eitaa logo
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
272 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
24 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها و آثار فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی کانال‌ سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @ghatreghatre. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
aftab.PDF
555.8K
🔴 ی کتاب «آفتاب آخرین» به شکل 🔍 موضوع: داستان‌های کوتاه و زیبا درباره‌‌ی (صلّی الله علیه و اله و سلّم). 🖊 نویسنده: آقای مهدی قزلی. 🖋 برگزیده‌نویسی: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی. 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🌷 ! از اجتناب کن. 📖 حرف‌های طِلایی (پندنامه‌ی ایشان به تنهادخترشان). 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 کوتاهی از حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی ▫️بسم الله الرّحمان الرّحیم 🔷 ! ▫️مادر بزرگوارم که خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ به ایشان برترین پاداش‌ها را عنایت فرماید، از سادات است. یکی از اجداد ایشان، برادری داشته که اهل روستای «سنگر» از توابع شهر ارومیّه و صاحب کَرامات بوده است. ▫️سال ها پیش، بنده در محضر حضرت پدرم، استاد اسداللّه داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به آن روستا رفتم. ▫️برخی از اهالی آن‌جا نقل می‌کردند که کشتزاری آتش گرفت و آتش، آن مزرعه و چند مزرعه‌ی دیگر را سوزاند و همین‌طور پیش می‌رفت تا بقیّه‌ی کشتزارها و بلکه همه‌ی روستا را بسوزاند. ▫️مردم واقعه را به «میربابا»، همان برادر جدّ مادرم، خبر دادند. او را به دستانش گرفت و به سمت آتش رفت. هر چه به آتش، نزدیک‌تر می‌شد، آتش از قرآن کریم و او، دورتر می‌گشت! او پیش می‌رفت و آتش، پس. او می‌رفت و آتش می‌رفت؛ او به جلو و آتش به عَقِب. _ لا الاه الّا اللّه. اشهد أنّ القرءآن من اللّه تعالی و کلامه و معجزته. _ تا این که آتش به سرچشمه‌اش رسید و یکباره خاموش شد! ▫️آیا همین قرآن نمی‌تواند آتش‌های و دل‌ها را خاموش کند؟! می‌تواند؛ حتماً می‌تواند؛ پس همیشه با قرآن زندگی کنیم. ، 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 درباره‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : ✅ ، بخش 6 🖋 به قلم فرزندشان، حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی: 🔸به خانواد‌ه‌‌شان و دیگران شخصیت می‌دادند. 🔸معمولاً هر روز در سرما و گرما، پیاده از خانه به حرم مطهّر حضرت فاطمه‌ی معصومه ـ علیها السّلام. ـ یا نزدیکی آن‌جا می‌رفتند و آن حضرت را زیارت می‌کردند. 🔸با مردم انس می‌گرفتند و از آنان پذیرایی مادّی و معنوی می‌کردند. 🔸خودشان جواب تلفن می‌دادند و بسیاری از اوقات، خودشان هم ابتدا گوشی تلفن را برمی‌داشتند. 🔸جلو پای واردین، تمام‌قد برمی‌خاستند. 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🌷 ! از هر چه داری، به دیگران بده؛ ولی دلت را برای خودت نگه دار. 📖 پند پیران بر پوران (پندنامه‌ی ایشان به فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل). ، ، 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی) 🌹جز یاد تو در دلم قراری نبوَد 🌹ای دوست! به جز تو غمگساری نبوَد 📝 از: #امام_خمینی (رضوان الله تعالی علیه). #آرامش، #ذکر، #غم، #یاد_خدا 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 ،؟! 