باسمه تبارک و تعالی (16)
«منظری دیگر از بحث پیرامون اختلافات درباره دختر سه ساله ای به نام رقیه سلام الله علیها»
💔امروز سالگرد روز منتسب به حضرت رقیه سلام الله علیها است.
🔴صبح دیدم در بعضی گروه های طلبگی بحثی مفصّل در زمینه صحّت و سقم انتساب دختری سه ساله به نام رقیه به امام حسین علیه السلام بین طلّاب در جریان است.
🔴برخی ادله نافین را ذکر کرده و برخی ادله مثبتین را. از هر دو طرف نیز نام رجال بزرگ دین ردیف شده بود!
🔴به نظرم دیگر بحث از حالت عادی خودش بیرون آمده و باید با نگاهی بیرونی ورای صحّت و سقم اصل مطلب یکبار در مورد اینگونه پرونده ها بحث کرد و پرونده را تا حدودی مختومه نمود.
🔵قبل از آن یک مقدمه ای بگویم؛ بحث علمی به خودی خود حساسیت آفرین نیست و افراد میتوانند با ادله علمی یا شبه علمی نتایجی بگیرند. ولی به محض اینکه این آراء امتدادهای سیاسی و اجتماعی و عاطفی و مانند آن پیدا کند بسیار حسّاس میشود.
🔷بنده همانطور که در شماره 14 بیان کردم یک نوشته ای در زمینه قبایل عربی چند سال پیش نوشتم و در انتهای مغنی الأریب چاپ شد. تا کنون اصلا بازخورد و نقد یا تقدیری ندیدم. انگار نه انگار!
🔹ولی همان روزهای اوّل در اثر یک غفلت نقشه ای که در انتها آوردم و در آن جای قبائل عربی مشخص شده بود به جای خلیج فارس نام خلیج عرب نوشته شده بود. همان روزهای اوّل از اساتید و بزرگان و مسئول تدوین متون و رئیس حوزه های علمیه و وزارت اطّلاعات سراغم را گرفتند! انسان واقعا تعجّب میکند!
🔹یک امتداد سیاسی ساده اینقدر مطلب را مهم کرده بود.
🔵در زمینه بحث از حضرت رقیّه سلام الله علیها نیز مطلب از همین قرار است.
👈 یک امتداد عاطفی واقعا سنگین و برخی مصلحت بینی های مهمّ پیرامون آن قرار گرفته است.
👈غرضم از بیان این مطلب آن بود که نسبت به ماهیت مسأله خودآگاه شده تا بتوانیم قضاوتی منصفانه و به دور از حبّ و بغضها داشته باشیم.
👈به تعبیری ابتدا باید چاه منزلمان را ببندیم بعد احکام بئر را استنباط کنیم!
✋ممکن است مثبتین، نافین را متّهم کنند که به دستگاه امام حسین توهین شده و یا باورها و عواطف مؤمنین جریحه دار شده و یا شروع راهی است که پایان خوبی برای آن متصوّر نیستند!
✋نافین هم ممکن است مثبتین را متّهم کنند که با نوعی عوام زدگی و اصالت دادن به اموری غیر از محض واقعیت بالمآل از مکتب اهل بیت دور شده و با ترویج امور غیر واقعی مخصوصا در دنیای کنونی که اطّلاعات نزد همگان در جریان بوده و مناهج تاریخی قوّت گرفته مورد سوء استفاده معاندین قرار خواهد گرفت.
🔵با دقّت کردن در طور استدلال مثبتین و نافین میتوان آسیبهایی را در کار هر دو طیف مشاهده نمود؛
⚠[آسیب شناسی کلام مثبتین]
👈مثبتین معمولا دچار پدیده قضاوت قبل از تحقیق و نوعی رویکرد کلامی به مسأله میباشند که در هر حال گویا از قبل تصمیم گرفته اند مطلب را هر جور شده اثبات کنند!
👈البته این امر منافاتی با صحّت فرضی مدّعای آنها در واقع ندارد ولی رویکرد آنان قابل نقد است.
👈کلام ایشان شامل استدلالهایی است که در اغلب موارد قابل دفاع نبوده و یا در نهایت به نوعی تقلید و حسن ظنّ برگشته که مصادره به مطلوب میشود و یا مشتمل بر تحکّمات و اموری از این دست میباشد که قابل تأمّل است.
👈همچنین به جای ابطال ادله نافین معمولا با تکرار ادّعای خود به دنبال شواهد اثباتگر مدّعای خود بر اساس مشهورات مقبول بین عوامّ میباشند.
👈همچنین مثبتین گاهی به ادله غیر تاریخی مانند کثرت کرامات و نتیجه گرفتن در توسّلات و توصیه علما استدلال میکنند.
👈نافین نیز اینگونه استدلال را متقن ندانسته و در فرض صحّت این کرامات آن را مولود عوامل دیگری مانند توسّل و صدق نیّت و دعا و مانند آن میدانند. هنوز هم مردم افغانستان در شهر بزرگ مزار شریف بارگاهی باشکوه را زیارت کرده و از آن حاجت میگیرند و آن را مرقد امیر المؤمنین علی علیه السلام میدانند!
👈همچنین روح قالب بر ادله مثبتین معمولا مبتنی بر درک خاصی از فنّ تاریخ و روشهای پژوهش و شخصیت شناسی رجال بزرگ شیعه مانند علامه مجلسی و شیخ عبّاس قمی و دیگر علما میباشد که معمولا نافین چنین درکی را قبول ندارند. این خود جای بررسی دارد که ما باید چگونه به تاریخ و روشهای پژوهش در آن و شأن علمای خود در اینگونه تحقیقات بنگریم. قبلا در زمینه هوش منحطّ در مورد شأن علما مقداری سخن گفتیم.
👈 همچنین مثبتین گاهی به گونه ای فنّ تاریخ و روشهای دقیق پژوهش و شواهدیابی را که معمولا در این بحث به نفع نافین تمام میشود مورد وهن قرار میدهند که ممکن است به فنّ تاریخ و پژوهش تاریخی در حوزه علمیه لطمه بخورد!
👈طوری میشود که طلاب مستعدّ جذب این پژوهشها نشده و آنها را خطری برای عقاید مشهور احساس می کنند و عرصه را برای نقّادی این نقاط حسّاس برای دیگرانی که تعهّد خاصّی نداشته و در جوامع دانشگاهی و در غرب به این مسائل میپردازند خالی می کنند!
👈همین امر باعث میشود شبهات بیشتر شده و اگر درصدی از واقعیت نیز در کلام آنان یافت شود با توجّه به کتمان آن توسّط علمای بزرگ خود بر شبهه می افزاید!
🔻باید بدانیم هر جا از اندیشه و تعقّل صحیح منع شود ما بالمآل لطمه خواهیم خورد. مهمترین سنگر دفاع از عقاید دینی و شیعی عقل است.🔺
👈از برکات همین تعیّن عقل پژوهشگر در باب تاریخ است که در قرن نوزدهم مخصوصا توسّط دانشمندان آلمانی به صورت قطعی، وقوع دستبرد بشری در نقد کتاب مقدس اثبات شد. امری که بر اساس آن امروزه در فضای علمی غرب جای هیچ گونه تردیدی برای قابل دفاع نبودن عهدین به عنوان آثار وحیانی به تمام معنی باقی نمانده است.
👈همین عقل ببینید چه برکاتی را میتواند به دنبال داشته باشد! آیا صحیح است که از رشد و شکوفایی این عقل جلوگیری کنیم؟ آیا اساسا میتوان از این رشد با توجّه به رشد علوم بشری و آسانی آگاهی و آگاهانیدن جلوگیری نمود؟!
⚠[آسیب شناسی کلام نافین]
👈در مورد استدلالات و طور بحث نافین نیز میتوان نکاتی را بیان نمود. یکی تاریخ زدگی و غرور تاریخی است. بر آگاهان در عرصه منقولات مخفی نیست که گاهی صرف پیدا کردن یک قرینه کوچک عقاید بزرگ تاریخی را نزد ایشان دگرگون میکند. یعنی اینقدر اینگونه مباحث بعضا آسیب پذیر است.
👈از اینجاست که باید دید آیا نافین احتیاط کافی را در این مسأله حسّاس معمول داشته اند؟!
👈همچنین واقعا تدبّر در کتب نشانگر آن است که نوشته ها از ذکر بسیاری از احوالات حضرات علیهم السلام و اولاد آنها از دیرباز کاستی داشته اند. از اینجاست که ابراز نظر قطعی مبتنی بر اطّلاعات موجود تاریخی در زمینه تعداد دقیق و احوالات اولاد امام حسین علیهم السلام دور از انصاف است. کاملا محتمل است که امام حسین دختری داشته باشد که مورّخین آن را ذکر نکرده باشند.
👈این را یک مورّخ آشنا با فنّ منقول بعید نمیشمارد. لذا اصرار بر انکار تداعی گر نوعی لجبازی و یا تازه به دوران رسیدگی در فنّ منقول و نپختگی در آن و یا اغراض نامطلوب دیگر است.
👈برخی نیز بر اساس پاره ای از حماسه های اصلاح طلبی دینی و توهّم خرافه زدایی از عقاید و وظیفه دانستن آن بر خود به شکل غیر عادّی دست به مبارزه! با کلام مثبتین میزنند!
👈آیا واقعا ورای قابل نقد بودن کلام مثبتین ادّعای آنان در این باره مصداق خرافه و امری است که بدعتی بد را در دین سبب شده است؟!
