#مواظب_باش_این_صواب_بینهایت
#ازکف_دستت_در_نره❌❌
☘✨پاداش #صلوات💚 و درود فرستادن👌
بــر #فـاطمـه_زهـــرا💚 سـلام الله علیهـا ✨☘
◾️ #پیامبر💚 اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه سلام الله علیها فرمودند «مَن صَلّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ اَلحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ» "(1)
◾️ای فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد؛ خدای متعال 👈 همهی گناهان 👉 او را، 👈بدون استثناء، 👉 میبخشد و هر جا که من در بهشت باشم؛ خدا او را در بهشت به من ملحق میکند.
☑️و این #صلوات چقدر زیباست
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ فاطِمَةَ و اَبِیها وَ بَعْلِها وَ بَنِیها و السِرِّ المُستودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ»
بحارالانوار ج۴۳ ص۵۵
@olama12
#عاشق_حقیقی_خدا_چگونه_است⁉️
#توعاشق_خدا_نیستی🔥🔥❌
#توحتی_نمیتونی_ادای_عشّاقُ_دربیاری
#اسم_عشقو_خراب_نکن❌
#شیخ_رجبعلی_خیاط
✍در نیمه شبے سرد زمستانے در حالے که برف شدید میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛ از ابتداے کوچه دیدم که در انتهاے کوچه کسے سر به دیوار گذاشته و روے سرش برف نشسته است! باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانے دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنے ! گفتم
جوان مثه اینکه متوجه نیستے ! برف، برف ! روے سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایی خداے ناکرده مے میرے!!!
💠جوان که گویے سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره اے به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه اے! فهمیدم " عاشـق " شده!
💠نشستم و با تمام وجود گریستم !!! جوان تعجب کرد ! کنارم نشست ! گفت تو را چه شده اے پیرمرد! آیا تو هم عاشـــــق شدے؟! گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! " عاشق مهدی فاطـمه "
💠ولی اکنون که تو را دیدم چگونه براے رسیدن به عشقت از خود بے خود شدے؛فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایے بیش نبوده ! مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!!
@olama12
✨﷽✨
✍🏻دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت: چرا به جای تحصیل علم،چوپانی می کنی؟
✍🏻چوپان در جواب گفت :
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت :پنج چیز است:
•☜تا راست تمام نشده دروغ نگویم
•☜تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم
•☜تاازعیب وگناه خودپاک نگردم،عیب مردم نگویم
•☜تاروزیِ خداتمام نشده،به درخانهٔ دیگری نروم.
•☜تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
✍🏻دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
#دوست_عزیز_بدان_که_خدا_کریمه
#اگه_خدا_کریمه_پس_غُصِّه_چرا‼️⁉️
💠درویش و کریم خان💠
✍درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت
این اشاره های تو برای چه بود ؟ درویش گفت
نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟ درویش گفت
همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت
《 نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست .》
📚 مجموعه شهر حکایات
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】💚
@olama12
🌸🍃🌸🍃
#حکایتتازهمسلمان
#امام_صادق💚 عليه السلام می فرمايد
يكی از مسلمانان همسايه نصرانی داشت. او همسايه خود را به اسلام دعوت كرد و از مزايای اسلام آنقدر به نصرانی گفت كه سرانجام نصرانی اسلام را پذيرفت و مسلمان شد.
سحرگاه به در خانه تازه مسلمان رفت و در زد. تازه مسلمان پشت در آمد و پرسيد چه كاری داری؟
مرد گفت
وقت #نماز نزديك است. برخيز #وضو بگير و لباسهايت را بپوش تا با هم به مسجد برويم و نماز بخوانيم. تازه مسلمان وضو گرفت. جامه هايش را پوشيد و همراه او رفت و مشغول نماز شدند.
پيش از نماز صبح هر چه می توانستند نماز خواندند تا صبح شد. سپس نماز صبح را خواندند و آنجا ماندند تا هوا كاملا روشن شد و آفتاب سر زد.
تازه مسلمانان برخاست تا به خانه اش برود. مرد گفت
كجا مي روی؟ روز كوتاه است و چيزی تا ظهر نمانده است. نماز ظهر را بخوانيم. تازه مسلمان را نگه داشت تا #ظهر فرا رسيد و نماز ظهر را نيز خواندند.
دوباره گفت
وقت نماز عصر نزديك است. نماز عصر را نيز بخوانيم. او را نگه داشت تا نماز عصر را نيز خواندند.
