🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: چگونه میتوان خود را از گناه حفظ کرد؟
🔍 پاسخ: با این راهکارها:
1️⃣ الگوی نیکو داشتن در ترک گناه؛
2️⃣ دریافتن آثار گناه از سخنرانیها و کتابهای علما و اندیشیدن زیاد دربارهی آنها؛
3️⃣ قطع ارتباط با همهی چیزها و کسانی که انسان را به گناه تحریک میکنند؛
4️⃣ سرزنش و جریمه کردن خود در صورت گناه کردن.
💻 مشاهدهی «پرسشها و پاسخهای اعتقادی» دیگر:
http://benisiha.ir/22/
#الگوبرداری، #ترک_گناه، #گناه، #معاتبه، #معاقبه
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_معنوی
💠 یک بیت از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸امشب خود را غنیمت بشمرید
🔸تا به کی باید سخن از دوش کرد؟
(دوش: دیشب.)
💻 مشاهدهی ابیات معنوی دیگر از ایشان:
http://benisiha.ir/33/
#حال، #حسرت، #عمر، #فرصت، #گذشته
@benisiha_ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 همیشه دربارهی مهرْبانیهای خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ و زیباییهای زندگیات بیندیش تا هم لَذّت ببری و هم دچار حسرت نشوی و هرگز بر گذشتهات و نعمتهایی که از دست دادهای یا هیچ گاه نداشتهای، اِفسوس نخور تا به مقام زهد، نزدیک گردی.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این مجموعه:
http://benisiha.ir/290/
#تفکر، #حسرت، #رحمت_خدا، #زهد، #لذت، #مهربانی_خدا
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_معنوی
💠 یک بیت از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸من نکردم خوب و بد بر هیچ کس
🔸هر چه کردم، بر خودم برگشت پس
💻 مشاهدهی ابیات معنوی دیگر از ایشان:
http://benisiha.ir/33/
#جزا، #عمل
@benisiha_ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 در هر کاری، بهویژه در سخنگفتن، هم ادب و هم آداب دینی را رعایت کن.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این مجموعه:
http://benisiha.ir/290/
#آداب_دینی، #ادب، #سبک_زندگی_دینی، #سخنگفتن
@benisiha_ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در بازگشت از سفر عتبات عالیات در فروردین 1377 شمسی.
شخص کَنار ایشان فرزندشان، حاجآقا اسماعیل، است.
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان):
🌷#دخترم! ایمان خود را به ایقان برسان.
(ایقان: یقین.)
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/2020/04/149/
#ایمان، #یقین
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_مفید
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔹مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی که از شاگردان حضرت آیتالله سیّد محمّد وحیدی شبستری ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ بودند، دربارهی ایشان فرمودند: «زمانی ایشان به شهر شَبِستَر تشریف برد و مهمان کسی شد.
پدرم در آن زمان، بیمار بود؛ ولی از زادگاهش (روستای بنیس) به زیارت ایشان رفت.
صاحبخانه، یک لیوان شربت برای ایشان برد و ایشان مقداری از آن را نوشید.
پدرم بقیّهی آن را سر کشید و شِفا پیدا کرد.»
💻 مشاهدهی خاطرات دیگر:
http://benisiha.ir/2020/05/384/
#آیتالله_وحیدی، #زیارت_عالم، #شفا، #کرامت
@benisiha_ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 48:
🔸... آن روز خوشبختانه كسى از زنهاى دِه، به ملاقات مادرم نيامد. آنها در ظاهر براى ملاقات و احوالپرسى و تسکیندادن مريضى مادرم مىآمدند؛ ولى گفتم كه در لابهلاى حرفهايشان چيزهايى میگفتند كه مريضى مادرم شديدتر میشد و تلقينات بدى را به زبان میآوردند؛ اين بود كه من تصميم گرفته بودم نگذارم به خانهمان بيايند و اگر هم آمدند، نگذارم از آن حرفهاى بیجا به زبان بياورند؛ اين است كه مىگويم: خوشبختانه تا ظهر، آن زنهاى ياوهگو و پُرحرف، به خانهی ما نيامدند و كسى نبود كه مريضى را به مادرم تلقين كند.
