح مسلم: في أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا»
🔹در عالم رؤیا دیدم عدّه ای از علمای اهل سنّت آمده اند! اعتناء خاصّی به عقاید شیعه نداشتند! به آنها نزدیک شدم و گفتم این برادران شیعه ی من را رها کنید! اینها خیلیهایشان ملتفت اصل مشکل نیستند. ممکن است مطالبی بگویند که حق نباشد.
🔸بیایید برایتان بگویم ماجرا چه بود! یک سوء تفاهم جدّی بین ما به وجود آمده است. شاید برخی از علمای ما هم در مجادلات کلامی مسأله را برایتان خوب تقریر نکرده باشند و همین باعث شده باشد شما کلام شیعه را شبهه در برابر امری بدیهی تاریخ بپندارید!
👈گفتم شیعه نمیگوید ابوبکر و عمر و برخی دیگر از بزرگان صحابه در ظاهر انسانهای بدی بودند! نخیر! خیلی هم خوش نام بودند. از مهاجرین اوّلین و از نزدیکان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند. اصلا فتنه همین است.
👈بعدا هم در زمان حکومتشان واقعا تلاشهای ارزنده ای داشتند. ورای هر انتقادی که ممکن است با اختلاف در اجتهاد توجیه کنید ما هم معتقدیم که خدمات بزرگی به اسلام نمودند. نقل شده امیر المؤمنین هم برخی کارهای خوب آنها را تأیید مینمود؛ هر چند در شقشقیه آن روی سکه شان را بیان نمودند. تقیه هم بود دیگر.
1⃣در نامه ای که همراه قیس بن سعد به اهل مصر نگاشت همانطور که در الغارات آمده در جایی فرمود: «عَمِلَا بِالْكِتَابِ وَ أَحْسَنَا السِّيرَةَ وَ لَمْ يَتَعَدَّيَا السُّنَّة»
2⃣و یا در موضع دیگر همانگونه که در وقعه ی صفّین آمده حضرت به شرحبیل فرمودند: «... أَحْسَنَا السِّيرَةَ وَ عَدَلَا فِي الْأُمَّةِ»
⬇
3️⃣و یا اینکه علی علیه السلام در نامه به اصحابشان بعد از مقتل محمد بن ابی بکر همانطور که در الغارات آمده اینگونه بیان نمودند: «فَتَوَلَّى أَبُو بَكْرٍ تِلْكَ الْأُمُورَ فَيَسَّرَ وَ سَدَّدَ وَ قَارَبَ وَ اقْتَصَدَ فَصَحِبْتُهُ مُنَاصِحاً وَ أَطَعْتُهُ فِيمَا أَطَاعَ اللَّهَ فِيهِ جَاهِداً ... فَلَمَّا احْتُضِرَ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَوَلَّاهُ فَسَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ نَاصَحْنَا وَ تَوَلَّى عُمَرُ الْأَمْرَ وَ كَانَ مَرْضِيَّ السِّيرَةِ مَيْمُونَ النَّقِيبَةِ ِ...»
4️⃣شبیه همین کلام سابق را در مناشده با خوارج نیز حضرت همانگونه که در المسترشد طبری آمده بیان نمودند.
5️⃣و یا امام حسن علیه السلام به سلیم بن قیس هلالی در جریانی در تفضیل شیخین در ظاهر بر عثمان فرمودند: «قَدْ عُوفِيَا مِنَ الدِّمَاءِ وَ عَفَّا فِي وَلَايَتِهِمَا وَ كَفَّا وَ أَحْسَنَا السِّيرَةَ، وَ لَمْ يَعْمَلَا بِمِثْلِ عَمَلِ عُثْمَانَ مِنَ الْجَوْرِ وَ التَّخْلِيط ...»
و...
🔹شیعه اساسا نمیخواهد سوابق مهم آنها را انکار کند! شیعه نمیخواهد خدمات بزرگ آنها را در دوران خلافتشان کتمان کند! روشن است که چنین انکار و کتمانی شبهه در برابر امر بدیهی است زیرا این امور از آن چیزهایی نیست که بتوان آنها را در تاریخ اسلام نادیده گرفت!
👈متأسّفانه از قدیم بحث خوبی با شما برادران اهل سنّت در این زمینه نشده است. مسأله ی شیعه در واقع چیز دیگری است.
🔹به این علمای اهل سنّت گفتم مسأله این است که شیعه با رهنمود ائمه ی اهل بیت علیهم السلام حقیقت تکان دهنده ای را در مورد این دو و چند تن دیگر از صحابه کشف کرده که همه چیز را تغییر میدهد! آن هم این است که فهمیده اینها بسیار حساب شده و منافقانه باطن خود را پنهان کرده بودند!
👈اگر اهل بیت علیهم السلام برایمان آن را بیان نمیکردند ما هم مانند شما فکر میکردیم این دو واقعا خالصانه این کارها را کرده اند! ولی متوجّه شده ایم که نه! شخصیت این دو چیزی مانند سامری و پولس در تاریخ یهودیت و مسیحیت است.
👈امیر المؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیها و برخی از صحابه بصیر خواستند امّت را از این انحراف بزرگ با خبر کنند ولی به دلیل شدّت نفاق حتّی بیعت نکردن امیر المؤمنین و قبر مخفی حضرت زهرا هم نتوانست مردم را بیدار کند.
👈بعدا هم که با همین سوء ظنّ دوباره در تاریخ زندگی آنها و کارهایشان در قبل از خلافت و بعد از آن دقّت کردیم متوجّه شدیم اموری که قبلا شاید چندان برایمان معنایی نداشت دلالتهای قویّ برای نفاقشان داشت!