تازه مسلمان برخاست به منزلش برود. مرد گفت
از روز چيزی نمانده، نزديك غروب آفتاب است. نماز مغرب را هم بخوانيم. او را نگه داشت تا آفتاب غروب كرد. نماز مغرب را با هم خواندند.
باز تازه مسلمان خواست برود. مرد گفت يك نماز بيش نمانده، آن را نيز بخوانيم. او را نگه داشت. نماز عشا را نيز خواندند. سپس از هم جدا شده، هر كدام به خانه شان رفتند.
وقتی كه هنگام سحر فرا رسيد. مسلمان قديمی باز در خانه تازه مسلمان رفت و گفت: من فلانی هستم. تازه مسلمان پرسيد: چه كار داری؟ مرد از او خواست وضو بگيرد و لباسهايش را بپوشد و با او برود تا نماز بخوانند.
تازه مسلمان با حال ناراحتی گفت: برو من فقير و عيال دار هستم. بايد به كارهای زندگی برسم. برو برای اين دين كسی را پيدا كن كه بيكارتر از من باشد.
امام صادق عليه السلام پس از نقل ماجرا می فرمايد: او را در دينی (نصرانيت) وارد كرد كه از آن بيرونش آورده بود!(يعنی پس از آن كه او را مسلمان كرد او را به خاطر سختگيری و تحميل بی جا همسايه خود را نصرانی نمود).
#بحارالانوارج۶۹ص۱۶۲
@olama12
✨﷽✨
✅ملاقات امام زمان با دلاک
✍سید محمد موسوی رضوی نجفی از شیخ باقر بن شیخ هادی کاظمی نقل کرد: شخص صادقی که دلاک بود و پدر پیری داشت که در خدمتگزاری به او کوتاهی نمیکرد. حتی آنکه برای پدر آب در مستراح حاضر میکرد و منتظر می ایستاد که او بیرون آید و به مکانش برساند. همیشه مواظب خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله میرفت.
تا اینکه مسجد رفتن را ترک نمود. علت ترک کردن مسجد را از او جویا شدم. گفت: چهل شب چهارشنبه به مسجد رفتم، چون چهارشنبه ی دیگر شد بخاطر خدمت به پدر میسر نشد به مسجد بروم تا اینکه شب شد، عازم مسجد شدم، در راه شخص اعرابی را دیدم که بر اسبی سوار است، چون نزدیکم رسید رو به من کرد و از مقصد من پرسید.گفتم: مسجد سهله. فرمود: "اوصیک بالعود اوصیک بالعود" (یعنی: وصیت میکنم تو را به پدر پیرت)
📝 و آن را سه مرتبه تکرار کرد. آنگاه از نظرم غایب شد. دانستم که او مهدی است و آن جناب راضی نیست به جدا شدن من از پدرم، حتی در شب چهارشنبه. پس دیگر به مسجد نرفتم...
📚 منتهی الامال، باب۱۴، ص۱۳۵۸
(به ما بپیوندید )
_________________
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
💠 #خاطرات_استاد_قرائتی
🌷🍃اوائل ڪه ڪاشان بودم ، ماه مبارك رمضان بعد از افطار سخنرانى داشتم .
🌷✨ يڪ شب خيلى گرم صحبت بودم و جلسه داغ داغ بود و ڪمى طول ڪشيده بود، يڪ نفر بلند شد
🌷🍃 و گفت : آقاى قرائتى ! مثل اينڪه امروز بعد از ظهر خوب استراحت ڪرده اى و افطار هم دعوت داشته اى و خوب خورده اى ،
🌷✨ من امروز سَرِ ڪار بوده ام و خيلى خسته ام و افطارى هم آش تُرش خورده ام ، بس است ، چقدر صحبت مى ڪنى !
________________
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
💠 #خاطرات_استاد_قرائتی
🌷🍃چهارده ساله بودم كه طلبه شده و عازم شدم . پدرم آمد پاى ماشين و به من گفت : محسن ((اُستُر ذَهبَك و ذِهابك و مَذهبك )) يعنى پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار.
🌷🍃گفتم : مذهب را براى چه ؟ امروز كه زمان تقيّه نيست ! گفت : منظورم اين است كه هيچ وقت براى نماز مقيّد به يك مسجد نشو،
🌷🍃چون كه اگر روزگارى به دليلى خواستى آن مسجد را ترك كنى مى گويند: خط ها دوتا شده ، يا آقا مسئله اى پيدا كرده و يا اين طلبه ... و اگر وارد مسجد ديگرى شوى مى گويند: جاسوس است .
🌷🍃فرزندم ! مثل امّت باش و به همه مساجد برو و مقيّد به جا و مكان و لباس و شخص خاصّى مباش .
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
✅حضرت خضـر و امام زمان(ع)
✍خداوند متعال خضر را حجّتی قرار داد تا هر که دربارة طول عمر امام زمان(ع) دچار شکّ و تردید شود، به ایشان بنگرد و ببیند خداوند بندگانی از طایفة انسانها دارد که چند هزار سال عمرشان از امام عصر(ع) بیشتر است. علاوه بر این، او در دورة غیبت و پس از ظهور به سان انیسی مهربان و همراهی دلسوز در خدمت امام عصر(عج) خواهد بود
امام رضـا علیه السلام : «خضر (ع) از آب حیات نوشید و بنابراین تا روز قیامت زنده خواهد بود، او به نزد ما میآید و بر ما سلام میکند و ما صدای او را میشنویم، گرچه او را نمیبینیم و او در هر جا که یاد شود، حضور مییابد. پس هر کس از شما که او را یاد نمود به او سلام کند. او در هنگام حج در مکّه حضور مییابد و جمیع عبادات و مناسک را به جا میآورد و در عرفه، وقوف میکند و برای مؤمنان دعا مینماید و به زودی خداوند در هنگام ظهور قائم ما وحشت و تنهایی او را، به انس مبدّل میسازد و او در کنار حضرت مهدی(عج) حضور مییابد.»[١]
📚١. کمالالدّین و تمامالنّعمه،ج۲، ص ۳۹۰
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
📌 به چشمانمان باید شک کنیم...
✍«ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
✨در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
با چشمانی که قرار است جمال زیبایِ امام زمانت را ببینی گناه نکن! شاید بزرگترین گناه ما، ندیدن اشک هایی باشد که او هر روز برای گناهانمان می ریزد...
تقصیرِ شما نیست که تصویر شما نیست
ما آینه ای پر شده از گرد و غباریم...
(به ما بپیوندید)
_________________
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🌹آیا می شود مدام گناه و سپس توبه کرد؟
💠درست است که انسان هرگاه گناه کند و بعد توبه،خداوند ارحم الراحمین او را میبخشد اما:
✅امام خمینى (قدس سره) مى فرماید: شخص توبه کار پس از توبه آن صفاى باطنى برایش باقى نمى ماند.
🔰چنان كه صفحه كاغذى را اگر سیاه كنند و باز بخواهند جلا دهند البته به حال جلاى اولى بر نمى گردد.یا ظرف شكسته اى را اگر اصلاح كنند باز به حالت اولى مشكل است برگردد.
✨بسیار فرق است بین دوستى كه در تمام عمر، با صفا و خلوص با انسان رفتار كند با دوستى كه خیانت كند و پس از آن معذرت بخواهد.
🔸بنابراین ، انسان باید حتى الامكان گناه نكند و اگر خداى نخواسته گناه كرد هر چه زودتر در صدد توبه و علاج برآید...
📚اربعین حدیث،امام خمینى،ص 233
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
مرحوم ملا احمد نراقی گوید: در کنار فرات صیادان زیادی برای ماهیگیری مینشستند.
نوجوانی با پای معلول، کنار فرات میآمد و مبلغی میگرفت و دست به هر تور ماهیگیری که میخواست میزد و تور او پر ماهی میشد.
این نوجوان هر روز برای یک نفر این کار را میکرد و بیشتر انجام نمیداد. گمان کردم علم طلسم بلد است. روزی او را پیدا کردم،دیدم حتی سواد هم ندارد.
علت را جویا شدم. گفت: من مادر پیری داشتم که برای درمان او مجبور بودم در همین مکان ماهیگیری کنم، روزی تمساحی پای مرا گرفت و قطع کرد. نزد مادر آمدم و گریه کردم.
او دعا کرد و گفت: «خدایا پسر مرا بدون نیاز به وجودش روزی آسانی بده که او سلامتی خود را به خاطر من از دست داد.» بعد از مرگ مادرم وقتی من در فرات تور میاندازم، از بین همه صیادها ماهیها وارد تور میشوند. و حتی وقتی که من تور در فرات نمیاندازم، کافی است دستم را به توری بزنم، همه ماهیهای روزی من که بهخاطر دعای مادر من است در آن تور جمع میشوند.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah