سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
. . . حوصله ي شرح قصه نيست... خيلي زود گذشت... خيلي زود تموم شد ! اي كاش آخرين محرم و صفر عمرمون نبا
همیشه رسمه توی مجالس شلوغ، خصوصی ها رو، خودی ها، رو آخر مراسم نگه میدارن و ازشون پذیرایی می کنن. با هم حرف می زنن و تازه میشینن که همدیگرو ببینن.
امام زمان
ماها رو بعد از روضه های ماه صفر وقتی دیگه همه رفتن و خلوت شد، برای خودت، نگه میداری آقا؟😭
اجازه میدی بمونیم و روضه خصوصی بخونیم و با هم گریه کنیم...اجازه میدی آقا؟؟😭
#بچه_هیئتی
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
"مادر ِ من ...مادر ِ من..."
وقتی فکر میکند که زیادی بزرگ شده ام ، انقدر بزرگ که از تنهایی نترسم، از شب تنها بودن در خانه نترسم، از اینکه خودم برای یک ایل و تبار غذا درست کنم نترسم و از خیلی چیزهای دیگر که باید دخترها بترسند دیگر نمیترسم احساس ِ پیری میکند. وقتی گاهی صبح ها در حد یک سلام میبینمش و شب ها در حد یک "ناهار چی خوردی؟" فرصت حرف زدن با من را دارد و میفهمد که باید باور کند دخترکش خیلی بزرگتر از چیزی شده که فکرش را میکند احساس پیری میکند. و وقتی این احساس ِ خطرناک سراغش می آید با تمام وجود سعی میکند پس اش بزند و مرا در آغوشش بگیرد و نجاتم دهد از هرچه که مرا دور میکند از او.از استقلال داشتنم متنفر است و هرچه قدر وابسته ترش باشم مادرانگی اش شکوفا تر میشود. آنوقت روزهایی که در خانه تنهام جز از کنار من جایی نمیرود چون خیال میکند تنهایی میترسم. شبها میگوید بیا اینجا کنار من بخواب چون لابد هیچ دختری نیست که از تنها در شب خوابیدن نترسد!
نمیگویم اتفاق خوبیست چون اذیتم میکند اینکه باورش نمیشود دیگر ۱۳ ساله نیستم اما از دور که نگاه میکنم قشنگ است.. یک جور لطیف و مادرانه است. خنده م میگیرد و سعی میکنم مقابلش بیشتر کودک باشم تا جوان. سعی میکنم تا حس مادرانه ش برای همیشه بماند.
گاهی هم باید از پوسته استقلال مداری ات فاصله بگیری و خودت را کوچک کنی و فرار کنی میان بالهای چادر مادر...
مادرها موجودات عجیبی اند که حتی حس ِ دور شدن فرزندشان هم پیرشان میکند. و من نمیخواهم عامل این حس ِ بد در مادرم شوم...
#تو_رو_زمین_خدای_منی_مامان
#دوستت_دارم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
یک نوع خوشحالی هم هست که مختص به زمانهاییست که بابا از من چیزهای کوچکی میخواهد که برایش مشکل آفرین شده و راه حلش را من بلدم
مثلا سرچ یک مطلب، هنگ کردن گوشی، کارهای اینترنتی و ...
که درست بعد از برق خوشحالی توی چشم های بابا منتقل میشود به قلب من
خوشحالی های کوچک اما بزرگی که اصلا کلمه ای برای توضیحش ندارم اما با تمام وجود زندگیش میکنم.
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
[حسِ خوبِ خواب رفتن رویِ جانماز با چادرِ گُلگُلی چندلحظه بعد از خوندنِ نمازِ صبح] ❣
#شرح_حال
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
مظلوم تر از ما بچه بسیجی ها که تو هر موقعیتی و هرجا و هروقتی هر کاری از دستمون بر بیاد برا آقا سیدعلی و نظام و انقلاب و حتی امنیت مردم انجام میدیم و بهمون میگن به شما حقوق میدن که اینقد تلاش میکنید و وقتی می رسیم خونه خانواده میگن مگه به تو حقوق میدن که میری بسیج، نداریم .