👈آیا ردّ صریح و تبلیغ آن و مبارزه در راه آن مخصوصا بعد از آنکه بدانیم آنها با شرایط یا ادله موجود زیر بار نرفته و باعث تفرقه و سوء تفاهم بین مؤمنین شده و مستلزم مصلحت لازم التحصیلی نیز نمیباشد، مصداق ایذاء و تفرقه افکنی نیست؟!
👈در هر حال شاید اگر هم نافین راست بگویند زمان تبلیغ اندیشه شان فرا نرسیده باشد! باید با مؤمنین در هر حال مدارا نمود. بله در برابر سوء استفاده برخی از جاهلین یا مغرضین و سعی در تبدیل این موارد مورد نزاع به دهه های عزاداری جدید باید ایستادگی نمود.
👈 نهایت چیزی که نافین میتوانند بگویند آن است که بر اساس شواهد موجود این باور با توجّه به ادله مثبتین قابل نقد است ولی آیا میتوان گفت که قطعا چنین فرزندی در واقع هم وجود نداشته است؟ البته شاید این احتمال در مواطن دیگر که اینقدر حساس نیست مصداق وسواس فکری باشد ولی توجه به این احتمال در اینگونه موارد به طور خاص چندان ناروا نیست.
👈یکی از مغالطات رائج در فنّ تاریخ خلط بین حدّ علم با حدّ واقع است. البته این به معنای شکاکیت تاریخی نیست و برخی امور خود را به نعت ضرورت یا اطمینان تاریخی به انسان اثبات میکند.
👈خلاصه اینکه نافین میتوانند اینطور کلام خود را بیان کنند که برایشان وجود این فرزند با توجّه به اطّلاعات موجود ثابت نشده و ادله مثبتین برای آنها هنوز قانع کننده نیست هر چند در واقع شاید واقعا چنین امری رخ داده باشد.
📢البتّه نگارنده در این نوشته کاری به اینکه آخر الأمر مثبتین در این مسأله درست میگویند یا نافین ندارم و رد هم نمیکنم که با توجّه به ادله موجود بتوان حق را به یک طرف خاصّ داد
👈ولی میگویم اگر تحقیقات علمی واقعا به نحو غیر قابل انکاری کلام نافین را اثبات نمود به گونه ای که ردّ آن وهن به حقیقت و چهره ی عقلانی و حق طلب مذهب شیعه در نگاه دیگر فرق و مجامع آکادمیک در دنیای کنونی باشد علمای ما باید یک صدا و در جلسات مشترک به این جمع بندی رسیده و شهامت آن را داشته باشند که به مردم صادقانه مطلب را با رعایت مصلحتهای لازم بگویند و همینطور دلیل رواج این باور از سوی علمای پیشین را نیز تبیین نمایند تا شبهه رخ ندهد!
👈نه اینکه مانند مسیحیت روی دنده لجبازی افتاده و در برابر علم ایستادگی کنند و باعث دینگریزی و دین ستیزی شوند!
👈اگر هم تحقیقات علمی به این درجه از وضوح نرسید نافین باید با تقوای مناسب و احتیاط لازم در این زمینه قلم بزنند و برای خود رسالتهای عجیبی در نفی این امور قائل نشوند! اینها حقیقتا از اولویتهای امروز ما نیست.
😭مصیبت امام حسین علیه السلام آن قدر بزرگ و عظیم است که اگر هیچ چیز از جزئیات آن نقل نمیشد نیز انسان با دانستن برخی مسلّمات این واقعه مانند بریده شدن سرها و اسارت کاروان حسینی و به شام فرستاده شدن ایشان به عنوان خارجی میتوانست بسیاری از جزئیات را خودش حدس بزند و از عمق مصیبت متعجب شده و بسوزد!
💔مصیبتی که در دل خود هزاران جزئیات غمبار دارد که تاریخ هیچگاه آن را ضبط نکرده است.
👈مسأله اصلی ما راه امام حسین و احیای معالم دین و بغض طاغوت و مبارزه با آن است.
👈مثبتین این قضیه باید بدانند که نافین آن خود از محبّین بلکه بعضا از عرفای مکتب اهل بیت علیهم السلام بوده و لزوما در اینباره غرض ورزی نمیکنند و منکر امری ضروری نبوده و با دلیل حرف خود را بیان میکنند لذا به هیچ روی توهین و تبرّی از آنان وجه مقبولی ندارد.
👈مقام معظّم رهبری یادم هست که در یک سخنرانی در مورد اینکه گاهی برخی با بهانه اینکه فلانی خلاف رهبری حرف میزند افراد را تخطئه میکنند فرمودند: هیچ حرفی که به شکل کارشناسی شده بیان شود مخالف کلام رهبری نیست! چقدر منطق جذابی را بیان فرمودند!
👈 همچنین نافین این قضیه باید بدانند که در مورد چه مسأله حسّاسی اظهار نظر میکنند لذا باید به صورت ویژه احتیاط لازم و مصلحت سنجی مناسب را اعمال نمایند و آن را مانند دیگر مباحث ساده تاریخی ندانند که به راحتی نظرات خود را در آن بتوانند ابراز کنند.
#رقیه
باسمه تبارک و تعالی (1-17)
«بنیادگرایان رافضیان دنیای مدرن»!
«تنابز بالالقاب در عصر جدید»
🔴کتاب یکی از تکاملگرایان معاصر غربی را میخواندم؛ در جایی اینگونه بیان میکند که اصرارش بر داروینیسم و شور و هیجانش برای اثبات آن را کسی نباید با حالات بنیادگرایی اشتباه گرفته و او را نوعی بنیادگرای علمی تلقّی کنند!
🔵دو سه باری هم در طول کتاب با طعنه ای تحقیر آمیز از حکومت آیت الله ها در کنار طالبان یاد کرد! گویا از مشتی مغز کوچک زنگ زده یاد میکند!
🔵آنقدر دفع این برچسب برایش مهمّ است که گویا خطر بزرگی او را تهدید میکند؛ برچسب بنیادگرایی برای وی بیانگر یک ننگ عظیم است!
🔹آدم یاد شعر نابغه ذبیانی خطاب به نعمان بن منذر می افتد:
فلا تترکنّی بالوعید کأنّنی
الی النّاس مطلیّ به القار أجرب
🔹گویا وی نیز از جامعه علمی ملتمسانه میخواهد نکند به او برچسب بنیادگرایی بزنند!
🔵قسمتی از عبارات وی را در ردّ این اتّهام می آورم:
📖«بنیادگرایان میپندارند که بر حق هستند چون حقیقت را در کتاب مقدسی خوانده اند و از پیش میدانند که هیچ چیز نمیتواند شالوده ی باورهایشان را سست کند.
📖حقیقت کتاب مقدس برایشان یک اصل خدشه ناپذیر است و نه حاصل یک فرآیند استدلال.
📖کتاب مقدسشان عین حق است و اگر شواهدی خلاف آن یافت شود شواهد را به دور می افکنند نه کتاب را.
📖برخلاف دانشمندان که که باورهایشان را از خواندن یک کتاب مقدس نیاموخته اند بلکه این باورها را به این خاطر درست میدانند که شواهد درستی آنها را بررسی کرده اند.
📖این دو رویکرد کاملا با هم فرق دارد. باور به درستی مثلا تکامل داروینی به خاطر قداست این کتاب نیست بلکه بدان سبب است که شواهد فراوان و قاطع و بی ابهام دارد ولی با این وجود اگر خطای آن اثبات شود به راحتی از این باور دست شسته میشود.
📖وقتی دانشمند میگوید تکامل درست است بنیادگرایی اش بیش از این نیست که بگوید نیوزلند در نیمکره ی جنوبی قرار دارد.
📖ما به این دلیل تکامل را درست میدانیم که شواهدمان مؤیّد آن است و اگر ببینیم که شواهد جدیدی خلاف تکامل یافت شوند فورا این نظریه را دور می اندازیم.
📖هیچ بنیاد گرای واقعی چنین کاری نمیکند. در واقع بنیادگرایی مبتنی بر ایمان است و علم مبتنی بر استدلال!...
📖 [بنیادگرایان] از گهواره چنین بار آمده اند که مطلقا و بی چون و چرا مؤمن باشند!»
🔵گویا مرتکز این شخص از بنیادگرایی طیفی از خرافه گرایان دینی در برابر دانشمندان و آزاد اندیشان است.
👈افرادی که به ادیان ایمان دارند و این ایمان برخواسته از استدلال ورزی نبوده و همه اندیشه هایشان را از متنی مقدّس وام میگیرند!
👈اساسا ایمان دینی در تنافی با عقلانیت و استدلال فرض شده است! از اینجاست که به زعم وی بنیادگرایی مستلزم از دست دادن عقل انتقادی و پیدا کردن رویکرد کلامی غیر فیلسوفانه به امور است.
👈به عبارت دیگر اینکه وحی و عقل دو روی یک سکه باشند و یا بتوانند باشند منتفی است!
👈بنیادگرایی در اندیشه وی همان حمیة جاهلیة و همان حالتی است که «إنّا وجدنا آبائنا علی أمة» را تداعی میکند. بنیادگرایی در یک کلمه به معنای تحجّر در نظر گرفته شده است.
🔶«تنابز بالالقاب در فضای علمی»🔶
🔵به همین مناسبت به ذهنم خطور کرد جملاتی در زمینه تنابز بالالقاب در فضای علمی و در ادامه لقب بنیادگرایی بیان کنم؛
🔷امروزه از این مفهوم به شکل گسترده ای برای تشویش چهره دین در برابر مدرنیسم استفاده میشود.