🔸ما [= من و تنهابرادرم (یدالله)] به توصيهی مادرم در اتاق بازى میكرديم. در حقيقت، من اهل بازى نبودم. يداللّه را سرگرم كرده بودم كه گريه نكرده و مادر را اذيّت نكند.
🔸خالهسارا براى ناهارمان تاسكباب درست كرده بود و منتظر آمدن پدرم بوديم كه بيايد و ناهارمان را بخوريم.
🔸آنگاه صداى دلنوز اذانگوى دِهِمان، شيخ حسینعمو، از پشتبام مسجد به گوشمان رسيد. چه صداى زيبا و ملكوتىای! از حنجرهی يک پيرمردِ تقريباًهفتادساله. آنچنان روحبخش بود كه گويا روح انسان را به پرواز درمیآورد و در وسط زمين و آسمان سيْر میداد... .
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 61.
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: چرا شراب، نجس است؛ در حالی که در بهشت شرابهای فراوانی وجود دارد؟
🔍 پاسخ: در زبان عربی به هر نوشیدنی، «شراب» گفته میشود که یکی از آنها شرابِ به زبان فارسی است که حرام میباشد و آن در بهشت وجود ندارد و در آنجا فقط نوشیدنیهای حلال وجود دارد.
💻 مشاهدهی «پرسشها و پاسخهای اعتقادی» دیگر:
http://benisiha.ir/22/
#بهشت، #شراب، #شرابخواری، #نوشیدنی
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخنآوا موضوع: #بلابودن_نعمت_و_نعمتبودن_بلا!
🔴 #متن_سخنآوا
🔵 #بلابودن_نعمت_و_نعمتبودن_بلا!
🔸در حدیث شریف داریم که مؤمن، مؤمن نیست [و] به ایمان کامل نرسیده، مگر این که بلا را نعمت حساب کند و نعمت را بلا!
🔸چهجور میشود نعمت را بلا دانست؟! چهجور میشود بلا را نعمت دانست؟!
🔸گاهی یک چیزی خوشایند ما است؛ امّا باطنش ناخوشایند است.
🔸ما ظاهر را میبینیم [و] باطن را غافلیم. مؤمن، باطن را هم میبیند.
🔸لازم نیست دقیقاً بداند باطن این نعمت دقیقاً چیست؛ لازم نیست؛ ولی میداند اگر نعمت را شکر کرد، باطنش خوب است؛ چنانکه ظاهرش خوب است. اگر نعمت را ناشکری کرد، باطنش چیست؟ بلا.
🔸هر نعمتی را شکر کنیم، شکر به معنای کاملش، آن، هم ظاهرش نعمت است [و] هم باطنش نعمت و رحمت است؛ چون باعث آثار مثبت میشود؛ امّا اگر نعمتی را ناشکری کرد، ظاهرش نعمت است؛ باطنش چه میشود؟ بلا و عذاب الاهی میشود.
🔸حالا [اگر] بلا آمد سرش، اگر نسبت به این بلا صبر کرد یا بالاتر: شکر کرد یا بالاتر: راضی بود، خداوند عالَم، اینقدر به او مرحمت میکند: هم در دنیا به قلبش و هم در ابدیّت به ظاهر و باطن وجودیاش، که این، کیْف میکند.
🔸پس مؤمن، مؤمن نیست، تا [این که] نعمت را بلا ببیند و بلا را نعمت.
#بلا، #شکر، #رضا، #رضایتمندی، #صبر، #عذاب، #کفران، #مؤمن، #ناشکری، #نعمت
@benisiha_ir
🔴 #معرفی_آثارِ 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📗 نام کتاب: #امید_آینده.
📁 موضوع کلیدی: مدایح و مراثى.