#شرح_حال
#بانو_طلبه
🌹هفته بسیج مبارکمون باشه مخلص ها🌹
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
کتاب مفاتيح الحیات که زیر نظر آیت الله جوادی آملی تدوین شده است در ص 757 در توضیح واژه یلدا آورده است:
واژه 'یلدا ' سریانی و به معنای میلاد است و چون شب یلدا را با تولد حضرت مسیح تطبیق کردند آن را به این نام خوانده اند. چون ایرانیان این شب را شب تولد میترا (مهر) می دانسته اند آن را با تلفظ سریانی پذیرفته اند و در واقع یلدا با نوئل (noel) اروپایی که در 25 دسامبر تثبیت شده، معادل است، بنابراين نوئل اروپایی همان شب یلدا و یا شب چله ایرانی است.
از سنت های شب یلدا، شب نشینی، دید و بازدید و صله رحم است، چنانکه بهره گیری علمی از فرصت آن با طرح مسایل علمی و تاریخی، خواندن اشعار به ویژه شعر حافظ و تفال به اشعار حافظ ....سنت دیگر آن است. مناسب است مومنان در چنین فرصت هایی با زوایای زندگی و سیره معصومان (ع) در جهت رشد و کمال علمی و معنوی آشنا شوند.
#یلدا
#یلداتون_مبارک
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
مظلوم تر از ما بچه بسیجی ها که تو هر موقعیتی و هرجا و هروقتی هر کاری از دستمون بر بیاد برا آقا سیدعلی و نظام و انقلاب و حتی امنیت مردم انجام میدیم و بهمون میگن به شما حقوق میدن که اینقد تلاش میکنید و وقتی می رسیم خونه خانواده میگن مگه به تو حقوق میدن که میری بسیج، نداریم .
#شرح_حال
#بانو_طلبه
🌹هفته بسیج مبارکمون باشه مخلص ها🌹
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
من آقای مجلسی نیستم
ولی اگر بودم، مثل امشبی به پله دوم منبر نرسیده، برمیگشتم روی زمین، رها میشدم... جوری که مستمع ها بفهمند، پایم نداده از منبر بالا بروم... بعد همانطور که عبایم از شانه هایم آویزان شده با چهره ای غمزده بسم الله میگفتم و آه میکشیدم، طوری که "بیچاره شدیم" از سر و رویم بریزد...
بعد وسطِ بهتِ مستمع ها با اندوه میگفتم: هجده سال، فقط هجده سال...
فقط هجده سال داشت...
بعد سکوت میکردم و اجازه میدادم کنایه فهم ها جمع را متوجه کنند، چه خبر است...
تا بعد از چند دقیقه سکوت، اولین نفری که شانه هایش به گریه بلرزد پیرمردِ هشتاد سالهء مجلس باشد که با خودش حساب کرده من هشتاد سال عمر کنم و آن وقت تو فقط هجده سال؟
پشت بندش پدری که پیش از مسجد دختر هجده ساله اش را جلوی آموزشگاهی پیاده کرده و حسابی قربان صدقه چشم و ابرویش رفته شروع به هق هق کند و بعد از او جوان هجده ساله ای که توی مجلس نشسته و در این فاصله یک دور تمام آرزوهایش را مرور کرده و با خودش به این رسیده که هجده سالگی تازه اولِ جوانی ست، تازه اوج آرزوها و خواسته ها، تازه شروعِ زندگی... یکدفعه صدایش به ناله بلند شود و همه مجلس را به هم بریزد...
بعد من رو به آدم ها بگویم، زدن داریم تا زدن!
من و شما هم یک وقتی ممکن است به فرزندمان کتک بزنیم...
خیلی وقتها ممکن است یکی، یکی دیگر را بزند...
اما زدن داریم تا زدن!
اینکه یک نفر به قصد کشت بزند، اینکه یک نفر با کینه و نفرت بزند، اینکه یک نفر با بغض بزند... این خیلی فرق دارد...
اینجای مجلس قطعا صدای زن ها بلند شده و وقتش است بگویم، خانوم ها همینطوریش آنقدر نازک هستند که خیلی زود بشکنند، بترسند، فروبریزند...
حالا شما حساب کن، یک مردِ بلندِ عرب، یک مردِ عصبی مزاج و بدمنظر، یک مردی که کینه و دشمنی همه وجودش را گرفته، حالا هم با قصدِ قبلی آمده، در خانه را با مشت و لگد بزند...
