تصویر حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی و مدیر حوزهی علمیّهی مرتضویّه در شهر نطنز در تاریخ 1397/10/26.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! محجوب باش تا محبوب باشی.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
#حجاب، #محبوبیت
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 امروز چهاردهمین سالگرد رحلت عبد صالح، مرحوم حاج اسماعیل آقا داستانی، پدر بزرگوار مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ است.
💠 حضرت استاد دربارهی ایشان فرمودند: «من پدرم را یک ساعت هم روی زمین ندیدهام. او همیشه در عالَم بالا و معنویّت است.» و گاهی میفرمودند: «پسرها مادری هستند؛ امّا من پدریام.»
💠 هر گاه ایشان به منزل استاد میآمد، استاد در نمازهایشان به ایشان اقتدا میکردند.
💠 لطفاً برای شادی ارواح آنان، صلواتی ختم کنید.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸در جهان، #سادگى، #صفا دارد
🔸هر كسى ساده شد، #وفا دارد
🔹خوش به حال صفاى سادهدلان
🔹زندگى بهرشان ضيا دارد
🔸مردم سادهی بدون ريا
🔸بر دل و بر زبان، #دعا دارد
🔹میكند بس دعا ز روى صفا
🔹در دعا رنگى از خدا دارد
🔸هر كسى را كه حالت، اين باشد
🔸حالتِ پاک اوليا دارد
🔹اى «بِنيسى»! تو ساده باش و بگو:
🔹«درد ما، سادگان، شِفا دارد»
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 به علمای ربّانی، هم نگاه و هم خدمت کن.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 8:
🔸خواستم یکمرتبه پا شده، پیش مادرم بروم و ببینم در چه حالی است؛ خود، به خود گفتم بهتر است همینجا بمانم و خود را به خواب بزنم؛ ببینم باباهایم و عمو و داییام، دربارهی مادرم چه میگویند. لحاف را سر کشیده، خود را به خواب زدم. خالهسارا چند مرتبه بالای سر من آمد و بعد به آنها گفت: «مثل این که خوابیده است.»؛ ولی من نخوابیده بودم؛ تصمیم داشتم نخوابم؛ حرفهای آنان را که دربارهی مادرم میزنند، بشنوم.
🔸بیچارهمادرم در آن اتاق کوچک، تک و تنها چه می کشید، نمیدانستم. فقط گاهی صدای سرفههایش، مثل پتک به گوشم میرسید. میدانستم که او درد میکشد و سرفه میکند.
🔸آنگاه شنیدم که باباحسن گفت: «خب آقاعلی! شما میگویید چه کار کنیم. حال و مریضی خدیجه، بد است. میترسم اگر چند روزی اینجا بماند، همهی ما، بالخصوص بچههای معصومش از آن درد بگیرند؛ آن وقت، همگی باید روانهی قبرستان بشویم.»
🔸باباعلی گفت: «من نمیدانم از کجا این مریضی، گریبان این بدبخت را گرفت. در بین بچههایم او از همه، سالمتر و چالاکتر بود.» داییکاظم گفت: «از کارخانهی سفالیسازی، او این مریضی را گرفت. از بس که او را به کارِ کارخانه وادار کردند، اینچنین مریض شد؛ والّا، سالم و سرحال بود.» عمومهدی وسط حرف داییکاظم پرید و گفت: «کی ما او را به کارخانه برده و از او کار کشیدیم؟ فقط چند بار؛ آن هم روی لاعِلاجی، او را به کارخانه بردیم.» داییکاظم با کنایه گفت: «پس چرا مریض شده؟» عمومهدی گفت: «مریض شده که شده؛ ما چه کار کنیم؟» داییکاظم گفت: «ما سالم داده بودیم؛ سالم هم میخواهیم.» حرفهای داییکاظم و عمومهدی که هر دو، جوان بودند، مثل یک گلوله به سوی یکدیگر پرتاب میشد و آنقدر نمانده بود که درگیری پیش بیاید. پدرم که تا آن موقع هیچ حرفی نزده بود، رو به برادرش، عمومهدی، کرد و گفت: «حرف نزنید؛ صبر کنید ببینیم بزرگترها چه میگویند.»؛ آنگاه باباعلی هم به داییکاظم گفت: «تو هم حرف نزن. اصلاً به شما چه مربوط است؟ وقتی دو تا بزرگتر صحبت میکنند، وظیفهی کوچکترها گوشکردن است.»