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشته‌اند: 🔹روستای اَزغَد از توابع شهر مقدّس مشهد است. 🔹مرحوم حاج ملّا غلامحسين ازغدی، به مرحوم ملّا هاشم خراسانی نقل کرده است كه زنی از مَحرم‌های من، هر سال برای زيارت حضرت امام رضا ـ سلام الله تعالی علیه. ـ از ازغد به مشهد می‌رفت و برای هر کدام از کودکان فامیل، كفش یا كلاه و یا...، می‌آورد. 🔹ما به او می‌گفتيم که تو از روستا دست‌خالی می‌روی؛ پس چگونه اين‌همه سوغاتی می‌خری؟ می‌گفت: «وقتی که به حرم مطهّر امام رضا ـ علیه السّلام. ـ‌ می‌روم، آن حضرت را در میان ضريح می‌بينم و به ایشان سلام عرض می‌كنم؛ بعد، ایشان حال من و تعداد و احوال کودکان فامیل را می‌پرسد و مقداری پول می‌دهد تا برای آنان سوغاتی بخرم! مگر شما وقتی که به زيارت می‌رويد، آن حضرت را نمی‌بينيد؟!» 🔹ما سكوت می‌كرديم و احتمال می‌دادیم که او در مشهد گدايی می‌كند و با پول‌هایی که از اين راه به دست می‌آورد، سوغاتی‌ها را می‌خرد. 🔹یک بار که او برای زيارت به راه افتاد، من هم پشت‌سرش به راه افتادم. وقتی که به مشهد رسيديم، ديدم که او به خانه‌ی يكی از هم‌روستایی‌های مقيم آن‌جا رفت و وضو گرفت؛ بعد، مخلصانه به حرم حضرت امام رضا ـ سلام الله تعالی علیه. ـ مشرّف شد و خود را به ضريح مطهّر چسباند. 🔹من كنار درِ حرم ايستاده بودم. وقتی که خواست از حرم خارج شود، پیش او رفتم و سلام كردم. از ديدن من خوشحال شد و تبسّم كرد. گفتم که در كنار ضريح خيلی ايستادی. گفت: «بله؛ حضرت از من احوالپرسی می‌كرد و احوال كودكان فامیل را می‌پرسید و پولی به من داد تا برای آنان سوغاتی بخرم!"؛ بعد، دستش را باز كرد و ديدم که در دستش پول هست و يقين پیدا كردم كه او به سبب پاكدلی، و ، به این مقام رسيده است. 🔹هر چقدر تلاش کردم که او را به این راضی کنم که پول‌ها را به من بدهد تا به جای او سوغاتی بخرم، راضی نشد و گفت: «خودم بايد سوغاتی‌ها را بخرم!"» ، 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 (به گزینش و قلم حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی) درباره‌ی ، بخش 1: ☀️ ۱. را نخواه؛ بلکه آخرت را بخواه؛ چون خدا آخرت را می‌خواهد. ☀️ ۲. بدان که آخرت بر طبق استحقاق داده می‌شود؛ بر خِلاف دنیا که بر طبق آن نیست. ☀️ ۳. بدان که اگر کسى به امید پاداش آخرت، به سختی‌هاى دنیا کند، براى رسیدن به امرى مهم، به امرى ناچیز صبر کرده است و برتر از کسى است که وقتى به نعمت دنیا می‌رسد، آن را غنیمتى می‌داند که به دست آورده است. ☀️ ۴. اگر سرگرم دنیا شَوى، چگونه می‌توانى براى آخرت کار کنى؟؛ چون با وجود میل و خواهش به دنیا، کار براى آخرت، بی‌فایده است. ☀️ ۵. یاد دنیا بدترین درد و است و یاد آخرت دارو و . 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
کانال «بِنیسی‌ها» (پدر و پسر) در ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir 💠 مطالب مرتبط با عالم عارف گمنام، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی: تصاویر،‌ زندگینامه، سیره‌ی اخلاقی و عرفانی، کرامات، دستورالعمل‌های معنوی کوتاه، اشعار توحیدی و ولایی و کاربردی، و آثار دیگر ایشان. 💠 مطالب مرتبط با فرزندشان (حاج‌آقا اسماعیل): چکیده‌ی احادیث ناب، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، برگزیده‌ی سخنرانی‌ها (به شکل کلیپ صوتی و نوشتاری) و آثار جذّابش. 🔵 با عضوشدن توی این کانال، هر روز، روحتون را با معارف معنوی، شاداب کنین: http://eitaa.com/joinchat/546439171Cd549f0df8b
اعضای محترم کانال! لطفاً مطلب بالا را به گروه‌ها، خانواده‌ها، دوستان و آشنایان خود بفرستید و در پاداش نشر معارف مذهبی شریک شوید. 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
4.png
11.9K
🔴 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 📗 نام کتاب: .ادب و کمال در اسلام 📁 موضوع کلیدی: حدیث. 📂 موضوع تفصیلی: روایاتی درباره‌ی ادب و کمال. 🖨 چاپ: قم، مؤسَّسه‌ی اخلاق و ادب، نیم‌جیبی، ۱۶ ص. 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🌷 ! بر زیورآلات خود، نکن. 📖 حرف‌های طِلایی (پندنامه‌ی ایشان به تنهادخترشان). ، 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 📝 حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعه‌‌نوشتاری با عنوان : 🌿 برای فرزندت فقط چیزهایی را تأمین کن که صلاح دنیوی و اخروی‌‌اش، در آن‌ها است و هر چه را که او از تو بخواهد، تهیّه نکن تا در رُفاه، بزرگ نشود؛ وگرنه، به مرور زمان، آرزوهای مادّی‌اش بزرگ و دامنه‌ی خواسته‌های دنیوی‌ او، گسترده‌تر می‌شوند و چون به همه‌ی آن‌ها نمی‌رسد یا دست‌کم به‌آسانی دست نمی‌یابد، به انسانی ناراضی و غمگین تبدیل می‌شود. آری؛ دنیاخواهیِ بیش از اندازه‌ی نیاز واقعی، سمّ زندگی است. ، ، 💻 مشاهده‌ی این مطلب و مطالب دیگر مجموعه‌ی «خطاب به خودم»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2018/11/290/ ✅ کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت 10: 🔸در این فکر بودم که صدای پدرم را شنیدم که به باباعلی و باباحسن و دایی‌کاظم و عمومهدی می گفت: «هیچ کس غم و غصّه‌ی خدیجه و بچه‌هایش را نخورد. من، خودم، به هر طوری که شده، او را به تهران می برم و در بیمارستان می‌خوابانم و از بچه‌هایم هم مواظبت می‌کنم.» و در حالی که بغض، گلویش را گرفته بود، گفت: «من به قضای خدا راضی‌ام. حتماً سرنوشت من این‌چنین بوده است.» 🔸دیگر کسی در مقابل حرف‌های پدرم حرفی نزد. سکوت سنگین، فضای اتاق را پر کرده بود. عجیب است: گاهی سکوت برای آدم، سنگین و دردناک است. آدم دلش می‌خواهد که حرفی بزنند و نتیجه بگیرند؛ ولی چه نتیجه‌ای از گفتار آن شب می‌شد به دست آورد؟ حرف‌های هر پنج نفرشان معلوم بود. باباحسن می‌گفت: «چون پول نداریم به دکتر ببریم، پس طلاقش می‌دهیم.» عمومهدی هم کمک حرفش بود. باباعلی هم، با این که حرفی نمی‌زد، ولی از دلش خیلی چیزها می‌گذشت؛ نمی‌توانست به زبان آورد؛ چون هر چه می‌گفت، به ضرر دخترش تمام می‌شد. طرف دختر همیشه زبان‌شکسته است و از تندگویی دایی‌کاظم هم نمی‌شد نتیجه‌ی خوبی به دست آورد؛ پس در این میان، حرف‌های پدرم عقلایی به نظر می‌رسید؛ او زن و بچه‌اش را دوست می‌داشت و نمی‌خواست آن‌ها را از دست بدهد. او یک شوهر خوب برای مادرم و یک پدر نمونه برای من و برادرم بود. به هر حال می‌خواست جمع ما متفرّق نشود؛ این بود که گفت: «من به قضای خدا راضی‌ام و هر طور که شده، خدیجه را به تهران می‌برم؛ ان‌شاء‌الله خوب می‌شود.» 🔸ولی با کدام پول؟ آن موقع، به تهران رفتن، حدّاقل، هزار تومان پول می‌خواست. کارخانه‌ی ما روزی ده تومان هم درآمد نداشت و زندگیِ بخورنمیر ما را کفایت نمی‌کرد؛ تا برسد به پس‌اندازکردن؛ آن هم هزار تومان؛ بلکه بیش‌تر. نمی‌دانستم پدرم چگونه و با چه جرأتی این حرف را به زبان آورده و گفت: «به هر طوری که شده، او را به تهران می‌برم.» اگر او را به تهران می‌بردند، ما چه می‌شدیم و کجا و پیشِ که می‌ماندیم؟ 🖇 گذشته و ادامه‌ی زندگینامه را با هشتک دنبال کنید. 📖 شیرخدای آذربایجان، ص 20 ـ‌ 22. 💻 مشاهده‌ی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/10/176/ ✅کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 (پاسخ‌های حاج‌آقا بِنیسی به پرسش‌ها) ❓پرسش: چگونه می‌توان قدر معلّم و استاد را دانست و از او قدردانی کرد؟ 🔍 پاسخ: از این راه‌ها: 1. تواضع‌کردن در برابر او؛ 2. خوش‌اخلاقی با او؛ 3. مدارا با او؛ 4. هديّه‌دادن به او؛ 5. دل‌سپردن به درس و انجام‌دادن تكاليف درسی؛ 6. احترام‌گذاشتن و ادب‌ورزیدن در ورود به محضر او و خروج از محضرش و در نوع نشستن، نگاه‌كردن، سخن‌گفتن و...؛ 7. تشكّر زبانى از او؛ 8. اطاعت از او در غیر حرام‌ها و ترک واجبات؛ 9. همراهى با او در همه‌ی جلسات و کلاس‌هایش؛ البتّه اگر ناراحت نشود؛ 9. روبه‌روى او نشستن؛ 10. بدون اجازه‌اش سخن‌نگفتن و كارى‌نكردن؛ 11. گرامى‌داشتن او؛ 12. او را بر خود مقدّم‌داشتن؛ 13. او را به نيكى يادكردن؛ 14. جوياشدن از احوالش. 💻 مشاهده‌ی این مطلب و «پرسش‌ها و پاسخ‌های اخلاقی و اجتماعی» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/07/55/ ✅کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در میان اعضای یک هیأت در مشهد مقدّس در سال 1370. 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 درباره‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : ✅ ، بخش 7 🖋 به قلم فرزندشان، حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی: 🔸نیازها و ضرورت‌ها را درک می‌کردند و بر طبق برخی از آن‌ها، کتاب می‌نوشتند و شعر می‌سرودند. 🔸ساعت 21 و در اواخر عمرشان ساعت 22 می‌خوابیدند و پس از عبادات صبحگاهی، تا ظهر نمی‌خوابیدند و سرگرم خواندن و نوشتن می‌شدند. 🔸دارای حالات و روحیّات والای عرفانی بودند و معمولاً آن‌ها از دیگران کتمان می‌کردند. 🔸هنگامی که کسی در حضور ایشان مدّاحی می‌کرد، با توجّه گوش می‌دادند و گاهی اشک می‌ریختند. 🔸دلداده‌ی خاصّ حضرت امیرالمؤمنین و حضرت ولی‌ّ عصر ـ سلام الله تعالی علیهما. ـ‌ بودند. 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 ،! 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشته‌اند: 🔹در زمان حضرت موسی بن عِمران ـ سلام الله تعالی علی نبیّنا و اله و علیه. ـ پیرمرد صالح و تهیدستی بود كه زندگی خود و خانواده‌اش را از راه صيد ماهی می‌گذرانيد. او هر روز برای صيد ماهی، كَنار دريا می‌رفت و اگر ماهی به تور او می‌افتاد، خوشحال برمی‌گشت و اگر نمی‌توانست ماهی صيد كند، غمگين می‌شد. 🔹یک روز، ماهی بزرگی به تورش افتاد. شادان به سوی بازار ماهی‌فروشان راه افتاد تا آن را بفروشد و برای خانواده‌اش غِذايی فراهم كند؛ امّا به ستمگری برخورد كرد که گفت: «ماهی را به من بده.» پيرمرد گفت: «اين، روزیِ خانواده‌ی من است.» ستمگر عصايش را به سر او کوبید و ماهی را از او گرفت. 🔹مرد صالح دست‌هايش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! مرا ناتوان و او را توانا آفریدی؛ پس حقّ مرا زود از او بگیر. او به من ستم کرد و من نمی‌توانم برای انتقام‌گرفتن تو از او، تا آخرت صبر کنم.» 🔹ستمگر ماهی را به خانه‌اش برد و بريان كرد تا بخورد؛ امّا ماهی دهان گشود و انگشتش را گزيد! 🔹چنان انگشت او درد گرفت كه آرامش را از دست داد. پيش پزشک رفت و پزشک گفت: «انگشتت باید بريده شود؛ وگرنه، درد به دستت سرایت می‌كند!»؛ سپس انگشتش را بريد. 🔹درد به دستش منتقل شد! دستش هم بریده شد! درد به اعضای ديگرش سرایت کرد! هر عضوی كه بریده می‌شد، عضو ديگرش درد می‌گرفت! 