✅ ازدواج نعمت الهی است...
✨رهبر انقلاب در یکی از دیدارهایشان که با خانوادهی شهدای ارمنی داشتند، از خواهر شهید ارمنی ژرژ هاروطون که میگوید "خوشبختانه" ازدواج نکرده میپرسند: «خوشبختانه چرا؟»
✨ و بعد، پدرانه نصیحت میکنند: نه خیر، اشتباه نکنید، حتما ازدواج کنید. ازدواج نعمت الهی ست. این را بدانید یکی از نعمتهایی است که خدای متعال به انسانها میدهد.
✨ بعد هم فرزند، فرزندآوری، که امروز کشور ما هم به افزايش جمعیت احتیاج دارد. و هر چه که بیشتر فرزند بیاورید، ان شاء الله خدا راضیتر خواهد بود. خواهر شهید با صدای آرام می گوید: چشم، بله حتما.
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
@beheshtekhanevadeh14
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام وقتتون بخیر
خوب هستین الحمدالله 😊
ایام شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله رو تسلیت عرض میکنم 🖤🖤
انشاءالله مطالب کانال اول مورد پسند مولامون صاحب الزمان عجل الله باشه و بعدش مورد استفاده شما بزرگواران ✅✅
تلاشمان هست تا مطالب ارسالی کانال ؛ در مسیر رشد و بندگی خودمون و شما باشه 👌
بندگی که آرامش برامون بیاره 👌
بندگی که لحظات آن پر از حضور خداوند باشه 👌
بندگی که ائمه اطهار علیهم السلام در لحظه به لحظه اش حضور داشته باشن 👌
زندگی که در همه تصمیماتش بزرگ و کوچیک ؛ همه انتخاباتش ؛حتی صحبت کردنش و ..... اول و آخر رضایت مولا سنجیده بشه👌
همون طور که ائمه و بزرگان تاکید کردن تفکر بالاترین عبادت هست
با تفکر مطالب رو بخونیم و تلاش کنیم که دیگران رو هم به این مسیر دعوت کنیم 😊👌
پس لطفا بنر تبلیغی کانال رو برای گروه ها و کانالهاتون و دوستان و آشنایان ارسال کنید 👌👌👏👏
بزرگوارانی پیگیر رمان بودن و درخواست ارسال ادامه رمان رو داشتن
چشم حتما انشاءالله
علت ارسال کم مطالب و رمان بازدید کم شما بزرگواران هستش 🙈
یه یا علی بگین و با تبلیغ کانال انگیزه مضاعف به ما بدین برا ارسال مطالب ناب و ویژه 👌👌👌
بهشت خانواده💞
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 41 🌷 "که عشق آسان نمود اول ..." 🔹نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ..
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 42
🌷 "بیا زینبت را ببر ..."
🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ...
❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ...
⭕️ مثل مُرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ...
🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ...
- زینبم ... دخترم ...
🔹هیچ واکنشی نداشت ...
- تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭
🔶 دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...😢
🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه ... بدونِ اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستارِ زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 😔
✅ دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ...
🔷 رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ...
- علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیرِ شکنجه شکایت نکردم ...❤️
- امّا دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدنِ بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جَدّت، پسرِ فاطمه زهرا می کنم ... 😭
❣زینب، از اوّل هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نَفَس و شاهرگش تو بودی ... چه بِبَریش، چه بذاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 😭
🔹 اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمامِ سجّاده و لباسم خیس شده بود ...
📚 #رمان
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 42 🌷 "بیا زینبت را ببر ..." 🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ...
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 43
💞 "زینبِ علی"
🔷 برگشتم بیمارستان ... واردِ بخش که شدم، حالتِ نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده...
مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گِز گِز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ...
- بردی علی جان؟...دخترت رو بردی؟😭
💢 هر قدم که به اتاقِ زینب نزدیک تر می شدم ... التهابِ همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پلِ معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ...
🔸 به درِ اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ...
