خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۸
🔴 شهری ۷ برابر دنیا!
🔹چند شب پیش، ۲ دفترچه به دستم رَسید که در آنها بانویی نِکاتی از سخنرانیهایم را یادداشت کرده بود و تصویر بعضی از صفحات آنها، در کانال «سخنرانی های حاج آقا بنیسی»، مطلب https://eitaa.com/benisi/117 و مطالبِ پس از آن آمده است و پریشب، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، بنده، آن دفترچهها را به او برگرداندم.
🔸زمانی در هیأت پیامآوران عاشورا، بِنا بر پیشنهاد بنده، به شرکتکنندگان، برگۀ ویژه و قلم و زیردستی داده میشد تا آنان مطالبی از سخنرانیهایم را که بیشتر برایشان جالب یا در جانشان مؤثّر بود، یادداشت کنند؛ سپس آنها جمعآوری و به بنده داده میشد تا آنها را تصحیح کنم و به آنان برگرداندم.
🔹یکی از اعضای ثابت آن هیأت هم مطالب بسیارفراوانی از صحبتهای بنده را نوشته که بعضی از آنها با عنوان «نکتهبهنکته تا خدا»، در وبگاه «بِنیسیها»، نشانی http://benisiha.ir/309/ بارگزاری شده است.
🔸این، روش بسیارخوبی بود که در بعضی از مراسم محرّمها یا اوقات دیگر اجرا میشد و چقدر خوب است که در همۀ مجالس دینی انجام شود!
🔹خواهر بزرگوارم هم که مؤسّس هیأت بانوان عصمةالزّهراء ـ علیها السّلام. ـ است، معمولاً همیشه از سخنرانیهایم در این هیأت نکتهبرداری میکند.
حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «مؤمن هنگامی که بمیرد و از او یک برگه به یادگار میماند که بر روی آن، دانشی (نوشته شده) است، آن برگه در روز قیامت، پوشش (و حائلی) بین او و آتش میشود و خداوند در برابر هر حرفی که روی آن نوشته شده است، به او شهری میبخشد که ۷ بار، گستردهتر از دنیا است!» (۱).
🔸بنده، هر گاه این حدیث شریف را میخوانم، انگیزهام برای نوشتن معارف افزایش مییابد و چند روز پیش خواندم که حضرت آیتاللّه جعفر سبحانی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ فرمودهاند: «بنده در دوران جوانی، این حدیث را مشاهده کردم و سبب شد که قلم به دست گرفته و آثاری را از خود به جای بگذارم.» که تعداد آنها بیشتر از ۱۴۰ جلد است! (۲)
🔹مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ هم که دهها جلد کتاب نوشته، دهها جلد شعر سروده و دهها اثر هنری دیگر پدید آورده است (۳) و دوست داشت که ۹۹۹ اثر نوشتاری به یادگار بگذارد، در کتاب «پند پیران بر پوران»، خطاب به بنده نوشته است: پسرم! با نوشتن حقايق، نامت را در تاریخ نگه دار.
۱. «اَلمُؤمِنُ اِذا ماتَ و تَرَکَ وَرَقَةً واحِدَةً عَلَیها عِلمٌ تَکونُ تِلکَ الوَرَقَةُ یَومَ القِیامَةِ سِترًا فی ما بَینَهُ و بَینَ النّارِ، و اَعطاهُ اللهُ بکُلِّ حَرفٍ مَکتوبٍ عَلَیها مَدینَةً اَوسَعَ مِن الدُّنیا سَبعَ مَرّاتٍ.» (الأمالی، شیخ صدوق، ص ۳۷، ش ۳، روضةالواعظین، محمّد فتّال نیشابوری، ج ۱، ص ۸؛ الدّعوات (سلوةالحزین)، قطبالدّین راوندی، ص ۲۷۵؛ الدّرّة الباهرة من الأصداف الطّاهرة، شهید اوّل، ص ۱۷؛ عدّةالدّاعی، ابن فهد حلّی، ص ۷۷؛ و بحارالأنوار، ج ۱، ص ۱۹۸، ش ۱ و ج ۲، ص ۱۴۴، ش ۱).
۲. افق حوزه، چهارشنبه؛ ۳۰ دی ۱۳۹۴؛ برگرفته از: یک کانال معتبر.
۳. در تصویر بالا میتوان ایشان را در اتاق کتابخانه و پشت میز تحریر و در حال نوشتن کتاب دید.
#آیتالله_سبحانی، #استاد_بنیسی، #بهشت، #نام_نیک، #نکتهبرداری، #نوشتن
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۹
🔴 اثر فراموشکردن خدا بر دست!
