⭕️ #صیحه_آسمانی
⁉️آیا تا قبل از #ظهور امام عصر(علیه السلام) #صیحه_آسمانی ای شنیده شده؛ اگر بوده در زمان چه پیامبرانی بوده است⁉️
👈صیحه آسمانی به این صورت که #ندایی آسمانی باشد و همه مردم آن را بشنوند و حقانیت پیامبری را به گوش مردم برساند، خیر، چنین صیحه ای نداریم.
این صیحه مختص #آخر_الزمان و #قبل از ظهور حضرت حجت (علیه السلام) است که توسط حضرت #جبرئیل (علیه السلام) ندایی از #آسمان می آید و #حقانیت_امام_زمان (علیه السلام) را به گوش #جهانیان می رساند.
🔸همه مردم آن را می شنوند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ بِاسْمِ الْقَائِمِ (علیه السلام) قُلْتُ خَاصٌّ أَوْ عَامٌّ قَالَ عَامٌّ»(1)💢
🔴به گونه ای که فرد خوابیده بیدار می شود و ایستاده (از ترس و خوف) می نشیند و دختران پرده نشین، خارج می شوند: «تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُفْزِعُ الْيَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ الْفَتَاةَ مِنْ خِدْرِهَا»(2)💢
⚫️از دور و نزدیک، به یک صورت شنیده می شود: «قَدْ نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُهُ مَنْ بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُهُ مَنْ قَرُبَ»(3)💢
🔴هر کس آن را به زبان مادری خودش می شنود: «يَسْمَعُهُ كُلُّ قَوْمٍ بِأَلْسِنَتِهِمْ»(4)
لذا چنین ندایی مختص، #آخرالزمان🌎 و زمان #ظهور حضرت حجت (علیه السلام) است.»
📚پی نوشت ها:
1. ابن بابویه (صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، انتشارات اسلامیه
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
🔴 #جایگاه_منتظران☝️✨
«مردمان بهترین زمان ها»💎
⭕️امام سجاد (علیه السلام) خطاب به ابو خالد کابلی :
« ای ابوخالد! همانا اهل #زمان_غیبت او که #اعتقاد به امامتش دارند و در #انتظار_ظهورش هستند از مردم همه زمانها بهترند،
زیرا خدای تبارک و تعالی چنان عقل و فهم معرفتی به آنها عنایت فرموده که #غیبت برای آنها بمنزله مشاهده است، خداوند آن ها را در آن زمان مثل كسانى قرار داده كه با شمشير در پيش روى پيغمبر (عليه دشمنان دين) پيكار كرده اند،
آن ها #مخلصان_حقيقى و شيعيان راستگوى ما هستند كه مردم را به طور آشكار و نهان به دين خدا ميخوانند. و هم فرمود: انتظار فرج از بزرگترين گشایش ها است.»🍃
📚 كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 319 باب31، ح2
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
یادمـــــون نره☝️
فضای مجازی هم محضر خـــــداست...
در روز حساب تمام این سایت ها، تمام کلیک ها، یاهو مسنجرها، آی دیها، چت روم ها به حرف می آیند و گواهی می دهند بر کارهایمان.📣
نکند که در قیامت گوشی و لب تابی که همیشه دوست ما بود دشمن ما بشه❌
⭕️شاید تو دنیا بتونی که تاریخچه سرچ هاتو پاک کنی ولی قطعا پیش خدا نمیتونی
نکند که شرمنده شویـــــم...😔
امان از لحظه غفلت که خدا شاهد است..
گاهی روی مانیتور کامپیوتر بچسبانیم ورود شیطان ممنوع
#جنگ_نرم
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
FATFیعنی چی؟ا
مفهومFATFاز زبان استاد #رائفیپور..
خیالت راحت داداش😐😂
اون بیرونا رو بلدی ببندی..
این داخلم برات میبندم
تاورودی بهشت👇👇
https://eitaa.com/behesht_v_jahanam/76🏞
🚨کانال منتظران ظهور در شاد
https://shad.ir/joinc/EEEBIJ0ZXFYSDXPATFCUUBHKGEGKGHTD
May 11
#تباهیات 🚶
قراربودشہیدشـه...🕊
یہتكنگاهانداختبـهنامحرم
پروندهاشرفتآخرِلیست...💔
حیفنیس...؟!
