eitaa logo
بهشت خانواده💞
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
816 ویدیو
85 فایل
💞بسم الله الرحمن الرحیم💐 💥 با این کانال خونواده خودتون رو وارد بهشت کنید.💞 @beheshtekhanevadeh14 ارتباط با مدیر کانال: نظرات و پیشنهادات @Hassanvand1392 کانال مشاوران تنها مسیر آرامش @MoshaverTM
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 امام صادق علیه‌السلام: 🌸 هر گاه خواستى خرد شخصی را در يك نشست بيازمايى، در ضمن صحبتهايت، حرفهاى ناشدنى به او بگو. اگر آنها را رد كرد او آدمى خردمند است و اگر پذيرفت و تأييد كرد نابخرد است... 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام .وقتتون بخیر✋ 💠یکی از دوستان در مورد نیت قرآن خوانی روزانه سوال کردن ⁉️ پاسخ سوال این بزرگوار و هر یک از شماها که در مورد نیت طرح براتون سوال ایجاد شده 👇👇 راستش اصلا نیت خاصی نکردم پیام شما رو که خوندم یه کم فکر کردم و گفتم 👇 بزار فقط در محضر قرآن بودن باشه نیتمان بزار کم برای درخواست بریم درگاه خدا بزار یک بار هم شده برای شنیدن حرفاش بریم سراغش بلکه انشاءالله فرجی بشه این حرفها رو که می نویسم یاد اون روایت افتادم که جناب آقای دولابی یه بار میگه بزار یه کاری رو فقط برای خدا انجام بدم (فک کنم اون کار دو رکعت نماز مستحبی بود) بزار هیچ حاجتی نخوام خلاصه اون عمل رو فقط برای خود خدا انجام میده و اصلا درخواست و حاجتی هم نمیگه شب خواب می بینه که میگن چرا دیر اومدی 😭😢 بزارین دعاها و درخواست حاجتهامون بمانه برای 👇 سر نماز یا موقع خدمت به مومنین یا موقع احترام و عزت به پدر و مادر یا موقع بارش رحمت الهی یا....خیلی وقتهای دیگه بزارین تو بیست و چهار ساعت این یه صفحه قرآن رو با معنی و تفسیر بخونیم فقط برای خودش و شنیدن حرف هاش و انشاءالله عمل بهشون 👌🌷 دوست دارم همه نیتمان رو یکی کنیم و فقط و فقط و بدون درخواست و با توجه بریم در خونش 👌🌺 ممنون از همراهان عزیز و بزرگوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1029342604.mp3
10.88M
۱ 🗣 هر ارتباطی ، سنگ بنایی دارد؛ همان خشت اول که اگر کج گذاشته شود؛ دیوار آن ارتباط، تا ثریا کج بالا رفته، و بالاخره فروخواهد ریخت. ▪️خشت اول در و تحکیم روابط دوستی، چیست؟ 🎤 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 سلام صبحتون بخیر ✋ لحظاتتون شاد و نفسهاتون امام زمانی🕊🕊
🌹امام على عليه السلام: سخت ترين پشيمانى و بيشترين سرزنش دامنگير كسى مى شود كه شتابكار و بى فكر است و وقتى كار از كار گذشت تازه به سر عقل مى آيد 📙غررالحكم حدیث3308 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🇮🇷ایران زیبا🇮🇷🍃 🍃🌸گشت گذاری در آرامگاه لسان الغیب حافظ بهمراه آوایی زیبا از اشعارحافظ.. شهر شیراز👌 استان فارس👌 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت خانواده💞
💠✨منبر مجازی شماره بیست و پنجم 🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴 🌷السلام علیک یا صاحب الزمان🌷 🌷چند ر
🌷منبرهای مجازی🌷 🔹شماره بیست و ششم 🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴 🌷السلام علیک یا صاحب الزمان🌷 🌷آیه منتخب؛ 🔺قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَیٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۵۳ - زمر) ۞ بگو: «ای بندگان من که برخود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. 🌷روایت منتخب؛🌴 (حدیث بسیار مهم که چند نکته اخلاقی و عملی اساسی را گوش زد میکند) 🌴کافی: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: در کتاب علی علیه السّلام یافتیم که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر فراز منبر در خطبه و سخنرانی خود فرمودند: 🔺به آن خدایی که جز او خدایی نیست سوگند که مؤمن به هر خیر و خوبی دنیوی و اخروی که برسد، فقط در اثر ۱. حسن ظن و امید واثق و محکمش به خدا ۲. و در اثر خلق نیکو ۳. و خودداری از نکوهش و غیبت مؤمنین بوده است 🔺و باز به خدا سوگند که جز او خدایی نیست خداوند هیچ مؤمنی را پس از توبه و استغفار عذاب و کیفر نمی کند، مگر در اثر ۱.