من آقای مداح نیستم!
ولی اگر بودم، تمام این ده شب روضهی عمه میخواندم!
اینطور رسم است که روضهخوانها هر شبِ محرم، روضهی یکی از شهدا را بخوانند.
من هم میخواندم، اما به سَبکِ خودم!
مثلا شبِ اول که روضهی مسلم، باب است، از آنجایی میخواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهمآور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند میروند!
هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیدهها که به همین راحتی حسین را رها میکنند...
هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیر خواهر، همهشان هم که بروند، خودم هستم...
بعد هم دوید سمتِ خیامِ بیبیها، آرامشان کرد، دلداریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند...
باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زنها و بچهها...
هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد ...
یا مثلا شبِ چهارم که روضهی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پردهی کجاوهها را انداخت تا یک وقت این زنها و بچهها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچهها را مشغول بازی کرد، زنها را گرمِ تسبیح...
همان روز، بینِ خیمهها آنقدر دوید و آنقدر به دانهدانهشان سر زد و به تکتکشان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد...
یا مثلا وقتی قرار بود روضهی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد!
برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتلها حسین را بلند کرد و به خیمهگاه رساند...
اما نوبت به دو آقازادی خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمهگاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمهگاه بیرون نیامد، میخواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند....
در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همهی روضهها را به زینب گره میزدم...
آنقدر از زینب میخواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم...
بعد تازه آن وقت روضهی اصلی را رو میکردم...
حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد...
حالا تازه دویدنهایش شروع شده...
اول باید یک دور همهی بچهها و زنها را فرار بدهد...
یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد...
یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند...
در تمام این دویدنها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد...
بعدِ غارتِ خیمهگاه، باز دویدنهای بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچهها را پیدا کند...
بچهها را بشمارد و هی توی شماردنها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچهها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شدهها را پیدا کند...
بعد باز دور بعدیِ دویدنهایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زنها و بچهها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد....
تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود...
از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدنهای زینب شروع شد!
زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچهای از آن بالا پایین نیفتد...
تا یک وقت، سری از بالای نیزهها فرونیفتد...
من آقای مداح نیستم
ولی اگر بودم
تمام این ده شب، روضهی دویدنهای زینب را میخواندم...
آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضهها از همه جا جمع میشد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضههای زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد...
#امام_حسین
#محرم
#حضرت_زینب
#عاشورا
#شام_غریبان
@beheshtinjast
(این متن زیبا از من نیست)
هدایت شده از روشنگری
کار فرهنگی تمیز یعنی این👌
هیئت حاج محمود کریمی
🏴 @Roshangari_ir
روبیکایجدید: Rubika.ir/roshangari_ir
من اگر روضهخوان بودم شب عاشورا رو به مستمعها میگفتم من هم لهوف را دیدهام، هم ارشادِ شیخ مفید را، آن هم نسخههای عربیش، راستش را بخواهید چیزی که من در لهوف و در ارشاد خواندهام اصلا تعریف کردنی نیست، همهی روضههایی که تا حالا شنیدید را باید بگذارید کنار، قصه خیلی هولناکتر از این چیزهاست. دست روی هر جایش که بگذارید روضهی باز است.
با این حرفها هول به دلِ مستمع میانداختم و میگذاشتم زنهای مجلس کمی ترس ورشان دارد نکند من حرفی بزنم بچههایشان بلرزند، آب دهان مردها خشک شود نکند من دست روی جایی از واقعه بگذارم که زنها آنطرفِ پرده قالب تهی کنند.
خوب که احساس کردم دلهره به جانِ مستمع افتاده و تپش قلبها بالا گرفته میگفتم متوجه اضطرابتان شدم، عیبی ندارد، آدم شب عاشورا نخواهد یک ذره از حال زنها و بچههای حرم را بچشد که نمیشود اسم خودش را بگذارد شریکِ غم! ولی هول ورتان ندارد نیامدهام برای مقتلخوانی.
مثل امشبی که قلب امام زمان دارد از غصه میترکد، ادب و انصاف حکم میکند آدم اصلا روضه نخواند!
من هم نمیخوانم! لااقل از مگوهای واقعه نمیخوانم. بعد که مستمعها آب دهانشان را فرو میدادند و یک نفس راحتی میکشیدند میگفتم هان دیدید حتی تاب یک اشاره را ندارید چه رسد به اصل واقعه. تازه شما مردهای اینجا هر قدر هم غیرتی باشید، هر اندازه هم عاطفی، یک ذره از غیرت و عاطفهی ابیعبدالله نمیشود. حالا حساب کنید آن مردِ غیرتمندِ پرعاطفه که از فردا خبر داشته و میدانسته قرار است چی سر این زن و بچه بیاید، او مثل امشبی چه حالی داشته؟ این را میگفتم و اجازه میدادم صدای نشستنِ دستها روی پیشانیها جلسه را پر کند و شانهها به گریه بلرزد.
بعد با سوز میگفتم آه حسین... و میگذاشتم مستمعها پشت سرم تکرار کنند و جا برای گریه باز شود...
بعد دوباره میگفتم ادب و انصاف حکم میکند آدم مثل امشبی روضه نخواند و فقط همهی جلسه را پر کند از صلواتهای بیتاب و نگران که خدای نکرده یک وقت اتفاقی برای صاحبالزمان نیفتد. و میگذاشتم مستمعها چند صلوات پراکنده و شلوغ و اشکآلود بفرستند تا کمی دلشان قرار بگیرد.
بعد میگفتم راستش من برای امشب اگر قرار باشد روضه بخوانم یک چیزی میخوانم که فقط روضهی اباعبدالله نیست، یک حرفیست که روضهی همهی اهلبیت با هم است!
دلهایتان را بدهید دست من تا ببرم آنجایی که زینب روضهی پیغمبر و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و امام مجتبی را با هم خوانده و آمده گریهاش را توی دامن اباعبدالله ریخته!
یک وقتی از شب زینب کبری با هزار اضطراب خودش را به چادر برادر رسانده و همانجور که صدایش میلرزیده پرسیده: حسین جان روی اصحابت چقدری میشود حساب کرد؟
این پرسشِ چند کلمهای سنگینترین روضهی شب عاشوراست حتی سنگینتر از روضهی گودال!
این دلشورهای که شب عاشورا به جان زینب افتاده و او را بلند کرده که برود و از برادر بپرسد اصحاب ماندنی هستند؟ پرده از حقایقی برمیدارد که در خاطرِ زینب بوده!
راستش ما اگر این سوال زینب را درست فهم میکردیم، همینقدر که من گفتم زینب این را پرسیده، آنقدر خودمان را میزدیم و آنقدر گریه میکردیم که از حال برویم.
بعد همانطور که اشک امانم را گرفته بود میگفتم یک نفر به من بگوید این زن مگر خاطرهی چند نامردی توی ذهنش بوده که حالا شب عاشورا اینجوری هول ورش داشته؟
زینب هر چه به عقب نگاه کرده دیده جز نامردی چیزی یادش نمیآید، خب حق داشته دلهره بگیرد نکند اینها هم نامردی کنند و بلایی که سر مادر و پدر و آن یکی برادرش آمد سر حسین هم بیاید.
اول خاطرهاش از نامردی از آن ۱۲۰هزاری بود که زدند زیر همه چیز و گفتند ما دور ایستاده بودیم نشنیدیم پیغمبر چی گفت، خاطرهی دیگرش از نامردی از آن چهل شبیست که همراه مادر میرفت در خانهی انصار و مهاجر و هر کدام با بهانهای زهرا را به دیگری حواله میکردند و آن آخرها دیگر حتی لای در را باز نمیکردند، بعدش هم که آتش گرفتن در و آن حادثههاست، خاطرههای بعدش نامردیهای صفین و جمل و نهروان با پدرش و بدتر از همه سپاه امام مجتبی که آنجور برادرش را تنها گذاشته بودند، زینب شنیده بود حتی بعضی از فرماندههای حسن به معاویه نامه داده بودند اگر میخواهی سر حسن را برایت میفرستیم...
خب حق داشته شب عاشورا لرز به تنش بیفتد.
زینب با این سوالش عالم را شرمنده کرده، یک جوری خوابانده توی گوش دنیا که اف بر تو که هر چی نگاهت میکنم با ما غیر از نامردی نکردی.
از من اگر میپرسید سختترین جای واقعه همین سوال زینب است همین تردیدی که به دلش افتاده، همین اعتمادی که نتوانسته بکند...
اف به دنیایی که برای بچههای پیغمبر هیچ وقت جای امنی نبوده!
این را میگفتم و مجلس را به حال خودش رها میکردم تا هر کسی همانطور که اشکهایش آویزان است در خلوت خودش حساب کند مگر این زن چقدر نامردی در خاطرش داشته؟ چقدر بیوفایی...
✍ملیحه سادات مهدوی
@beheshtinjast
چندتا از دوستاشون رو دعوت کردن، توی خونه مراسم گرفتن. سخنرانی، روضه، مداحی، پذیرایی.
اسمشم گذاشتن هیئت بچگونه.
الحمدلله رب العالمین
#امام_حسین
#عاشورا
#محرم
#بهشت_همین_جاست
@beheshtinjast
شش تا بچه دارن باهم بازی میکنن
یکی شون مامانه، بقیه بچه هاشن
پدرشون هم...
هرکسی یه نظری داره
مثلا بابامون شهید شده
مثلا رفته کربلا
مثلا رفته سوریه بعد از یک سال شهید شده
...
کلا تو فضای جهاد و شهادت سیر می کنن 😄
ما بچه بودیم، توی بازی ها، پدرمون همیشه از طرف اداره ش رفته بود ماموریت😁
#خانواده
#محرم
#امام_حسین
#فرزنداوری
#شهاد
#جهاد
#بهشت_همین_جاست
@beheshtinjast
هدایت شده از کامران صاحبی روانشناس دینی
.
♻️ آیت الله حائری شیرازی:
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور
سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر.
شب عاشورا، سخن از «نمیخواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود.
