6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایده بگیرید
ایده های دکوری خلاقانه و ارزان با وسایل قدیمی😍👌
#هنروخلاقیت🌸🌿
🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
27.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|دشمن همیشگی ، آمریکا🍃|
با یه مرور تاریخی ساده ، میشه دوست و دشمن رو از هم شناخت...
#واقعه_دوازده_تیر
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
🌷شهید مهدی زین الدین🌷
از آن بچه های درس خوان و باهوش بود. وقتی برای دانشگاههای فرانسه تقاضای پذیرش فرستاد، همهشان جواب مثبت دادند.
تو هول و ولای آماده شدن برای سفـر به فرانسه بود ڪه یکی از دوستانش از فرانسه به ایران آمد.
دوستش ڪه آنجا مشغول تحصیل بود،گفته بود:
"در اوج مبارزات انقلاب یکبار در فرانسه خدمت امام(ره) رسیدم.
گفتند: به وجود تو در ایران بیشتر نیاز داریم. من هم قید تحصیل را زدم و برگشتم".
همین یک جمله از امام (ره) کافی بود ڪه بعد از آن همه تقاضا و پیگیری، قید فرانسه را بزند؛
همان جایی ڪه دانشجو ها برای رسیدن به آن،سر و دست می شکستند.
🌺شهدا را یاد کنیــد به صلــواتــی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#شهیدانه❤️✨
و
هر کسی
به اندازهی دلتنگیهایش
درگیرِ شب است.
#شبتون_آروم ♡
🍃🌸 🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
الهۍ
امروزتون رو
بایڪ دنیا مهر ومحبت
با یڪ دنیا امید
بایڪ دل پاڪ و زیبا
بایڪ ذهن آرام
و انرژۍ
مثبت شروع ڪنید
صبح زیباتون بخیر و سلامتی
🍃🌸 🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
# فینگر فود
مواد لازم:
سیب زمینی متوسط 3 عدد
پنیر پیتزا 100 گرم
جعفری خرد شده 2 قاشق
ادویه (نمک فلفل پودر سیر)
ابتدا سیب زمینی ها را پخته و حسابی آن را له کنید بعد جعفری خرد شده به همراه پنیر پیتزا و ادویه ها را اضافه کرده و حسابی ورز دهید مواد آماده شده را به مدت یک ساعت داخل یخچال نگه دارید بعد آن را خارج کرده به اندازه دلخواه جدا کرده و با دست تان فرم دهید تخم مرغ ها را با چنگال بزنید سیب زمینی های آماده شده را ابتدا داخل آرد سفید بعد تخم مرغ و بعد داخل پودر سوخاری بغلتانید روغن را از قبل داغ کنید و مواد آماده شده را داخل روغن فراوان با حرارت زیاد سرخ کنید
┏━━━━━━━🍖🎂🍻━┓
🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#زنگ_آشپزی👩🍳
┗━🍪🍕🍞━━━━━━━┛
✨﷽✨
مهربونی بهونه نمیخواد...
در حال خرید بودم که صدای "پیرمرد دوره گردی" به گوشم رسید؛
_آقا این بسته نون چند؟
"فروشنده" با بی حوصلهگی گفت:
هزار و پونصد تومن!
پیرمرد با نگاهی پر از "حسرت" رو به فروشنده گفت:
"نمیشه کمتر حساب کنی؟!"
توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛
_نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد!
درونم چیزی فروریخت...
هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم.
از نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم!
یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم.
این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود!
به دوستم گفتم تا دور نشده "این بسته نون رو بهش برسون!"
"پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم."
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که "انگار همه ی دنیا توی دستاشه!"
* چه حس قشنگی بود...*
اون روز گذشت...
شب پشت چراغ قرمز یه "دختر بچه ی هفت، هشت ساله،" با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛
ازم فال میخری؟
با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟
_فالی دو هزار تومن!
داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی!
با ناراحتی نگاش کردمو گفتم؛ عزیزم اصلا پول خرد ندارم!
و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم...
_اشکال نداره، یه فال "مهمون من" باشید!!
بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
_یه فال مهمون من باش!!
از اینهمه "تفاوت بین آدمها" به ستوه اومدم!
صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه "مغازه ی لوکس" توو بهترین نقطه ی شهر بود، از هزار و پونصد تومن "ناقابل" نگذشت ...
اما؛
یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یه فال مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت...
همین تلنگرای کوچیک باعث میشه ما آدما بهمون ثابت بشه که "مرام و معرفت" نه به سنه، نه به داراییه، نه به سطح سواد آدما!!👌
معرفت یه گوهر نابه که نصیب هر کسی نمیشه ...
◇الهی كه صاحب قلبهای بزرگ دستاشون هیچوقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیارو گلستون کنن...◇🙏
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
•✾📚 🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#داستان_کوتاه📚✾•
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزیین میوه🍎
چقدر قشنگ شد حتما ببینید😀😀
🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃همه میگن
🍃که گل زیباست
🌸ولی من میگم
🌼🍃دوستان من از گل زیباترن
🌸این گل های زیبا تقدیم
🍃به شما که از گل زیباترین
شادی و لبخندتون به زیبایی گلها
ولی عمر صبح تون به
یه دشت بی انتهای پر از گل
🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨اگر قرار است روزی از زندگی لذت ببریم
امروز همان روز است
🍃امروز باید همواره شگفت انگیزترین روز زندگی ما باشد./توماس دریر
─┅═ঊঈ💞🌹💞ঊঈ═┅─
#انگیزشی
🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#ساندویچ_دونر_مرغ 🌯 😋
🔸برای درست کردن ساندویچ ابتدا یک عدد سینه مرغ کامل را آب پز کرده و ریش ریش می کنیم .توی تابه دو قاشق روغن بریزید و گرم که شد دو تا پیاز متوسط را نگینی خرد کنید، وقتی طلایی شد قارچ ریخته و میگذاریم آبش کشیده بشه و بعد فلفل دلمه ای و در نهایت ذرت و مرغ اضافه میکنیم. نمک و پاپریکا و آویشن بزنید و بزارید حسابی طعم مواد به خورد هم بره و بپزه.
زیر تابه رو خاموش کنید و بگذارید خنک بشه بعد خیارشور نگینی و سس مایونز به موادتون اضافه کنید. میزان سس اختیاری است و بنا به ذائقه تون تنظیمش کنید.
بعد هم همراه گوجه و کاهو توی نون بپیچید.
نوش جان☺️
#زنگ_آشپزی
┏━━━━━━━🍖🎂🍻━┓
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#کدبانوجان😍👌
📚حکایت بسیار زیبااا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفرپوشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
•✾📚🍃🌸با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
#داستان_کوتاه📚✾•