💐مادر مقاوم و صبور شهر فریدونکنار
و افتخار استان مازندران
خانم "شهربانوثمنی" همسرشهید بزرگوار "نوروزعلی یزدان خواه"
و مادر شهیدان طوبی ،خدیجه،قربانعلی و رحیم به دیار باقی شتافت
✅خاطره ای در ارتباط با این بانوی مجاهد در صفحه اینستاگرام سردار باقرزاده
https://instagram.com/baqerzade/
💠نقل خاطره ای از بانوی مجاهد "شهربانو ثمنی" از زبان سردار باقرزاده
💐دیروز باخبرشدم: مادرمقاوم وصبور
💐مادر مقاوم و صبور شهر فریدونکنار
و افتخار استان مازندران
خانم "شهربانوثمنی" همسرشهید بزرگوار "نوروزعلی یزدان خواه"
و مادر شهیدان طوبی ،خدیجه،قربانعلی و رحیم به دیار باقی شتافت
✅خاطره ای در ارتباط با این بانوی مجاهد در صفحه اینستاگرام سردار باقرزاده
https://instagram.com/baqerzade/
💠نقل خاطره ای از بانوی مجاهد "شهربانو ثمنی" از زبان سردار باقرزاده
💐دیروز باخبرشدم: مادرمقاوم وصبورشهر فریدونکنار، وافتخار دیار علویان (استان مازندران) خانم شهربانوثمنی که همسرشهید بزرگوار
مشهدی نوروزعلی یزدان خواه و مادر شهیدان طوبی ، خدیجه ،قربانعلی ورحیم بود، دعوت حضرت حق را لبیک گفته است و امروز پنج شنبه چهارم مرداد ۹۷مراسم تشییع و تدفین او برگزارمی شود
💠حال که توفیق شرکت در تشییع پیکر پاک این مادر صبور وعزیز را ندارم این چند کلمه را می نویسم تا به سهم خود ادای دینی نموده باشم اگرچه هیچگاه قادر به ادای دین این عزیزان نیستم، شهید مشهدی علی نوروز یزدان خواه، قبل از پیروزی انقلاب یک بقالی ساده ای در فریدونکنار مازندران داشت و از این طریق امرار معاش می کرد
روزی برای شرکت در تظاهرات مردمی برعلیه رژیم شاه درحال خارج شدن از منزل بودکه دختر کوچک یازده ساله او "طوبی" می گوید" بابا من هم میام" پدر راضی می شود تا طوبی را به مراه خودببرد، درهمین لحظه مادر طوبی(شهربانو) که در گوشه حیاط منزل ،مشغول شستن لباس هاست می گوید" طوبی حالا که می خواهی بروی پس خدیجه رو هم باخودت ببر" و لحظاتی بعد خدیجه یکسال و نیمه با چادر نماز بر پشت طوبی بسته می شود و دو دختر همراه پدر راهی تظاهرات می شوند، چیزی نمی گذرد که دژخیمان رژیم منحوس پهلوی با گاز اشک آور و تیراندازی به مردم حمله می کنند، دراین اثناء طوبی که پدر را در انبوه فشار جمعیت مردم هراسان گم کرده بود در حالی که خدیجه را بر دوش داشت بسوی کوچه بن بستی می گریزد و وقتی درب چوبی خانه انتهای کوچه را باز می بیند وحشت زده ومضطرب درپشت آن پناه می گیرد غافل ازاینکه سربازی دژخیم ازماموران سرکوبگر شاه
با وجود دیدن این اطفال بیگناه دستش را بر روی ماشه تفنگ ژ۳ گذاشته و بسوی طوبی و خدیجه نشانه می رود، گلوله ژ۳ از درب نازک چوبی عبور می کند وهمزمان با شکافتن قلب طوبی، خدیجه را هم به شهادت می رساند، انقلاب اسلامی به پیروزی می رسد و قاتل این دوطفل بیگناه شناسایی و در دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم و پس از آن در آستانه اعدام ،مشهدی نوروزعلی براساس رافت اسلامی وبزرگواری خود، قاتل فرزندانش را عفو می کند، چیزی نمی گذرد که جنگ شروع می شود، مشهدی نوروزعلی به همراه دوپسر جوان رعنایش راهی جبهه شده و در گردانی سازماندهی می شوند، ازقضا آن جوان قاتل که اکنون به برکت رافت اسلامی و انسانی مشهدی نوروزعلی از مرگ رسته بود پس ازتوبه برای جبران مافات به صورت داوطلب به جبهه می آید و دقیقا در همان گردانی سازماندهی می شود که مشهدی نوروزعلی و پسرانش سازماندهی شده اند!!
