eitaa logo
به دخت
61 دنبال‌کننده
759 عکس
98 ویدیو
3 فایل
"به دخت"، پایگاه زنان و دختران ارتباط با ادمین: @behdokht
مشاهده در ایتا
دانلود
💞در آمل در مسجد سبزه میدان مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم(در تعطیلات تابستان بوده که ایشان قم را ترک میکرده).  💠روز دوم پس از نماز به منزل آمدم. پس از ناهار آماده استراحت شدم، ولی بچه ها با سر و صدا و بازی نگذاشتند، من که خسته بودم با بچه ها و مادرشان دعوا کردم، در حالی که نباید دعوا میکردم، بالاخره در پدر باید با عطوفت رفتار کند. 💠پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که اشکم جاری شد. از خانه بیرون رفتم و مقدرای میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا شاید دلشان را به دست آورم و از ناراحتیم کاسته شود. 💞جناب رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگینی شکست، با لحیم اصلاح نمی شد.💞 زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمیتوانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده، به قصد عزیمت به تبریز و محضر آقا الهی عازم تبریز شدم. در منزل ایشان پس از لحظاتی احوالپرسی اظهار داشتند: من نمیدانستم شما قم هستید یا آمل؟ لذا میخواستم نامه ای به اخوی ( ) بنویسم تا نامه را به شما برسانند. با تعجب عرض کردم: آقا چه اتفاقی افتاده که میخواستید مرا در جریان بگذاری؟  فرمودند: من خدمت مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم. ولی حاج آقای آملی! (استاد خیلی مؤدب بودند و مرا حاج آقای آملی خطاب میکردند) ایشان از شما راضی نبودند.  با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم، عرض کردم: آقا چطور؟ چرا راضی نبودند؟ 💠فرمودند: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور هوس این را دارد در حالی که با عائله اش اینطور رفتار میکند؟ بعد فرمود: حاج آقای آملی! داستان رفتار با عائله چیست؟ 💠زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و بالاخره به ایشان ماجرا را عرض کردم .  فرمود: آقا! چرا؟ اینها امانت خدا در دست ما هستند.  💠به قم بازگشتم و کل ماجرا را نیز خدمت آقای عزیز عرض کردم و ایشان هم تعجب کرد و پس از سکوت زیادی فرمود: «آقای قاضی بزرگمردی بود.» 🆔 @behdokht_ir
ماجرای تفألی که مسیر زندگی علامه حسن‌زاده را عوض کرد/ حکیمی که مُهر مِهر حافظ را بر لوح دل زده‌ بود 🔸️علاقه علامه حسن‌زاده آملی به ادبیات فارسی از عنفوان جوانی بوده است. شبی که تصمیم می‌گیرد فردای‌ آن برای ورود به حوزه علمیه به شهرستان آمل مسافرت کند. نیمه‌های شب تفألی به دیوان حافظ می‌زند و … 🔸️خوب است شرح ماجرا را از نوشته خود ایشان در کتاب “شرح طائفه‌ای از اشعار و غزلیات حافظ” بخوانیم: 🔸️راقم را از عنفوان جوانى با خواجه حافظ شیرین سخن که در دیوان غزل صدرنشین است، الفتى و ارادتى شگفت بوده است. به سبب این معارف چنین اتفاق افتاد که در نخستین لیله مبارکه که به مشیت حق جل و علا، همت گماشته است و عزم را جزم کرده است تا دست به کارى زند که غصه سرآید، یعنى فرداى آن به آمل برود و در مدرسه مسجد جامع آن تحصیل علوم دینى را پیش گیرد که شرح ماجراى آن را طول و عرض بسیار است هنگامى که اهل خانه همگى را خواب نوشین در ربود، به اقتضاى اوان جوانى که نفس قریب العهد به مبدا اصفاى خاص است، برخاست و وضو ساخت و دیوان حافظ بر روى دست گرفت و به سوى قبله ایستاد و صاحب دیوان را خطاب کرد که از دیوان تو در کارها تفأل زنند اما در آن گاه چه مى‌گویند و چه مى‌خوانند، آگاهى ندارم که نورسته‌ام، نه درسى آموخته‌ام و نه سرى در سینه اندوخته‌ام. من سوره مبارکه فاتحه را برایت قرائت مى‌کنم و ثواب آن را به روحت نثار مى‌نمایم تو هم به کرامت مرا در این امر، که گویند لسان الغیبى، دلالت و هدایت بفرما. متن کامل را در سایت بخوانید. ✅ https://behdokht.ir/67621/ #behdokht.ir