🔹لقبی که بر اساس آن حوزه های علمیه و رهبران بزرگ انقلاب اسلامی مانند امام خمینی ره از زمره بنیادگرایان معاصر محسوب میشوند.
🔹از این رو مناسب است بدانیم که به ما با چه عینکی نگریسته میشود و درصدد تحمیل چه لقبی به ما هستند و چه نیاتی پشت آن وجود دارد؟!
🔵برچسب بد زدن و یا لقب بد دادن که به عربی به آن نبز گفته میشود همواره ساده ترین راه برای خراب کردن چهره ی اندیشه ها و تنفیر اذهان از آن بوده است.
👈عنوان هایی حاوی پیش داوری های سوء قبلی پیرامون اندیشه ها. گاهی این لقبهای بد به صورت فحش و ناسزای عرفی نیست ولی نوعی فحش علمی بوده و به صورت نامحسوسی اذهان را جهت دهی میکند.
👈از دیرباز این مغالطه در عالم تصوّرات رایج بوده و حتّی بر فضلا نیز اثر میگذاشته است.
👈به عنوان مثال اهل سنّت و زیدیه برای تنفیر مردم از امامیه آنها را با عنوان رافضه که در آن نوعی نفرت ناشی از ادّعای رفض جماعت اشراب شده بود لقب داده بودند. برخی امامیه نیز گاهی برای دفاع از خود بر بسیاری از غیر خود لقب ناصبی میدادند.
🔸مؤلف کتاب تبصرة العوامّ در قرن هفتم میگوید:
📖«بدان که اصل این هفتاد و سه فرقت دو است و هر یک را دو نام است؛ یکی محمود و دیگر مذموم. اما اصل اول، قومی که ایشان خود را اهل سنت و جماعت خوانند، این نام محمودست و خصم ایشان را نواصب خوانند و این نام مذموم است.
📖اصل دوم قومی که ایشان خود را شیعه و اهل ایمان خوانند و خصم ایشان را روافض خوانند و این اسم نزد خصم، اسم ذمّ است».
👈در درون فضای شیعه نیز به عنوان مثال برخی افرادی که اهتمام ویژه ای به جایگاه عظیم اهل بیت علیهم السلام داشتند را غالیه میشمردند و از آن سو آنان نیز افرادی که چنین اهتمامی نداشتند را مقصّره لقب میدادند!👈
🔶«منشأ ظهور عناوین»🔶
🔵انسان به صورت ذاتی از ابهام در مورد اموری که ناگزیر از نوعی واکنش در برابر آن است گریزان است.
🔷از اینجاست که برای تحلیل و قضاوت سریعتر بر اساس عافیت طلبی ذاتی اش روشی جالب و کاربردی و البته احتمالا پر آسیب به نام طبقه بندی تحت عناوین و القاب آموخته است.
🔹این روش هم به قضاوت کردن سرعت میدهد و هم به شخص، احساس شناخت بهتر از محیط هدیه میکند.
🔹این لقبها و برچسبها بهترین شیوه ای است که ذهن آدمی برای کاستن از ابهام دنیای اطراف خود و تفسیر تجربیات خود از محیط فرا گرفته است.
🔹عناوینی مانند دهاتی و شهری و بالاشهری و شمالی و جنوبی و دکتر و مهندس و چادری و نمازخوان و... که برای هر کدام هم احکام نه چندان دقیقی مترتّب میکند و بر اساس آن نوع معاشرت و افکار خود را با دیگران سامان میدهد.
🔹این القاب و دقّت و ضیق و سعه و درصد توجّه و ترتّب آثار و قضاوت بر اساس آنها را میتوان ملاکی برای سنجش سطح تجارب و تعقل اجتماعات در نظر گرفت.
🔹معدود افرادی هستند که سعی میکنند حقائق را ورای این ادبیّات زبانی و اصطلاحی نیز دیده و از تحویلی نگری و غفلت از جوانب دیگر و دقائق امور باز نمانند.
🔵امروزه با رشد نگاه های درجه دوم و جریان شناسی زمینه برای برچسب زدن ها در فضای علمی بسیار زیاد شده است.
🔹 این امر خود گویا مولود مؤلفه های کلان مدرنیسم مانند انسان محوری و فرد گرایی و تغییر گرایی است که بهترین ابزارش برای تحقق اهداف مدّ نظر همین نگاههای بیرونی است که به شخص قدرت عبور از سنّت، ابتکارات فردی و تغییر میدهد.
🔹انواع و اقسام برچسبها و القاب که از زوایای مختلف وضع شده و برای اشاره به طوائف خاصی از آنها استفاده میشود. در قالب آنها نیز یکسری قضاوتهای قبلی اشراب شده که باید مورد دقّت قرار گیرد.
🔻اصل کلّی نیز در اینگونه موارد همان انظر الی ما قال و لا تنظر لی من قال است که امیرالمؤمنین علیه السلام تعلیم فرمودند؛ «ان دین الله لایعرف بالرجال بل بآیة الحق فاعرف الحق تعرف اهله».🔺
🔶«تحمیل لقب بنیادگرا به وحی باوران فقه مدار»🔶
🔵امروز نیز که صف بندی های عقیدتی با ظهور مدرنیته تغییر یافته جریان سنّتی دینی از جانب مدرنیته یکسری برچسبها و القاب جهت دار پیدا کرده است.
👈القابی مانند: راست اندیش و جزم اندیش و سخت کیش و محافظه کار... .
👈 یکی از مهمترین این القاب که اخیرا در سطح وسیع در مباحث علمی از آن استفاده میشود و میتوان آن را با عنوان رافضه در قدیم برای اشاره به امامیه مقایسه نمود لقب بنیادگرا است.
👈این لقب هم متضمّن ناسزا و نبز نسبت به وحی باوران فقه مدار است و هم متضمّن نوعی تزکیه نسبت به تفکّر لیبرال که خود را تلویحا آزاد اندیش و پیشرفته معرّفی میکند و هم متضمّن نوعی ارتجاع طلبی و تحجّر بنیادگرایان و بالتبع دوری گزینی از محسّنات دنیای نوین است.
👈در هر حال با همان لحن همیشگی تحقیری و پیش داورانه نسبت به اندیشه های دینی وحی باورانه فقه مدار آنها را موصوف به بنیادگرایی میکنند!
👈یکی از مکائد دیرین در مواجهه با آیین حقّ استهزاء و تحقیر بوده است.
👈در قرآن کریم هم از قول جاهلیّت عرب نقل شده که در مواجهه با منطق قرآن و دین مبین اسلام از آن به عنوان افسانه های قدیمی یا همان اساطیر الاوّلین یاد نمودند!
👈دقّت کنید! بت پرستان جاهلیّت عرب دین توحیدی اسلام را کهنه پرستی اساطیری معرّفی میکردند!
👈تدبّر در آیات شریفه قرآن کریم بیانگر آن است که گویا منطق کفّار در برابر پیام وحی همواره یکسان بوده و این نبز و اتّهام و استهزاء مختصّ کفّار صدر اسلام نبوده و با فعل مضارع گویا رویه دائمی جبهه کفر در برابر جبهه ایمان است.
👈 «یقول الّذین کفروا إن هذا الّا اساطیر الاوّلین» و «ما یکذّب به الّا کلّ معتد أثیم* إذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأولّین» و «یقول ما هذا الّا اساطیر الاوّلین»
👈همچنین این آیات بیانگر قدمت اندیشه های توحیدی و آشنا بودن آن برای جوامع مختلف و مبطل ادّعای افرادی است که مدّعی آنند که ادیان توحیدی مولود تکامل گرایی در عالم ادیان و چیزی پیش از عالم فلسفه و بعد از بت پرستی و چند خدایی جای دارند!
🔴البته نباید در برابر این تنابزات علمی منفعل بود بلکه باید با آگاهی بخشی پیرامون آن سعی در تولید عناوین مناسب و بهتر برای معرّفی طوائف و همچنین تعریف منصفانه آن نمود.
🔴به عنوان نمونه باید خوب فکر کرد که در تقابل سنّت و مدرنیته جایگاه دین کجاست و اگر کسی دغدغه وحی و دین حقّ را داشته باشد با توجّه به فضای موجود مناسب است خود را با چه عنوانی معرّفی کرده و بنامد. امام باقر علیه السلام در روایتی فرمودند: (انّا لنکنّی اولادنا فی صغرهم مخافه النبز أن یلحق بهم)
🔴حکما از دیرباز بر اهمیّت این عناوین تأکید کرده و یکی از رؤوس ثمانیه علوم را سمة و دقّت در نامگذاری بیان نموده بودند.
🔴ائمه علیهم السلام نیز در برابر این برچسب زنی ها از خود حسّاسیت نشان داده اند.
🔶امام صادق علیه السلام در واکنش به شهرت امامیه به رافضه در بصائر فرمودند:
«مَا لَهُمْ وَ لَكُمْ وَ مَا يُرِيدُونَ مِنْكُمْ وَ مَا يَعِيبُونَكُمْ يَقُولُونَ الرَّافِضَةَ نَعَمْ وَ اللَّهِ رَفَضْتُمُ الْكَذِبَ وَ اتَّبَعْتُمُ الْحَق»
و در مورد دیگر در کافی به ابوبصیر فرمودند: «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ رَفَضُوا الْخَيْرَ وَ رَفَضْتُمُ الشَّر».