طبیعی است شرم و خجالت در هر مرحله از مواجه شدن با مشهدی نوروزعلی و پسرانش همواره جوان تائب را آزرده می ساخت، اما مشهدی نوروزعلی همواره اورا دلداری می داد و با بزرگواری به او می گفت" پسر جان چرا ناراحتی و خجالت می کشی تو الان جزیی از لشکر اسلام هستی!
خجالت نکش!!"
روزها و شب ها گذشت شب عملیات کربلای چهار فرا می رسد،
مشهدی نوروز علی و دوپسر دلیرش مهیای نبرد جانانه با کفار بعثی و صدامی می شوند، اما فرمانده بابصیرت آنان شهید حاج حسین بصیر ودیگر فرماندهان حاضر در قرارگاه لشکر خط شکن ۲۵ کربلا، ابتداء از مشهدی نوروز علی تقاضا می کنند آن شب را در قرارگاه و در نزد فرماندهان بماند، چرا که او دو فرزند خرد سال خود را درجریان انقلاب تقدیم درگاه الهی نموده است و اکنون هم دو جوان رعنای او آماده شهادت و جانبازی اند پس دیگر تکلیفی ندارد که خودس رابه خطر بیاندازد،اما پیرمرد باغرور خاصی نمی پذیرد ودرپاسخ فرماندهان می گوید
" اگر پسرانم امشب به خط دشمن می زنند آنها به تکلیف خودشان عمل می کنند، ولی من تکلیفم جداست وباید به تکلیف خودم عمل کنم!!
اصرار فرماندهان برای نرفتن مشهدی نوروزعلی به خط مقدم بجایی نمی رسد و سرانجام فرماندهان با واسطه قرار دادن فرزندان مشهدی نوروزعلی، او را مجاب می کنند که برای شرکت افراد خانواده یزدانخواه قرعه کشی صورت بگیرد، پیرمرد با کراهت تن به قرعه کشی می دهد ولی وقتی متوجه می شود در قرعه کشی طوری عمل شده که او از فیض شهادت محروم شود ناراحت و معترض می شود وسرانجام همگی در عملیات کربلای ۴ شرکت می کنند
درآن شب خود و یکی از پسرانش به شهادت می رسند و تا سالها مفقودالاثر می مانند
وپسر دیگر نیز با فاصله کوتاهی در عملیات دیگری به شهادت می رسد،
@beneshanHa
بعد از انفجار پادگان مدرس و شهادت #حاج_حسن_تهرانی_مقدم و یارانش توفیق داشتیم چند روز برای #تفحص شهدا با دوستان مرتضی تو محل انفجار باشیم، همینطور که داشتیم دنبال تکه های پیکر شهدا میگشتیم در بین شاخه های شکسته گنجشکی پیدا کردم که بیجان افتاده بود ولی هیچ آثاری از زخم نداشت، به همراهان که نشون دادم گفتند از شدت انفجار مهیب کپ کرده و درجا مرده است سبحان الله واقعا غم انگیز بود که بر سر گنجشکی که از محل حادثه فاصله داشت این بلا آمده، بر سر شهدا چه آمده بود، تکه های استخوانشان بیشتر از یک بند انگشت نمیشد، بعد از چند ساعت جمع کردن تکه استخوان ها و گوشت ها به زحمت دو کیسه کوچیک شد که فرستادن #معراج_الشهداء برای شناسایی و همراه شهداء در روز چهارشنبه دفن شد...
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
💖داستان های مادر خوبی ها💖
💍انـگشتری بهـشـتی
🌺🍃روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله تقاضاى يك انگشتر نمود؟
پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است ، راهنمائى كنم ؟
🌸🍃هر موقع كه نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.
پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:
اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد.
🌼🍃حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد. در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست ؟
🌹🍃پاسخ شنيد: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين ، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت ، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟
گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.
چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است ؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.
💐🍃و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.
هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.
و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است ، وقتى علّت را جويا شد.
🌺🍃گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت.
📚بحارالا نوار: ج 43، ص 47
سایہے لطف شما روے سر ما مستدام
مادر اربابهاے نوڪران، ازما سلام
نامتان تندیسےاز حجبوحیا و عصمٺ اسٺ
من همیشہ نامتان را مےبرم بااحترام
🌸🍃🌸
^حضرت_زهـــرا_(س)#
【بهترین زنان ڪسـے است ڪه جـز در ضرورت،نامحرم او را نبیند.】💖
📚بحار،ج101،ص36
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
🔴 ناوچه «الدمام» که توسط حوثی ها مورد اثابت موشک «حوت» قرار گرفت.