بدگمانی به خدا و یاس و کوتاهی در امید و رجاء خود ۲. و در اثر اخلاق زشت ۳. و غیبت مؤمنین. 🔺و به همان خدا سوگند که هر بنده مؤمنی که امید و حسن ظن به خدا داشته باشد، قطعا خدا را در کنار حسن ظن و امید خود می‌بیند و همان لطفی را که نسبت به خدا گمان داشته و امید دارد، همان را خواهد دید، چون خدا کریم و بزرگوار است و تمام خیرات و عنایات در دست اوست و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنی حسن ظن و امید لطف از او داشته باشد، ولی چنین خدای کریمی بر خلاف ظن و امید آن بنده، با او رفتار نماید. بنابراین شما باید ظن و انتظار خود را نسبت به خدا نیکو کنید و رغبت و میل خود را به لطف و عنایتش متوجه سازید. (بحار، جلد ۶۷، ص۳۶۶) @asrezohormonji
💠✨ادامه منبر؛ 🌷مساله شرعی منتخب ۱. دخترانی که تازه به تکلیف رسیده اند و توان روزه گرفتن ندارند حکمشان چیست؟ 🔺آیات عظام زنجانی و مکارم؛ روزه بر او واجب نیست اما در صورت توانایی تا ماه رمضان سال بعد روزه را قضا نماید. 🔺بقیه مراجع عظام؛ باید با تغذیه مناسب و استراحت بیشتر روزه بگیرد و اگر به خاطر ضعف بنیه در طول روز دچار ضعف شدید و غیرقابل تحمل شود، باید روزه را بگیرد و هر وقت دچار ضعف شدید شد، می تواند روزه را از همان موقع افطار کند ولی باید قضای روزه ها را بعدا به جا آورد ۲. اگر دختری که تازه بالغ شده تا ماه رمضان سال بعد توان گرفتن قضای روزه ها را هم پیدا نکند، تکلیف او چیست؟ 🔺آیات عظام بهجت و مکارم؛ کلا قضای روزه ها بر او واجب نیست 🔺آیات عظام تبریزی و خوئی؛ بنابر احتیاط واجب بعداً که توانایی پیدا کرد قضا کند 🔺بقیه مراجع عظام؛ واجب است بعداً که توانایی پیدا کرد، قضای روزه ها را بگیرد
🌷آداب و سنن؛ 🔺ازامام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه السلام به اصحابش می‌فرمودند؛ هر که بین اذان و اقامه سجده کند و در سجده اش بگوید؛ «رَبِّ لَکَ سَجَدْتُ خَاضِعاً خَاشِعاً ذَلِیلًا» (پروردگارا خاصعانه وخاشعانه و مطیع برای توسجده کردم) خداوند می‌فرماید: به ملائکه و عزّت و جلالم قسم، محبّت او را در دل بندگان صالح، و ترس و هیبتش را در دل منافقین قرار می‌دهم.(بحار،ج۸۱،ص۱۵۲) @asrezohormonji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1026216912.mp3
10.88M
۲ 💬 قدم دوم در هر ارتباط موفقی ؛ است! - راستش رو بگو ! - گولش نزن! - باورش کن! - از حق غافلش نکن! 🎤 💞 @beheshtekhanevadeh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_بیستم فصل پنجم در روستا، پاییز که از راه می رسد، عروسی ها هم رونق می گیرند.
و یکم ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.» عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانة ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانة ما بیاید، اما نیامد. فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت. گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. دویدم توی باغچه. زیر همان درختی که اولین بار بعد از نامزدی دیده بودمش، نشستم و گریه کردم. از فردای آن روز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی پس از دیگری شروع شد؛ مراسم رخت بران، اصلاح عروس و جهازبران. پدرم جهیزیه ام را آماده کرده بود. بنده خدا سنگ تمام گذاشته بود. سرویس شش نفرة چینی خریده بود، دو دست رختخواب، فرش، چراغ خوراک پزی، چرخ خیاطی و وسایل آشپزخانه. یک روز فامیل جمع شدند و با شادی جهیزیه ام را بار وانت کردند و به خانه پدرشوهرم بردند. جهیزیه ام را داخل یک اتاق چیدند. آن اتاق شد اتاق من و صمد.(پایان فصل پنجم) 💞 @beheshtekhanevadeh14