🔹او از شدّت درد، آرامش نداشت. شب و روز ناله‌كنان و فریادزنان، همه‌جا را می‌گشت و می‌گفت: «پروردگارا! اين درد مرا برطرف کن.» 🔹روزی در سايه‌ی درختی آرميد و خوابش برد. در خواب به او گفته شد: «ای بيچاره! تا كی درد بكشی و اعضايت یکی پس از دیگری بریده شود؟ پيش آن ستمدیده‌ی صاحب ماهی برو و رضايتش را به دست آور.» 🔹بيدار شد و دنبال آن پيرمرد گشت تا اين كه او را یافت و خواهش کرد که از او بگذرد. 🔹همین که آن مرد صالح او را بخشود، دردش برطرف شد و از لطف خداوند مهرْبان، اعضايش به بدن او برگشت! 🔹خداوند والا به حضرت موسی وحی کرد: «به عزّت و جلالم سوگند، اگر او آن مرد را راضی نمی‌كرد، تا زنده بود، به عذاب من دچار بود.» ، ، ، 💻 مشاهده‌ی داستان‌های دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2019/03/153/ ✅ کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 (به گزینش و قلم حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی) درباره‌ی ، بخش 2: ☀️ ۶. اگر زیاد به یاد آخرت باشى، گناهان و نافرمانی‌هایت از خدا کم مى‌شود و از و [بیجا] بازداشته می‌شوى. ☀️ ۷. خدا کسى را که دنیا را بشناسد، ولى نسبت به آخرت نادان باشد، دشمن می‌دارد. ☀️ ۸. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ : « در نظر من مانند مردار است که هر گاه ناچار شدم، از آن مى خورم.»؛ سپس این آیه‌ی شریفه را تلاوت کردند: «آن سراى آخرت را براى کسانى قرار می‌دهیم که در زمین، خواهان و نیستند.» و گریستند و فرمودند: «به خدا سوگند، با این آیه، همه‌ی آرزوها بر باد رفت.» اگر [حتّى] بند کفشت تو را سرخوش کند یا از این سرخوش شوى که بند کفشت به‌تر از بند کفش دوست تو است و یا کنى، مشمول این آیه‌ی شریفه می‌شوى! کسى به این آیه‌ی شریفه عمل نمی‌کند که دنیا در چشم او زیبا به نظر آید و زرق و برق‌هاى آن، خوشایندش باشد. ، 💻 مشاهده‌ی «نکات حدیثی ناب» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/05/284/ ✅ کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 💠 حلول ماه رجب، ماه خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ و ماه حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ بر حضرت صاحب‌الزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ‌ و همه‌ی شما مبارک باد. 💠 خوب است که در این ماه، هزار بار «لا الاه الّا الله» بگوییم و هر صبح و عصر، هفتار بار استغفار کنیم. از همه التماس دعا دارم. 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #در_محضر_عالم ❓پرسش حاج‌آقا بِنیسی: آیا #زرتشت، پیامبر بوده است؟ 🔍 پاسخ حضرت آیت‌الله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ : زردتشتیان در برخى از احکام اسلام، با اهل کتاب [= یهودی‌ها و مسیحی‌ها] مشترکند و او شبهه‌ی کتاب دارد؛ ولى نمى‌دانم که چه کسى بوده و خصوصیّاتش چه بوده. 🔵 وبگاه و کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #حرفهای_طلایی 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🌷 #دخترم! هر روز سه بار با خدا خلوت و #مناجات کن. 📖 حرف‌های طِلایی (پندنامه‌ی ایشان به تنهادخترشان). 🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی: 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 ی کتاب «در خانه علما» به شکل 🔍 موضوع: داستان‌های کوتاه، زیبا و اخلاقی درباره‌‌ی . 🖊 نویسنده: آقای بیژن شهرامی. 🖋 برگزیده‌نویسی: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی. 