نشان از بی نشان ها:
#اسلام_خون_می_خواهد
#قسمت_سوم_و_آخر
مادر با خاطراتش به زمستان سال ۱۳۴۴ لحظه تولد سعید میرود. زمستون بود که به دنیا آمد. ساعت ۱۱ شب. اون روزها توی خونه زایمان میکردند. وقتی بچه متولد شد، دیدم یکی از فامیلها شادی عجیبی بابت این موضوع میکند.
با خودم گفتم مگر تولد یک پسر این همه شادی دارد که این بنده خدا اینگونه خوشحال شده است. گذشت تا موقع #شهادتش، وقتی با همان بنده خدا مواجه شدم دیدم دارد بلند بلند گریه میکند و میگوید آن روزی که قرار بود این بچه به دنیا بیاید، خواب دیدم یک سیدی آمد و گفت جلوی پای این مسافر بلند شو، او از سفر کربلا آمده است. مادر از زنده بودن سعید در همه این سال ها میگوید؛ از لحظه لحظههایی که همراه و کمکحالشان در زندگی بوده است. او حتی روز مراسم #تشییع سعید هم از همه اقوام و آشنایان میخواهد که لباس مشکی نپوشند.
حتی سعید به پدر هم اجازه این کار را نمیدهد. میگوید: خودم هم یک لباس رنگ روشن پوشیدم چرا که معتقد بوده و هستم که برای مرده مشکی میپوشند؛ نه برای شهدا که زندهاند و نزد خداوندشان روزی میخورند. مادر مصداقی دیگر از زنده بودن سعید میآورد شب هفتهاش دیدم توی حیاط خانه راه میرود، پرسیدم اینجا چه میکنی؟ گفت دنبال نردبان هستم تا یک تابلوی خوش آمدید سر در خانه نصب کنم. مادر روایتهای متعددی از همراهی و حضور سعید در زندگیشان طی این سال ها دارد. قرار بود پسر دوممان را زن بدهیم ولی خانهای برایش پیدا نمی شد. خیلی دنبال یک جای مناسب گشتیم ولی بیفایده بود. یک بار در خلوتم به سعید گفتم مامان مگه تو پسر ارشد ما نیستی، مگه تو نباید کمک حال ما باشی؟ نمیخوای کمک کنی؟ همان شب به خوابم آمد و گفت مامان بیاین با هم برویم این خانه را نشانت بدهم، ببینید دوست دارید یا نه. آمدیم همین جا، طبقه پایین، مهتابی را روشن کرد و گفت مامان؛ اینجا را دوست داری؟ فردای آن روز یک نفر آدرس همین خانهای که سعید در خواب به ما نشان داد را به حاج آقا میدهد و میگوید این ملک را قرار است بفروشند. به شب نرسیده همان خانه را قولنامه کردیم.
ما دنبال جای گرم و نرم بودیم، سعید در سرمای کردستان نماز شب میخواند
سعید اما نه تنها برای پدر و مادر و خانوادهاش که برای رفقا و بچههای جنگ هم یک آدم عجیب و تکرارناشدنی بوده است. یکی از همرزمانش در خاطراتش با او گفته است: یک بار که با هم کردستان بودیم، هوا بینهایت سرد بود. من قرار بود به همه سنگرها سر بزنم تا کسی خوابش نبرد. خدا خدا میکردم که زمان زود بگذرد و من از سرمای هوا به جایی گرم پناه ببرم. توی همین سرزدن به سنگرها بود که متوجه شدم یک نفر دولا شده است. اول ترسیدم، گفتم شاید دشمن است اما وقتی جلوتر رفتم متوجه شدم سعید پشت یکی از همین سنگرها و در آن هوای سرد مشغول نماز خواندن است. با خودم گفتم من دنبال یک جای گرم و نرم هستم، آن وقت این پسر ایستاده و دارد اینجا نماز شب میخواند.
شهادت سعید و نام نیکی که از او به یادگار ماند، استجابت همه دعاهای مادری است که امروز با افتخار سر، بلند کرده و از پسری میگوید که خدا برای این راه انتخابش کرد. یک روز رفتم شهدا، دیدم آقایی روی قبر سعید افتاده و دارد بلند بلند گریه میکند. از او پرسیدم سعید من را میشناسید، گفت من تا لحظه آخر کنارش بودم. آتش دشمن بیامان روی سرمان میبارید ولی سعید با آرامش خاصی داشت توی سنگر نماز میخواند. از نگرانی چندین مرتبه رفتم دنبالش که از سنگر بیرون بیاید ولی اصرار داشت اجازه بدهم نماز آخرش را با حال بخواند. میگفت این نماز، نماز آخرم است.