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
کانال یاصاحب الزمان (عج)
🆔 @behesht_v_jahanam
📜 #حدیث
💠امام رضا (؏) میفرمایند :
🔺 یک کار نیڪ پنھانی ، باھفتاد کار نیک [علنی] براری می کند .
📚میزان الحکمہ : جلد⁴ صفحہ³⁴⁰
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
کانال یاصاحب الزمان (عج)
🆔 @behesht_v_jahanam
🔴 پیروزی دولت مردمی برای ساخت ایران قوی را به همه ملت ایران تبریک عرض می نماییم.
#سلام_بر_ابراهیم
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
کانال یاصاحب الزمان (عج)
🆔 @behesht_v_jahanam
🔱 #دام_شیطانی🔱
⭕️ #قسمت_سیزدهم⭕️
باباومادر آنچه که دیده وشنیده بودند برای دکترتعریف کردند.
دکتر کمی به فکرفرو.رفت وبعدازکمی مکث گفت:بیماری دخترشما ....اصلا به نظر من بیمارنیستند ایشون دچار یک نوع عکس العمل برای کاری که انجام داده اند شدند,باتوجه به شرکت درکلاس عرفان حلقه که الان تازگیا بین جوانا وگاها بیماران برای فرادرمانی باب شده,احتمال جن زدگی وجود دارد که اونم از حیطه ی علم من خارج است وباید به یک عالم دین مراجعه شود...
پدرومادرم خشکشون زده بود
باورشون نمیشد بایکبارشرکت کردن توجلسات عرفان حلقه اینجورشده باشم,بیچاره هاخبرنداشتند من دو بار با شعورکیهانی یاهمان اجنه ,ارتباط برقرارکردم...
یه جورایی خودم هم ترسیده بودم,تصمیم گرفتم ,زنگ بزنم بیژن وازش بخواهم تواین کلاسها ومحافل اسم من را خط بزند.
شب بعدازاینکه باباومامان خوابیدند,زنگ زدم به بیژن وهرچه اتفاق افتاده بود گفتم وازش خواستم دور من را تواینجورجاها خط بکشه...
بیژن بالحنی خاص گفت:دیوونه ,توالان خارق العاده شدی,شعورکیهانی دروجودت حلول پیدا کرده ,ازت میخوام یکبار,فقط یکبار درجلسه ی خاص که بهمین زودیا برگزارمیشه ,شرکت کنی ومقام خودت رابه عینه ببینی...
گفتم چه جور جلسه ای هست؟
گفت:یه جشن هست همش شادی وپایکوبی..
گفتم :برای اخرین بار باشه...تلفن راقطع کرد
به یکباره یادم امد ما الان اول ماه محرمیم,ماه محرم هم ماه عزاوماتمه ,یعنی این چه جور جشنی هست؟؟
ازوقتی وارد عرفان حلقه شده بودم ,تونمازم خیلی سهل انگاری میکردم,دعای عهدوندبه وکمیل و...راکه قبلا همیشه میخوندم ,این چندوقت حتی یک بارهم نخونده بودم,خلاصه ازمعنویاتی که از ابتدای کودکی بهم اموخته بودند کلی فاصله گرفته بودم,وتنها چیزی که کمرنگ نشده بود ,عشق به امام حسین ع بود,اخه من ازکودکی باعشق حسین ع ,عشق میکردم ,نام حسین ع یک شیرینی وصف ناپذیری دروجودم به جوش میاورد
همین عشق مرا ازاین مهلکه نجات داد...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
امام زمانی ها
🔱 #دام_شیطانی🔱 ⭕️ #قسمت_سیزدهم⭕️ باباومادر آنچه که دیده وشنیده بودند برای دکترتعریف کردند. دکتر کمی
🔱 #دام_شیطانی🔱
⭕️ #قسمت_چهاردهم⭕️
پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی بود.
بابام وقت گرفته بود که بریم پیش روحانیه,وقت رفتن,هرکارکردم نتونستم از جام بلند بشم,احساس میکردم دونفر دوطرفم رامحکم گرفتن وبه زمین دوختنم,میخواستم به بابا بگم که فلج شدم ناگاه صدای مردی ازگلوم درامد که اینبار با زبان ارمنی صحبت میکرد,پدرومادرم خیلی ترسیده بودند...
مادرم موند پیشم وبابا زنگ زد به اخونده که فامیلش موسوی بودوبراش توضیح داد که چه اتفاقی افتاده...
اقای موسوی یک سری اذکار وکارها گفته بود که انجام بدهیم.
حالا دیگه خودمم خسته شده بودم ,گاهی یک درد توبدنم میپیچید ازپامیگرفت میومدتودستم بعدش سرم ,همینطور میچرخید.
دوباره به یاد خداافتادم,حالا میفهمیدم بیژن با ارتباط اجنه مرا جادو کرد وپام رابه این محافل بازکرد حتی باعث شد بااجنه ارتباط برقرارکنم...
ازخودم بدم میومد ,تصمیم گرفتم هرطور شده بااین ارواح خبیث بجنگم...
اقای موسوی گفته بود قران راازش جدا نکنه,مدام دعابخونه ونماز به جا بیاورد.
چندبارسعی کردم وضوبگیرم اما یک نیرویی نمیذاشت,وقتی میخواستم اب رو دستم بریزم ,دستاهم خشک میشد,انگارفلج میشدند,مامان راصدامیزدم تا برام وضوبگیره,روی سجاده که مینشستم ,به یک باره مهرغیب میشد,سجاده خودبه خوداز زیرپام کشیده میشد...
حالا میدونستم واقعا اجنه احاطه ام کردند...
مامان برام غذامیاورد ,توغذا خورده شیشه میدیدم وخیلی چیزای دیگه,انگارمیخواستن ازمن انتقام بگیرن...اما ازهیچ کدام این اتفاقات باپدرومادرم حرف نمیزدم,اخه غصه میخوردن.
توهمین روزها بیژن زنگ زدگفت:چی شدی خانم خوشگلم؟چرااحوالی نمیگیری,زنگ زدم بهت تاریخ جشن رابگم...
با عصبانیت دادزدم:
گورت راگم کن ابلیس ,شیطان کثیف...
بیژن انگاری ازبرخوردم خبرداشت, خیلی ریلکس گفت:خانم کوچلو چه بخوای وچه نخوای اومدی توجمع ما ابلیسان,توالان همسر یک شیطانی..
باصدای بلندی خندید...
عصبی ترشدم وگفتم:
دیگه نمیخوام صدات رابشنوم..
بیژن:جشن دو روز دیگست,یعنی روز عاشورا,اگه بیای که با اغوش بازمی پذیریمت واگر نیای من دوستام رامیفرستم پیشت تا جشن بگیرند...
گفتم:تویک ابلیسی,من نمیام ,هرغلطی دوست داری بکن...
اما نمیدانستم چه جهنم سوزانی درپیش دارم..
امروز روز تاسوعا بود وعلی رغم میل باطنی ام که دوست داشتم درعزاداریها شرکت کنم,همان نیروی شیطانی نگذاشت درسوگ اربابم شرکت کنم ,اما بابا رافرستادم اداره ی آگاهی وموضوع تهدید بیژن را گفتم که به اطلاع آنها برساند.قرارشد اگر باهام دوباره تماس گرفت ,اونا رادرجریان بگذارم,اما من اصلا تمایلی به صحبت کردن با این ابلیس آدم نما نداشتم,هرچه آدرس از بیژن داشتم دراختیار انها گذاشتم وتصمیم گرفته بودم هرچه زنگ زد جواب ندهم،از دم غروب ۱۳تماس ازدست رفته ازبیژن داشتم....
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
🔱 #دام_شیطانی🔱
⭕️ #قسمت_هجدهم⭕️
بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه تونبودی که توکنکور رتبه ی تک رقمی آوردی,مگه توهمونی نیستی که توهوش سرامد همه ی بچه های تیزهوش بودی؟
اخه چه کارباهات کردن؟؟
خدا ازشون نگذره که باجوانای مردم این کارمیکنن...