❌این ناوچه محصول فرانسه میباشد که توسط عربستان از سال1977در کلاس ریاض تولید میشود و همگی رادار گریز میباشند.
😍موشک حوت اولا فقط ساخت ایران و روسیه هست و حتی امریکا برای به دست آوردنش جاسوس فرستاد روسیه ولی نتونس طرز ساخت موشک رو بفهمه دوما از زیردریایی شلیک میشه
@beneshanHa
نشان از بی نشان ها
شهید مدافع حرم رسول پور مراد🌹
💠فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم رسول پور مراد:
🌷حرف دل با امام زمان (عج)
آقا ! خیلی دوست دارم برای نزدیک شدن فرج و ظهورت کاری کنم و باری از روی دوش شما بردارم نه اینکه ...
🌷آقا ! احساس می کنم چند وقتی است که سرگرم دنیا و از شما غافل شده ام و امیدوارم این حضورم در سوریه و خدمت در اینجا مرا به شما نزدیک کند تا جایی که وقتی به یاد من هستی لبخند رضایت بر لب داشته باشی نه اینکه ...
آقا ! شما امامِ زمان من هستی، شما صاحب اختیار من هستی، شما صاحب اصلی دل من هستی پس عنایت کن و نگاهی از روی لطف و رحمت به این بیچاره کن، از همان نگاه هایی که دل را منقلب می کند.
🌷آقا ! از خداوند سلامتی و تعجیل در فرج شما را مسئلت دارم وشما هم دعا کنید خداوند توفیق ونعمت شهادت در رکابت را بعد از خدمات زیاد نصیبم کند.
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم شاهد قلب ها
و پیرمرد در آغوش صبح نیشابور
هزار قصهء ناگفته را بغل کرده
.
شروع کرد و به من گفت از خدا که خدا
بدون واسطه اورا کجا بغل کرده
.
شکست شاخهء گردو و من نیفتادم
خدا همیشه مرا بی هوا بغل کرده
.
خداست سایهء افرا و نارون که مرا
بدون منت و بی ادعا بغل کرده
.
درخت بید که افتاده و نمی افتد
فرشته اش به دو دست دعا بغل کرده
.
جدال شعلهء فانوس و باد را می گفت
ببین چگونه خدا را خدا بغل کرده
.
خدا کسی است که شب های برف و زوزهء گرگ
شبان گمشده را بارها بغل کرده
.
از آفتاب سحر تا به حال پرسیدی
که گرگ و میش هوارا چرا بغل کرده
.
خدا توکل آبادی است اگر که هنوز
قنات گل شده را روستا بغل کرده
.
درست آن طرف تپهء سلام کسی است
که هر کسی که زمین خورده را بغل کرده
...
به خویش آمدم آن لحظه ای که حس کردم
مرا ضریح امامِ رضا بغل کرده...❤️
سیدحمیدرضابرقعی
#خدا_کسی_است_که_شبهای_تیر_و_خمپاره
#هزار_لاله_ی_گلگون_بدن_بغل_کرده
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
امام رضا ع
هر چیزی را که دوست داشته باشی در روز قیامت با آن محشور خواهی شد
شاهد باش به دوست داشتن دلمان که با شهداست😢
شبتان شهدایی 🌹
التماس دعا
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
نشان از بی نشان ها
شهـردار شهر شهادت حتی یڪ قطعہ زمیـن ، بہ اندازه ی قبـر هم ، بہ نام خـــود نزد !! نہ برای خود، و ن
🔸شهـردار طـراز انقـلاب
بعـضی وقـتها میشـد ڪہ مـهـدی شـب بہ منـزل نـمیآمـد چـندبـار از او پـرسیـدم، ولی جـواب قـانع کننـده ای نمـیداد ...
تـا اینڪہ یڪ شـب ڪہ بـاران شـدیـدی میبـاریـد و هـرلحـظه هـم بیـشتـر میشد،
مهـدی از جـا بلنـد شـد و گـفت :« دیـگه بایـد بـرم .» گـفتـم :« ڪجا؟ »
گـفـت :« جـای بدی نمـیرم، نپـرس .»
نمیخـواست چـیزی بگـوید، امـا آنقدر اصـرار ڪردم ڪہ گفت :« بلنـدشو بـاهم بریـم ببیـن ڪجا میـرم .»