🌺 رفتم توی اتاق ...زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف میزد...
تا چشمش به من افتاد از جا بلند شد...و از روی تخت پرید بغلم...
🚫 بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ...
❇️ هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربانِ قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ...
🔶 نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ...
- حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ...
دیگه قدرتِ نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت...
- مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... 😍
- بعد هم بهم گفت ... به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ...
امّا زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ... ❣
- بابا ازم قول گرفت اگر دخترِ خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...😊
💖 زینب با ذوق و خوشحالی از اومدنِ پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ...
🔹امّا من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجودِ خسته ام، کاملاً سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ...
📚 #رمان
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
🕵همیشه ریپلی میزنی به زندگی دیگران
ببینی👀 چیکار کردن که خوشبختن⁉️‼️
این که گفتن نداره😎
🚘شروع مسیرش از اینجاست👇
👈برای اینکه زندگی عالی داشته باشی،
نیاز به رعایت یه سری نکات داری😉
بیا اینجا ببین چه نکات نابی رو یاد میدن😍👌
↘️↘️↙️↙️
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/joinchat/65929229C65d7223020
↗️↗️↖️↖️
👣قدم به قدم با ما
در بهشت خانواده💕
#همراه_با_بهشتیان
شهید مسعود آخوندی
✍️ تک پسر
▫️تک پسر خونه بود و دانشجوی مکانیک. برای اینکه جبهه نره، خانوادهاش خونه بزرگشون رو فروختند، پولش رو ریختند بـه حسابش تـا بمونه و کارخانه بزنه و مدیریت کنه.
بار آخری بود که میرفت جبهه. توی وسایلش یـه چک سفید امضـاء گذاشت و یه نامه که نوشـته بود: برگشتی در کار نیست. این چک رو گذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم بـه مشکل برنخورید...
📚 مجموعه تاریخی فرهنگی مذهبی تخت فولاد اصفهان
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
سلام
ان شاءالله بعد از نماز صبح فایل بسیار بسیار مهم خدمتون ارسال میشه و گوش بدین
تحت عنوان:
هوش مصنوعی یا هوش دانشجویی
از دکتر حسن عباسی
حرم حضرت معصومه(س) تجلي گاه مرقد حضرت زهرا سلام الله علیها
🌳مرجع عظيم الشأن مرحوم آيت الله العظمي نجفي مرعشي(ره) فرمود:
پدرم مرحوم آيت الله علامه سيد محمود مرعشي(ره) كه در نجف اشرف مي زيست، بسيار علاقمند بود كه به طريقي، محل قبر شريف جده اش حضرت زهرا(س) را بيابد،
براي اين مقصود، ختم مجربي (يعني يكي از دعاهايي كه استجابت آن به تجربه رسيده كه با تكرار آن با حضور قلب و خلوص و شرايط ديگر،
موجب رسيدن به مقصود است) انتخاب نمود، چهل شب به آن مداومت كرد، تا شايد از طريقي به محل مرقد شريف حضرت زهرا(س) آگاه گردد.
شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان، به بستر خواب رفت،
در عالم خواب به محضر امام باقر(ع) (يا امام صادق(ع)) رسيد، امام به او فرمود:
🌳"عَلَيْكَ بِكَريمَهِ اَهْلِ الْبَيْتِ؛ به دامن كريمه اهل بيت(ع) چنگ بزن."
ايشان تصور كرد منظور امام(ع) از اين جمله، حضرت زهرا(س) است، عرض كرد:"آري قربانت گردم، من نيز ختم را براي همين گرفتم كه محل شريف قبر آن حضرت را دقيق تر بدانم و زيارتش كنم."
