طرح مطالعاتی شهید مطهری 32.mp3
4.68M
🔰 سلسله جلسات #طرح_مطالعاتی_کتب_شهید_مطهری ۳۲
❇️ تدریس کتاب #حجاب
❇️ جلسه ۳۲( جلسه ۶ کتاب حجاب)
🎤 با توضیحات استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
👌 کتب شهید مطهری، راهی عالی برای قوی شدن
4_5974275658782608347.mp3
11.51M
#انسان_شناسی ۲
#استاد_الهی_قمشهای
#استاد_شجاعی
چرا بشر ، با وجود ۱۲۴ هزار پیامبر ، و ۱۴ معصوم در تاریخ ، هنوز نسبت به حقایق زیر در جهل بسر میبرد؟
✖️ نظام ابدی
✖️ قیامت
✖️ نَفس
✖️ هدف خلقت
✖️ انسانیت و ......
ریشهی این جهل یا کج فهمیها کجاست؟
➖چرا انسانها قادر نیستند ، بر اساس شرایطِ نَفْس در مختصاتِ خودشان ، درست را از غلط تشخیص دهند؟
#نظام_ابدی
#خودشناسی
4_310226054725763865.mp3
1.88M
#عاشقانه ۳۹
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣خدا..؛
نميدونم چه رازی توی نگاه تو هست؛
که وقتی دارمت؛ اینقدر آرومم....
🔻ووقتی ندارمت؛
هیچ سرمایه ای،آرامم نمیکنه!
راز آرامش نگاه خدا👇
اعوذ باالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
دهان خود را خوشبو کنید با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حاجت دارها گرفتارا امشب برید درخونه قمر بنی هاشم (ع) قسمشون بدید به مادرشون حضرت ام البنین(س) حاجت بگیرید
بسته ام احرام خون تلبیه ام زمزمه
زمزم من تشنگى، کعبه ى من علقمه
حضرت زهرا قبول کرده به فرزندى ام
زاده اى ام البین شد پسر فاطمه!
😭😭😭
یکدفعه دید یکى در علقمه داره میگه دادش! جگر حسین آتیش گرفت…
آخر یک روز صدا زد: عباسم! مگر من برادرت نیستم؟ چرا به من داداش نمیگی؟!
سرش پائین است مقابل ابى عبدالله. خداى ادب است عباس. بغض کرد، خجالت کشید عرق شرم به پیشانیش نشست…
آقا جان! سیدى و مولاى! من کجا، شما کجا؟! مادر شما فاطمه(س)… مادر من کنیز فاطمه (س)!😭😭😭
مادرم گفته غلامت باشم… آقا جان! دستور باشه به چشم! اما: مادرم گفته غلامت باشم خودم درگه مامت باشم
به احترام مادرش ابى عبدالله چیزى نمى گفت. آخه این مادر، کسى است که وقتى وارد خانه ى حضرت امیر شد – اسمش «فاطمه ى کلابیه» بوده
آقا دید بغض کرده فاطمه ى کلابیه… عرضه داشت: آقا جان یه خواهش ازتون دارم… این خواهش خیلى مهمه! جا داشت امیر المؤمنین یاد حضرت زهرا سلام الله علیها بیفته!
چون پیغمبر به فاطمه فرموده بود چیزى از على نخواد مبادا یه وقت على نتونه و خجالت بکشه. فاطمه هم سعى مى کرد چیزى از على نخواد…
اما فاطمه کلابیه همون روزاى اول گفت: آقاجان! یه خواهش ازتون دارم… خوب فاطمه ى کلابیه باید سائل درگاه على باشه! همه ى عالم سائل درگاه على اند…
😭😭😭
امیر المؤمنین فرمود: بگو! عرضه داشت: آقاجان! مى شه خواهش کنم دیگه به من فاطمه نگید…
امیر المؤمنین بغض کرد – یاد زهراى مرضیه – فرمود: این اسم به این قشنگى! چطور؟!
عرضه داشت: افتخارم اینه همنام دختر پیغمبرم اما اینجا خونه ى دختر پیغمبره!
شما که به من مى گى فاطمه، من از زینب، خجالت مى کشم! مى ترسم زینب، غصه دار بشه! من کنیز فاطمه ام!😭😭😭
امیرالمؤمنین وقتى این اظهار و ابراز همدردى رو که شنید خیلى خوشحال کرد و دعا کرد براى همسرش.
فرمود حالا که اینجوره دیگه بهت مى گم «ام البنین»؛ گفت: آقا جان! ام البنین یعنى مادر پسران؛ من که هنوز فرزندى ندارم؟
فرمود: صبر کن! خدا چهار تا پسر بهت مى ده؛ تو این چهار تا پسر، یه گلى سرسبده!…😭😭😭
همچین که عباس را داد دست آقا، دید امیرالمؤمنین گریه مى کنه و دستهاى عباس رو مى بوسه…گاهى دست رو مى بوسه گاهى مچ دست شو مى بوسه گاهى چشم ها شو
این حالت رو دید غصه دار شد… آقا جان فرزند من مگه عیبى داره؟ فرمود نه! ام البنین این بچه – به قول ما – گله!
اگه مى بینى دستا شو مى بوسم سرى داره، این بچه ات فدایى حسینمه! این فرزندت علمدار حسین منه!
اینجاها رو که مى بوسیدم جاى شمشیر بود. یه روزى این دستارو مى برن این فرق، شکافته مى شه…😭😭😭
اینقدر خوشحال شد که شنید فرزندش فدایى زینب و حسینه. قنداقه شو برداشت دور حسین مى گردونه… زبان ساده بخونم:
من بلاگردون تو چون من قربون تو
😭😭😭
عباس جان!
الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروى هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپارى گل ام البنین! شیرم حلالت!
😭😭😭