👈چنین نفاقی با حسن ظاهر و سوابق خوب و خدمات بزرگ هم قابل جمع است. با عبادت و ذکر خیر و صلاح هم قابل جمع است. جنس دیگری است. ادّعای شیعه در واقع این است. به نظر شما چنین ادّعایی شبهه در برابر امر بدیهی در تاریخ است؟!
🔹حالا اینکه ریشه های این کفر و نفاق عجیب چه بود بحث دیگری است. اینکه آیا از همان ابتدا هم اینگونه بودند یا بعدا اینطور گشتند هم بحث دیگری است. مثلا در برخی از روایات شیعه از امام صادق علیه السلام نقل شده که قبلش اینها واقعا مؤمن بودند ولی در غدیر خم بود که کافر شدند!
📖«آمَنُوا بِالنَّبِيِّ ص فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ وَ كَفَرُوا حَيْثُ عُرِضَتْ عَلَيْهِمُ الْوَلَايَةُ حِينَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»
👈البته در این زمینه روایات دیگر هم هست. اینها دیگر جزئیّات بحث است. در برخی روایات دیگر شیعه حتّی جزئیّات دقیقتری هم بیان شده! اینکه چطور این دو به همراه برخی دیگر مانند ابو عبیدة جرّاح و سالم مولی أبی حذیفه در کعبه عهد بستند که نگذارند خلافت به علی علیه السلام برسد: «دَخَلُوا الْكَعْبَةَ فَتَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا»
👈اینکه چطور اینها فرصت را از نفاقی دیگر در بین برخی انصار ربودند و خودشان را بر گرده ی مسلمین نشانده و اکثریت را ربودند! اینکه چطور امیر المؤمنین علی علیه السلام برای مصالح اسلام نجابت به خرج داد و قیام نکرد والّا میدیدید که مسأله خیلی حادتر از آن بود که گمان میکنید!
👈شاید خوشتان نیاید ولی نظر شیعه در مورد شیخین این است! خودتان هم میدانید امری نیست که از منظر تاریخی ضروریّ البطلان باشد. باید با روش دیگری اگر به دنبال حقیقت هستید پیرامونش بیاندیشید!
👈دیگر به این سادگی نمیتوانید به حسن سیره و سوابق و خدماتشان استدلال کنید! نمیتوانید مدام از اجماع صحابه سخن بگویید بلکه باید در احتمال فریب خوردن صحابه بیاندیشید و به قول علی علیه السلام در خطبه طالوتیه: (ایها الامه التی خدعت فانخدعت ...)
👈نمیتوانید به آنها حسن ظنّ داشته و اموراتشان را صرفا حمل به صحّت و اجتهاد کنید! نمیتوانید گمان کنید که شیعه منکر امر بدیهی اند. امر اساسی که مشکل ایجاد کرد اساسا بحث سیاسی و دقیقا مربوط به همین خلافت و ولایت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود.
⬇️⬇️
👈وقتی بحث به سیاست میرسد دیگر باید طرز تحلیل طور دیگری شود! دیگر چندان نباید پای جمهور صحابه را میان بکشید! باید به فکر آن جلسات مخفی که تاریخ از آن خبری ندارد هم باشید!
🔹شاید استبعاد کنید! توهم توطئه بدانید که با آن سنگ روی سنگ بند نمیشود! آری اگر رویکرد اهل بیت و بیانات صریح و مکرر ایشان نبود ما هم احتمالا مانند شما گمان میکردیم. با این وجود مگر خودتان در صحیح مسلن نقل نکردید که حضرت فرمود در اصحاب من ۱۲ نفر منافق وجود دارند؟!
📖في أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا فِيهِمْ ثَمَانِيَةٌ ولا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حتى يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِيَاطِ
👈میدانید این روایت کلیدی یعنی چه؟! یعنی در تحلیلتان از تاریخ مراقب باشید! ساده اندیش نباشید! بدانید منافقین بزرگ برایتان نقشه ها کشیده اند!
👈مثلا در کافی عبد الحمید بن ابی الدیلم که برادر زاده ی معلّی بن خنیس بوده روایت جالبی را از تاریخ وصایت در تاریخ بیان میکند. اینکه عالم همواره خالی از حجّت الهی نبوده تا اینکه این امانت الهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میرسد.
👈حضرت دین خاتم را به مردم ابلاغ میکند ولی همواره از ابلاغ جانشین خود خوف داشت! چون عرب را قومی بدوی و جاهل میدانست که تا کنون فرهنگ دینی بینشان نبوده و درک عمیقی از مقام نبوّت و شرف آن ندارند! گمان میکنند اگر جانشینی تعیین کند مانند دنیاداری مرسوم میان آنان است؛
👈همین بود که وقتی آخر الامر جریان وصایت و ولایت را بیان کرد جریان نفاق شکل گرفت. روایت مهمی است:
📖«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّه ُ ... أَعْلِنْ فَضْلَ وَصِيِّكَ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ الْعَرَبَ قَوْمٌ جُفَاةٌ لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ كِتَابٌ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَيْهِمْ نَبِيٌّ وَ لَا يَعْرِفُونَ فَضْلَ نُبُوَّاتِ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَا شَرَفَهُمْ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِي إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُهُمْ بِفَضْلِ أَهْلِ بَيْتِي ... فَذَكَرَ مِنْ فَضْلِ وَصِيِّهِ ذِكْراً فَوَقَعَ النِّفَاقُ فِي قُلُوبِهِمْ ...
📖وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يَسْتَعِينُ بِبَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَزَالُ يُخْرِجُ لَهُمْ شَيْئاً فِي فَضْلِ وَصِيِّهِ... فَنَادَى النَّاسَ فَاجْتَمَعُوا ... ثُمَّ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ وَلِيُّكُمْ وَ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاه و عاد من عاداه
📖فَوَقَعَتْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ فِي قُلُوبِ الْقَوْمِ وَ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ هَذَا عَلَى مُحَمَّدٍ قَطُّ وَ مَا يُرِيدُ إِلَّا أَنْ يَرْفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ أَتَتْهُ الْأَنْصَارُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ قَدْ أَحْسَنَ إِلَيْنَا وَ شَرَّفَنَا بِكَ وَ بِنُزُولِكَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْنَا فَقَدْ فَرَّحَ اللَّهُ صَدِيقَنَا وَ كَبَتَ عَدُوَّنَا وَ قَدْ يَأْتِيكَ وُفُودٌ فَلَا تَجِدُ مَا تُعْطِيهِمْ فَيَشْمَتُ بِكَ الْعَدُوُّ فَنُحِبُّ أَنْ تَأْخُذَ ثُلُثَ أَمْوَالِنَا حَتَّى إِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ وَفْدُ مَكَّةَ وَجَدْتَ مَا تُعْطِيهِمْ
📖فَلَمْ يَرُدَّ رَسُولُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ شَيْئاً وَ كَانَ يَنْتَظِرُ مَا يَأْتِيهِ مِنْ رَبِّهِ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ لَمْ يَقْبَلْ أَمْوَالَهُمْ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ هَذَا عَلَى مُحَمَّدٍ وَ مَا يُرِيدُ إِلَّا أَنْ يَرْفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ وَ يَحْمِلَ عَلَيْنَا أَهْلَ بَيْتِهِ يَقُولُ أَمْسِ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ الْيَوْمَ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً ...
📖ثُمَّ نَزَلَ عَلَيْهِ آيَةُ الْخُمُسِ فَقَالُوا يُرِيدُ أَنْ يُعْطِيَهُمْ أَمْوَالَنَا وَ فَيْئَنَا ثُمَّ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدْ قَضَيْتَ نُبُوَّتَكَ وَ اسْتَكْمَلْتَ أَيَّامَكَ فَاجْعَلِ الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ مِيرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ عِنْدَ عَلِي ...»
👈اینهایی که گفتم برای آن نبود که یک عالم اهل سنت قانع شود. بلکه برای آن بود که اگر اهل انصاف است به فکر فرو رود و بار دیگر از آن موضعی که صحیح است در خلوتش تحقیق کند. آن حالت حسن ظنش که باعث ندیدن حقیقت است از او گرفته شود.
👈تا دیگر فریب قبول صحابه و روایات در مدح آنها و... را به سادگی نخورد و وارد فضای جدیدی در اندیشه ی تاریخی شود. شاید خداوند متعال به تدریج با تغییر نگاه و عینکش به او شرح صدری داد تا وقتی به احادیثی مثل قلم و قرطاس و ماجرای حضرت زهرا و... رسید دلش را تکان دهد. شاید احساس کند نیاز دارد روایات شیعه را نیز در این باب مرور کند.
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۰)
«كاین شهدا تا ابد فخر بنى آدمند»
🔸و باز هم این خاک مقدّس از خون دلدادگان راه حقیقت و سعادت رنگین شد. راستی که خاک این نظام مقدّس نظر کرده ی آسمانهاست که چندی است به این خونهای پاک فرزندانش در پیشگاه ملکوتیان میبالد.
🔸و چه سعادت بزرگی است جاری شدن این خونها در راه آن نور ازل و ابد و در مسیر آن قلّه ی سرور و بهجت! و چه زندگی غمباری است زنده ماندن در این سرای ظلمت و غفلت و جدا ماندن از قافله ی رشادت و شهادت!
📖و أَسْأَلُكَ اللّهمَّ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ تَحْتَ رَايَةِ نَبِيِّكَ مَعَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَقْتُلَ بِي أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُكْرِمَنِي بِهَوَانِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَا تُهِنِّي بِكَرَامَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا حَسْبِيَ اللَّهُ ما شاءَ اللَّهُ
تاج سر بوالبشر خاك شهیدان تست
كاین شهدا تا ابد فخر بنى آدمند
چون به جهان خرمى جز غم روى تو نیست
باده كشان غمت مست شراب غمند
خاك سر كوى تو زنده كند مرده را
زانكه شهیدان او جمله مسیحا دمند
هر دم از این كشتگان گر طلبى بذل جان
در قدمت جان فشان با قدمى محكمند
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۱)
«بهشت زیر پای خوش دلان با عیال الله است»
🔹به مناسبت روز مادر با یکی از عزیزان صحبت میکردیم. خاطره ای از عطوفت مادر مرحومش را برایم نقل کرد! میگفت یکبار مادرم بعد از ازدواجم من را دید که در جایی از بدنم یک برآمدگی غیر عادی هست!
🔸چیز خاصی هم نبود و خودم هم اهمیت نمیدادم! اصرار کرد که به پزشک مراجعه کنم! گفتم باشد و تمام شد! چند وقت بعد یکباره به من گفت نگران نباش آن مشکلت خوب میشود! گفتم کدام؟! گفت همان برآمدگی! این چند هفته به نیّت تو به جمکران رفته ام! خوب میشوی!
💗وقتی این را نقل کرد آن خلوص و عطوفت و خوش دلی نهفته در کار این مادر من را گرفت!😢 چندین پسر و دختر دیگر هم داشت ولی باز ...! این خوش دلی مادرانه بوی خدا میدهد! از جنس این عالم ظلمت و أنانیت نیست!
💭با خود گفتم چه خوبی هایی از مادر به تو رسید و هیچ گاه نفهمیدی تا قدردانی کنی؛ و چه ناب بود لطف او که هیچگاه توقّع قدردانی نداشت!