شما به من بگو، سَرِ یک خانومِ هجده سالهء نحیف که تازه باردار هم هست چه می آید؟!
یک مردِ عربِ بلندقدِ بدمنظرِ وحشی که با قصدِ قبلی آمده...
حالا این مرد قرار باشد بزند، چطور میزند؟
اینجای مجلس دیگر حتما خودم از همه بی تاب تر شده باشم و بلند بلند گریه کنم...
بگذارم چند دقیقه مجلسم به گریه های بلند و ناله های بی تاب بگذرد، بعد همانطور بین هق هق ها بگویم، اینکه کشتند یک حرفی ست
اینکه به ضرب مشت و لگد کشتند یک حرف دیگر...
اصلِ داغ هم همینجاست...
تا باز صدای گریه ها بالا بگیرد...
بعد هم مجلس را به حال خودش رها کنم و تا مداح دمِ یا زهرا می گیرد، خودم را بین گریه ها و ناله های مردم گم کنم...
#یا_زهرا
#یک_روز_عشق_تو_مرا_آسمانی_میکند_مادر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
کتاب مفاتيح الحیات که زیر نظر آیت الله جوادی آملی تدوین شده است در ص 757 در توضیح واژه یلدا آورده است:
واژه 'یلدا ' سریانی و به معنای میلاد است و چون شب یلدا را با تولد حضرت مسیح تطبیق کردند آن را به این نام خوانده اند. چون ایرانیان این شب را شب تولد میترا (مهر) می دانسته اند آن را با تلفظ سریانی پذیرفته اند و در واقع یلدا با نوئل (noel) اروپایی که در 25 دسامبر تثبیت شده، معادل است، بنابراين نوئل اروپایی همان شب یلدا و یا شب چله ایرانی است.
از سنت های شب یلدا، شب نشینی، دید و بازدید و صله رحم است، چنانکه بهره گیری علمی از فرصت آن با طرح مسایل علمی و تاریخی، خواندن اشعار به ویژه شعر حافظ و تفال به اشعار حافظ ....سنت دیگر آن است. مناسب است مومنان در چنین فرصت هایی با زوایای زندگی و سیره معصومان (ع) در جهت رشد و کمال علمی و معنوی آشنا شوند.
#یلدا
#یلداتون_مبارک
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
مَن پایِ دِلَم می لَنگد
از سنگینیِ بارِ این همه دلتنگی
آی امام رضایِ هر لحظه زندگانیِ من
چه کُنم این همه دلتنگی را ...؟
#امام_رضای_دلم ❤️
#دلتنگم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
چندساله بودم که شب تولدتان یاسین خواندم و اشک هایم را پاک کردم؟ آنقدر گذشته که حتی یادم نمیآید. حکایت سالهای نوجوانی بود که به بهانهی حضور و لبخند شما، نیمه شبها به نماز میایستادم و برای نگاه شما به زندگیم اشک میریختم. حالا آنقدر از آن شبهای نیمه شعبان ِتا صبح احیا گرفته و نمازشبهای جانسوز و یاسینهایی که ورقهای قرآن را تر میکرد گذشته که میان آن یکی الناز با این یکی هیچ خط و رابطهای نمیبینم.
با این حال امشب، بعد از نمیدانم چندسال، وسط الهی عظمالبلاء خواندن به هق هق افتادم. وسط یاسین خواندن نوشتههای قرآن کوچک جیبیام خیس شد و بقیهی سوره را از حافظه خواندم. گمانم پس از سالها این مضطرترین حالتم برای خواستن شما، خواستن ِ خود ِ خود ِ خود ِ حضور شما و نه هیچچیز دیگر، باشد. آخر میدانید؟ ما حتی تصور هم نمیکردیم دنیای بی شما انقدر سخت باشد. اصلا نمیفهمیدیم این چیزها را. باید غرق میشدیم و روز به روز کمر خم میکردیم تا میفهمیدیم. حالا هم نه اینکه فهمیده باشیم ...اما مضطر شدهایم...
کاش خریدار اشکهای ما باشید امشب ...
کاش ...
#شرح_حال
#نیمهشعبانمون
#آقابیا
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313