آن جایی که وسط روضه می گویند سادات مرا ببخشند... من نمیدانم چرا حضرت ملک الموت نمی رسد به دادم!

چرا امشب صبح نمیشه...

#حُب پ.ن اصلش هدیه اونایی که میرن دنبالش... 🌿

بسم الله النور... وما همه هیچ از خودم می گویم، برای منی که با کلمات زندگی می کنم و نفس می کشم همچو جان کندن است غوغای کلمات در سر و توان نوشتن را نداشتن... نوشتن کار من است حیات من است انرژی روز های سخت من است نوشتن سلاح من است... و حالا من هیچ سلاح و توانی ندارم برای دفاع، اینطور بگویم که انگار از نفس افتاده ام... حالم خراب است، خیلی خراب حمد شفایی مرحمت کنید که این سادات دیشب بی مادر شده است... مغزش قفل و زبانش بند آمده است... یارالی زهرا

امشب میان روضه صدایت را شنیدم بعد از مدت ها، سرم را برگرداندم ندیدمت...

سلام رفقا این مدت به شدت تلاش کردم ادامه سیر مطالب رو همراه هم پیش ببریم نشد که نشد... توانی نبود حقیقتا فردا به شرط حیات می رسیم به قدم چهارم از مبدأ¹... به مقصد خود شناسی و کمال و شناخت هدف (بله دقیقا هرسه!) *¹ سه نقطه حال تویی هست که شاکی شدی از خودت... پیشنهاد من اما بازگشت به تمرین قدم سوم هست، یکم برای خودت مرور کن رفیق لازمه برای قدم بعدی! 🌿

#حُب🌿

بعد از مدتی می رسیم به قدم چهارم یعنی شناخت استعداد ها پس... بسم الله النور 🌿

استعداد به زبان ساده یعنی علاقه! ببینید به چه چیزی علاقه دارید، قطعا در همان حیطه استعداد خواهید داشت!