امام(ع) فرمود:"منظور من قبر شريف حضرت معصومه(ع) در قم است." سپس افزود:
🏴🌷 به خاطر مصالحي، خداوند اراده نموده كه قبر حضرت زهرا(ع) براي هميشه براي همگان مخفي باشد، از اين رو قبر حضرت معصومه(ع) را تجليگاه قبر شريف حضرت زهرا(ع) قرار داده است،
اگر قرار بود قبر حضرت آشكار باشد همان شكوه و عظمت مرقد حضرت زهرا(ع) را خداوند براي قبر حضرت معصومه(ع) قرار داده است.
🔅🌷
مرحوم آيه الله سيد محمود مرعشي، وقتي كه از خواب برخاست، تصمیم گرفت كه به قصد زيارت حضرت معصومه(ع) به قم مهاجرات كند.
🌳او بي درنگ با همه اعضاي خانواده اش از نجف اشرف، عازم قم شد و به زيارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) پرداخت.
آن مرحوم، سرانجام به نجف بازگشت و در سال 1338 هـ . ق در آنجا در گذشت، ولي فرزند برومندش آيه الله العظمي سيد شهاب الدين نجفي مرعشي به قم آمد و در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) مي زيست
تا اينكه پس از 66 سال درس و بحث و خدمات فقهي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي بسيار، در هشتم صفر سال 1411 هـ . ق(مطابق با 17 شهريور 1369 شمسي) در سن 96 سالگي در قم به ملكوت اعلي پيوست،
مرقد شريفش در جنب كتابخانه عظيم و بي نظيرش، در قم در خيابان آيه الله مرعشي(اِرُم سابق) قرار گرفته است.
🌳اين فراز عجيب و استثنايي نيز بيانگر ورق ديگري از مقام با عظمت حضرت معصومه(ع) است كه گويي آينه تمام نماي وجود مبارك جده اش حضرت زهرا(ع) است، 🌷🔅
كه مرقدش در اين رؤياي صادقانه همچون مرقد حضرت زهرا(ع) داراي همان شكوه و جلال معنوي شده است.
با توجه به اينكه مرجع تقليد اين رؤيا را از پدر مجتهدش نقل مي كند، و خواب ديدن امام معصوم(ع)، دليل بر صدق آن خواب است.
منبع: خبرگزاری حوزه_کتاب حضرت معصومه (س) فاطمه دوم - به قلم محمد محمدى اشتهاردى
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
برنامه دانشگاه ارومیه 14000916.mp3
26.02M
#صوت_سخنرانی استاد حسن عباسی
🔺 موضوع: هوش مصنوعی یا هوش دانشجویی ! مساله این است .
📌 به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ارومیه
🗓 ۱۶ آذر ۱۴۰۰
#سال_۱۴۰۰
#کانال_بهشت_خانواده💞
@beheshtekhanevadeh14
بهشت خانواده💞
#صوت_سخنرانی استاد حسن عباسی 🔺 موضوع: هوش مصنوعی یا هوش دانشجویی ! مساله این است . 📌 به همت انجمن
قابل توجه اساتید، مدیران ،دانشجویان، دانش آموزان
💠همسر شهید بلباسی روز بعد از شهادت سردار به خانه ایشان رفته و اینگونه آن روز را روایت میکند:
خانه ای قدیمی و وسایلی قدیمی تر؛ اما روح انگیز!
در و دیواری که پر از عکس های شهدا بود.
همسر حاجی آرام نشسته بود و خروشش درونی بود، وقتی دور خانم حاجی جمع شدیم و اشک هایمان را دید قربان صدقه مان رفت.
گفت:
اگر حاجی براتون کم کاری کرد بر من ببخشید!😭
انگار زن و شوهر از یک روح بلند مشترک برخوردار بودند و من نمی دانم کدام کم کاری
زینب دختر حاجی وارد اتاق شد و ما را در آغوش گرفت و گفت:
خودم نوکر بچه هاتون هستم پدرم اگه نیست من هستم
با خودم گفتم کاش پیکرت این طور نامرتب نبود تا همسرت بعد از سال ها یک دل سیر تو را تماشا کند...😔😭
#حاج_قاسم🌷
شادی روحش صلوات