#روحش_شاد_یادش_گرامی
#شهید_سعید_چشم_براه
#پایان
✍ نویسنده: #زینب_تاج_الدین
@beneshanHa
🌹یازهرا 🌹
#حجاب
▪️امام خامنه ای:
این جوان پا میشود میرود جنگ، جانش را کف دستش میگیرد. از خطرات عبور میکند، برای چه؟؟این در وصیت نامه ها منعکس است؛
برای خدا
برای امام
برای حجاب
@beneshanHa
💢 نگهبان درب فرودگاه 🛫 اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.
🔹 به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری.
رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد:
🔹این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی، من هم منتظر ماندم مانع پرواز نشوم.
🔹در صورتیکه شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند.
◀️ نه به نگهبان اهانت کرد.
◀️ و نه خواستار تنبیه او.
◀️ بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم.👏
🔥 درست مثل نماینده سراوان!!!!!'
📌 خدایا چه گلهایی پرپر شدند؛ چه خارهایی نماینده مردم شدند.
😔😔😔
✅ آسمانی شوید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹
•• ڪلّنـا عَبـاسُڪِ یـٰا زینَـب (س) ••
می گفت :
در سال ۶۱ هجری
حضرت عبـاس علیه السلام
برای دفاع از خیمه حضرتزینب(س)
دو دست و چشمانش را از دست داد،
اڪنـون نوبت مـن است ڪہ
برای دفاع از حرم حضرتزینب (س)
دست و چشمانم را از دست بدهم ...
زمانیکه به بالینش رسیدم دیـدم ؛
همانطور ڪہ می خواست ...
دستش از بدنش جدا و چشمانش را هم
فدای حرم بیبی زینب (س) کرده بود.
✍ راوی : همرزم شهیـد
#شهید_محمدرضا_علیخانی
#جانبـاز_دفاع_مقدس
#سردار_مدافع_حرم
#سالروز_شهـادت
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹
#تلنگرانه
⚜شهید مهدی زین الدین⚜
🔻چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوسیدن. مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از #اشک به خودش نهیب میزد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو #هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی...».
📚کتــاب 14 سردار، ص30-29.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔸امــام صـادق (علـــيه الســلام):
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شدهاند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
📚الکافی، ج2، ص122.
#شادی_ارواح_شهدا_صلوات🌹
✅ باخوبان همنشین شویم تاخوب شویم 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹
💥شهدا شرمنده ایم💥
#دلنوشته_شهدایی
خدایا
هیچ نسبتی با شهدا ندارم...
اما دلم به دلشان بند است...
خون سرخشان بد جوری پاگیرم کرده...
میدانم لایق شهادت نیستم...
اما آرزویش را داشتن که عیب نیست...
فریاد میزنم تو را...
در لابلای شعر هایم...
شاید انعکاسش جواب تو باشد...
اما میدانم پاسخی نمیدهی..
وقتی شرمنده تر از همیشه بگویم...
شهدا شرمنده ایم...🌹
#شبتون_شهدایی
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹
#مهدی_جان...🌼
روزهای بی تو،
آسمانِ ابری اند ...
ابرها آبستنِ #بارانند و هنوز باران نگرفته...
تو منتظرِ آمدنی ولی هنوز زمین را #لایق قدم هایت ندانسته ای
بغضِ #ابرها می ترکد و بلاخره باران می بارد
درست مثل #بغضِ زمین که می ترکد یک روز...
و تو می آیی
مثلِ باران که می بارد...
#تعجیل_درامرفرج_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#صبحتون_مهدوی
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹
🔥حظّ شیطانی
#امام_خمینی(ره) :
«شیطان فقط نمی رود سراغ صدام و امریکا و شوروی، او همه جا هست و مظاهر شیطان که نفس اماره خود ما هست، پیش همه هست. اگر چنانچه یک وقت دیدید که حب این را دارید که به مردم زور بگوئید، حب این را دارید که مردم پیش شما خاضع باشند، بدانید که از آن حظ شیطانی پیشتان هست»
📚صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۴۶۰
🗓مورخ: 9 شهریور 1361
#نمایندگان_مجلس #مسئولین
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹
ای #شــهـید دلمـــ💔 گرفته...
روحـــم پـــژمـــرد...
صــــبـــر و طــاقـــتــم بــه ســرآمــــد...
از گذشـتــــه ها #شـــرمنــده_ام
و از آینـده ها بیمناکـــم...🍂
تنها تســلی ام آب دیــده اســت...
اشـکـــی کـه تقـــدیم #تـــو میکنــم...😭
آبی کـــه با آن دل خود را شستــشــو مــیدهــم...
و بـــا ایـــن وسیلــه #غمهــای درونی خـــود را تسـکـین میبخـشـــم...😞
از آتش درونی خــود میکــاهــم و بـرای لحـظـه ای #آرامش ضـمیــر می یابم...
#بـرایــم_دعـا_کـن🖐 #شهید
✅ کانال نشان از بی نشان ها
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
•┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈•