وقتتون بخیر و عیدتون مبارک 🌷🌺
📣 بزرگواران امروز ۳۰ ام تیر ماه هست
و جزء سی ام قرائت میشه
الحمدالله دومین ختم قرآن رو داریم
خدایا شکرت🤲
انشاءالله عامل به قرآن باشیم و در تمام لحظات زندگی برنامه الهی رو پیاده کنیم و مورد رضایت خودش و حجتش قرار بگیریم .👌✅
🕊🍃🕊🍃🕊🍃
بهشت خانواده💞
#دختر_شینا #رمان #قسمت_چهل و پنجم فصل دوازدهم کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانة دیگری در خ
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_چهل و ششم
خانه به هم ریخته بود. درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود. چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود.
صمد با نگرانی دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه، اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.»
اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود. اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط
پول ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.»
با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم. طلاها هم نبود. صمد مرتب می گفت: «عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.»
کمی بعد صمد و سرباز رفتند و من تنها ماندم. بچه ها را از خانة همسایه آورده بودم. هر کاری کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. می ترسیدم توی اتاق و آشپزخانه بروم. فکر می
کردم کسی پشت کمد، یخچال یا زیر پله و خرپشته قایم شده است. فرشی انداختم گوشة حیاط و با بچه ها نشستم آنجا. معصومه حالش بد بود؛ اما جرئت رفتن به اتاق را نداشتم.
شب که صمد آمد، ما هنوز توی حیاط بودیم. صمد تعجب کرده بود. گفتم: «می ترسم. دست خودم نیست.»
خانه بدجوری دلم را زده بود. بچه ها را بغل کرد و برد توی اتاق. من هم به پشتوانه او رفتم و چیزی برای شام درست کردم. صمد تا نصف شب بیدار بود و خانه را مرتب می کرد.
گفتم: «بی خودی وسایل را نچین. من اینجابمان نیستم. یا خانه ای دیگر بگیر، یا برمی گردم قایش.»
خندید و گفت: «قدم! بچه شدی، می ترسی؟!»
گفتم: «تو که صبح تا شب نیستی. فردا پس فردا اگر بروی مأموریت، من شب ها چه کار کنم؟!»
گفت: «من که روی آن را ندارم بروم پیش صاحب خانه و خانه را پس بدهم.»
گفتم: «خودم می روم. فقط تو قبول کن.»
چیزی نگفت. سکوت کرد. می دانستم دارد فکر می کند.
فردا ظهر که آمد، شاد و سرحال بود. گفت: «رفتم با صاحب خانه حرف زدم. یک جایی هم برایتان دیده ام. اما زیاد تعریفی نیست. اگر صبر کنی، جای بهتری پیدا می کنم.»
گفتم: «هر طور باشد قبول. فقط هر چه زودتر از این خانه برویم.»
فردای آن روز دوباره اسباب کشی کردیم. خانه مان یک اتاق بزرگ و تازه نقاشی شده درحوالی چاپارخانه بود. وسایل چندانی نداشتم. همه را دورتادور اتاق چیدم. خواب آرام آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. اما صبح که از خواب بیدار شدم، اوضاع طور دیگری شده بود. انگار داشتم تازه با چشم باز همه چیز را می دیدم. آن طرف حیاط چند تا اتاق بود که صاحب خانه در آنجا گاو و گوسفند نگه می داشت. بوی پشم و پهنشان توی اتاق می پیچید. از دست مگس نمی شد زندگی کرد. اما با این حال باید تحمل می کردم. روی اعتراض نداشتم.
شب که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد. گفت: «قدم! اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم. بچه ها مریض می شوند. شاید مجبور شوم چند وقتی به مأموریت بروم. اوضاع و احوال مملکت رو به راه نیست. باید اول خیالم از طرف شما راحت شود.»(پایان فصل دوازدهم)
#ادامه_دارد
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#حدیث_عشق
💠مولا امیرالمومنین عليه السلام:
💠كوشش در راه اصلاح عموم مردم،
از كمال خوشبختى است...
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
15.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 #فایل_تصویری
👤 استاد #رائفی_پور
📝 دست بردارید از این عرفهای غلط...
#قبل_از_ازدواج
#عشق_پاک
#با_هم_میسازیم
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#سبک_زندگی درس سی و چهارم 💐🙏 💠 جلسه قبل گفتیم که ما سختی رو میخواییم. و با این رنج و سختی باید ر
#سبک_زندگی
ادامه درس سی و چهارم 💐🙏
اصلِ بعدی چیه؟
🍃🍃 نظم و برنامه 🍃🍃
سبک زندگیای که در صدرِ وصیتِ امیرالمومنین(ع) هست
نمیشه اینجوری از حفظ که من سبک زندگیای دارم !!! نمیشه.❌ باید رو کاغذ بنویسی
مهمونیت ، .... برنامه.✅
غذا خوردنت ..... برنامه.✅
و و و
بریم بنویسیم . بله ؟؟؟ ☺️
فقط خواننده نباشیمااا
👈یه چیز جالب به شما بگم.
💠بعضی از آشپزخونه ها هستن #برنامه ندارن برای غذا !!!
همینجوری کلاً یک چیزی درست میکنیم دیگه !!!
خب به مرور زمان یک دفعه ای میبینید ی ماده غذایی غفلت کردی!!!
👈و این چیز کم و پیش پا افتاده ای نیست!!
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
#سبک_زندگی
🌱اصلاً شما اهل برنامه هستید؟ اینو برا من توضیح بده.
✴️✅ اگر اهل برنامه هستی، خدا که بهت #برنامه میده راحت میپذیری.( دین )
میگی من چیکار کنم بچم نماز بخونه؟ این یعنی !!
زندگیتون بی برنامه ست ‼️ و بی برنامه بوده ✅✅
✅معلومه نظم رو باهاش #انفعالی برخورد میکنین ‼️
معلومه وقتی تابستون میشه، دیگه ساعت بیدار شدن وجود نداره تو خونه‼️
ساعت صبحونه کیه ⁉️
ساعت مگه داره صبحونه ‼️
👈👈یک کلام - بی دینیِ ما ناشی از سبک زندگیِ غلطِ ماست.
💠💠 دین اگر عقل و شعورِ آدم رو زیاد بکنه، اول آدم سبک زندگیش رو درست میکنه.
و مگه خدا نگفته اینارو ؟!
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14