روز عاشورا میگوید: «بیائید به من کمک کنید،
آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟»
شب صحبت میکند تا مبادا خبیثی در بین طیّبها باشد، و روز سخن میگوید تا مبادا طیّبی در بین خبیثها مانده باشد.
شب غربال میکند تا فقط «صالحان» بمانند
و روز غربال میکند تا فقط «اشقیاء» در
مقابل او ایستاده باشند.
#محرم #عاشورا #امام_حسین
. ┈┈••••✾•🌿🖤🌿•✾•••┈┈
✒ کامران صاحبی | روانشناس دینی
https://eitaa.com/joinchat/932249763C5c3c99a941
.
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ جانسوز وداع
سید مجید بنی فاطمه
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
فکر می کنم...
برای یک زن
هر چقدر هم داغ دیده باشه
ارباً اربا دیده باشه
دست و گلوی بریده دیده باشه
شش ماهه ی پرپر شده دیده باشه
برادرها و برادرزاده ها و پسرها از دست داده باشه...
ولی
برای یک زن...
هیچ حسی زجرآورتر و منفورتر از حس ناامنی نیست😣
چه کشیدند در مسیر کربلا تا شام
چه ها کشیدند در مجلس یزید
😭😭😭😭
#امام_حسین
#محرم
#عاشورا
#شام_غریبان
@beheshtinjast
چقدر این عبارت زیبا و آموزنده ست
سلامٌ عَلی قَلبِ الزّینبِ الصّبور
و جالب ادامه ی عبارته...
و لِسانُها شَکور😳
الله اکبر
😭😭😭😭
تازه یه جایی شنیدم که وقتی امام زین العابدین علیه السلام دیدند که حضرت دارن نماز شبشون رو نشسته میخونند تعجب کردن!
_ عه عمه جان نمازتون رو نشسته میخونید؟؟!!
امام از حضرت زینب هم صبورتر بودند...
#محرم
#امام_حسین
#عاشورا
#شام_غریبان
@beheshtinjast
🟣بعضی خانوما میگن
❓چرا شوهر ما تو خونه حرف نمیزنه
❕ولی با دیگران این همه میگه و میخنده...
❓چرا واسه ما خرج نمیکنه
❕ولی به دیگران که میرسه این همه دست و دلباز میشه....
⁉️و خیلی مثال های دیگه...
✍میدونید یکی از دلایلش چی میتونه باشه؟؟
اینکه اون "دیگران" همسر شما را همیشه "تایید" میکنن..
ولی شما فقط کارت اینه که همسرت رو "تخریبش" کنی...!!!
💕 یه خانوم نمیذاره تو #تایید کردن همسرش کسی ازش #سبقت بگیره...☝️😉
#بهشت_همین_جاست
#همسرداری
#محرم
@beheshtinjast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜عاقبت بخيري فرزندان با اين كارهای کوچک...
🏴ماه محرم فرصت خوبیه .
برای اونهایی که می خوان بچه هاشون با عنایت ویژه رشد کنند ....
#محرم
#امام_حسین
╔═🌿🌺🌿═════╗ @adabestanmohadesa منبع
╚══════🌿🌺🌿╝
@beheshtinjast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه توفیقی از این بهتر
منِ نالایقِ کِهتر
شوم خاکِ کفِ پای
عزادارِ شهِ بی سر
#محرم
#امام_حسین
#رشد
@beheshtinjast
#بهشت_همین_جاست!
چه توفیقی از این بهتر منِ نالایقِ کِهتر شوم خاکِ کفِ پای عزادارِ شهِ بی سر #محرم #امام_حسین #
من تحصیلات حوزوی ندارم و سخنران منبری نیستم
رشته م روان شناسی اسلامی مثبت گراست
ان شاءالله در حوزه ی مسائل تربیتی، خصوصا تربیت دینی، صحبت خواهم کرد.
مسائل مبنایی برای یک تربیت صحیح
عنوان بحث رو هم میذارم: «تربیت بر مدار حسین(ع)» 🥰
#بهشت_همین_جاست
#محرم
#امام_حسین
@beheshtinjast
کاش یکی باشه مدام اینو توی گوش آدم زمزمه کنه ...
👌
چهکسی بهتر از خودت؟؟
تکرار کن
این نمیشه ونشدن ها
برای تو نیست،
تو آدمِ رسیدنی
تو، آدمِ رسیدنی
تو، آدمِ رسیدنی!
...
#بهشت_همین_جاست
#رشد
#حرکت_مستمر
@beheshtinjast
همزمان که دارم مطالب دوره ی قبل رو پاکنویس می کنم، به صوت اولین جلسه ی دوره ی جدید هم گوش میدم .
چون مطالب قبلی رو یکبار نوشتم برام مرور میشه و همزمان مانع توجهم به صوت نمیشه ...
وسطاش با فاطمه هم بازی می کنم☺️
مادر...
تنها موجودی که می تونه چندتا کار همزمان انجام بده😉😊
« گاهی مجبوری از وقت محدودی که داری بطور فشرده استفاده کنی...
تو، آدمِ رسیدنی! 😎 »
#محرم
#امام_حسین
#بهشت_همین_جاست
#رشد
#حرکت_مستمر
@beheshtinjast