🔸باباحسن گفت: «باید یک فکر اساسی بکنیم؛ والّا، خانوادهی ما هم، مثل خانوادهی عبدالصّمد، از هم پاچیده میشود؛ آن وقت، دیگر جان همهی ما، در خطر است.» من بعدها فهمیدم که خانوادهی عبدالصّمد، همگی، به مرض سل مبتلا شده و از بین رفته بودند؛ این بود که باباحسن می گفت: «تا دیر نشده، یک کاری انجام دهیم تا بعدها به ناراحتیهای زیاد دچار نشویم.»
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 17 ـ 19.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: آيا اين با عدل خدا میسازد كه كسى با عمرى عبادت و ديگرى با عملى كوچک در پايان عمرش، از اولياى خدا شوند؟
🔍 پاسخ:
1⃣ گاهى ارزش يک عمل كوچک، بيشتر از هزار عمل ديگر است؛
2⃣ درجات اولياى خدا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ با هم فرق دارد.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 4
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸به کسانی که به محضر ایشان وارد میشدند، حتّی خردسالان، احترام میگذاشتند.
🔸درِ خانهشان همیشه به روی همهی مراجعین باز بود.
🔸هر کسی به حضورشان میرسید، از نظر معنوی یا عاطفی و یا مادّی، بیبهره برنمیگشت.
🔸محفلشان مجلس انس با قرآن کریم و احادیث شریفه بود.
🔸خودباوری قابل توجّه و آرامش آسمانی داشتند.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #خبر
شما میتوانید با عضویّت در کانال «استاد بنیسی» در ایتا به نشانی @benisiha_ir و استفاده از هشتکهای زیر، مطالب ناب آن را دنبال کنید:
💠 مطالب مرتبط با مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #تصویر (تصاویر ایشان)
✅ #زندگینامه ایشان به #قلم_ایشان
✅ #نکات_خواندنی دربارۀ ایشان
✅ #حرفهای_طلایی (پندهای ایشان به دختران)
✅ #پند_پیران_بر_پوران (پندهای ایشان به پسران)
✅ #شعر_معنوی (اشعار ایشان)
✅ #معرفی_آثار ایشان
✅ #داستان_جذاب (داستانهای خواندنی از کتابهای ایشان)
✅ #یاد_خدا (ابیات توحیدی ایشان)
✅ #امید_آینده (ابیات مهدوی ایشان)
💠 مطالب مرتبط با فرزند ایشان:
✅ #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم او)
✅ #در_محضر_عالم (پرسشهای او از حضرت آیتالله خرّازی و پاسخهای ایشان)
✅ #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای او به پرسشها)
✅ #پیام_معنوی (پندهای او به خودش!):
✅ #نوشتار_کوتاه (نوشتههایی کوتاه از او)
✅ #کلیپ_صوتی (از سخنرانیهای او)
✅ #متن_بخشی_از_سخنرانی (از سخنرانیهای او)
✅ #نکات_برگزیده (از سخنرانیهای او)
✅ #ابیات_زیبا (به گزینش او)
💠 مطالب دیگر:
✅ #مطالب_مناسبتی (به مناسبت ایّام)
🔵 با عضویّت در این کانال، روحتان را با معارف معنوی، شاداب کنید:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نوشتار کوتاهی از حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
▫️بسم الله الرّحمان الرّحیم
🔷 #عمر_طولانی_امام_زمان (سلام الله تعالی علیه)
▫️در دنیا درختهایی وجود دارند که هزارانساله هستند؛ پس عمر طولانی امکان دارد و واقع شده است.
▫️در نتیجه، به امکانداشتن عمر طولانی برای حضرت ولیّ عصر ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ اشکالی وارد نیست.
#امام_زمان (علیه السّلام)، #عمر
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 9:
🔸باباعلی گفت: «من شنیدهام که در تهران این مرض را معالجه میکنند و یک بیمارستان بزرگی هم برای همین منظور، درست کردهاند. بهتر است خدیجه را به آنجا ببریم؛ انشاءالله خوب میشود.» عمومهدی گفت: «با کدام پول؟ میدانید که ما کلّی، بدهکارهایم. باید هرچهزودتر آنها را بپردازیم. چند روز پیش، آقاتقی آمده بود؛ پولش را میخواست؛ داداش (۲) داشت سکته میکرد.» پدرم به عمومهدی گفت: «تو ساکت باش؛ ببینیم بزرگترها چه میگویند.»
🔸باباحسن گفت: «مهدی راست میگوید. ما پولوپَلهای نداریم که خدیجه را به تهران ببریم و آنجا بخوابانیم. هر که دارد، ببَرد. ما حرفی نداریم. اگر خواستید، طلاقش را میدهیم.» باباعلی گفت: «مرد حسابی! ما وقتی خدیجه را به شما دادیم، چیزیش نبود؛ سالمِ سالم بود. حالا که مریض شده، میخواهید به گردن ما بیندازید؟ این کار شما درست نیست. ما دختر ندادیم که بعد از شوهردادن، همهی خرجش را هم به عهده بگیریم.»؛ بعد با لحن تندی به باباحسن گفت: «ما صحیح و سالمش را میخواهیم. وقتی او به خانهی شما آمد، مثل یک گل شکفته و زیبا بود؛ دهها خواستگار داشت. حالا که مریض شده، میخواهید طلاقش بدهید و به ما برگردانید؟ آخر، این شد انصاف و مروّت؟» باباحسن گفت: «همین که گفتم. طلاقش میدهیم؛ بچهها را هم خودمان نگه میداریم. شیرخدا که بزرگ شده. یدالله را هم میدهیم سکینه نگه میدارد.»
🔸این حرفهای باباحسن مثل پتک به مغز من فرود میآمد. یعنی چه؟ چرا میخواهند من و برادرم را از مادرمان جدا کنند؟ ما، مادرمان را خیلی دوست داریم. چه کسی میتواند جای او را بگیرد و بر ما قصّه بگوید و غِذا بپزد و لباسهایمان را بشُوید؟ انصاف است که ما، مادر داشته باشیم، ولی مثل یتیمها بمانیم؟
🔸همانجا خواستم از زیر لحاف دربیایم و پیش مادرم بروم و بگویم مادر؛ مادر! میخواهند ما را از تو جدا کنند، میخواهند تو را طلاق بدهند و ما را یک عمر، بیمادر بگذارند. ما تو را خیلی دوست داریم؛ هرگز از تو جدا نخواهیم شد.
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 19 و 20.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: راههاى محبّت به دوست چيست؟
🔍 پاسخ: 1. اظهار دوستى؛ 2. بخشندگى و هديّهدادن؛ 3. ديدار و تماس؛ 4. آشكارا سلامدادن؛ 5. پاسخ سلام دادن؛ 6. نرمى در سخن؛ 7. دستدادن؛ 8. خيرخواهى؛ 9. كمک؛ 10. برآوردن نياز؛ 11. گرامیداشتن؛ 12. همدردى؛ 13. بر خود مقدّمداشتن؛ 14. به نيكى يادكردن؛ 15. هديّهكردن عيبها؛ 16. دعا؛ 17. گذشتكردن از لغزشها؛ 18. جوياشدن از احوال زندگیاش.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در حال هدیّهدادن یکی از آثارشان به نام «دیدار نورالمهدی (علیه السّلام)» به حافظ کلّ قرآن کریم، آقای سیّد محمّدحسین طباطبایی (علمالهدی)، در سال 1373.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 5
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸در سخنان ایشان خبری از مادّیّات نبود و به بنده هم سفارش کردند که دربارهی مادّیّات زندگیات با هیچ کس صحبت نکن.
🔸در وصیّتنامهی خود نوشتند که فرزندانم اگر راضی باشند، پس از وفات من، خانه را در اختیار مادرشان بگذارند و یک سال، مراسم صبحهای جمعه را ادامه دهید که الحمد لله تا کنون ادامه یافته است.