🔹چرا مادر، اینقدر عظمت دارد؟! چون مظهر خوش دلی و بی غرضی و صدق و صفا و بهاء و ایثار در کار خیر است. گویا یک کار خیر خالص مهربانانه صادقانه بی منّت و بی غرض است! یادگاری از عوالم طهارت را با خود دارد.
🔸به یکی از دوستان گفتم هر وقت توانستیم ما هم مانند یک مادر مهربان بلکه مهربانتر از او با خوش دلی تمام به این بندگان خدا خدمت کنیم آن وقت است که زیر پای ما خوش دلان هم بهشت میشود! این خوش دلی مادرانه خودش راهی به سوی خداست. آری بهشت زیر پای چنین خوش دلان با صفا و صادقی است.
📖«الْخَلْقُ عِيَالِي فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ»
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۲)
«یا مقلِّبَ القلوبِ ثبِّت قلبی علی دینِک»
💭برایم جالب بود بدانم دعایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مکرّر در خلوتهایش به شکل حاجت شخصی از خدا طلب میکرده چه بوده؟! دعا چیزی است که معمولا به زبان می آید و اگر بخواهد مکرّر و در خلوت باشد باید معمولا لااقل نزدیکان حضرت آن را گزارش کنند.
🔹بعد از بررسی مفصلی دیدم انس بن مالک که چندین سال خادم حضرت بوده و همینطور امّ سلمة و عائشه دو همسر حضرت و حتّی برخی صحابه دیگر نقل کرده اند که حضرت خیلی وقتها دعای خاصی را زمزمه میکرد. آن هم اینکه: «یا مقلِّبَ القلوبِ ثبِّت قلبی علی دینِک»
🔸در شیعه این دعا را به نام دعای غریق امام صادق علیه السلام به عبد الله بن سنان آموخته که وقتی دوران شبهه فرا رسید و امامتان را ندیدید این دعا را بخوانید: «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ»
🔹این دعای شریف یک ذیل مشهوری در روایات عامّه دارد که وقتی از حضرت در مورد این دعا میپرسیدند ایشان پاسخ میدادند که قلب انسان بین دو انگشت خداوند رحمان است که مدام با آن بالا و پایینش میکند!
🔻آری این دعا یعنی صحنه ی اصلی نبرد را در درونهایتان و آن بعد قلبی و متغیر باطنتان که صحنه ی نبرد خطورات عقل و جهل است، بدانید!🔺
🔸ابن عربی در باب سوّم فتوحات شرح زیبایی از این دعا آورده. میگوید این همان الهام فجور و تقوا به دلهاست:«وهذا الإلهام هو التقليب والأصابع للسرعة والاثنينية لها خاطر الحسن وخاطر القبيح». همچنین غزالی در انتهای کتاب قلب از احیاء العلوم نیز بحث زیبایی در شرح این دعا آورده.
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۳)
«هدیه ی بزرگ آسمانی به ایرانیان به نام فرهنگ جهاد و شهادت»
🔹تدبّر در تاریخ ایران زمین نشانگر آن است که هیچگاه فرهنگ جهاد و شهادت به این صورت وارد فرهنگ مردم ایران نشده بود. ایرانیان علی رغم همه ی محاسن فرهنگی که داشتند گویا هنوز لایق این نعمت بزرگ نگشته و این باب آسمانی به رویشان گشوده نشده بود.
🔸با آشنا شدن با فرهنگ شیعی و عاشورایی رفته رفته برای عطیّه ی آسمانی جهاد و شهادت آماده میشدند: «إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه»
🔻تا اینکه این هدیه ی بزرگ الهی توسّط آن قابله ی بزرگ قابلیّتهای فرهنگی ایرانیان، خمینی کبیر از بطن مقولات فرهنگی ایران شیعی متولّد شد🔺
🔹آری ایران دیگر آن ایران تاریخی نیست! ایرانی است که فرهنگش با جهاد و شهادت عجین شده! یکی از خدمات بزرگ فرهنگی امام عزیزمان به ایران زمین همین بود.
🔸ایرانیانی که برگزیدان آن حرکت عظیم جهانی اند پدافند فرهنگی بزرگ این پیکار که بیمه شدن از ترس از تهدیدها بود را به دست گرفتند. و این پدافند همان فرهنگ شهادت و تکریم مقام شهید است.
🔹این همان راز بزرگ فرهنگی این ملّت است که این دشمنان خون آشام نفهمیده اند! ندانسته اند که فرهنگ ایرانی غیر از فرهنگ حیوانی آنان است! هر خونی که از مردم ما جاری شود در دل فرهنگ جهاد و شهادت شکوفه های عزم را در دل آنها بیش از پیش جوانه میزند!
🔸و شما ای زبونان پست و بی مقدار! آخر ملّتی را که پیرو امام شهیدان است را از شهادت میترسانید؟! ملّتی را که از کودکی به امید شهادت زیسته را بیم از وصول به محبوبش میدهید؟!
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۴)
«آیا حاج قاسم سلیمانی یک برساخت رسانه ای بود؟!»
🔹بچه که بودیم اسباب بازی که برایمان میخریدند از بس ذوقش را داشتیم مدّتی از خودمان جدایش نمیکردیم! سر سفره و در حال راه رفتن و حتّی موقع خوابیدن و دیگر شرایط نامرتبط هم از خودمان جدایش نمیکردیم! بچه بودیم دیگر!
👈بزرگتر که شدیم یک چیزی که یاد میگرفتیم باز مانند اسباب بازی ذهنی دوست داشتیم با آن بازی کرده و مدام به این و آن نشانش دهیم و با ربط و بی ربط موضوعات مختلف را به آن بکشانیم! جوگیری و خود نمایی بود دیگر!
👈باز بزرگتر که شدیم با برخی زبانها و لغات دیگر آشنا شدیم و دوست داشتیم برای آنکه خودی نشان دهیم از واژگان بیگانه استفاده کنیم!
