میدونی رفیق
حواست رو جمع کن ،که این روزا تو این دنیا تمرکزت رو روی چه هدف و چه کاری گذاشتی !!
تو این زمونه بایدتمرکزمون رو بذاریم رو چیزی که فردا روزقراره سرمون رو بخاطرش بالا بگیریم جلوی امام زمانمون...!
#امامزمانقَلبَم 💙
#شبتآرومرفیققَشَنگم
@berasmeshahathat
•نامِتوپناهاست؛
نگاهِتواماناست,
آغوشِتـو؛
دلبازترینجایِجهاناست!
امامرضاجانم :(💛
#چهارشنبههایامامرضایی
https://eitaa.com/joinchat/2612003583Cb430dac20e
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به تازگی ندای ناتوانی و ناامیدی شنیده شده، ما نیازمند تفکر امیدوار و توانمند هستیم💪🏻
شهید رئیسی: ما اصحاب ما میتوانیم هستیم🤍✨
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حضرت_آقا
#شهید_جمهور #انتخابات
https://eitaa.com/joinchat/2612003583Cb430dac20e
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🕊🌿🕊🌿🕊
🌿🕊🌿🕊
🕊🌿🕊
🌿🕊
🕊
#خانهایباعطرریحان💞
#قسمت10
با این که تابستان بود و تا کمی پیش از
آن، احساس گرما می کردم،ناگهان مور مورم شد و لرزیدم.
آب دهانم را با سختی قورت دادم،هیجانی آنی و ناگهانی به یک باره پرشد در وجودم.
با صدایی لرزان و گلویی که نمیدانستم چرا می سوخت، پرسیدم :((منظورتون چیه؟ شهدا من رو دعوت کردن؟!..))
سیدعلی با لبخند، دستی به شانه ام زد و بانگاهی معنادار و پراز شادی از من فاصله گرفت. دلم نمیخواست با خانه بر گردم.
درآن جمع حسی عجیب من را به سوی خودش میکشید!..
توی بهت بودم و به حرفی که سیدعلی زده بود، فکر می کردم. طنین صدایش در هنگام بیان جمله، چون آدمایی خوش در گوش و سرم می پیچید...
آنجا بودم که نگاهم به مرتضی افتاد. کم کم دوست شدیم و اسمش را نی قلیان گذاشتم. او آن روز دکور برنامه را توی جعبه ای چوبی و قدیمی می گذاشت..
خم شدم چندتا از خرده ریزها را توی جعبه گذاشتم.
مرتضی، لبخندی صمیمی زد و گفت :((شما زحمت نکش. خودم جمع میکنم.))
خندیدم و گفتم :((چه زحمتی؟ تا باشه از این زحمت ها!))
ادامه دارد..
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
________
❌کپی ممنوع
https://eitaa.com/joinchat/2612003583Cb430dac20e
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🕊🌿🕊🌿🕊
🌿🕊🌿🕊
🕊🌿🕊
🌿🕊
🕊
#خانهایباعطرریحان💞
#قسمت11
میان وسایل، یک کلاه آهنی بود. از ظاهرش مشخص بود مال زمان جنگ است.
نظرم را جلب کرد. چند بار براندازش کردم.
سیدعلی متوجه نگاهم به کلاه شد و گفت :(( اگه دلت میخواد بذار روی سرت)).
از خدا خواسته کلاه را برداشتم و روی سرم گذاشتم. ژست گرفتم و رو به سیدعلی و دوستان او گفتم :(( چطوره؟ به من می آد؟ خوشگل شدم با نظرتون؟)).
سیدعلی با چشمان قهوه ای پراز صمیمیت، نگاهی به من انداخت و به شوخی گفت:((آقاهادی، از این به بعد کارت تمومه برادر. اون از دعوتشون، این هم از این. شهدا برای همیشه کلاه سرت گذاشتن!)) ..
شهدا سرم کلاه گذاشتند؟! انگار در عمق جمله اش معنایی رمز آلود پنهان بود. این حرفش ذهنم را درگیر کرد، دوستانش خندیدند.
دستی روی شانه ام قرار گرفت. صورتم را برگرداندم و چهره گرد، روشن و خندان مرتضی، بی هیچ ردی از مو، مقابلم بود.
هنوز داشتم به حرف سیدعلی فکر میکردم؛ شهدا سرم کلاه گذاشتند!...
ادامه دارد..
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
________
❌کپی ممنوع
https://eitaa.com/joinchat/2612003583Cb430dac20e
|بهرسمشَهادَت|
؛
هوای شهر من آلوده ی غبار غم است
مرا ببر به نجف یاعلی نفس بکشم
قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ(انعام ۳۷)
بگو خدا میتواند برایت معجزه کند.
به نظر من وقتی قرار باشه،یه اتفاق خیلی بزرگ خوب توی زندگیت بیوفته خدا اون رو با سختی و پایان شروع میکنه...!
پس اگر الان توی سختی هستی...!
اگه همه درها به روت بسته شدن...!
احساس میکنی توی قفس و تاریکی گیر کردی و قبلت شکسته ، خدارو شکرکن!
چون خدا قرار برات معجزه کنه عزیزم مشکلات قرار تو رو قوی تر کنه و به راه درست هدایت کنه...!
برای سختی ها و رفتن ها غصه نخور جآن دلم یادت بیار که خدا به وسیله همینا قرار تو رو به جاهای بهتر برسونه...!
#خدایاشُکرِت
#شبتآرومرفیققَشَنگم💜
https://eitaa.com/joinchat/2612003583Cb430dac20e
اللَّهُمَّ...رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ
بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
خدایا ... مرا از زندگى به آنچه كه
نصيبم فرمودى خشنود بدار، اى مهربان
ترين مهربانان
◽️|ابوحمزهثمالي
@berasmeshahathat