📂 موضوع تفصیلی: مجموعهاشعار ایشان دربارهی #امام_زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ و ظهورشان.
🔸ایشان بِنا بر فرمودهی خودشان، 313 شعر به عدد یاران ویژهی حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ ، دربارهی آن حضرت و ظهورشان شعر سرودهاند و 203 تا از آنها، در سال 1381 در کتاب «امید آینده» چاپ شد.
🔸ایشان در جلسهای خصوصی نقل کردند: «دو ـ سه روز پس از چاپ کتاب ‹امید آینده› (مجموعهاشعار مهدوی ایشان)، این دغدغه، ذهن مرا فراگرفت که آیا این کتاب و اشعارش، موردتوجّه حضرت صاحبالزّمان ـ سلام الله تعالی علیه. ـ قرار گرفته است یا زحمات من ارزشی نداشته است. صبح فردای آن روز، به حرم مطهّر حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ مشرّف شدم. پس از زیارت آن حضرت، به کنار مزار علمای مدفون در مسجد بالاسر آن حضرت رفتم تا برایشان حمد و سوره بخوانم. دوباره آن دغدغه سراغم آمد. بیدرنگ، جوان بسیارزیبایی برایم ظاهر شد که به من لبخند میزد و پس از لحظاتی غیب شد! برای پیداکردنش همهی حرم را دویدم و حتّی از خادمی دربارهی او پرسیدم؛ امّا او ایشان را ندیده بود و دیگر ایشان را در آنجا ندیدم.»
#اشعار_مهدوی، #امام_زمان، #تشرف، #ملاقات_با_امام_زمان (علیه السّلام)
@benisiha_ir
🔴 #معرفی_آثارِ 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
📗 نام کتاب: #محبوب_دلها.
📁 موضوع کلیدی: مدایح و مراثى.
📂 موضوع تفصیلی: مجموعهاشعار ایشان دربارهی #امام_زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ ، ظهورشان و انتظار.
🖨 چاپ: قم، انتشارات علّامه بنیسى (09125512146)، ۱۳۸۰ ش، جیبى، 96 ص.
@benisiha_ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸ایشان فرمودند: «اگر کسی از تو مسألهای پرسید و پاسخش را ندانستی، یک لحظه به حضرت صاحبالزّمان ـ علیه السّلام. ـ توسّل کن تا پاسخ به تو عنایت شود.»
💻 مشاهدهی خاطرات و نکات خواندنی دیگر دربارهی ایشان:
http://benisiha.ir/289/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #پاسخگویی، #توسل
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_اندیشهبرانگیز
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ ، کتابی به نام «یکصد سؤال؛ یکصدهزار ریال جایزه» نوشتهاند که در سال 1372 چاپ شده است.
ایشان در این کتاب برای برانگیختن اندیشهها و تقویت روحیّۀ علمجویی و پِژوهش در مخاطبان، یکصد پرسش مطرح کرده و قول دادهاند که اگر کسی پاسخ صحیح آنها را بیان کند، یکصدهزار ریال (به پول آن زمان)، به او جایزه خواهند داد.
یکی از آن پرسشها، این است:
❓شكر تيغال چيست و چه فایدهای دارد كه گفته شده است:
«اگر خواهى كه گردد سينهات نرم / شكرْتيغال دم كرده، بياشام»؟
#دارو، #درمان، #شکر_تیغال، #نوشیدنی
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #متن_سخنآوا
🔵 #تنهاراه_تقرب_به_خدا_و_اهل_بیت (علیهم السّلام)
🔸خدا رحمت کند مرحوم آیتالله آسیّد محمّدآقای ضیاءآبادی را. ایشان فرموده: «گاهی افراد میپرسند که چه کار کنیم به خدا و امام زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ نزدیک بشویم؟» فرمود: «یک راه، بیشتر نیست. میخواهی به خدا نزدیک شوی، به اهل بیت نزدیک شوی، فقط یک راه دارد؛ آن هم بندگی است.»