📖 فایل PDF این برگزیده‌ی دلنشین را در این نشانی ببینید: http://benisiha.ir/2019/02/15/ ، 🔵 وبگاه و کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت 11: 🔸در این افکار غوطه‌ور بودم که خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم که اتاق، تاریک است و همه رفته‌اند و هیچ صدایی به گوش نمی‌رسید. فهمیدم که شب خوابم برده و آن‌ها حرف‌هایشان را زده و به خانه‌هایشان رفته‌اند. 🔸نیم‌خیز شده، به جایی که پدرم می‌خوابید، نگاه کردم. دیدم او هم نیست. حتّی برادرم، یدالله، هم نبود. خواستم گریه کنم؛ ولی فکر کردم برای چه گریه کنم؟ به‌‌آرامی پا شده، به اتاقی که مادرم را در آن خوابانده‌اند، بروم و ببینم حالش چطور است. با این قصد از جای خود حرَکت کرده، دستم را به دیوار گرفته و از اتاق خارج شده و به اتاقی که مادرم را خوابانده بودند، راه افتادم. 🔸همین که به نزدیک رسیدم، دیدم چراغ گِردسوز آن‌جا روشن است و پدرم پایین رختخواب مادرم نشسته است. یدالله هم بغل مادر خوابیده و آن‌ها با هم حرف می‌زنند و درددل می‌کنند. پدرم گفتگوهای باباحسن و باباعلی و دایی‌کاظم و عمومهدی را برای مادرم بازگو می‌کرد؛ آخِرسر گفت: «خدیجه! ما باید به خدا توکّل کنیم. خداوند، چاره‌ساز است و یار و یاور درماندگان و شفادهنده‌ی تمام مریضان است. من هم سعی خودم را می‌کنم. اگر توانستم، پول تهیّه می‌کنم و تو را به تهران می‌برم. ان‌شاءالله خوب خواهی شد. غصّه نخور؛ غصّه‌خوردن که کاری را حل نمی‌کند. باید به خدا توکّل کنیم.» 🔸مادرم، در حالی که تک‌سرفه می‌کرد، گفت: «پول از کجا می‌آوری که مرا به تهران ببری و در بیمارستان بستری کنی؟ تکلیف بچه‌هایم چه می‌شود؟ یدالله که خیلی کوچک است. شیرخدا هم خیلی بچه‌ی حسّاسی است؛ می‌خواهد از هر چیزی سر دربیاورد. دیروز چند بار آمده و از لای در به من نگاه کرده و برگشت.» و سپس اضافه کرد و گفت: «بچه‌ام خیلی غصّه می‌خورد. خواهرْسارا می گفت: “یک لحظه از یاد تو غافل نیست. همه‌اش در فکر تو است.” خدا آخر، عاقبتمان را به‌خیر کند. این چه بلایی بود که به سراغ من آمد؟ از من خیلی پیرها، هنوز صحیح و سالمند.» 🔸دیگر سرفه مجال نداد که مادرم حرف‌هایش را ادامه بدهد. پشت‌سرهم تک‌سرفه می‌کرد. پدرم گفت: «خدیجه! آرام باش. چیزی نیست. ان‌شاء‌الله خوب می‌شوی. کمی استراحت کن و یدالله را هم در کنار خودت بخوابان. من بروم؛ ببینم شیرخدا از خواب بیدار شده یا نه. اگر بیدار شده، بخوابانمش.» 🖇 گذشته و ادامه‌ی این زندگینامه را با هشتک دنبال کنید. 📖 شیرخدای آذربایجان، ص 22 و 23. 💻 مشاهده‌ی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/10/176/ ✅کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir
🔴 (پاسخ‌های حاج‌آقا بِنیسی به پرسش‌ها) ❓پرسش: آيا حالت تَجافى در هنگام تشهّد، واجب است؟ 🔍 پاسخ: اگر كسى در رَكعت دوم امام جماعت، به او اقتدا كند، قنوت و تشهّد را با امام جماعت می‌خواند و احتياط، اين است كه در هنگام خواندن تشهّد، به حالت تجافى بنشيند؛ يعنى: انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند؛ البتّه مرحوم حضرت آیت‌اللّه بَهجت ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ اين كار را احتياط مستحب می‌دانست. 💻 مشاهده‌ی این مطلب و «پرسش‌ها و پاسخ‌های احکام» دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/07/1012/ ✅کانال بنیسی‌ها (عالم عارف گمنام: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی): 🆔 @benisiha_ir