eitaa logo
benisiha.ir بنیسیها
229 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
22 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها، آثار و خاطرات فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل. صفحۀ شخصی‌ام: @dooste_ketaab. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. کلیپ‌های سخنرانی: @Sokhan_Aava. کانال دیگر حاج‌آقا بنیسی: @ghatreghatre.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 معرّفی 📗 نام کتاب: 🔍 موضوع: متن و ترجَمۀ خطبه‌ و سخنرانی حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ در عید سعید غدیر. 🖊 مترجم و ویراستار: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی. 🖨 چاپ: قم، انتشارات علّامه بنیسی، ۱۳۹۸، جیبی، ۸۰ ص. 🔸برای خریدن این کتاب، به شمارۀ انتشارات علّامه بنیسی: 09125512146 «پیامک» دهید. 🔸می‌توانید این کتاب ارزشمند و روان را به عنوان در عید سعید غدیر، به دیگران هدیّه دهید. (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 دلبرا! ناله و زاری نکنم، پس چه کنم؟ 🔶 همه‌شب آینه‌داری نکنم، پس چه کنم؟ 📖 امید آینده، ص ۱۸۴. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۲۵: 🔸... آن روز، همه‌‏مان در سر يک سفره، غِذا خورديم و بعد از خوردن ناهار، باباعلى رو به پدرم كرد [و] گفت: «اسماعيل! من می‌‏خواستم مطلبى را با شما در ميان بگذارم و آن، اين كه چند روز پيش به طرف باغ ميانْبار می‌‏رفتم. در راه، كدخدا را ديدم كه او هم به طرف باغش روان بود؛ منتها او سوار اسبش بود و من سوار الاغمان. در راه، جلو اسبش را كشيد كه هر دو با هم برويم. در مسير راه، سر سخن را باز كرد و گفت: "باباعلى! می‌‏خواهم مقدارى با تو صحبت كنم." گفتم: بفرماييد كدخدا! هر چه می‌‏خواهيد، بگوئيد؛ ولى از شيرخدا صحبت نكنيد؛ كه شما خيلى بر او ظلم و ستم كرده‌‏ايد و آن طفلک را در آن سن و سال، خيلى آزار و اذيّت نَموده‌‏ايد. كدخدا گفت: "اتّفاقاً صحبت من دربارۀ شيرخدا است كه تو پدربزرگش هستى. می‌‏خواهم با تو دربارۀ او صحبت كنم." گفتم: چه صحبتى؟ چه حرفى دربارۀ او داريد؟ شما كه هر كارى از دستتان برمی‌‏آمد، دربارۀ او انجام داديد؛ حتّى رفتيد به كدخداى سيس ياد داديد كه دخترش را به نادر ندهد تا او پشت شيرخدا را به خاک بمالد؛ ولى بدانيد كه خداوند، هر حقيقتى را ظاهر می‌‏كند. روز يک‌‏شنبه، موضوع براى همۀ اهل دِه معلوم خواهد شد. می‌‏دانى كه پدر نادر، خودش، آمده و گفته: "بايد دوباره شيرخدا با نادر كشتى بگيرد تا حق به حق‌‏دار برسد." و اگر شيرخدا به يارى خدا موفّق شود [و] اين بار، نادر را به زمين بزند، پهلوان‌‏صفدر همۀ كاسه‌وكوزه‌‏ها را به‌هم می‌‏زند و نقشه‌‏هاى شما را در بين مردم عَلَنی و آشكار می‌‏كند؛ آن موقع، ديگر در اين دِه براى تو و فرزندانت آبرويى نخواهد ماند.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۱۵۱ و ۱۵۲. @benisiha_ir
🔴 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرف‌های طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان): 🌷! هرگز لباس مردانه نپوش. 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/149/ ، @benisiha_ir
🔴 💠 سالروز ولادت حضرت ـ سلام الله تعالی علیه. ـ بر حضرت صاحب‌الزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ‌ و همۀ شما، دوستداران ایشان، مبارک باد. 💠 خوب است که اکنون به آن حضرت صلواتی هدیّه دهیم و سلامی عرض کنیم: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبَا الحَسَنِ؛ یا موسَی بنَ جَعفَرٍ؛ اَیُّهَا الکاظِم! @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 شیعه هستم، ولی از دیدن خالت محروم 🔶 نیمه‌شب گریه و زاری نکنم، پس چه کنم؟ (زاری: گریۀ سوزناک.) 📖 امید آینده، ص ۱۸۴. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام) @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۲۶: 🔸... باباعلى می‌‏گفت: «در مسير راه، كدخدا تا آخِر، حرف‌‏هاى مرا گوش می‌‏كرد و چيزى نمی‌‏گفت. من تا آن روز، كدخدا را آنچنان ساكت و آرام نديده بودم. وقتى حرف‌‏هاى من تمام شد، او آهى كَشيد [و] گفت: "راستى! باباعلى! از پيشامد روز يک‌‏شنبه می‌‏ترسم؛ می‌‏ترسم كه بعد از برنده‌‏شدن شيرخدا، پهلوان‌‏صفدر كارى بكند و حرف‌‏هايى بزند كه آبروى ما پيش همه برود؛ براى همين، پشت‌‏سر تو آمدم تا نقشه‌‏اى بكشيم [و] از پيشامد ناگوار روز يک‌‏شنبه جلوگيرى كنيم." [و] در حالى كه بغض، گلويش را گرفته بود، گفت: "من هم از كارهاى گذشته، پشيمانم و برايم ثابت شده كه ما به شيرخدا ظلم كرده‌‏ايم."» 🔸باباعلى می‌‏گفت: «من به كدخدا گفتم: عَجَب! از شما اين حرف‌‏ها؟ چگونه بر شما ثابت شده كه به شيرخدا ظلم شده است؟ كدخدا گفت: "باباعلى! راستش را می‌‏خواهى، از آن روزى كه من نقشه كشيدم شيرخدا در [روستای] سيس شكست بخورد و اين نقشه را با هم‏يارى كدخداى آن‌‏جا پياده كردم، از آن روز به بعد، هر وقت، خواب‌هاى بدى می‌‏بينم كه حيوانات درنده و گزنده، بر من حمله‌‏ور می‌‏شوند؛ حتّى ديشب در خواب ديدم كه يک اَژدهاى بزرگ دهان باز كرده، می‌‏خواهد مرا ببلعد؛ وحشت‌‏زده از خواب بيدار شده، تصميم گرفتم هر طورى كه شده، دل شيرخدا را به دست بياورم و از او طلبِ گذشت و بخشش كنم؛ اين بود كه مناسب ديدم درد دلم را با شما در ميان بگذارم و در اين كار از تو كمک بگيرم كه چه كنم [و] چه‌كار كنم."» 🔸من و پدر و مادرم و ديگران، همگى، با تعجّب به حرف‌‏هاى باباعلى گوش می‌‏داديم. يكمرتبه مادرم تبسّم‌‏كنان دست‌‏هايش را بالا گرفت [و] گفت: «خدايا! هزاران‌‏هزار مرتبه به درگاه عادلانه تو شكر می‌‏كنيم كه هميشه در فكر ما هستى.»؛ بعد، رو به باباعلى كرد [و] گفت: «داداش! من از اين خبر شما، خيلى خوشحال شدم؛ چون خيلى نگران بچه‌‏ام بودم كه مبادا كدخدا با ما لج كند و يک عمر بر ما و مخصوصاً به شيرخدا اذيّت كند؛ ولى الحمد للّه كه خداوند، خودش، او را متوجّه و متنبّه كرده و او به كارهاى خِلاف خود پى برده است؛ ولى باز هم نبايد ما احتياطمان را از دست بدهيم؛ چون شنيده‌‌‏ام كه تازه، كدخدا و پسرانش يک نوكر گردن‌‏كلفت به نام مُصَيّب گرفته‌‏اند كه شيرخدا را بزند و اذيّت كند.» 🔸من به حرف‌‏هاى مادرم گوش كرده، نخواستم بگويم: مادر! همين امروز كه از خانۀ پهلوان‌‏صفدر می‌‏آمدم، پسران كدخدا و نوكر جديدشان، مصيّب، می‌‏خواستند مرا كتک بزنند. در دلم به خدا حواله‌‏شان كردم. 🔸پدرم چيزى نمی‌‏گفت؛ ولى به فكر عميقى فرو رفته بود. گويا در اين فكر بود كه [آیا] كدخدا راستی‌‏راستى از كارهاى بدش دست كشيده است [و] می‌‏خواهد ديگر ظلم و ستم بر هيچ كس نكند يا اين كه اين هم يک نقشۀ شيطانى او است. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۱۵۲ ـ ۱۵۴. @benisiha_ir
⁩🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان): 🌷 ! خود را چنان كن كه از ديگران می‌‏خواهى آنچنان باشند. 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/235/ @benisiha_ir
🔴 دربارۀ حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ (به مناسبت سالروز ولادت امام کاظم علیها لسّلام): 🖋 به قلم فرزندشان، حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی: 🔸ایشان اشعاری دربارۀ همسرشان سروده‌اند که یکی از آن‌ها با این بیت آغاز می‌شود: 🔹دلبری دارم به خانه، دلگشا است 🔹دل بَرَد از من، ز بس‌که دلربا است... تا به این‌جا می‌رسد: 🔹نسبتش بر حضرت موسی رَسَد 🔹مادرش صدّیقۀ خیرالنّسا است و ادامه دارد. 🔸همۀ این شعر را می‌توانید در اینجا بخوانید: http://benisiha.ir/213/ 💻 مشاهدۀ خاطرات و نکات خواندنی دیگر دربارۀ ایشان: http://benisiha.ir/289/ @benisiha_ir