🔹زشت ترین این حالات بچه گانه وقتی است که وارد وادی دانش شویم و یک سری اصطلاحات و نظریّات و ایسم ایسم ها را یاد بگیریم و بخواهیم باز با آنها بازیگری کنیم! موضوعات بی ربط را به آن ربط دهیم و نتایج عجیب بگیریم!
✋انگار یادمان میرود هر چیزی آدابی دارد و هر امری حریمی! آخر ظرفیّت و جنبه هم خوب چیزی است! به آدم وقتی فشار می آید که هر جایی نمینشیند! تخلّی هم آدابی دارد!
🔹از یکی از همین جوگیران ترحّم برانگیز شنیدم که میگفت حاج قاسم سلیمانی را بزرگ نکنید! ایشان چیزی جز یک «برساخت رسانه ای» نبود! راستش آدم بدی نبود ولی حالم از تعبیرش به هم خورد! مانند این بود که به بچه ای اسباب بازی داده اند و اینقدر در عالم بچه گی اش فرو رفته که هنگام تشییع جنازه ی بابایش هم با خودش این اسباب بازی را آورده و مشغول بازی با آن است!
⬇
✋مرد حسابی حالا یک چیزی یاد گرفتی نباید هر جایی تطبیقش بدهی! مقداری جنبه و فرهنگ داشته باش!
🔹حالا بگذارید اندکی از اسباب بازی که یاد گرفته برایتان بگویم و بعدش چند جمله ای پاسخش را بدهم. امروزه با تحوّلاتی که در مباحث نشانه شناسی در آرای سوسور و همینطور مباحث پیرامون جامعه و گفتمان در آثار امثال فوکو و در ادامه نظریّات نوین مطالعات فرهنگی در آثار امثال استوارت هال و در فضای رشد علم هرمنوتیک نظریّات نوینی در زمینه چرخه ی تولید معنا و رمزگشایی از معنا مطرح شده است.
👈مثلا استوارت هال در نظریّه ی معروف بازنمایی سبک نوینی برای تحلیل نشانه ها را بیان نموده است. بر این اساس بازنمایی مقولات اجتماعی متأثّر از چرخه ی فرهنگ و قابلیتهای زبانی و.. است.
👈یکی از انحاء این بازنمایی را بازنمایی برساختی مینامد و بر اساس آن بسیاری امروزه معتقدند که رسانه های امروزی عمدتا به جای بازتاب واقعیّتها در حال ساخت واقعیّت هستند!
👈به عبارت ساده تری یکی از اموری که امروزه تبدیل به یک علم شده انگاره سازی است! امری که به کمک تلاشی میان رشته ای بین علوم جامعه شناسی، روان شناسی، رسانه، علوم ارتباطات و... به دنبال ساخت و طرّاحی تراشه های ادراکی و ساختارهای مفهومی و کارسازی آن در ذهن مخاطبین است.
👈همانطور که میتوان ساختمانها و برجها و پلهای عظیم را با علوم نوین ساخت به همین قیاس میتوان ساختمانها و سازه های عجیب ادراکی نیز ساخته و به خورد ذهن مخاطبین داده و در بافت فرهنگی جامعه گنجاند!
👈وقتی این انگاره سازی ها توسّط رسانه با یک تلقین گسترده تثبیت شد تبدیل به یک برساخت رسانه ای میشود! یک واقعیّت خیالی!
🔹حالا از این بحثها زیاد دارند! لری وارش این است که حاج قاسم یک دروغ بزرگ است! اصلا این ویژگی ها را به این صورت نداشته! شما شیفته ی حاج قاسم نشده اید بلکه شیفته ی خیالی از حاج قاسم که رسانه ی حکومتی برایتان ساخته شده اید! فریبتان داده اند! آدمی با خیالش خوش است و با خیالش ناخوش!
⚪️در پاسخش چه باید گفت؟! حالا باز اگر کسی دور از فرهنگ ما بود شاید عذری داشت ولی تو انسان در ظاهر متدین دیگر چرا؟! به صورت کلّی بدانید این جوگیرها نوعا به خاطر همان چیزی که در ابتدا بیان کردم مبتلا به مغالطه ای به نام تمسّک به عام در شبهات مصداقی میشوند!
👈اینها به دلیل عشقشان برای به رخ کشیدن آن اسباب بازی های ذهنی و آن عمومات علمی و یا به دلیل التیام آن مرض روحیشان برای فرار از حقیقت و یا از روی جهل و عدم توانمندی ذهنیشان در تطبیق اینگونه عامها بر مصداقها تسامح کار میشوند!
👈گویا وجود خود آن مفهوم عام برایشان دلیلی برای انطباقش بر این مصداق است! باز لری اش این است که اصلا همه ی حرفهای شما درست! از کجا معلوم حاج قاسم اینگونه بوده؟! دلیلتان برای این انطباق چیست؟! فوقش میتوانید تردید کنید و سپس خودتان تحقیق میدانی کنید نه انکار!
👈باز پیش فرض دیگر اینگونه حرفها دست کم گرفتن فطرت انسانها و عقل خدادادی آنهاست! گمان میکنند آدمی به این سادگی در این موضوعات فریب میخورد! درست است که جنس تقلّبی زیاد است ولی این دلیل نمیشود که وقتی شخصی طلایی را دید قدرش را نداند!
👈انسانها فطرتی خدایی دارند که با آن درک و گرایش خاصی از حقیقت دارند! آن را میتوانند بو بکشند! همین است که همه جای دنیا مادر عزیز است! ایثار ارزشمند است!
🔹برعکس آنچه اینها میگویند به نظرم هنوز رسانه فرسنگها فاصله دارد تا بتواند به خوبی آن حال و هوای الهی و آن حسّ شیدایی درونی این خوبان را برای مخاطبش تصویر کند! بحمد الله اگر کسی جویای حقیقت است آنقدر قرائن بسیار در حیات این بزرگ مرد وجود دارد که جای هر تردیدی را در صحّت این استنادها از میان ببرد!
👈حتّی این نشانه ها تا لحظات آخر عمر شریف ایشان هم ادامه داشته! برای اذهان ما محسوس بینان هم آن تکّه ی کاغذ شیدایی اش برای شهادت را در لحظات آخر به یادگار گذاشت و رفت!
🔻حاج قاسم برساخت رسانه ای نیست بلکه یکی از کشفیات بزرگ رسانه برای عموم جامعه است! اگر رسانه ضررهای بسیار برای نسل ما داشته این هم یکی از خوبی هایش بود که فطرتها را با اینها آشنا کرد🔺
✔️اگر اینها برساخت رسانه بود و ما هم اینقدر در فنون رسانه یک دفعه اهل معجزه بودیم خب خودتان چرا چنین برساختهایی برای سرنگونی این نظام نمیتوانید ایجاد کنید؟! بهتر از این میلیاردها میلیاردی نبود که هزینه میکنید و نتیجه ی مطلوبتان را هم از آن نمیگیرید؟!
📖«وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۵)
«قدر عرفان اسلامی را بدانیم»
🔹داستان شیخ صنعان (سمعان) را در منطق الطّیر عطّار نیشابوری میخواندم. انصافا از زیباترین اشعار عرفانی و حاوی پاکترین احساسات توحیدی است.
هر که دل در زلف آن دلدار بست
از خیال زلف او زنّار بست
دختر ترسا چو برقع برگرفت
بند بند شیخ آتش در گرفت
موی ترسایی نمودندش ز دور
شد ز عقل و دین و شیخی ناصبور
🔸وقتی حکایت این عشّاق را میخوانم دلم به حال خودم میسوزد! گویا پیش این عشاق مردگانی بیش نیستیم: «جذبة من جذبات الحق توازى عمل الثّقلين»
مطرب عشق می نوازد ساز
عاشقی کو که بشنود آواز؟!
🔹خدایا گوش ما محجوبان را هم دمی با ذرّه ای از نوای آن مطرب عشق آشنا کن؛ همان مطربی که:
زهی مطرب که از یک نغمه ی خَوش
زند در خرمن صد زاهد آتش
🔸خدایا كام ما محرومان را هم دمی با قطره ای از شراب آن ساقی عشق تر کن؛ همان ساقی که:
زهی ساقی که او از یک پیاله
کند بی خود دو صد هفتاد ساله
💡مشغول مطالعه ی برخی کتب عرفانی بودم. به دلم افتاد «قدر بدان»! برهه ای از زمان، ما نسلی از امّت خاتم را مبعوث کردیم که آن بُعد عرفانی این دین خاتم را بشورانند!
🔹چند قرن همّتی عظیم در نفوسشان آفریدیم و تخصّصی ترین مدارس و حلقه ها را در سلوک راه حق تأسیس کردیم و استعدادهای بزرگ تاریخ را جذبش نمودیم تا حقایق معرفتی این دین پاک را استنباط کرده و ثبتش کنند!
🔸دوران این حلقه های بزرگ تمام شد و جامعه ی اسلامی در این رشته ی عظیم فارغ التحصیل گشت! شکر بگوی و قدر حکمتهای نهفته در آثار این عرفای اسلام را بدان! این حلقه های با شکوه به آن شکل دیگر تکرار شدنی نیست ولی آثارش در دست شماست!
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۶)
«ابن عربی را چگونه ببینیم؟!»
🔹با توجّه به علایقم چند سالی است گاهی فتوحات ابن عربی را میگشایم و بخشهایی از آن را با دقّت میخوانم و پیرامون آن می اندیشم! به راستی ایشان کیست؟! اینها چیست که میگوید؟!
🔸آری ابن عربی یکی از جنجالی ترین شخصیتهای تاریخ اسلام است. از طرفی برخی او را صدرنشین عرفای اسلامی میدانند و برخی دیگر نیز او را ضالّی مضلّ معرفی میکنند.
✔با توجّه به اهمیت جایگاه او و تأثیر شگرفی که بر معارف اسلامی نهاده گردنه ای بزرگ برای همگان است. باید نسبت خودمان را با این پدیده روشن کنیم! حتّی آنهایی هم که به شدّت مخالف شخصیت او هستند هم گاهی متوجه نیستند که من حیث لا یشعرون متأثّر از تأثیرات عمیقی هستند که ابن عربی بر تمدّن اسلامی و سیر معارف اسلامی نهاده است.
🔹بر اساس سالهایی که مشغول یادگیری قرآن و سنّت و روایات اهل بیت و سپس تاریخ اسلام و علوم اسلامی و مدّتها انس با آثار طوائف گوناگون عرفان اسلامی بودم دیدم خوب است دریافت خودم در مورد ایشان را بیان کنم. ادّعایی هم ندارم؛ ممکن است نظرات بهتری هم بیان شود که من آنها را متوجّه نمیشوم. ولی سعی میکنم منصفانه و از روی تدبّر بیان کنم.
👈ایشان با توجّه به مطالعه در تاریخ زندگی اش و اساتید و شاگردان و آثار وجودی که در پیرامونیانش بر جای گذاشته و سپس توجّه به آثارش قطعا یک مسلمان معتقد و پرهیزکار و اهل معرفت بوده است.
👈از آنهایی که عمرش را از کودکی در راه عرفان و مسائل مربوط به آن و همنشینی با اهل معرفت گذرانده! از همان کودکی هم از آنهایی است که نبوغ عجیبی داشته و مزاج و استعداد معنوی برتری را داشته!
⬇
🔹هیچ نقطه ی منفی یا سیاهی در زندگی ایشان ندیدم. نزدیکترین اشخاص به ایشان مانند قونوی که فرزند همسر او بوده نیز خودش یکی از زهّاد و عبّاد بزرگ و عرفای نامی است که از مریدان صادق ابن عربی بود. همانکه مولوی وصیت کرد که او بر پیکرش نماز بخواند! خلاصه از آنهایی نبوده که وقتی میوه ی های وجودشان و آثارشان را بررسی کنیم تاریکی شان را بتوانیم درک نماییم! بلکه برایمان نورانیّت بیشتری پیدا میکنند.
👈از طرفی حرفهای او از سوی دیگر طوائف عرفانی و نحله های رقیب نیز مقبول واقع شد. مثلا سلسله ی عرفای نحله ی نجم دایه و همینطور نحله ی سهروردی صاحب عوارف المعارف و همینطور نحله ی شمس تبریزی و مولوی و دیگران همه عرفان نظری او را تلقی به قبول کردند.
👈در بین عرفای شیعه نیز بزرگانی مانند سید حیدر آملی و شیخ بهایی و مجلسی پدر و ملاصدرا و سید علی قاضی و... همه به عظمت او اذعان کرده اند.
👈اینها را گفتم که بگویم نباید با سوء ظنّ و ساده بینی از کنار او گذشت! حدّ نصاب لازم را برای حسن ظنّ دارد.
🔹از آن طرف درک اینکه ایشان شیعه بوده برایم در نهایت صعوبت است! در قدر توانم دلایل و کتبی که برای اثبات تشیّع ایشان ذکر شده و تألیف گشته را سعی کرده ام بررسی کنم. همه برایم مخدوش بود. تاریخ زندگی و مطالعه ی آثارش هم گواه این است. اینجا بحث طولانی است.
🔹با عرفان نظری که محصول اساسی این شخصیت است چه رویکردی داشته باشیم؟! اینجا هم به نظرم دو بخش را باید تفکیک نمود:
1⃣یکی اصول کلّی و روح حاکم بر تعالیم او که در ادامه توسّط شاگردانش تنقیح گشته و به مرور شکل منسجمی به خود گرفت. مباحثی مانند تدقیقات در زمینه وحدت وجود و سپس تبیین کثرت ظهورات در قالب حضرات خمس و مباحث مهم در زمینه اسماء و صفات الهی و انسان کامل و مانند آن! اینها واقعا سرمایه های بسیار بزرگی است که ارزش مطالعه و بررسی دارد. نقشه ی ذهنی ما را نسبت به عوالم وجود تغییر داده و ظرفیّت بسیار کلانی برای درک ابعاد دین و مباحث کلامی دارد.
👈در این قسمت باید برای فهم بهتر مراد ابن عربی از طریق شاگردانش یعنی ابتدا امثال فرغانی و سپس قونوی وارد شد و زود بی واسطه وارد درک مراد ابن عربی نشد. ابن عربی وقتی با عینک اینها دیده شود خیلی از اشکالات دیگر بر او وارد نیست و مرادش بهتر درک میشود.
2⃣بخش دوّم هم خصوص عبارات و نکات او به شکل جزئی در کتبی مانند فصوص و فتوحات و دیگر تصنیفات اوست. اصل اشکال در همینجاست. بسیاری از نکات در این قسمت پیدا میشود که به هیچ وجه قابل قبول نیست. یا با قطعیّات عقاید شیعه منافات دارد و یا با قطعیّات عقل و یا با موازین حدیثی و همچنین برداشتهای لفظی از متون دینی. به همین قیاس نکات خیره کننده ی بسیاری هم در آن پیدا میشود که قابل تأمّل، ژرف و بدیع است. غثّ و سمینش بسیار است.
🔹آنچه برای بنده در این قسمت قابل درک است این است که ایشان یک انسانی است که در علوم زمانش مانند حدیث و فقه و عقائد و فلسفه خرّیت فن نبوده است. خودش هم به اینکه درس نخوانده و امّی است افتخار میکرده و همین را مایه فتوحاتش میدانسته است. اتّفاقا همین متخصص نبودنش باعث شده برخی امور در آثار ایشان جوانه بزند که قابل استفاده است. ولی آسیبهای فراوانی هم داشته است. ایشان یک انسان زیرک، ادیب و عارفی بوده که البته با علوم زمانش آشنا بوده!
✔اگر فرضا بپذیریم آن درکهای عرفانی اش در نهایت خلوص بوده و مشکلی هم نداشته و جامع هم بوده که همه ی اینها قابل بحث است ولی باید بدانیم در کتبش ما در بسیاری از مواقع با عقل حصولی ابن عربی مواجهیم! یعنی همان جنبه ی بشری اش که برای نوع ما قابل دسترسی و نقّادی است.
👈اگر بخواهم از ادبیات سهروردی در حکمه الاشراق استفاده کنم میتوان گفت ابن عربی تألهی بسیار قوی و شاید برتر از دیگران داشته ولی قوه ی بحثی او اصلا به این وزان نیست. همین تأله برتر سر ریزش برخی نواقص بحثی او را هم پوشش داده. شاید عقل حصولی و بحثی قونوی بهتر از استادش ابن عربی و منقح تر و کم اشکالتر از او باشد. این حجم از شاذ گویی ها را ندارد.
🔹در هر حال در این ناحیه دو نقد کلّی بر آثار ابن عربی وارد است.
1⃣یکی ناظر به آن بخشی از مباحث اوست که صرفا زاییده ی عقل حصولی و فضل علمی اوست. اینها کاملا قابل نقد است. متأسّفانه اینها در آثار ایشان مشخّص نیست و نباید گمان کرد که هر چه گفته عین درکهای عرفانی او بوده! بسیاری از مباحثی که ایشان قلم میزند کاملا روشن است که متأثّر از مشهورات نزد ذهن یک عالم عامّی مذهب است. در نوع برداشتها و استدلالها و استنباطها و... .