🔹دیشب، سهشنبه، ۱۳ / ۹ / ۱۴۰۳، در هیأت امام هادی ـ علیه السّلام. ـ سخنرانی کردم و در ضمن سخنرانی گفتم که یکی از خوبان اهلمعنا، برای بنده و... نقل کرد:
«روزی سر سفرۀ غِذا ماجَرایی پیش آمد و بر اثر آن من دست راستم را بلند کردم تا به گوش زنم بزنم!
همسرم گفت: "خدا میبیند ها!"؛ دستم را پایین آوردم!
پس از ناهار خوابیدم و پس از بیدارشدن خواستم مطالبی بنویسم؛ ولی فهمیدم که دستم کار نمیکند. با خودم گفتم که شاید دستم زیر سَرم یا بدنم مانده و خشک شده و تا فردا خوب میشود.
امّا فردا هم خوب نشد؛ پسفردا هم خوب نشد و همینطور روزهای بعد.
پس از حدود ۲ ماه، با زنم به حرم مطهّر حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ رفتم و در آنجا به او گفتم که از وقتی من دستم را برای زدن تو بلند کردم، دستم از کار افتاده است؛ لطفاً تو، هم از من گذشت کن و هم به حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ بگو که دستم را شِفا دهد.
همسرم از من گذشت و به آن حضرت توسّل کرد.
هنگامی که به خانه برگشتیم، دریافتم که دستم خوب شده است و باز میتوانم با آن بنویسم و... .»
🔸تازه! این، اثر ترسیدن آن زن از دستبلندکردن همسرش بود؛ اگر بهناحق، کتک میخورد، چه بلایی سر شوهرش میآمد؟!
🔹به آهی ریزد از هم تاروپودِ هستیِ ظالم / نسیمی میزند بر یکدگر زلف پریشان را (۱)
🔸پس مراقب باشیم که به خانوادۀ خود و هیچ آفریدهای بدی نکنیم تا به تعبیر مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ در شعرش:
من نکردم خوب و بد بر هیچ کس / هر چه کردم، بر خودم برگشت پس!
یعنی: «من به هیچ کس، نه خوبی کردهام و نه بدی!» مگر میشود انسان به هیچ کس، نه خوبی کند و نه بدی؟ ایشان گفته است که آری؛ به این معنا که «هر خوبی و بدی به دیگران کردهام، به خودم برگشته است»؛ پس در ظاهر به دیگران خوبی و بدی کردهام؛ امّا در حقیقت به خودم.
۱. از: صائب تبریزی.
#ترساندن، #خانوادهداری، #جزا، #شفا، #ظلم، #حضرت_معصومه (علیها السّلام)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۳۰
🔴 ریسۀ پارچههای مشکی
🔹امروز، چهارشنبه، ۱۴ / ۹ / ۱۴۰۳، در مغازهای ریسهای را دیدم که در آن، تعدادی پارچۀ کوچک مشکی، با نواری مشکی به هم وصل بودند.
🔸آن را به نیّت آویزانکردن در خانه در ایّام شهادت اهل بیت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ خریدم و پس از برگشتن به خانه، با کمک دو فرزند بزرگترم، در سالن منزلمان نصب کردم ـ چون فردا سالروز شهادت حضرت فاطمۀ زهرا ـ سلام اللّه تعالی علیها. ـ است. ـ و به آنان گفتم که انشاءاللّه آن حضرت برای همین کار به ما نظر خواهد کرد.
🔹پیش از این هم خودم یا همسرم و یا فرزند بزرگم، در بعضی از ایّام شهادت، پرچمهایی را در خانه و پرچم کوچکی روی درِ آن نصب میکردیم.
🔸جمعۀ گذشته هم از طرف برادر بزرگم، پرچمهای کوچکی به خواهرم داده شد و خواهرم بعضی از آنها را به بنده داد.
🔹شب برای سخنرانی به هیأتی رفتم و هنگامی که برگشتم، دیدم که یکی از آنها روی درِ منزلمان نصب شده است.
🔸یکی دیگر را هم به یک روحانی دادم و به او گفتم که روی درِ خانهاش نصب کند و اگر ممکن نبود، داخل آن.
🔹این خاطرات را نوشتم تا شما هم به انجامدادن این کارها تشویق شوید و با اینگونه کارها یاد اهل بیت، آن برترین آفریدههای ازل تا ابد، ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ در زندگی شما و خانوادهتان، زندهتر و پویاتر شود.
#پرچم، #ریسه_عزا، #هدیه، #هدیه_فرهنگی، #یاد_اهل_بیت (علیهم السّلام)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2