هی گریه کرد ومویه...
مثل اینکه زنگ زده بودند...
اقای موسوی حضوری بیاد ببینتم.
یک قرص خواب دادنم بدون کلامی ,خوابیدم...
شب شده بود ,مثل اینکه بابا رفته بود دنبال اقای موسوی,مامان برام سوپ آورد وچون دستام بسته بود خودش دهنم کرد.
حق بهشون میدادم اخه بااین رفتارچندروزه ام فک میکردن من دیوونه شدم.
سوپ راکه داد ,صدای یاالله ,یاالله بابا امد.
مثل اینکه اقای موسوی امده بود,مامان روسریم را درست کرد وخودشم چادربه سر رفت توهال,چند دقیقه بعد اقای موسوی داخل شد ,مثل ادمهای لال سرم رابه نشانه ی سلام ,تکون دادم,اونم جواب داد.
مثل اینکه بابا توراه تمام اتفاقی راکه افتاده بود براش تعریف کرده بود,
روکرد به بابا ومامان وگفتم,اگر مشکلی نیست شما بفرمایید بیرون ,من باید تنها با دخترخانمتان صحبت کنم.
باباومامان بی هیچ حرفی رفتند بیرون.
اقای موسوی نشست رو صندلی روبرویم وگفت:میدونم نمیتونی صحبت کنی,آیا حرفهای منو.میفهمی؟؟
سرم راتکون دادم یعنی بله
موسوی:خوبه,ببین دخترم ازوقتی پام را تواین اتاق گذاشتم ,یه جورسنگینی وگرما حس میکنم,کسی داخل اتاق هست؟
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝
امام زمانی ها
🔱 #دام_شیطانی🔱 ⭕️ #قسمت_هجدهم⭕️ بابا هی گریه میکرد ومیگفت,دختر باهوشم,دخترنابغه ام,دختر نخبه ام,مگه
🔱 #دام_شیطانی🔱
⭕️ #قسمت_نوزدهم⭕️
سرم راتکون دادم وبه گوشه ی اتاق جایی که اون شیطان خبیث باچشمای اتشینش ایستاده بود, نگاه کردم.
اقای موسوی از درون کیفش یک نوشته دراورد فک کنم سوره ی جن باچهارقل بود,آویزون کرد چهار گوشه ی اتاق,یکدفعه دیدم خبری از اون شیطان نیست,ناپدید شده بود ,اما وقتی خوب نگاه کردم دیدم از پشت پنجره ی اتاق زل زده توچشام,با چشام به پنجره اشاره کردم,
اقای موسوی منظورم رافهمید,پاشد پنجره راکه مامان برای تهویه هوا بازگذاشته بود بست وپرده هم کشید.
خوشحال بودم که یکی پیداشده بدون اینکه کلامی حرف بزنم ,میفهمه وباورم داره ,اخه میترسیدم اقای موسوی هم مثل بابا ومامان فک کنه من دیوونه شدم.
اقای موسوی درراباز کردوبابا راصدا زدوگفت:
اقای سعادت من یک لحظه بیرون میایستم
شما دستهای دخترتون رابازکنید.
بابام باترس گفت:
مطمینین خطری نداره؟
اخه میترسم مثل امروز یکدفعه به جایی حمله کنه...
موسوی:نه اقای سعادت,اتفاقا دخترخانمتون ازمن وتوهم هوشیارتر وفهیم تره,اون حرکتش هم علتی داشته که اگرصلاح بود بعدا به شما عرض میکنم.
حالا چادرم راسرکردم وراحت نشستم روصندلی کنارمیز مطالعه ام,دوباره اقای موسوی امد ,داخل وگفت دخترم به من اعتماد کن از اولین روزی که وارد این حلقه شدی تا همین ساعت را,هر اتفاقی افتاده برام بنویس..
شروع کردم به نوشتن,اقای موسوی هم روبه قبله مشغول خوندن دعاهایی از داخل مفاتیح شد...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿
براے دوستاتون فوروارد کنید
╔══════๑ღ🌸ღ๑═╗
@behesht_v_jahanam
╚═๑ღ🔥ღ๑══════╝