بلافاصله بعد از واقعه، ابن ملجم رو دستگیر کردند.
آوردن پیش امام، آقا فرمودن ابن ملجم به من بگو کی بیشتر از من به تو محبت کرد...؟!
جواب داد هیچ کس!
فرمود پس چرا زینب منو یتیم کردی؟
_امام با علم اینکه ابن ملجم قاتل شون میشه بهش محبت می کردن.
شیعه آقا، ما قاتل بشو نیستیم!
پس محبت شون نسبت به ما چه جوریه...؟!
چقدر زیاده؟
تنها چیز که ما رو می تونه شبیه ابن ملجم مرادی کنه نفهمیدن و درک نکردن محبت امام!
همین.
#رنج_آدم_شدن
#چندخط_روضه
بنت الصابر🇵🇸
بعد او با همان متانت و آرامش آن چنان دل های شان را شیفته اسلام و جایگاه زن می کرد. که زنان می رفتند
داشتم برایت میگفتم شیعه آقا🌱
روزهای حج که می رسید به عنوان سرپرست کاروان از بغداد یا کاظمین نزدیک به ۲۰۰ بانوی عراقی را برای این سفر روحانی همراهی می کرد تا فرهنگ بیداری اسلامی را در میان زنان نشر دهد.
_یک زن مسلمان آنقدر خوساخته و با صلابت باشد که مسؤلیت ۲٠٠ زن و دختر جوان رو قبول کند که ببرد حج!
از آن جا که آشنایی خوبی با فتوای مراجع دینی داشت، نیاز فقهی هرکس را براساس مرجع خودش جواب می داد!
_یعنی آنقدر عالم باشد که به تنهایی سؤالات فقهی و احکام هر کس را با توجه به مرجعی که دارد جواب بدهد!
یادتان نرفته که گفته بودم بنت الهدی به مقام اجتهاد رسیده بود؟!
#بنت_الهدی۳
یک مقاله نوشته بود به اسم "زن و فرهنگ".
از اسم مقاله هم می توانیم متوجه شویم که عقیده بنت الهدی این بوده است که زنان تأثیرگزار ترین هستند در فرهنگ یک جامعه!
داشتم میگفتم در این مقاله قسمتی را در مورد" هجوم فرهنگ بیگانه به کشور های اسلامی" نوشته است.
باورت می شود بگویم در ابتدای این بخش از محسنات مادی تمدن غرب گفته و در عین حال به ضرورت حفظ هویت دینی اشاره کرده؟!
_چیزی که رهبر ما چندی پیش گفتند.
فرمودند از غرب محسناتش را ببینید! ببینید آنجا چگونه برای رسیدن به اهداف شان شبانه روز تلاش می کند...
یادت هست گفتم کاروانی از زنان و دختران جوان را در جوانی می برد حج به تعداد ۲٠٠ نفر؟
در یکی از همان سفر ها، دوستان آمنه به او می گویند دختر جان هم اتاقی که داری مشهور است به دزدی، مراقب اموال و وسیله هایت باش!
آمنه مثل همیشه لبخندی میزند و می گذرد.
روز بعد که هم اتاقی را می بیند تمام اموال مهم و قیمتی اش را جا می دهد در یک کیف کوچک و می رود به سمت آن زن.
میگوید همه اموال من در این کیف است، امانت می دهم به شما.
دوستانش میگفتند از وقتی که با آمنه هم اتاق شده بود، رفتار های آن زن خیلی تغییر کرد!
می گفتند رفتار آن زن تغییر کرده بود و در همه این لحظات کیف مشکی کوچکی را همراه خود به این ور و آن ور می برد!
می گفتند با تعجب رفتیم سراغ آمنه، که چه کرده؟
این زن چرا اینگونه شده است؟
سربسته ماجرا را برایمان تعریف کرد.
آمنه به آن زن کیفی از مقداری پول نداده بود در واقع آمنه به آن زن عزت نفس از دست رفته اش را کمال انسانی اش را برگرداند!