eitaa logo
🖤🌹 بهترین مسیر خوشبختی 🌹🖤
5.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
531 فایل
🌷بهترین مسیر خوشبختی🌷 #تخریب_چی کانال⇩⇩⇩ @mosaferbehesht133 ⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯⇯ سلام خیلی خوش آمدید✋ راه ارتباطی @mersad_968 تبلیغ و تبادل هم داریم @mosaferbehesht14 @Yarab89 https://daigo.ir/secret/9499154387 نقد و پیشنهادها
مشاهده در ایتا
دانلود
با حال زارش چند دقیقه چشم روی هم میگذارد در خواب دید که خودش تنهاست و کسی دارد به سمت او میاید جلال و جبروتی داشت. بزرگی از سر و رویش میبارید آهسته به سمتش آمد، لباس عربی برتن داشت با نوایی آرام گفت -سعید را ببر پیش پسرم قم
همین را گفت و رفت و مادر تا انتها دنبالش کرد، چشمش را باز کرد و در ذهنش زمزمه ایی روشن؛ پیش پسرم قم سعید را ببر از همه میپرسید از فامیل دوستان اهالی شهر پسر پیامبر را در قم میشناسید؟ کسی نمیشناخت میگفتند فقط حضرت معصومه را میدانیم اما آن مرد بزرگ گفته بود پسرم
سعید بیمار مضطر و بیمار و بستری و پسر پیغمبری که در شهر سعید گمنام بود در بیمارستان پرستاری شیعه بود حال مادر سعید رو که دید خواست برود و حرفی که در دلش است به زبان بیاورد ولی تردید داشت آخر دست روی دلش گذاشت و رفت که به مادر سعید بگوید -سعید را ببر جمکران
مادر سرش را بالا آورد انگار نام جمکران مثل آب خنکی برایش بود رو به پرستار کرد و گفت جمکران چیست شربت یا قرص است هرچه هست من این را برای سعیدم میخواهم پرستار برای مادر سعید توضیح داد سعید و مادرش با آمبولانس به سمت قم حرکت کردند
آنها ساکن جمکران شدند اتاقی در مسجد، و سعیدی که نه حرفی میزد نه دارویی میخورد بعد از چند روز مادر سعید از اتاق در مسجد دل کند و پا به صحن گذاشت
اشک ریزان بین جمعیت نشست بلند شد دید درجایی حرفایشان را روی کاغذ مینویسند جلو رفت وپرسید که اینها چه میکنند یک نفر گفت هرچه دردل داری روی کاغذ بنویس و برای امامت بنداز روان آب کن امامش؟ امام زمان؟ امام شیعیان؟ پسر رسول خدا...
سعید در اتاق تنها بود، نوری دید نوری که انگار بر تنش گذشت آقایی محبوب که سعید با صدایش چشم باز کرد -بلند شو با ناتوانی لب جنباندـ -نمیتوانم فرمود ــ نه دیگر! حالا میتوانی
سعید برخاست، روی پاهایش ایستاد و چند قدم که رفت سر بلند کرد تا چیز بیشتری بشنود... اما دیگر آن فرد نبود کاش به جایی برسیم که مولامون دست شفاعت به سرمون بذارن💔
دم کسایی که داستان امشبو همراه بودن و خوندن و منتظر ادامه‌ش میشدن گرم یه رزق خاصی بود که توی این شب آخر سفر شب وداعیه باید رو هوا میزدین☺️👌
درسته شب آخر سفر شش روزه‌ی ما بود اما میدونی یه خبر خوب میتونه چی باشه؟ میتونه این باشه که اگه شب آخر سفر بود شب آخر ماه رمضون نبود که بود؟ ولی همیشه باید جوری باشیم و زندگی کنیم که انگار شب آخر عمرمونه..
برای ادامه‌ی راه شما رو میتونیم به فضا و هوای پاک این شب و روزهای ماه رمضون بسپریم و خدای ماه مبارک و صاحب این ماه که امام علیه..
امشب به این چند شب فکر کنید و این چند روزی ک در سفر بودید ببینید میتونید پایدار و ثابت حفظش کنید؟ این حال و هواها رو؟ جوری ک انگار همیشه در سفرید؟ البته ک ما هممون مسافریم✋ ولی من یک کد بدم؟ با مراقبه داشتن و تاکید بر حفظ مواظبه و مراقبه و مواخذه‌ی نفس و معاقبه و متعاقبه🌹