eitaa logo
بِرکه 🍃
301 دنبال‌کننده
263 عکس
22 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
. Hijack 🛩 هواپیما‌ربایی، مینی‌سریال هفت قسمتی که پای تلویزیون میخ‌کوب‌تون می‌کنه! @berrrke
👦🏻 _حسین، می‌شه یه داستان برای من تعریف کنی که توش یه بابا باشه یه بچه و یه غول؟ _اهوم. خوب! یه روز یه بابا و یه بچه باهم توی یه خونه‌ی زیرزمینی بودن. بچه رفت با دوستش بازی کنه تاااا صبح. بعدشم که صبح شد بدو بدو رفت توی حوض پیش باباش. _تموم شد؟! _هوم! _خوب این غولش کجا بود؟ _اونا خودشون غول بودن! _باباش هیچی نگفت تو داستان کاری نکرد؟ _نه خواب بود! من😒😐🙄 خدایگان می‌نیمالیسم. کارور باید بیاد شاگردی کنه پیش حسین آقا !🥴 @berrrke
. در اولین منزل از دوره بررسی آثار داستانی برجسته خلق شده توسط نویسندگان ، نشست مجازی آتی گروه کتابخوانی ایرانی بخوانیم به نقد و بررسی رمان برجسته "شازده احتجاب" نوشته هوشنگ گلشیری اختصاص خواهدداشت. این نشست در تاریخ پنجشنبه 26 مرداد 1402 ساعت 15 در اتاق جلسات مجازی ایرانی بخوانیم برگزار خواهدشد و حضور برای همه علاقه‌مندان آزاد خواهدبود. نشست‌های مجازی در پنجشنبه آخر هر ماه در این نشانی برگزار می‌شود: https://meet.google.com/aav-ywao-ohf ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
. وقتی از قدرت روایت حرف می‌زنیم دقیقا از چی حرف می‌زنیم. عکس اول روایت اول: این صفی که می‌بینید پشت سر ماشین من، صف پمپ بنزین هست من یک ساعت معطل بودم برای دو قطره بنزین. بنزین نیست و شنیدم که در حال گران شدن هست.
. عکس دوم روایت دوم من امروز کارت بنزین رو با خودم نبرده بودم و مجبور شدم بنزین آزاد بزنم. حدود یک ساعت تو صف بنزین آزاد بودم. ماشین هایی که کارت سوخت داشتن فرت و فرت از کنارم رد می‌شدن و خیلی راحت بنزین می‌زدن. اونقدر فراوون بود که از بعضی باک ها بنزین شره می‌کرد. @Berrrke
. مهمان داشتیم دیشب، چه مهمانی! علی‌رضا و حسین طوری به جعبه نگاه می‌کردن که انگار خود حاج‌قاسم اومده خونه‌ی بابابزرگ! چشماشون دودو می‌زد. آروم با سرانگشت‌هاشون می‌کشیدن روی لباس. حسین می‌گفت با همینا شهید شدن؟ گفتم نه مامان ولی قبل‌ترش تنشون بوده. گوشه‌چشم علی‌رضا اشکی شد. چفیه رو برداشتم. گفت مامان چکار می‌کنی دست نزن. بازش کردم انداختم روی دوشش گفتم سرباز بشی الهی. حسین گفت منم می‌خوام. انداختم روی شونه‌اش. انگار یخشون وا شد انگشتر رو دست زدن دستشون کردن. ما که بچه بودیم، نوجوان بودیم، خودش رو می‌دیدیم که میومد خونه ننه‌بابا. همیشه انگشتر دستش بود. چفیه هم رو شونه‌هاش. @berrrke
. بچه‌های شما‌هم شبا موقع خواب سوال‌های عجیب غریب می‌پرسن؟ بزرگوار می‌فرمان مامان یه دقه بیا یه کو‌عسچن دارم که مطمئنم شما آنسوِرشی! 🙄 مطمئنم‌الان برم تو اتاقش تا یک نصفه شب باید جواب سوالات روحی و خدایی و آخرالزمانی‌ش رو بدم😑🥴 @berrrke
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
📔 📢 گاهی وقتا یه اتفاقی می‌افته که از حکمتش اطلاعی نداری و فقط گذر زمان علت رو بهت نشون می‌ده. همه تلاش و انرژیمون رو گذاشتیم که این کتاب به محرم برسه، اما نشد. به روز سوم، روز عاشورا و شام غریبان هم نرسید. "گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود." 🥀گفتیم حتما به شهادت امام سجاد علیه السلام می‌رسه؛ ولی انگار قسمت این کتاب این بوده که پنجم صفر خودش رو نشون بده. نمی‌دونیم چه قرابتی داره این کتاب با پنج صفر؛ اما هرچه هست نگاه بی‌بی جان (س) روی اونه. 🏴 «خیمه ماهتابی» فقط یه کتاب داستان نیست، یه روضه ناشنیده است از زبان یک خیمه. خیمه‌ای که شاهد تمام وقایع تلخ روز عاشورا بود و این بار قراره روایتگر همه اون اتفاقات برای نوجوانان باشه. 🛑روایتی از عباس و علی اکبر و علی اصغر علیهم السلام... از دست بی‌انگشتر و گوش بی‌گوشواره و معجری که سوخت... 😭شاید قراره روضه بی‌بی جان رو این بار یک خیمه بخونه ... 📗« » منتشر شد روایتی داستانی برای با محوریت از زبان حضرت زینب کبری(س) ✍🏻 به قلم: ✅ مشاهده و خرید کتاب https://manvaketab.com/book/380849/ 💯 به مناسبت شهادت دردانه سیدالشهدا حضرت رقیه(س) 📚 کد تخفیف: ۷۲ 📍این کد تخفیف فقط تا پایان هفته اعتبار دارد 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
✨ چه خوبه که به این حکمت نهج‌البلاغه عمل کنیم. همیشه به جای "خوش‌به‌حالت" بگویم "خوشحالم برات" یا در حالت هیجانی‌تری مثلا: "وای خداروشکر، الحمدالله..." @berrrke