🔴مقام معظّم رهبری نیز در دیدار جمعی از روحیانیون در بهمن 1371 میفرمایند:
📖 «بنیادگرایی یعنی چه؟ برداشت من و شما از بنیادگرایی، غیر از متفاهم تودهی مردم و فضای ذهنی مردم در غرب است. بنیادگرایی از نظر ما، یعنی پایبند بودن به اصول و بنیادهای دینی. اینکه چیز بدی نیست؛ ما افتخار هم میکنیم. وقتی هم میگویند «آقا، شما بنیادگرا هستید»، میگوییم «البته که ما بنیادگرا هستیم.» انکار و نفی هم نمیکنیم. پایبندی به اصول که بد نیست! شرافت اخلاقی هم یک اصل است؛»
📖 ایشان در سخنرانی به مناسبت چهلم حضرت امام در سال 68 نامیده شدن ما به اصولگرا و بنیادگرا را دسیسه ای سیاسی از جانب رسانه های صهیونیستی میداند و در موضع دیگر میفرمایند:
📖 «اینکه میبینید نسبتِ مرتجع و بنیادگرا میدهند و مرتب آمار شکنجه و اعدام را از کشور ما پخش میکنند، برای این است که ملتهای دیگر در کشورهای مسلمان و غیرمسلمان، نسبت به ملت ایران و حکومت اسلامی دلسرد شوند»
📖و در موضع دیگر میفرمایند: «خشم و غیظ عنادآمیزی که در بهکاربردن واژهی «بنیادگرایی» در اظهارات خصمانهی رسانههای دشمن، از اول انقلاب تا امروز محسوس است، ناشی از درماندگی و سراسیمگی آنان در برابر پایبندی رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسی انقلاب است»
📖در موضع دیگر به علما و روشنفکران مؤمن هشدار میدهند که عنوان بنیادگرا و متحجّر و سنت گرا آشفته نشوند و آن را یک ترفند روانی از جانب دشمن میدانند!
📖در سال 71 در حرم رضوی نیز میفرمایند: «ابتدا میگفتند ما با «بنیادگرایی» مخالفیم. بنیادگرایی اصطلاحی است که آنها در خصوص پایبندی ایمانی ملت مسلمان به قرآن و اسلام به کار میبرند. به همین که شما اسلام و قرآن را دوست میدارید بنیادگرایی میگویند و در دنیا آن را یک دشنام میدانند! بعضی بیعقلها هم در گوشه و کنار دنیا باورشان شده است و تا میگویند «شما بنیادگرایید»، فریاد برمیآورند: «ما بنیادگرا نیستیم!» انگار بنیادگرایی خصوصیت بدی است! بنیادگرایی یعنی پایبندی به اصول درست و متقن. این، بنیادگرایی است»
📖در سال 71 نیز این نامگذاری را دسیسه ای برای تفرقه بین مسلمین بیان نمودند که ما اسلام را قبول داریم ولی بنیادگرایی را نه!: «یکی از موضوعاتی را که به شدت تبلیغ کردند بنیادگرایی اسلامی است! گفتند: «اسلام، غیر از بنیادگرایی اسلامی است. ما با اسلام مخالف نیستیم؛ بلکه با بنیادگرایی مخالفیم!... در تداول فرهنگی غرب، بنیادگرایی را با تحجر و حالت بسته بودن برروی حرف حساب و نفهمیدن منطق برابر میدانند و در حقیقت ما را به این متهم میکنند! نمیگویند اینها پایبند به توحیدند. وقتی میگویند بنیادگرا هستند، معنایش این نیست که اینها پایبند به توحید و صدق در کلام و زهد نسبت به پدیدههای مادیاند. میگویند اینها متحجرند! اینها چشم برروی پیشرفتهای دنیا میبندند! یعنی یک تهمت و یک دروغ. به این وسیله میخواهند اسلام را از چشم جوامع مسلمان بیندازند و تودههای مسلمان را نسبت به دینشان بیاعتقاد کنند. همچنین میخواهند بیاعتقادی را در تودههای غربی که به اسلام گرایش دارند، بیشتر کنند. این، از جمله کارهایی است که همراه با تبلیغات میکنند»
📖در اسفند سال 71 نیز ایشان اشاره میکنند که دشمن با این لقب سعی دارد اینطور القاء کند که این اندیشه از مد افتاده و منسوخ شده و طرفداری ندارد!
📖در آبان 76 نیز ایشان این لقب را ابزاری برای غرب برای اغفال مردم خود در درک جنبشهایی مانند انقلاب اسلامی میدانند که آن را در قالب اصولگرایی و ارتجاع و ضدّیت با حقوق بشر معرّفی میکنند!
📖در بهمن 81 یک مقایسه جالبی مطرح میکنند و آن هم اینکه اگر کسی بین اصولگرایی یا همان بنیادگرایی و تحجّر فرقی نگذارد باید او را مجاب کرد که بین آزاد اندیشی و بی بند و باری نیز فرقی نگذارد!
📖و همچنین میفرمایند: «تا گفته میشود تحجّر، ذهن بعضی به تحجّر جناحهای دینی میرود. در حالیکه جناحهای به اصطلاح روشنفکر و متجدّد ما در تحجّر دست کمی از متحجّرین دینی ندارند، بلکه در مواردی بهمراتب از آنها بدترند. من یادم نمیرود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسی که با دانشجویان و بعضی از فعّالان سیاسی چپ تشکیل میشد، اگر کسی حرفی میزد که با مبانی مارکسیسم اندک مخالفت و مساسی داشت، استدلال لازم نبود، میگفتند این حرف باطل و غلط است!»
📖همچنین در سال 88 در دیدار با ستاد اعضای ستاد برگزاری سالگرد ارتحال امام راحل ره فرمودند: «پروردگار حکیم، آن بنده صالح خود را به گونه ای آفریده و پرورش داده بود که بدون کوچکترین احساس حقارت، در مقابل هجوم گردنکشان سیاسی جهان می ایستاد و در مقابل سیل تهمت هایی که اصول او را ارتجاعی و بنیادگرایی می خواندند با افتخار و عزت کامل، از اسلام ناب دفاع می کرد و به همین دلیل به نماد حقیقی عزت ملی مردم ایران تبدیل شد».
انشاء الله تعالی در نوشته دیگری نکاتی در زمینه بنیادگرایی بیان خواهم کرد.
#بنیادگرایی
#اصولگرایی
باسمه تبارک و تعالی (18)
«خدمات متقابل اسلام و مدرنیته»
🔵به ذهنم مطلبی خطور کرد که بد نیست آن را بذل کنم! خدا رحمت کند شهید متفکّر مطهرّی را. کتاب ارزشمند ایشان به نام خدمات متقابل اسلام و ایران هنوز هم مورد توجّه علاقه مندان است.
🔵بر اساس همان نوع نگاه هنگامی که سخنرانی یکی از فضلا را گوش میکردم نکته ای به ذهنم رسید.
🔵معمولا در مباحث علمی یک دوگانه ای بین سنّت و مدرنیته ایجاد میشود. در ادامه ادیان و از آن جمله دین اسلام جزء مقوله های عالم سنّت محسوب میشود و این دوگانه به گونه ای غلیظ تصویر میشود که یا باید مدرنیته با محسّناتش را بپذیرید یا به عالم سنّت برگردید.
🔷کاری فعلا به نقد این دوگانه انگاری و القاء ارتجاعی بودن سنّت ندارم.
👈اساسا سنّت و مدرنیته دو پارادایم فکری هستند که ربطی به مقوله زمان و تقدّم و تأخّر زمانی ندارند لذا برای اشاره به ذات این دو عالم نباید از عناوین مشعر به عنصر زمان استفاده کرد.
👈بد نیست این تقابل را اگر بپذیریم از آن به تقابل عالم تعالی گرا و مادی گرا یا اموری از این دست یاد کنیم.
🔵نکته ای که اینجا هست آن است که حقیقت اسلام چیزی نیست که حتّی در پاداریم تعالی گرایی که در تاریخ سابقا بر جوامع حکمرانی مطلقی داشت خود را به شکل مطلوبی ظهور داده باشد.
👈اسلام یک حقیقت ذو ابعادی است که خدمات متقابلی با آن پارادایم و عالم داشته است.
👈ظرفیتهای عالم تعالی گرا باعث شکوفایی درک انسانها از ابعاد متناظر اسلام بوده و ابعاد ناظر به ولایت و معنویت و مانند آن را برجسته نموده است؛
👈از طرفی برخی کاستی های این عالم نیز در درک افراد از اسلام و شکوفایی مفاهیم آن در جوامع سنّتی اثر زیادی گذاشته است.
👈نکته اینجاست که ما هنوز با عالم اسلامی و تمدّن واقعی اسلامی مواجه نشده ایم تا دقیقا درک صحیحی از آن داشته باشیم. فقط میدانیم که این عالم اجمالا چه شعارهایی دارد و چه آثاری بر آن مترتّب است و اینکه و لو أنّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض.
👈آنچه از آن به عنوان تمدّن اسلامی در تاریخ یاد میشود تمدّنی است که بر اساس برخی مفاهیم اسلامی متناسب با ظرفیتهای عالم سنّتی ظهور یافته و نباید آن را با تمدّن واقعی اسلامی اشتباه گرفت.
👈از اینجاست که اگر برخی مانند مرحوم علامه طباطبایی سخن از سقوط تمدّن اسلامی با ظهور تمدّن غرب گفته اند مرادشان این معنی از تمدّن اسلامی است و الا از مسلّمات اسلامی است که إنّ الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.
