eitaa logo
بهشتی شو
96 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
53 فایل
اخبار محله و منطقه حراجی ها و ... مجله اجتماعی ،فرهنگی ،سیاسی ،اعتقادی ورزشی اقتصادی، هنری ارسال مطالب ، انتقادات و پیشنهادات 📩 تبلیغات @ali125324 @gomnam313_135 @Sh_67890
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتی شو
بانوی دمشق: 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت24 خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل
بانوی دمشق: 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» @beheshtishoo
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» ✍️نویسنده:  @beheshtishoo
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. 💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!» 💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» 💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» 💠 قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد... ✍️نویسنده:   @beheshtishoo
❤️🍃❤️ #خانمهابخوانند 👈یکی از عوامل آرامش برای مردان ، 💪 داشتن حس مردانگی است . 🔻 مردی که زنی زورگو و بی ادب دارد 🔻 یا زنی که نسبت به قوانین مردش ، بی توجهی می کند . ❌یا جلوی فرزندان و دیگران ، از شوهرش ، انتقاد کند و... 👈‼️ چنین زنی ، احساس مرد بودن را ، از شوهرش سلب می کند . 🔴 و عاقبت این امر وحشتناک ، ❌جنگ و دعوا و ناسازگاری ابدی است . @beheshtishoo
🔴"رهبرمعظم انقلاب" در دیدار اعضای ستاد ملی مقابله با کرونا: یک حرف واحد از جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا باید شنیده شود ♦️اعمال مدیریت صحیح و مناسب، اتخاذ تصمیم‌های قاطع حاکمیتی، اقناع افکار عمومی و همکاری همه دستگاهها و همچنین همکاری مردم لازم است ♦️این همکاری فقط مختص مقابله با کرونا نیست بلکه باید در همه مسائل بخصوص مسائل سیاسی وجود داشته باشد زیرا کشور که دارای ملتی قدرتمند، نظام نوپدید و سخن جدید است، به‌طور طبیعی با مسائل مهمی در عرصه جهانی و داخلی مواجه است ♦️باید حرمت رؤسای سه قوه و مسئولان کشور که در عرصه خدمت رسانی به مردم هستند، حفظ شود ♦️از آنجا که جنبه‌های امنیتی و اقتصادی نیز نشأت گرفته از همین بیماری است، بنابراین اصل و اولویت در تصمیم‌گیری‌ها، سلامت مردم است ♦️هنگامی که وزارت بهداشت، مصادیق محدودیت را تعیین کرد، بقیه دستگاهها باید بدون در نظر گرفتن ملاحظات دیگر، آنها را رعایت و اجرا کنند ♦️متأسفانه گاهی برخی از مسئولان در رعایت مواردی مثل ماسک زدن به شیوه صحیح یا رعایت فاصله، کوتاهی می‌کنند که این بی‌اعتنایی‌ها بر رعایتهای عمومی مردم هم اثر منفی می‌گذارد ♦️یک حرف واحد از جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا باید شنیده شود @beheshtishoo
رسانه های فرانسوی گفتند؛ پل پوگبا ستاره فرانسوی منچستر یونایتد، در اعتراض به سخنان ضد اسلامی امانوئل مکرون اعلام کرد، که دیگر برای تیم ملی فوتبال فرانسه بازی نخواهد کرد. همزمان در بسیاری از کشورهای مسلمان پویش تحریم کالاهای فرانسوی به راه افتاده تا جواب این گستاخیها داده شود. ما چه کردیم؟!  سکوت ‌‌* *آتش به اختیاران✨ @beheshtishoo
بهشتی شو
#تنها_میان_داعش #قسمت27 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_وهفتم وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، د
💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را می‌پوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد. 💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت می‌کرد، از دیشب قطره‌ای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم. درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت. 💠 بین هوش و بی‌هوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم می‌شنیدم تا لحظه‌ای که نور خورشید به پلک‌هایم تابید و بیدارم کرد. میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراری‌اش بادم می‌زد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمی‌آمد دیشب کِی خوابیدم که صدای نیمه‌شب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد. ✍️نویسنده:   @beheshtishoo
💠 سراسیمه روی تشک نیم‌خیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق می‌چرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده‌های شیرینش و از همه سخت‌تر سکوت آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بی‌رحمانه به زخم‌هایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم می‌خواستم. 💠 قلبم به‌قدری با بی‌قراری می‌تپید که دیگر وحشت و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به‌جای اشک خون می‌بارید! از حیاط همهمه‌ای به گوشم می‌رسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. به‌سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدم‌هایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. 💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه‌های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه‌ها بودند، همچنان جعبه‌های دیگری می‌آوردند و مشخص بود برای شرایط آذوقه انبار می‌کنند. ✍️نویسنده:  @beheshtishoo
هدایت شده از  🌷 ...ثامن... 🌷
18.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
━━━━✦◯◯﷽◯◯✦━━━━ 💥ارائه ی نسخه ی درمانی بسیار ساده کرونا توسط "دکتر رحیم فیروزی متخصص قلب و عروق و متخصص طب سنتی" 😳تاثیر فقط در 24 ساعت👆🏻 ❗️کافیست به اطبای سنتی اعتماد کنید، این مطالبه ی همه ما می باشد 💥انتشارعمومی
✅سوال پنجم 💠 آیا مشکات اقتصادی امروز هزینه مبارزه با آمریکا است؟ ✅پاسخ : 🔻 اگر منظورِ این سوال این باشد که اگر مبارزه با آمریکا را کنار بگذاریم مشکلات اقتصادی حل می شود، قطعاً این تصور اشتباهی است، اما اگر منظور این است که باعث و بانی بسیاری از مشکلات امروز جامعه، جنایت و تروریسم اقتصادی آمریکا علیه ایران است، مطلب صحیحی است. آمریکا به تجربه نشان داده است جز به تسلیم محض مخالفان خود راضی نیست و با هر قدم عقب‌نشینی در برابر زیاده‌طلبی‌ها و قلدری‌های او، آمریکا چند قدم جلوتر خواهد آمد، تجربه مصر (قرارداد کمپ دیوید) لیبی (کشتن قذافی و جنگ داخلی) و کره شمالی، تنها چند نمونه از تعامل با آمریکاست که هزینه سازش آن‌ها با آمریکا به مراتب بیشتر از هزینه ایستادگی آن‌ها بوده است. 💢ملاحظات: 🔹1) این درست است که فشار حداکثری آمریکا به جنایت اقتصادی آن‌ها علیه ملت ایران تبدیل شده است، اما این نظر که ما مقابل آمریکا کوتاه بیاییم تا مشکلات اقتصادی حل شود، درست نیست. عدم نظارت صحیح بر بازار، تصمیمات غلط اقتصادی، حجم نقدینگی بالا، خصوصی سازی‌های بی ضابطه و مسئله‌دار شرکت‌های بزرگ دولتی مانند هفت تپه، کشت و صنعت دشت مغان و ... که ربطی به آمریکا ندارد. عدم توجه بایسته و شایسته به اقتصاد مقاومتی و کم توجهی دولت فعلی و دولت‌های قبلی به رهایی از اقتصاد نفتی که تقصیر آمریکا نیست. 🔸2) آمریکا خواهان مذاکره و بده‌بستان نیست، روش شناخته‌شده او نده و بستان است و به کمتر از کرنش دیگران مقابل خود راضی نیست، او حتی با متحدان اروپایی خود چنین رفتاری دارد، لذا کنار آمدن آمریکا به معنای پایان مشکلات اقتصادی نیست. 🔹3) ما و هر ملتی حق دارد براساس فرهنگ، هویت و منافع ملی خود عمل کند و برای امنیت ملی و گسترش عمق راهبردی خود برنامه‌ریزی و اقدام کند، حالا اگر عنصر مزاحمی از آن‌سوی کره زمین آمد و منافع و امنیت ملی شما را تهدید کرد و شما دست به مقابله زدید، اسم این، مبارزه است یا دفاع از استقلال و منافع ملت است. کدام عقل سلیمی چنین ایستادگی را رد می‌کند. 🔺4) قطع به یقین امکانات و ظرفیت‌های درونی ملت ایران پاسخ‌گوی حل و رفع مشکلات فعلی هست، فقط شرط آن حضور مدیران جهادی در مصادر امور است که آن را هم ملت باید اراده کند و تصمیم بگیرد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
چجوری زندگی زناشویی‌خود را‌ جذاب ‌و محکم ‌کنیم؟ ▪️ به جای اینکه شوهر خسته شما به هنگام ورود به خانه، در آشپزخانه یا اطاق‌ها به دنبال همسرش بگردد، بی‌درنگ برای استقبالش به جلوی درب خانه بروید. ▪️ بگذارید آن لحظه‌ای که به خانه وارد می‌شود، یک لحظه شاد و زیبا باشد. ▪️با صورت منظم مرتب و یکم آرایش کرده در حالی که رایحه عطر از وجود شما به مشام می‌رسد، خرامان خرامان به طرف در بروید. ▪️ به این ترتیب نه تنها می‌توانید به ابراز محبت او پاسخ بدهید بلکه خود شما هم نیاز به این ابراز محبت دارید ▪️ اگر او با حالتی عصبی و خسته و کوفته به خانه می‌آید، با دیدن قیافه مرتب و منظم شما خستگی از تنش بیرون می‌رود. @beheshtishoo