هدایت شده از 『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
راستش را بخواهی!
دوست دارم به نگاهی...
مرا هم بخری؛
مثل حُـر!
دلم...
عاقبت به خیری میخواهد؛
زیر سایهی پَرچم!
میان روضه...
با ذکر نامت؛
حُـسینجان💚
نقلکردهاند:
شب عروسی حضرت ام البنین عليهاالسلام بود که وارد خانه امیرالمؤمنین علیه السـلام شد؛ در همان شب نیز امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مقداری کسالت داشتند.
آن بانوی مکرمه در آن شب تا سحر از حسنین علیهماالسلام پرستاری نمود و مشغول خدمتگذاری به ایشان شد و خطاب به امیرالمومنین علی علیه السـلام فرمود:
إنّي لَن أَشعَرَ بِفَرحَةِ الزّواجِ إلّا بعدَ شِفاءِ أبنيَّ الحسنِ والحسين عليهمالسلام
من خوشحالی و فرَح ازدواج را احساس نمیکنم مگر بعد از بهبودی و شفای دو فرزندم حسن و حسین علیهماالسلام ..
📜العباس رجل العقيدة والجهاد ص۳۴
📜أُم البنين سيدة نساء العرب ص۵۰
📜أدب الطف ج۱ ص۷۲
بندهای پرسید:
اگر تو سرنوشتم را نوشتهای،دیگر چرا دعا کنم؟
پاسخ شنید:
شاید نوشته باشم هرچه دعا کند.