🔻نکته ای که به ذهنم خطور کرد آن است که ما باید اسلام را چیزی ورای سنّت و مدرنیته در نظر بگیریم و به صورت تاریخی سخن از خدمات متقابل اسلام و سنّت و خدمات متقابل اسلام و مدرنیته داشته باشیم.🔺
🔶 آیا مدرنیته ورای آسیبهای جدّی که به دین و دینداری وارد نموده است برکاتی نیز با خود داشته است؟
🔶آیا خدماتی به اسلام و شکوفایی آن و تعمیق درکهای ما از حقیقت اسلام داشته است؟
👈روشن است مرادمان درکهای واقعی و ازدهار دلالتهای استبطانی است نه درکهای انضمامی و تأویلات باطل مبتنی بر تفسیر به رأی.
👈به نظر میرسد این سؤال خوبی باشد. همانطور که میتوان از خدمات متقابل اسلام و فلسفه غربی یونانی در نهضت ترجمه سخن گفت.
👈بحث از خدمات اسلام به مدرنیته فعلا مدّ نظر نیست و عمدتا آثار خوب مدرنیته برای اسلام شناسی و شکوفایی ابعاد اسلام مدّ نظر است.
👈معمولا در بررسی نسبت اسلام با مدرنیته از آسیبهای مدرنیته برای تفکّر دینی سخن گفته میشود. این امر گاهی معلول همان یکسان پنداشتن عالم سنّت با عالم دین و بالتبع عالم اسلامی است.
🔵مدرنیته مبتنی بر اومانیسم است و اومانیسم در هر حال نوعی باور به توانمندی های انسان و توجّه به نعمت عقل و ادراکات او را به همراه داشته است.
💣البته آسیب آن سوق یافتن بشر به انسان پرستی و غفلت از محدودیتهای خود و نیازش به وحی بوده است که اسلام میتواند این ابعاد نیازی او را به وی گوشزد کرده و آن را برطرف نماید.
👈در هر حال این اومانیسم یکی از ثمرات خوبی که برای اسلام داشته همین توجّه مجدد به عقل انسان است.
👈این توجّه خودش یکی از مفاهیم و ارزشهای اسلامی است که در این سطح در جامعه سنّتی محقق نمیشد.
👈در نسبت ذهن مدرن با متون اسلامی نقطه عزیمت برای درک متون مقدّس به جای آنکه ادرکات ساده عرفی و یا تنگ نظری های بدوی باشد عقل شد.
👈همین امر باعث رواج نوعی باز اندیشی و عبور از کلیشه ها و تقلیدها در فهم اسلام شد.
👈اینها را میتوان در این سطح گسترده کنونی از آثار انسان محوری عالم مدرن دانست. انسان محوری باعث رواج این نوع باز اندیشی مبتنی بر عزیمت انسان از عقل خود به متن بوده است.
👈در ادامه فرد گرایی موجود در عالم مدرن باعث رواج پدیده تدبّر مستقلّ و انحصار زدایی از فهم شده و تغییر گرایی مدرن نیز مسبب فاصله گیری از محافظه کاری های موجود در کهنه گرایی و کهنه پرستی عالم سنّت بوده است.
👏اینها همه به نوعی باز اندیشی در اسلام و قرآن و نوعی «یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم» و ازدهار اموری مانند اصالت ظهور و بناء عقلاء و توجّه به علوم انسانی و توسعه یافتن مبدأ قابلی اذهان در درک عمق مراد کمک شایانی نموده است.
👈امروزه تفسیر قرآن کریم برخلاف تفاسیر رایج در عالم سنّت آزادگی و ازدهار بسیار بهتری را تجربه میکند.
👈خود را محدود به تفاسیر سنّتی ندیده و تنها به تدبّر در حیطه تفاسیر سابق دلخوش نمیکند.
👈مفاهیمی مانند تدبّر شخصی به جای تفاسیر جمع محور رواج یافته است. یعنی به جای اصالت دادن به جمع باور مند با ابتناء به اتوریته های القاء کننده فهم مرجع زمینه برای تدبّرهای فردی در مدرنیته بسیار مهیّا شده است.
👈البته نباید این امر را لزوما رواج فهم میلی دانست. بین تدبّر و تفسیر فرق هست.
🔵در اینجا باید بین سه مفهوم باز اندیش و نو اندیش و دگر اندیش تفکیک نمود.
🔹عالم مدرن گاهی با خود میل به دگر اندیشی و تغییر افراطی با اصالت دادن به خود تغییر آورده و همینطور نو اندیشی یا همان مطالعه متون مقدّس با اصالت دادن به بافتهای مدرن برای استنطاق از متون را در پی داشته است.
👈 امری که به تفسیر به رأی متون مقدّس انجامیده است.
🔹ولی همینطور ظرفیتهای بی پایانی از باز اندیشی را با خود به ارمغان آورده که ورای دگر اندیشی یا نو اندیشی در پی تحقیق مجدد در باب مراد واقعی دین است.
👈البته همین باز اندیشی که نوعا از آثار مدرنیسم است میتواند افراطی بوده و به نوعی باز اندیشی سلفگرا ختم شود که در آن به فهم مخاطبین اولیه اصالت داده شود و یا به باز اندیشی معتدل که در آن به مراد واقعی خود متن مقدّس ورای فهمهای مختلف در زمانهای مختلف توجّه ویژه میشود.
🔻در هر حال اگر بحث از منزلت عقل در هندسه معرفت دینی میکنیم و میدانیم در دنیای مدرن عقل از یک منظر شأن والایی یافته که در عالم سنّت چنین شأنی نداشته میتوانیم حدس بزنیم عقل مدرن میتواند ورای آسیبهایی که احتمالا برای فهم دینی دارد برکات بسیاری نیز به دنبال داشته باشد.🔺
🔶در عصر جدید با توجّه به توسعه علوم انسانی و رواج روشهای پژوهش بسترهای نوینی برای برقرار ارتباط پویا با متون اسلامی مهیّا شده که در عالم سنّتی این بسترها در این سطح و گستردگی هرگز سابقه نداشته است.
🔸در اینجا عمدتا به تاثیر مدرنیته در تحول مثبت پیرامون فهم متون مقدس اسلام اشاره نمودیم. تاثیرات مثبت دیگر فراوان است مانند: سهولت تبلیغ با ابزارهای نوین و بالا رفتن سطح درک طبقه عوام و آشکار شدن حکمت بسیاری از احکام و بیانات دینی با توجه به علوم جدید و...
🔸این بحث را میتوان از اینجا ادامه داد و صرفا در این قسمت به همین حدّ اکتفا میکنم.
#مدرنیته
#اسلام
#خدمات_متقابل
باسمه تبارک و تعالی (19)
«اصابت بدیهته و اخطأت رویّته»
«فهم طبعی، ذوقی و عرفی را دست کم نگیریم»!
🔵کتاب شرح کافیه مرحوم محقق رضی ره را مطالعه میکردم. در موضعی ذیل باب افعال مقاربه نکته ای جالب توجه نقل نموده است.
🔷توضیح اینکه یکی از مشهورات رائج در کتب ادبی آن است که در بین افعال در احکام نفی و اثبات فعل کاد استثناء شده و قاعده کلّی در مورد آن این است که: «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی».
👈 محقّقین از نحویون مانند مرحوم رضی این قاعده را قبول نکرده و بین کاد و دیگر افعال فرقی از این جهت قائل نیستند.
🔴یکی از شبهات قائلین به این قاعده یکی از ابیات ذو الرُّمّة م117 شاعر معروف عرب است.
👈اسم وی غیلان بوده و وجه اشتهار او را به ذو الرمه از آن رو گفته اند که روزی نزد معشوقه اش میه آمد در حالیکه بر کتفش تکه طنابی پوسیده بود و در همین حال از میه درخواست آب کرد. میه نیز به او گفت: اشرب یا ذا الرمه. و از همینجا وی به این لقب مشهور شد و الرمه قطعه الحبل البالیه.
👈القصه اینکه ذو الرمه روزی به شهر کوفه آمد و در کناسه قصیده حائیه خود را انشاد نمود تا اینکه به این بیت غزل در مورد معشوق خود میّه رسید که:
إذا غیّر النّأی المحبّین لم یکد
رسیسُ الهوی من حبّ میّةَ یبرحُ
👈قال ابن مالک فی شرح الکافیة الشافیة: «معناه: إذا تغير حب كل محب لم يقارب حبى التغير، و إذا لم يقاربه فهو بعيد منه. فهذا أبلغ من أن يقول: لم يبرح؛ لأنه قد يكون غير بارح، و هو قريب من البراح، بخلاف المخبر عنه بنفى مقاربة البراح».
👈کناسه بازار مهم کوفه و محلّ اجتماع و عبور و مرور مردم در این شهر مهمّ اسلامی بود که گویا بین مسجد کوفه و مسجد سهله واقع بوده است. کناسة کوفه مانند بازار مربد در بصره بوده است. تاریخ خاطرات بسیاری از این بازار به یادگار گذاشته که در رأس آن 4 سال به دار آویخته بودن زید شهید در همین مکان بوده است فإنّا للّه و إنّا الیه راجعون. در روایتی هم آمده که قائم عجّل الله تعالی فرجه در همین مکان دجّال را به دار می آویزد! و في الأغاني أنه قال المدائني إن السيد الحميري وقف بالكناس و قال من جاء بفضيلة لعلى بن أبي طالب لم أقل فيها شعرا فله فرسي هذا و ما علي فجعلوا يحدثونه و ينشدهم فيه!
😢سخن به اینجا رسید در ایام محرم و صفر یک ذکر مصیبتی هم میکنم. در همین بازار بود که مسلم جصّاص سرهای بریده و کاروان اسرا را دید. مسلم که برای بنایی در دارالاماره به دستور ابن زیاد به کوفه آمده بود مشغول کارش بود که شنید صدای گریه می آید؛
😢از ماجرا پرسید که گفتند: (أتوا برأس خارجیّ خرج علی یزید). مسلم میگوید دستهای خود را که گچی بود شست و از قصر به کناسه آمد و الناس یتوقعون وصول السبایا و الرووس. ناگهان دید ۴۰ شتر که بر آن زنان را سوار کرده بودند آمد. کوفیان از روی دلسوزی به اطفال تمر و خبز و جوز میدادند و گریه میکردند! در همین حال ناگهان ضجه ها بالا گرفت:
😭(اذا بضجه قد ارتفعت فإذا هم أتوا بالرووس یقدمهم راس الحسین و هو رأس زُهری قَمری أشبه الخلق برسول الله و لحیته کسواد السبج قد انتصل منها الخضاب و وجهه داره قمر طالع و الرمح تلعب بها یمینا و شمالا فالتفتت زینب فرأت رأس أخیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم یخرج من تحت قناعها و جعلت تقول:
یا هلالا لمّا استتمّ کمالا ...)
👈برگردیم به قصه! در همین زمان که ذو الرمة به این بیت رسید فقیه و قاضی معروف کوفه ابن شُبرُمه به ذو الرّمة اشکال کرد که با آوردن فعل کاد و نفی آن در واقع به زوال محبّت میّه اقرار کرده که خلاف مقصود شاعر است.
👈به عبارتی قول ذو الرمة را شبیه آیه شریفه: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون» دانست.
👈ابن شبرمه همان عالمی است که در روایات ما بارها از او یاد شده و اینکه «ضلّ علم ابن شبرمة عند الجامعة املاء رسول الله و خطّ علی بیده إنّ الجامعة لم تدع لأحد کلاما فیها علم الحلال و الحرام».
👈نقل شده که ذو الرمة که شاعری فصیح بود و با مباحث علمی آشنایی نداشت به فکر فرو رفت و سپس اشکال را پذیرفت و به جای «لم یکد»، «لم أجد» آورد.
👈همین اشکال ابن شبرمه و قبول ذو الرمة یکی از ادله مثبتین قاعده «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی» بوده است.
👈 محقّقین از نحویون همانطور که در بیان ابن مالک گذشت بیان کرده اند که حقّ با ذو الرمة بود هر چند نتوانست از خود دفاع کند و خوب بود در وادی جدل به آیه شریفه «اذا أخرج یده لم یکد یراها» استدلال مینمود.
👈در همین فضا مرحوم محقّق رضی از برخی نقل میکند که در مورد این واقعه و ذو الرمة گفته است: «أصابت بدیهته و أخطأت رویّته» یعنی طبعش درست گفت ولی فکرش غلط! جمله ی جالبی به کار برده که میتوان آن را بسان کلمه ای قصار در اشاره به نکته ای مهمّ استفاده نمود؛
🔸«علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجوّا»!🔸
🔵حقیر در مباحث نحو متعالی وقتی به اینجا رسیدم این عبارات را نگاشتم:
📖هذا کلام لطیف جدّا فإنّ الانسان قد یدرک بمجمل طبعه امورا لا یدرکه بمفصّل تعقّله فالزام النّاس بأن لا یقبلوا الّا الادراکات التفصیلیة تضییق علیهم بجهالة و الاحسن لذی الرمة أن یقول بما قال معاصره الفرزدق حین استشکل علیه بعض النحویین قوله فی مرفوعته:
📖و عضّ زمان یا ابن مروان لم یدع
من المال الّا مسحتا أو مجلّفٌ
📖فإنّه نقل ابن قتیبة فی الشعر و الشعراء: «قد سأل بعضهم الفرزدق عن رفعه إيّاه فشتمه وقال : علىّ أن أقول وعليكم أن تحتجّوا!».
👈در اینجا نیز فرزدق که نمیتوانست از موضع فکری از ادراک طبعی اش دفاع کند دست از طبعش نکشید و با تیزبینی خاصّی طبع خود را منبعی برای علم نحویون بیان کرده و جمله مهمّ دیگری که میتوان آن را نیز کلمه قصاری در این زمینه در نظر گرفت بیان نمود که: «علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجّوا».
🔸تحت کل ذوق علم🔸
🔵یکی دیگر از قواعد کلّی که در این زمینه میتوان بیان نمود آن است که: «تحت کلّ ذوق علم»؛
👈بسیاری با استدلال به اینکه برخی امور ذوقی است گویا مرزی میان علم و ذوق بشری میکشند.
👈این ذوق گاهی مربوط به زبان و بلاغت است و گاهی مربوط به دیگر علوم طبعی انسانی رایج بین متعارف مردم.
👈ولی باید دانست اگر چیزی در ذوق بود یعنی خود علمی خاص است که هنوز تبدیل به علم تفصیلی نشده و علم به این علم برای دانشمندان حاصل نشده است.
🔵در همین زمینه حقیر در مباحث منهج شناسی نحو متعالی، از 23 منهج یاد کرده و در مورد منهج 16 از فهم تحلیلی و ضرورت آن برای تحقیق مباحث ادبی سخن گفته شد.
👈تفاوتی مهم بین فهم عرفی و فهم تحلیلی و فهم فلسفی وجود دارد و هر کدام برکات و آسیبهای خاصی را در بر دارد. میخواستم عباراتی که در این زمینه نوشته بودم را بیاورم ولی به دلیلی طولانی نشدن از آن چشم پوشی کردم.
👈در انتها حیفم آمد کلام ابن خلدون را که مناسبت تامی با بحث پیش گفته دارد را نیاورم؛ وی با استفاده از همین قاعده اصابت بدیهته و اخطات رویته آسیب شناسی جالبی از ورود علما و اکیاس به عالم سیاست دارد:
📖قال ابن خلدون فی الفصل الرابع و الثلاثین من مقدّمته حول أنّ العلماء من بین البشر أبعد عن السیاسة و مذاهبها:
📖«فهم متعودون في سائر أنظارهم الأمور الذهنية والانظار الفكرية لا يعرفون سواها والسياسة يحتاج صاحبها إلى مراعاة ما في الخارج وما يلحقها من الأحوال ويتبعها
📖فإنها خفية ولعل أن يكون فيها ما يمنع من إلحاقها بشبه أو مثال وينافي الكلي الذي يحاول تطبيقه عليها ولا يقاس شئ من أحوال العمران على الاخر كما اشتبها في أمر واحد
📖 فلعلهما اختلفا في أمور فتكون العلماء لاجل ما تعودوه من تعميم الاحكام وقياس الأمور بعضها على بعض إذا نظروا في السياسة افرغوا ذلك في قالب أنظارهم ونوع استدلالاتهم فيقعون في الغلط كثيرا ولا يؤمن عليهم
📖ويلحق بهم أهل الذكاء والكيس من أهل العمران لأنهم ينزعون بثقوب أذهانهم إلى مثل شأن الفقهاء من الغوص على المعاني والقياس والمحاكاة فيقعون في الغلط
📖والعامي السليم الطبع المتوسط الكيس لقصور فكره عن ذلك وعدم اعتياده إياه يقتصر لكل مادة على حكمها وفي كل صنف من الأحوال والاشخاص على ما اختص به ولا يعدي الحكم بقياس ولا تعميم ولا يفارق في أكثر نظره المواد المحسوسة ولا يجاوزها في ذهنه كالسابح لا يفارق البر عند الموج
📖قال الشاعر:
فلا توغلن إذا ما سبح
تم فإن السلامة في الساحل
📖فيكون مأمونا من النظر في سياسته مستقيم النظر في معاملة أبناء جنسه فيحسن معاشه وتندفع آفاته ومضاره باستقامة نظره وفوق كل ذي علم عليم» انتهی کلامه.
🔵مولوی ضمن اشاره به همین نکته اینطور از امتداد آن در جریان غرق شدن فرزند نوح علیه السلام و عدم پذیرش درخواست پدر برای سوار شدن به کشتی استفاده نموده است:
📖کاشکی او آشنا ناموختی
تا طمع در نوح و کشتی دوختی
كاش چون طفل از حيل جاهل بدى
تا چو طفلان چنگ در مادر زدى
يا به علم نقل كم بودى ملىّ
علم وحى دل ربودى از ولى
🔵حقیر با استفاده از همین نکته که اصابت بدیهته و اخطات رویته در موضع دیگری اینطور بیان کرده ام:
📖فاذا عرفت هذا فنقول إنّه یجب علی الباحث أن لا یغفل عن شأن الفهم التحلیلی خصوصا فی المباحث الادبیة فإنّ التدبّر فی کلام النحویّین یورث أنّ کثیرا من کلامهم ممّا یشمئزّ عنه الفهم العرفی
📖و التحقیق فی وجه هذا الاشمئزار و محاولة الفهم التحلیلی ممّا یکشف عن وجه الحقّ فی کثیر من المواضع
📖فمثلا اذا سألت عن العرف لماذا تقول: «أمّا انت منطلقا انطلقت» و کذا سائر الاسالیب اللسانیة لم یلبث دون أن یقول إنّ هذا کذا خُلِق
📖لکنّه اذا سألت العرف عن الفرق بین النصب و الرفع فی التراکیب الساذجة لم یلبث دون أن یقول إنّ هذا لاختلاف جهات الکلام و الفهم التحلیلی حول هذه المسألة ممّا یصل الباحث بسرعة الی کشف الاسالیب السمعیة و اعراب السمع لکنّ الغفلة عن هذا و التوغّل فی الفهم الفلسفی أی الفهم العلمیّ المبتنی علی المفاهیم الرائجة فی النحو المتعارف ممّا أوجب هذه التکلّفات العجیبة
📖و قد استفدنا من هذا المنهج فی کثیر من مباحثنا نحو بحثنا فی اثبات الاسالیب السمعیة فراجع مثلا تفصیل کلامنا حول اسلوب: «إن خیرا فخیرٌ و إن شرّا فشرّ» ذیل الافعال الناقصة.
#فهم_عرفی
باسمه تبارک و تعالی (20)
«کرونا و طبّ سنّتی»
«تقابل طبّ قدیم و طبّ جدید»
😢امروز متأسفانه مراسم تدفین یکی از روحانیان خوش نام و با سابقه و اساتید محترم و متخلّق بود. نمیدانم چه بگویم! خداوند ایشان را رحمت کند.
🔵وی به نوعی مروّج طبّ سنّتی بین طلّاب هم بودند. بنده خودم دوست داشتم زمانی برنامه غذایی از ایشان بگیرم. از یکی از فضلاء امروز با واسطه شنیدم که مدیر مدرسه گفتند ایشان مبتلا به کرونا بودند و متأسفانه از رفتن به پزشک خودداری کرده و در همان منزل بعد از مدّتی رحلت کرده اند!
🔵البته غرض شماتت نیست و یا حتّی اینکه بگوییم اگر میرفتند لزوما نتیجه هم میگرفتند نیست! عمر هم دست خداست!
🔵آنچه مایع تأسّف است آن است که استنکاف ایشان از مراجعه به پزشک به علّت انحصارگرایی رائج در طبّ سنّتی و تحقیر علم نوین باشد که البته نمیدانم واقعا اینطور بوده یا نه.
به همین مناسبت نکاتی به ذهن خطور کرد که به اشتراک میگزارم.
🔵اگر مقداری دقّت کنیم میبنیم مسأله طبّ نوین به مسأله عقل و تجربه انسان و جایگاه آن در کشف حقائق برمیگردد.
👈طبّ نوین چیزی جز بررسی آنچه عقل آدمی با روشهای خود که البته در اینجا مهمترینش تجربه است در حیطه سلامتی و مرض بدن انسانی نیست.
👈آیا عقل انسان میتواند با بررسی و تجربه و آزمایش اکتشافاتی در این زمینه داشته باشد؟
👈هر کسی برای عقل منزلتی در هندسه معرفت دینی قائل است نمیتواند دست از این دستاوردهای بزرگ بشری به بهانه دین بکشد.
👈گویا افرادی که بر انکار طبّ نوین اصرار دارند ولو نادانسته منکر این امکان شده اند. این چنین رویکردی منحصر در طبّ جدید نبوده و در قبول بسیاری دیگر از جوانب عالم جدید نیز وجود داشته است.
👈این اشکال بیشتر در فضای نزاع مشهور علم و دین مطرح است ولی باید دانست چیز قابل توجّهی به عنوان طبّ اسلامی اکنون در دست نیست که با آن بتوان نیازهای طبّی مختلف را برآورد. البته منکر استنباط مبانی یا مباحث مهم طبی از روایات و لزوم کار در این زمینه نیستم.
🔵آنچه موجود است و معمولا نیز مراد از طبّ سنّتی همان است طبابت یونان قدیم است که نماد معلمین آن افرادی مانند بقراط و جالینوس و دیسقوریدوس و... است.
🔻طب سنتی موجود خود زمانی از علوم وارداتی غربی بوده است🔺
👈ایران و عرب از خود طبّ مهم و مدونی نداشته اند. بعدها در جندی شاپور طبّ هندی و یونانی تدریس شد. از طبّ چینی نیز تا همین اواخر خبر خاصّی در ممالک ما نبود.
👈ابو ریحان بیرونی نیز در کتاب مهمّ الصیدنة که در فنّ داروشناسی است به این مطلب اذعان نموده که طبّ صناعت یونانیان است. بوعلی سینا نیز در قانون خود عمدتا طبّ یونانی را ضبط و تنقیح و نقد نموده به نحوی که مرجع این علم حتی برای غربیان در قرون وسطی شد. در قدیم طبّ بزرگ و ریشه داری جز این طبّ نبوده است تا بتوان ارجاع معنی داری به آن داد.
🔶البته ائمه علیهم السلام گاهی از خود نکاتی در علم طبّ بروز میدادند که بسان معجزات علمی ایشان بوده و ربطی به تأسیس نظام طبّ اسلامی لزوما ندارد. از همین رو در روایات منعی از رجوع به اطبّاء نشده بلکه اطبّاء بر بالین خود حضرات علیهم السلام نیز ظاهرا آماده میشده اند.
🔴حال چنین طبّی که خود از میراث غرب قدیم است آیا لزوما بر طبّ غرب جدید برتری دارد؟
👈کسی که آشنایی با طبّ سنّتی دارد به خوبی میداند که هرچند این طبّ از کارآمدی نسبی و برجستگی در برخی زوایا مانند قواعد حفظ الصحة برخوردار بوده ولی چندان نام علم به آن دادن خالی از مسامحه نیست.
👈زیرا دعاوی کلان و خرد آن نه مبتنی بر وحی الهی است و نه مبتنی بر استدلال منطقی قویم و منتهی بر بدیهیات و نه چندان در جمیع نواحی مبتنی بر تجارب متقن بشری!
👈عمدتا اصول و حتّی بسیاری از فروع خود را با صفت تعبّد به شخص تحمیل کرده و دلیل قانع کننده ای برای قبول آن در دست نیست. عمدتا باید با حسن ظن ناشی از عظمت امثال بقراط یا توهم اینکه این نجوم و طب وحی انبیاست باید آن را برای خود قانع کننده نمود!
👈به عبارتی نزاع طبّ جدید با طب قدیم از باب نزاع علم و دین هم نیست.
👈عمده آنچه امروزه تحت عنوان طبّ اسلامی ادّعاء میشود نیز ورای کارآمدی اجمالی در برخی مسائل خیلی خاصّ امری غریب است که در استناد خود به اسلام دارای خللهای جدّی سندی و دلالی میباشد.
👈روشن است که در اینگونه مباحث استدلال به حجّیت هم معنی نداشته و اعتبار آن در کارآیی عملی آن در همین دنیا میباشد.
🔴 در این میان معلوم نیست که برخی حوزویان چرا اینقدر سنگ طبّ سنّتی را طوری به سینه میزنند که گویا جزئی از دیانت اسلامی بوده است و طوری از آن یاد میکنند که گویا همه اش صحیح و طبّ جدید همه اش بد بوده است!
🔻گویا مقداری از نزاع به نزاع بزرگتر سنّت و مدرنیته برمیگردد.🔺
🔴بسیاری نمیدانند که اساسا یکی از مسائل مهم تعارض علم و دین در دنیای قدیم و در صدر اسلام همین تعارض برخی منقولات اسلامی با مسلّمات طبّ سنتی بوده است.
👈مثلا در قرآن کریم با لفظ صریحی بیان شده که عسل شفاء هر بیماری هست ولی علماء و حتّی اخباریونی مانند صدوق آن را به داء بارد تخصیص زده اند زیرا معتقد به آن بوده اند که عقل میتواند مخصص لبّی باشد.
🔴شیخ صدوق در رساله اعتقادات رویکرد مذهب را نسبت به روایات وارد در زمینه طبّ به گونه ای توضیح میدهد که انسان یاد روشنفکران زمان خودمان می افتد؛ تقریبا گویا نمیخواهد هیچ روایتی را در این زمینه بپذیرد! ایشان در این زمینه تمامی روایات را در زمینه طبّ اسلامی تأویل میبرد و میگوید:
📖«اعتقادنا فی الاخبار الواردة فی الطب أنها علی وجوه: منها ما قیل علی هواء مکّة و مدینة فلا یجوز استعماله فی سائر الأهویة
📖و منها ما أخبر به العالم علیه السلام علی ما عرف من طبع السائل و لم یتعدّ موضعه اذ کان أعرف بطبعه منه
📖و منها ما دلّسه المخالفون فی الکتب لتقبیح صورة المذهب عند الناس و منها ما وقع فیه سهو من ناقله
📖و منها ما حفظه بعضه و نسی بعضه و ما روی فی العسل أنّه شفاء من کلّ داء فهو صحیح و معناه أنّه شفاء من کلّ داء بارد ...
📖و أمّا ادویة العلل الصحیحة عن الائمة علیهم السلام فهی آیات القران و سوره و الادعیة علی حسب ما وردت به الآثار بالأسانید القویة و الطرق الصحیحة»
⛔گاهی نیز در طبّ سنّتی به کثرت خطاها و یا تغییر نظرات در طبّ جدید استدلال میکنند که امری غریب است! طبّ نوین چیزی جز تلاشی بشری برای طبابت جسم نیست و این تلاش همواره صحیح نیست و این خطاها نیز نمیتواند دلیلی بر بطلان کلّی آن باشد. مگر همان طبّ قدیم کم خطا و ناکارآمدی داشته است! چه بسیاری که بر اثر بیماریهای ساده ای مانند اسهال و یا بیماریهای واگیر داری مانند طاعون و وبا جان خود را از دست نمیدادند. اموری که به برکت طبّ جدید از جامعه بشری رخت بر بسته است.
👈آیا میتوان منکر خوبی فی الجملة جراحی های نوین و داروهایی با اثر گذاری سریع و دندان پزشکی و چشم پزشکی و واکسنها و ... شد؟
⛔گاهی نیز به سود کلان شرکتهای داروسازی و پولهای کثیف در طبّ نوین استدلال میشود که هر چند نمیتوان کاملا آن را انکار نمود ولی در هر حال باعث ردّ کلّی داروهای جدید و روشهای درمان نوین نمیشود.
⛔شبهه دیگر آنان هم این است که غربیانی که انسان را نشناخته اند چگونه میخواهند او را مداوا کنند! جواب این است که علم طبّ ربط چندانی به انسان شناسی ندارد. البته منکر تأثیر امور غیبی و ادویه معنوی مانند آنچه در روایات از اوراد و اذکار و دعا و تأثیر روح در جسم و... نداریم ولی در هر حال طبّ به بدن انسان بیشتر کار دارد. حساسیت در علم طبّ به مراتب کمتر از علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روان شناسی است.
⛔شبهه دیگر آن است که آنچه امروزه به بهبود وضع طبّی بشر کمک نموده بهداشت بالاست نه طبّ جدید. جواب هم این است که این خود ادّعائی بی دلیل بلکه مکابره و بی انصافی است.
⛔شبهه دیگر آن است که بسیاری به واسطه طبّ جدید به کام مرگ کشیده شده اند! انسان نباید خود را به تهلکه بیاندازد! پاسخ این است که در طبّ قدیم هم همینطور بوده است و ثانیا مگر چاره ای هم هست؟ آیا میتوان دست روی دست گذاشت؟ بسیاری اوقات همین دست روی دست گذاشتن انداختن خود به تهلکه است. اتّفاقا به خاطر همین شبهه است که روایاتی داریم مبتنی بر اینکه هر دائی دوائی دارد تا اینکه مؤمنین به دنبال معالجه رفته و از این امر ناامید نشوند و طبّ از رونق نیافتد. همینطور چندین روایت داریم که اگر بر اثر این معالجات بشری جانی هم از دست رفت هیچ اشکالی ندارد و جزء اجل بوده است و نباید بگویید قتلی رخ داده است؛
👈یعنی در پزشکی خطا چون خطای کارشناس است و تداوی هم واجب است اشکالی ندارد و نباید به این بهانه به تخطئه این فنّ بشری پرداخت:
📖(قال طبیب للصادق علیه السلام کما فی الکافی إنّی رجل من العرب و لی بالطبّ بصر و طبّی طبّ عربیّ و لست آخذ علیه صفدا فقال لا بأس قلت إنّا نبطّ الجرح و نکوی بالنّار قال لا بأس قلت و نسقی هذه السموم الاسمحیقون و الغاریقون قال لا بأس قلت إنّه ربّما مات قال و إن مات قلت نسقی علیه النبیذ قال لیس فی الحرام شفاء)
📖و در روایت دیگر در کافی آمده که: (کان لی ابن و کان تصیبه الحصاة فقیل لی لیس له علاج الّا أدن تبطّه فبططته فمات فقالت الشیعة شرکت فی دم ابنک قال فکتبت الی ابی الحسن صاحب العسکر فوقّع صلوات الله علیه یا أحمد لیس علیک فیما فعلت شی إنّما التمست الدواء و کان أجله فیما فعلت)
👈همچنین حتّی انبیاء الهی نیز نباید به علم طبّ بی اعتناء بوده و صرفا بخواهند با امور غیبی به رفع مشکل خود بپردازند هر چند باید بدانند دواء از جانب خداست
📖(عن الصادق علیه السلام إنّ نبیّا من الانبیاء مرض فقال لا أتداوی حتّی کون الّذی أمرضنی هو الّذی یشفینی فأوحی الله تعالی الیه لا أشفیک حتّی تتداوی فإنّ الشفاء منّی).
👈اشکالی هم ندارد طبیب نصرانی یا یهودی باشد!
📖(عن الرجل یداویه النصرانی و الیهودی و یتّخذ له الادویة فقال علیه السلام لا بأس بذلک إنّما الشفاء بید الله تعالی).
👈همچنین نباید مردم را از اطبّاء نا امید کرد
📖(ففی العلل عن الصادق علیه السلام: کان یسمّی الطبیب المعالج فقال موسی بن عمران یا ربّ ممن الداء قال منّی قال ممّن الدواء قال منّی قال فما یصنع النّاس بالمعالج قال یطیّب بذلک أنفسهم فسمّی الطبیب لذلک).
👈البته در روایاتی هم داریم که در رجوع به طبیب افراط نکنید که ممکن است برایتان مخاطراتی به بار آورد!
📖(من ظهرت صّحته علی سقمه فشرب الدواء فقد أعان علی نفسه).
👈مستفاد از مجموع روایات در باب طبّ بیانگر وجوب مداوا و شاید کراهت اجمالی افراط در رجوع به اطبّاء در صورت جزئی بودن بیماری و امکان صبر است.
🔶در هر حال طرفداران طبّ سنّتی باید دست از لجاجت و جزم اندیشی برداشته و منکر طبّ جدید و عظمت آن نباشند و مردم را بی دلیل از آن نترسانند و متواضعانه دست آوردهای خود را در دسترس قرار داده و زمینه های تحقیق علمی در مورد آن را فراهم آوردند
🔶طرفداران طب جدید نیز باید دست از غرور و تکبّر برداشته و منکر طبّ قدیم و کارآیی اجمالی آن نشده و به بررسی علمی درمانهای سنّتی بی میلی نشان ندهند. نباید جامعه بشری را از تراث ارزشمند موجود در معالجات طبّ سنّتی محروم نمود.
🔵در برنامه خندوانه مورّخ 27 اردیبهشت سال 95 یادم هست آقای دکتر جمشید لطیفی فوق تخصّص نورولوژی و مغز و اعصاب و یکی از اعضاء هیئت علمی دانشگاه ایران و از بزرگان طبّ جدید در ایران مهمان برنامه بود. ایشان ادّعا کردند که امروزه هر 6 ماه یکبار علم پزشکی دو برابر میشود! در طب جدید صحبت از سال گذشته صحبت از تاریخ است! باید مدام به روز بود! بعد ایشان این پرسش را مطرح کردند که پس چرا اطباء قدیمی که اینقدر مشهور شدند در درمان بیماری ها موفق بوده اند! ایشان گفت پاسخ این پرسش که مدّتی در ذهنش بوده به نظرش آن است که بسیاری از بیماری های خودشان خوب میشده اند و بخشی دیگر از باب امید دادن و معنی درمانی بوده است! اعتقاد و حسن ظنّ بیماران به طبیب هم به امر درمان کمک میکرده است! انصافا این دیگر بی مهری به طبّ سنّتی است.
🔵البته معمولا این نزاع بین افرادی رخ میدهد که نه تخصص عمیقی در طبّ سنّتی دارند و نه تخصّص عمیقی در طبّ نوین.
👈تخصّص عمیق در فنّ طبّ خود نوعی تواضع آورده و حیطه وسیع جهل آدمی را در این عرصه مانند دیگر عرصه ها نشان میدهد.
👈هر چقدر تخصّص علمی در حیطه طبّ بالاتر رفته به اذعان بزرگان این رشته عدم قطعیت و امید قطعی دادن و یا نا امید قطعی نمودن بیمار توسّط پزشک بیشتر مورد توجّه قرار میگیرد.
👈طبّ سنّتی ادّعای کشف لمّیتها و درمان را دارد و طبّ جدید نیز ید طولانی در فهم کیفیتها و راهکار از میان بردن نشانه ها و آلام را با سرعتی بالاتر دارد. اینها میتوانند مکمّل باشند. همانطور که طبّ سوزنی یا هر طبّ دیگری اگر ثابت شود که منافعی دارد باید آن را پذیرفت.
#کرونا
#طب_سنتی
#طب_جدید
#طب_اسلامی
باسمه تبارک و تعالی (21)
«عظمت هستی»
🔵هملِت نمایشنامهای تراژدی اثر ویلیام شکسپیر است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان بهشمار میآید. این نمایش بلندترین اثر شکسپیر است.
🔹شکسپیر خیلی ابتکارات شاعرانه و بیان تأثیر گذار و جالبی دارد که شاید به همین سبب به این درجه از اشتهار و اثر گذاری در تاریخ ادبیات غرب رسیده است.
🔹مثلا در اواخر هملت میگوید:
📖«بزرگترین قیصرها دیگر جز اندکی خاکستر نیستند و آنکه به لرزه درمیآورد، اکنون به دردِ کمترین کارها میخورد، به درد اینکه سوراخی را بدو مسدود کنند تا بادِ زمستانی به درون نوزد!»
🔵 جمله ای از شکسپیر در نمایشنامه هملت دیدم که به دلم نشست! هملت شاهزاده دانمارک در جایی خطاب به دوست خود هوراشیو میگوید:
📖«هوراشیو، در آسمان و زمین بسی چیزهاست
که فلسفه تو به خواب هم ندیده است!»
🔶مرا به یاد بیت معروف ابونواس انداخت که بسیار پیش از او به عربی گفته بود:
قل للّذی یدّعی فلسفة
حفظت شیئا و غابت عنک أشیاء