🔸خوشفکر و نواندیش بودند و برخی از آثار ایشان، گواه این مطلب است.
🔸خوشمحضر بودند و بیشتر برخوردهای ایشان گرم و صمیمی بود و گاهی شوخی میکردند.
🔸چند ذکر را به دیگران توصیه میکردند؛ همچون: روزی صد بار «لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم» برای فقیرنشدن، روزی صد بار «سبحان الله، و الحمد لله، و لا الاه الّا الله، و الله اکبر» برای حفظ از عذاب جهنّم، روزی 99 بار «یا عزیز» برای عزیزشدن در بین مردم و میفرمودند: هر روز یک «یا عزیز» هم بگویید و ثوابش را به بنده هدیّه کنید.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! هیچ کس مثل دیگری نیست؛ پس، مثل خودت باش.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹جز مرهم نگاه تو اى مهرْبانترین!
🌹چیزى براى زخم دلم کارگر نبود
📝 از: #حسن_غفارى.
#مهربانی_خدا
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸ز نثر و نظم «بِنيسى» جهان، گلستان شد
🔸صفا گرفت دل اهل عشق و، شادان شد
🔹هر آن كه گفتهی وى را چو آب حَی نوشيد
🔹به سان پاکروانان، ز دل، خروشان شد
🔸به فكر حقطلبى، هر كه شعر او را خوانْد
🔸به فيض و لطف الاهى ز نو، مسلمان شد
🔹بدین وسيله، هر آن كس به دين حق پيوست
🔹عزيز گشت دو گيتىّ و، شاد و خندان شد
🔸خوشا به حال كسى كز کَنار هدهد غيب
🔸ز راه دور، خبرآور سليمان شد!
🔹هر آن كه رفت و سبا ديد و تخت زرّين ديد
🔹ز زرق و برق دلافروز، رویگردان شد
🔸هر آن كه خواست به دست آورَد عزيزىِ مصر
🔸به شادى و شَعَف ـ آرى ـ به سوى زندان شد!
🔹هر آن مريض كه گشت از طبيبها نوميد
🔹به عزمِ جزم سوى خالق طبيبان شد
🔸نظر به كس نكند عاشق حقیقتجوى
🔸ز راه دل، نظرش چون به سوى جانان شد
🔹«بِنيسى» از پى عشّاق حقْ قدم برداشت
🔹ز سلطهی دگران وارهید و سلطان شد
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
#آزادگی، #عشق
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
aftab.PDF
555.8K
🔴 #برگزیده ی کتاب «آفتاب آخرین» به شکل #متن_PDF
🔍 موضوع: داستانهای کوتاه و زیبا دربارهی #حضرت_رسول_اکرم (صلّی الله علیه و اله و سلّم).
🖊 نویسنده: آقای مهدی قزلی.
🖋 برگزیدهنویسی: حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی.
#آثار_حاج_آقا_بنیسی
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! از #اضطراب اجتناب کن.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نوشتار کوتاهی از حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
▫️بسم الله الرّحمان الرّحیم
🔷 #پیشروی_قرآن_و_پسروی_آتش!
▫️مادر بزرگوارم که خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ به ایشان برترین پاداشها را عنایت فرماید، از سادات است. یکی از اجداد ایشان، برادری داشته که اهل روستای «سنگر» از توابع شهر ارومیّه و صاحب کَرامات بوده است.
▫️سال ها پیش، بنده در محضر حضرت پدرم، استاد اسداللّه داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به آن روستا رفتم.
▫️برخی از اهالی آنجا نقل میکردند که کشتزاری آتش گرفت و آتش، آن مزرعه و چند مزرعهی دیگر را سوزاند و همینطور پیش میرفت تا بقیّهی کشتزارها و بلکه همهی روستا را بسوزاند.