آن موقـع مهـدی شهـردار ارومـیه بود و مـن هـم معـاونش بـودم. رفتـیم تـا رسیدیـم به یڪ محلهٔ حلبی آبـاد، گفتم :« اینجا اومدی چیڪار؟»
گـفت :« روی زمیـن رو نمیبیـنی چقـدر آب جمـع شـده ؟ مـا شهـردار ایـن شهریـم، بایـد جـوابگـو باشـیم .»
از ماشـین پیـاده شـد و رد آب را گرفـت تـا بہ درب منـزلی رسیـد در زد پیـرمـردی در را بـاز ڪرد. مهـدی سـلام ڪرد و گـفت :«حـاج آقـا ! ایـن آب داره میـره تـو خـونهی شـما، مـا اومـدیم.. » پیـرمـرد ڪہ عصـبانی بـود گـفت:«اومـدی اینـجا ڪہ چـی؟
اومدی بگی خونم داره خراب میشه ؟» و هـرچه دلـش خـواست به شهـردار و شهـردار چـی ها گـفت : بعـد هـم در را محـڪم بـست و گـفت : «بـرو خـدا روزیتـو جـای دیگـه بـده» مـردم بـا شنیـدن صـدای فریـاد پیـرمـرد جمـع شـدنـد.
مـهـدی از آنهـا خـواست یڪ بـیل بیـاورنـد. بیـل را ڪہ آوردنـد، هـمراه مـهـدی مسـیری بـرای آبـی ڪہ بہ داخـل خـانهی پیـرمـرد میرفـت بـاز ڪردیم و از ورود آب بہ منزل او جلوگیـری ڪردیـم ، ایـنڪار تـا نزدیڪیهـای اذان صبـح طـول ڪشید ..
📚 نمیتـوانست زنـده بمـاند
[ خاطرات #شهید_سردار_مهدی_باکری ]
📇 انتشارات یازهرا (س)
✅ با خوبان همنشین شویم تاخوب شویم 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹
🌿 #استاد_صمدی_املی:
🍁حضرت اقا《 #علامه_حسن_زاده_آملی》فرمود دو شهید از من زیاد اشک گرفت
🔰 #شهید_چمران
🔰 #شهید_صیاد_شیرازی
✅قسمتهای از مناجات عرفانی شهید چمران
🔸🔸🔸🔸مناجات عاشقانه🔸🔸🔸
🔸خدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی،
🔹 بهر چه دل بستم، دلم را شکستی،
🔸 بهر چیز عشق ورزیدم آنرا زائل کردی،
🔹 هر کجا قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوش کردی،
🔸هر وقت دلم بجایی استقرار یافت تو آواره م کردی،
🔹هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور کردی…
🔸 تا به چیزی دل نبندم،
🔹 و کسی را به جای تو نپرستم
🔸و در جایی استقرار نیابم
🔹و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم
🔸 و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم
🔹و فقط تو را بخوانم
🔸و تو را بخواهم و
🔹 تو را پرستش کنم
🔸و تو را بجویم…
🌹ای درد اگر تو نماینده خدایی ،
🔸که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم،
🔹تو را در آغوش می کشم وهیچ گاه شکوه نمی کنم…
🔸بگذار بند بند م از هم بگسلد ،
🔹هستی ام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود
🔸باز هم صبر می کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم.
🔹ای خدا این آزمایش های دردناکی که فرا راه من قرار دادی،
🔸این شکنجه های کشنده ای که بر من روا داشته ای همه را می پذیرم.
🌹خدایا با غم و درد انس گرفته ام،
🔸 ای خدا، کودک که بودم از بلندای آسمان و ستارگان درخشنده لذت می بردم اما امروز از آسمان لذت می برم؛
🔹 زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحی م نکاهد، دیگر خفه می شوم
🌹خدایا! تو را شكر میكنم كه با #فقر آشنایم كردی تا رنج #گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درك كنم.
🌹خدایا! تو را شكر میكنم كه مرا با درد آشنا كردی تا درد دردمندان را لمس كنم،
🔸 و به ارزش كیمیایی درد پی ببرم،
🔹و «ناخالصی»های وجودم را در #آتش درد بسوزم،
🔸و خواستههای نفسانی خود را زیر كوه غم و درد بكوبم،
🔹و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس كشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد
🔸 تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس كنم
🌿شهید مصطفی چمران
✅ با خوبان همنشین شویم تاخوب شویم 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