2⃣دیگری ناظر به آن بخشی است که حاصل درکهای عرفانی اوست ولی برای زبان دادن به آن مجبور است آن را به محدودیتهای عقل حصولی اش فروبکاهد! در واقع وقتی آثار ایشان را مطالعه میکنیم احساس میکنیم یک درکهای عمیقی داشته که از آنها در قالب و پنجره ی، عقلی تنگ و معیوب در حال نگریستن است.
⬇⬇
✔️همین است که نوع مباحث عرفانی او معمولا بر مباحث حدیثی عامّه و مشهورات کلامی رایج بین اهل سنّت و مباحث فلسفه ی مشّائی و مانند آن فرود می آید! به عبارت دیگر فرودگاه اندیشه ی او واقعا مخدوش است. البته خودش گاهی سعی میکند برای خودش مذهبی جدید برای فرود تأسیس کند ولی معمولا اینگونه نیست.
🔸نزد یکی از مشایخ فنّ در درس شرح قیصری بر فصوص ابن عربی حاضر بودم. دیدم ایشان جایی دید هر گونه توضیح میدهد اشکال دارد! آخرش برای توجیه گفتند: «عرفا حقیقت برایشان روشن بوده است ولی زبانشان زبان مشّائی بوده لذا مباحث را به عقل مشّائی فرود می آوردند و همین باعث برخی دشواری ها در فهم مقاصد ایشان است».
🔹در برداشتهای لفظی و تفسیری هم همینطور است.
1️⃣برخی تفسیرهای او از آیات و روایات گویا کاملا محصول عقل حصولی اوست که اینها به خودی خود ارزشی ندارد هر چند قابل بررسی است
2️⃣و برخی دیگر ناظر به دریافتی است که از قبل داشته و حالا میخواهد آن را در آینه ی یک متن بازخوانی کند که اینجا نیز معمولا حرفهای عجیب و خارج از منطق فهمی میزند!
3️⃣البته بخش دیگری هم هست که واقعا گویا با توجّه به روح عرفانی اش توانسته درک عمیقتری داشته باشد و یا با توجّه به دریافتهای عمیق پیشینش بهتر مراد را درک کند.
👈اینها را باید جدا کرد هر چند در ظاهر به این سادگی ها قابل تفکیک نیست.
🔹راستش گاهی به ذهنم خطور کرده که عرفان امثال ابن عربی مانند همان عرفانی است که در اوپانیشادها و مانند آن گاهی میخوانم! البته عرفانی که به برکت قرآن و فضای اسلامی رنگ و بوی دیگر یافته و اوج دیگری پیدا نموده است. ولی باز بسیاری از آن حرفهای خود او و ناظر به محدودیتهای خود اوست.
👈از همینجاست که گاهی که با ایشان مواجه میشوم عمق تفاوت میان وحی را با این ادراکات عرفانی متوجّه میشویم و اینکه وحی چقدر پاکیزه و پیراسته است. اینکه واقعا نقش جبرئیل امین چقدر مهم است.
👈شخصیتی مانند ابن عربی هر چقدر هم اوج داشته باشد هیچ تضمینی ندارد بلکه اشتباهات روشنی هم دارد ولی اهل بیت علیهم السلام اینگونه نیستند.
🔸در همین حد فعلا بیان کردم؛ در هر حال اگر حکمت ضالّة المؤمن است و به همین مناط حتّی اگر حکمتی در چین و در قلب منافقی هم یافت شود دعوت به پس گرفتن آن شده ایم پس نباید از استفاده از حکمتهای گمشده در آثار چنین بزرگانی از تاریخ بشر که در هر حال از خرمن اسلامی توشه ها برداشته اند استنکاف کنیم.
👈انصافا شخصیت بزرگی در تاریخ اسلام است که خوب است باب نقّادی ایشان و گزینش و استفاده ی انتقادی از آثار ایشان باز شود. ایشان نه تنها معصوم نیست بلکه اشتباهات فاحش هم دارد.
✔️اگر انتظارات خود را در مواجهه با این دست بزرگان تنظیم کنیم بهتر میتوانیم رویکرد خودمان را نسبت به آنها تشخیص داده و هم از برکات آنها بهره مند شویم و هم مطالب قابل نقدشان را به خودشان برگردانیم!
👈و چه زیبا فرمود امام حسن عسکری علیه السلام وقتی شیعیان از کتب بنی فضّال که فطحی شده بودند پرسیدند که: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا» البته در اینجا این پالایش کاری پیچیده تر است ولی امکان دارد.
👈یکی از پالایشگاه ها و تصفیه خانه های بزرگ برای بهره مندی از عرفان نظری ابن عربی حکمت متعالیه ملاصدرا است. از این هم نباید غافل شد. خود ملاصدرا علی رغم حسن ظنی که به ابن عربی دارد برخوردی انتقادی و پذیرشی فعالانه و نه منفعلانه با عرفان نظری از خودش نشان داده است.
👈از همینجاست که گاهی سیر خاصی برای ورود و تعمق در عرفان اسلامی پیشنهاد شده است مانند این سیر: بدایه-نهایه-شرح اشارات-جلد اول و ششم اسفار-تمهید-شرح فصوص-مصباح الانس-فتوحات.
👈گاهی نیز از زاویه ای دیگر سیر دیگری در این زمینه پیشنهاد میشود مانند اینکه: منطق- طبیعیّات- مقداری ریاضیات و لا اقل اصول اقلیدس و حدّ اقل مقاله اولی آن-الهیّات متعارف مشّائی مثل نجات یا اشارات-عرفان نظری-حکمت متعالیه