▫️مردم واقعه را به «میربابا»، همان برادر جدّ مادرم، خبر دادند. او #قرآن_کریم را به دستانش گرفت و به سمت آتش رفت. هر چه به آتش، نزدیکتر میشد، آتش از قرآن کریم و او، دورتر میگشت! او پیش میرفت و آتش، پس. او میرفت و آتش میرفت؛ او به جلو و آتش به عَقِب. _ لا الاه الّا اللّه. اشهد أنّ القرءآن من اللّه تعالی و کلامه و معجزته. _ تا این که آتش به سرچشمهاش رسید و یکباره خاموش شد!
▫️آیا همین قرآن نمیتواند آتشهای #هوس و #نگرانی دلها را خاموش کند؟! میتواند؛ حتماً میتواند؛ پس همیشه با قرآن زندگی کنیم.
#آرامش، #کرامت
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 6
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸به خانوادهشان و دیگران شخصیت میدادند.
🔸معمولاً هر روز در سرما و گرما، پیاده از خانه به حرم مطهّر حضرت فاطمهی معصومه ـ علیها السّلام. ـ یا نزدیکی آنجا میرفتند و آن حضرت را زیارت میکردند.
🔸با مردم انس میگرفتند و از آنان پذیرایی مادّی و معنوی میکردند.
🔸خودشان جواب تلفن میدادند و بسیاری از اوقات، خودشان هم ابتدا گوشی تلفن را برمیداشتند.
🔸جلو پای واردین، تمامقد برمیخاستند.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! از هر چه داری، به دیگران بده؛ ولی دلت را برای خودت نگه دار.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
#احسان، #انفاق، #دل
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #مگر_شما_وقتی_که_به_زیارت_میروید،#آن_حضرت_را_نمیبینید؟!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹روستای اَزغَد از توابع شهر مقدّس مشهد است.
🔹مرحوم حاج ملّا غلامحسين ازغدی، به مرحوم ملّا هاشم خراسانی نقل کرده است كه زنی از مَحرمهای من، هر سال برای زيارت حضرت امام رضا ـ سلام الله تعالی علیه. ـ از ازغد به مشهد میرفت و برای هر کدام از کودکان فامیل، كفش یا كلاه و یا...، #سوغاتی میآورد.
🔹ما به او میگفتيم که تو از روستا دستخالی میروی؛ پس چگونه اينهمه سوغاتی میخری؟ میگفت: «وقتی که به حرم مطهّر امام رضا ـ علیه السّلام. ـ میروم، آن حضرت را در میان ضريح میبينم و به ایشان سلام عرض میكنم؛ بعد، ایشان حال من و تعداد و احوال کودکان فامیل را میپرسد و مقداری پول میدهد تا برای آنان سوغاتی بخرم! مگر شما وقتی که به زيارت میرويد، آن حضرت را نمیبينيد؟!»
🔹ما سكوت میكرديم و احتمال میدادیم که او در مشهد گدايی میكند و با پولهایی که از اين راه به دست میآورد، سوغاتیها را میخرد.
🔹یک بار که او برای زيارت به راه افتاد، من هم پشتسرش به راه افتادم. وقتی که به مشهد رسيديم، ديدم که او به خانهی يكی از همروستاییهای مقيم آنجا رفت و وضو گرفت؛ بعد، مخلصانه به حرم حضرت امام رضا ـ سلام الله تعالی علیه. ـ مشرّف شد و خود را به ضريح مطهّر چسباند.
🔹من كنار درِ حرم ايستاده بودم. وقتی که خواست از حرم خارج شود، پیش او رفتم و سلام كردم. از ديدن من خوشحال شد و تبسّم كرد. گفتم که در كنار ضريح خيلی ايستادی. گفت: «بله؛ حضرت از من احوالپرسی میكرد و احوال كودكان فامیل را میپرسید و پولی به من داد تا برای آنان سوغاتی بخرم!"؛ بعد، دستش را باز كرد و ديدم که در دستش پول هست و يقين پیدا كردم كه او به سبب پاكدلی، #صدق و #اخلاص، به این مقام رسيده است.
🔹هر چقدر تلاش کردم که او را به این راضی کنم که پولها را به من بدهد تا به جای او سوغاتی بخرم، راضی نشد و گفت: «خودم بايد سوغاتیها را بخرم!"»
#زیارت، #طهارت_قلب
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir