بهشت خانواده💞
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز 19 هم راز علی 🔺حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ...
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 20
"شکنجه های ساواک"
🔷 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم به دنیا اومد ...👼🏻
این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ...
🔺 این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ...
به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ...
🔷 تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ...😭
🔸مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ...
زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ...
🔸از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ...
💢یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ...
هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ...
همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... 😭
🔸 چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ...
🔷 روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ...
پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ...
درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...
ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ...
اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ...
چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ...
کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ...
💢 چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ...
⭕️ اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ...
💢 دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ...
🔺 چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... 😢
بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#کنترل_ذهن برای #تقرب 10 🔹 گفتیم که انسان باید سعی کنه که ذهن خودش رو کنترل کنه تا به هر چیزی فکر ن
#کنترل_ذهن برای #تقرب 11
🔵 گفتیم که انسان باید تمرین کنه تا کم کم به قدرت تمرکز برسه.
وقتی که آدم مومن به قدرت تمرکز برسه میتونه کارای بزرگی بکنه
🔹مثلا چه کاری؟
🔶 شاید دیده باشید که میگن مرتاض های هندی میتونن با نگاهشون قطار رو نگه دارن
درسته؟
🔶 میخواید کمک کنم یه کار خیییییلی مهم تر انجام بدید؟
✅ وقتی آدم بتونه قدرت تمرکز بالا پیدا کنه حتی قدرت پیدا میکنه که
✔️✔️✔️ نظر خدا رو هم تغییر بده...
و خدا خودش دوست داره که ما این #قدرت رو به دست بیاریم.
👌 خدا دوست داره که ما قدرتمند بشیم.
خدا اصلا ما رو ساخته که قوی بشیم. از آدم ضعیف خیلی بدش میاد
🔶 حاج آقا صبر کن ببینم!🙃
مگه شما نگفتید که آدم باید ذلیل در خونه خدا بشه؟ مگه توی نماز نمیگیم یا لطیف ارحم عبدک الضعیف؟
ولی الان شما گفتی که خدا دوست داره ما قدرتمند بشیم؟! قضیه چیه؟😒
🌹 آفرین چه سوال قشنگی پرسیدی. حالا که این سوال رو پرسیدی صبر کن تا یه نکته ای رو بهت بگم. این نکته رو هیچ جای دیگه نمیشنوی.
🔵 یه حرفی رو حتما زیاد شنیدید که میگن: خدا پیش دل های شکسته هست.💔
بله این حرف درستیه. توی روایات هم اومده
اما!
اما اگه من بگم خدا دل شاد رو بیشتر خدا دوست داره چی؟😊
✅👌💕 اتفاقا اگه کسی با شادی بره در خونه خدا، دعاش صد برابر زودتر مستجاب میشه.
البته "شادی از سر رضایت از پروردگار".
حاج آقا آخه گفتن دلِ شکسته دعاش مستجابه😒😁
بله، اونم هست، ولی...
🔵 امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: وقتی انسان راضی باشه از خدا، دعاش زودتر مستجاب میشه....
ته دلتون کاااااملا راضی باشید از خدا....
💕بگو خدایا من راضیم از تو. خیلی راضی ام...😌
-آخه حاج آقا میدونی چیه؟ من از خدا یه چیزی میخواستم بهم نداد! راستی اونجا هم منو زد!😤
عزیزم بی خیال. حتماً اونجا صلاح بوده.
میخوای دعا کنی راضی باش.
بابا خدا که مثل ما نیست.
💢 ماها فکر میکنیم اگه با حس طلبکاری و ناراحتی بریم در خونه خدا، خدا هم زودتر کارمون رو راه میندازه!
عزیزم شما راضی باش از خدا. بعد برو در خونه خدا. ببین چقدر زودتر کارت راه می افته.👌
🔶 بله که خدا دل شکسته رو دوست داره، چون این دل شکسته پناهی غیر از خدا نداره؛ خدا اگه ردش کنه کجا بِره بیچاره؟
⭕️ ولی این معناش این نیست که تو همیشه هی دلت رو بشکنی!
😒
مثال بزنم، مثلاً یه بچه کتک خورده باشه، مامانش بغلش میکنه و نازش میکنه. درسته؟
🔹 خب پس بچه رو همیشه کتک بزنیم،بِدیم دست مامانش دیگه!
عهههه! این دیگه چه حرفیه؟😒
🌹 شما دست بچه یه گل بده بعد بده به مامانش. خب معلومه بیشتر دوستش داره و نازش میکنه.💕
خداوند متعال هم بندگانش رو مورد لطف قرار میده وقتی که شاد هستن....❤️😊
🔹 اونجا هم بله ما میگیم اِرحَم عَبدَکَ الضَعیف...
اینطور نیست که خدا از آدمای #ضعیف خوشش بیاد.
✅💕 خداوند میگه: تو باید #قوی باشی، ولی پیش من باید ضعیف باشی، شاخ و شونه نکشی.
✔️ ولی تو قوی باش، طوری که عالَم نتونن از پس تو بر بیان،بعد بیا درِ خونهی من بگو: اِرحَم عَبدَکَ الضَعیف...
✅ دل شکسته داشته باش، بیا من دل شکسته رو پیوند میزنم.
غمگین باش، بیا غمت رو برطرف میکنم.
اشتباه نشه؛ "نه اینکه از دست من غمگین باشی..."
"باید از دست من شاد باشی..."
🌺 ولی هر جایی برات مشکلی پیش اومد بیا بهم بگو... به من که پروردگار عالم هستم متصل شو ...
تو بنده ی نازنین منی...💕
✅ ان شالله از امشب همگی موقع مناجات با خدا
با این حس بریم سر سجاده...
با لبخند سرشار از رضایت خدا، باهاش حرف بزنیم
✔️ اظهار عجز کنیم تا خود مولا دستمون رو بگیره و بلندمون کنه
بزرگمون کنه...
بزرگ همه ی عالم....
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 20 "شکنجه های ساواک" 🔷 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۱
"استقامت"
🔹اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید...
لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود...
اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ...😭
💢 از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی زیاد طول نکشید ...
🔹اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ...
⭕️ من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ...
💢 علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود.😒
🔹اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ...
صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ...
🔹با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ...
🔸 با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ...
به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ...
التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ...
💢 بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) :
بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه :
⇦ نماز شب ،
⇦ تسبیح و تهلیل گفتن ،
⇦ استغفار و گریه های نیمه شب ،
⇦ خواندن قرآن تا طلوع فجر ،
⇦ متصل نمودن نماز شب به نماز صبح ،
پس هر که چنین باشد ، او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو به دستش آید .
📚 ارشاد القلوب ، ج ۲ ، ص ۱۷
#نماز_شب
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14