🔸یک دختری موهایش را بریزد بیرون؛ بعد در کوچه، خیابان بگوید: «سبحانالله. استغفر الله. استغفر الله.» بابا! موهایت را بگذار تو. «واجب» الاهی، حجاب واجب، را ترک کردهای؛ [ولی] داری ذکر «مستحب» میگویی؟! [میگوید:] «حاجآقا! اصلاً این را هم نگویم؟» بگو؛ امّا حجابت مهمتر است. شیطان آمده اولویّت را در زندگی تو تغییر داده، مهمتر را زده که تو را مشغول مهم کند، تو را گولت زده، فریبت داده.
🔸مادر به جای این که بچه را بغل کند، ـ [چون] میخواهد برود بیرون. ـ چند تا اسباببازی و خوراکی، دوْر بچه میچیند، میرود. [بچه میگوید:] «خیلی مامانم مامان خوبی است؛ اینقدر مرا دوست دارد؛ ببین چقدر خوراکی به من داده، زده به [شبکۀ] پویا [تا من برنامههای دلخواهم را ببینم]، اینهمه اسباببازی دوْروبَر من چیده.» نمیداند مادر، خودش را از او گرفت. اولویّت تغییر کرد.
🔸شیطان گاهی یک کاری میکند ما خدا را از دست بدهیم؛ [مثلاً: در مثال بالا] «سبحانالله» بگوییم. بابا! تو حجابت را رعایت کنی، هزاران برابر ذکر «سبحانالله»، مقام پیدا میکنی. به جای یک درخت، یک باغ در بهشت برایت آماده میشود.
#آیتالله_ضیاءآبادی، #بندگی، #تقرب، #حجاب، #ذکر، #شیطان، #قرب، #مستحب، #واجب
@benisiha_ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در لباس سربازی.
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان):
🌷#دخترم! برای نداشتن ثروت، غمگین نشو.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#ثروت، #غم، #فقر
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_مفید
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔹روزی به یکی از استادانم عرض کردم: «لطفاً مرا نصیحت کنید.» فرمود: «از خدا بخواه نعمتهایی را که به تو داده، از تو نگیرد.»
💻 مشاهدهی خاطرات دیگر:
http://benisiha.ir/384/
#پند، #پندخواهی، #دعا، #شکر، #موعظه، #نصیحت، #نعمت
@benisiha_ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 49:
🔸... چند دقيقه از اذان نگذشته بود كه پدرم «يا اللّه»گويان از درِ حياط وارد شد. مادرم با صداى تقريباًبلند به من گفت: «شيرخدا! پدرت آمد. برو استقبالش و سلام كن و بگو: "خسته نباشى."»
🔸آنگاه خودش هم در رختخواب، نیمخیز شد كه به احترام پدرم پا شده و با روى گشاده به او خوشامد و «خسته نباشيد» بگويد؛ ولى سرفه، مجالش نداد. هر وقتى كه كمى تكان مىخورد و از جايش نیمخیز میشد، سرفهاش میگرفت؛ اين بود كه کمتر حرَكت میکرد؛ ولى در هر حال، نیمخیز شد و نشست و من هم به پيشواز پدرم رفته و سلام كردم و دستهای خستهاش را بوسيدم.
🔸او هم دستى بر سرم كشيد و گفت: «بارکالله شيرخدا! حال مادرت چطور است؟» گفتم: «الحمد للّه. خوبِ خوب شده. اصلاً ديگر مريض نيست.» پدرم خندهای كرد و گفت: «خدا از دهانت بشنود. اگر مادرت خوب شود، همهی كارهاى ما درست است و ما یک خانوادهی خوشبختى خواهيم بود.» گفتم: «آرى پدر! اگر ديگران به زندگى ما دخالت نكنند و حرفهای اين و آن را در خانهی ما نزنند، زندگى ما از همه، بهتر خواهد شد.» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 62.
@benisiha_ir