eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت 💠یکی از فواید نماز جماعت این است که به برکت امام زمان💚 نماز های ما همگی مقبول می شود زیرا اول وقت ، 💚نماز می خوانند. 💠ما در نماز می گوییم "ایاک نعبد" طلبه ها می دانند که "نعبد" صیغه مع الغیر است من یک نفرم که در حال نماز خواندنم باید بگویم "اعبد" چرا می گویم "نعبد"؟ 💠یعنی خدایا ما با همه ی بندگان خوب تو ، با 💚 ، با خوب ها ، با اولیاء تو را عبادت می کنیم و نماز میخوانیم پس تو هم یا باید نماز همه رو رد کنی یا نماز همه را قبول کنی. 💠 همه را که نمی توانی رد کنی، چون 💚 هم در آن نماز ها هست، پس ان شاءالله که همگی تان قبول است @olama12
✨﷽✨ 🔴 داستان سید مهدی قوام و زن فاسد ✍در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است! آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید، آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین - ع - است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا! مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند! زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم! ‌‌ @besamtaramesh
🌹در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست 👌 اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت 🌺بـیا ای شــــــادی دلـهـا 🌺 ❣تعجیل درظهورش صلوات❣
👈 عُجب خطرناک است ✍️آیت الله مجتهدے تهرانے(ره): عُجب این است که انسان به عبادتش بنازد، خودش رو خوب بداند, خیال کند روزه هایش قبول شده، نمازهایش قبول شده بہ خودش بادی بکند. این را مےگویند عجب و خطر دارد. خداوند تبارک و تعالی به حضرت داوود فرمود: ای داوود! بہ گنهکاران بشارت بده ، اما صدیقین را بترسان! حضرت داوود تعجب کرد و پرسید: خدایا، صدیقین را بترسانم؟ من باید به صدیقین بشارت بدهم و گنهکاران را بترسانم، حال چرا برعکس شده؟ خدا فرمود: صدیقین را از عجب بترسان، آدم خوب ها، نمازشب خوان ها را از عجب بترسان ولی گنهکاران را بشارت بده. چرا؟ 💚 چون گنهکاران دچار عجب و غرور نیستند، آنها مےگویند: «ما آشغال بندگانت هستیم» اما صدیقین به عبادتشان مےنازند.
👈 عُجب خطرناک است ✍️آیت الله مجتهدے تهرانے(ره): عُجب این است که انسان به عبادتش بنازد، خودش رو خوب بداند, خیال کند روزه هایش قبول شده، نمازهایش قبول شده بہ خودش بادی بکند. این را مےگویند عجب و خطر دارد. خداوند تبارک و تعالی به حضرت داوود فرمود: ای داوود! بہ گنهکاران بشارت بده ، اما صدیقین را بترسان! حضرت داوود تعجب کرد و پرسید: خدایا، صدیقین را بترسانم؟ من باید به صدیقین بشارت بدهم و گنهکاران را بترسانم، حال چرا برعکس شده؟ خدا فرمود: صدیقین را از عجب بترسان، آدم خوب ها، نمازشب خوان ها را از عجب بترسان ولی گنهکاران را بشارت بده. چرا؟ 💚 چون گنهکاران دچار عجب و غرور نیستند، آنها مےگویند: «ما آشغال بندگانت هستیم» اما صدیقین به عبادتشان مےنازند. داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✅صلوات سبب رفع عذاب قبر 🔸صلوات سبب رفع عذاب قبر است، چنانچه زنی دختری داشت آن دختر وفات نمود و مادرش در خواب دید که به عذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار است و با اندوه بسیار از خواب بیدار شد و زاری آغاز نمود چند روز به حال فرزندش اشک میبارید و مینالید تا این که بار دیگر آن دختر را در خواب دید. خوشحال و شادمان و در روضه فردوس خرامان اشک میریخت و به او گفت: ای دختر آن چه بود که من میدیدم و این چه صورت است که مشاهده میکنم؟ 🔹جواب داد: ای مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم چنانچه دیدی و در این روز ها عزیزی به کنار قبر ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آنها را به اهل گورستان بخشید و حق تعالی به برکت آن صلوات عذاب را از اهل گورستان برداشت. 💚پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمودند: بسیار بر من صلوات بفرستید. زیرا که صلوات فرستادن بر من نور است در قبور، و نور است در صراط، و نور است در بهشت. 📚بحارالانوار، ج۹۴، روایت ۶۳ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
☘️ گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. ☘️ گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. ☘️گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند ! ☘️چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
هیچوقت با حالت دستوری با افراد خانواده تان صحبت نڪنید...! ✔️مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به ڪار آماده شد. هنگامی ڪه میخواست ڪلیدهایش را بردارد گرد و غباری زیاد روی میز و صفحه تلویزیون دید. خارج شد و به همسرش گفت: دلبنـدم، ڪلیدهایم را از روی میز بیاور. زن خواست تا ڪلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته: "یادت باشه دوستت دارم" و خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید ڪه میان غبار نوشته شده بود: "امشب شام مهمون من" زن از اتاق خارج شد و ڪلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد، انگار خبر می داد ڪه نامه اش به او رسیده! این همان همسر عاقلیست ڪه اگر در زندگی مشڪلی هم بود، مشڪل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می ڪند... داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بر دانش خويش افزود، ولى بر هدايت اش نيفزود، جز بر دورى اش از خدا نيفزود مَنِ ازدادَ عِلماً ولَم يَزدَد هُدًى، لَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلّا بُعداً ميزان الحكمه جلد8 صفحه 117 داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
عزّت و ذلّت هر دو مطلوب است. ✍️ عزت در برابر مردم مطلوب است،ذلت هم به خودی خود در برابر خدا مطلوب است و اینها با هم منافات ندارند و لذا داریم، پروردگارا مرا در برابر خودت خوار و ذلیل گردان و در پیش خلق عزیزم گردان. 💥 اهل آتش که در دنیا ستمگری می کنند،خدا می داند که فردای قیامت در چه خواری و بیچارگی خواهند بود. آنها به مقام فقرای اهل بهشت حسادت می برند. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
شش یا هفت ساله که بودم دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم و تمام صفحاتش را خط خطی کردم مادرم خیلی هول شده بود دفترچه را از دست من کشید وبه همراه کت پدرم به حمام برد آخر شب صدایشان را می شنیدم حواست کجاست زن میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟ می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟ میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟ "صدای مادرم نمی آمد" میدانستی و سر به هوا بودی؟ "بازهم صدای مادرم نمی آمد"... سالها از اون ماجرا می گذرد شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش مادر است #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
نمکدان را که پر می کنی توجهی به ریختن نمکها نداری اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه می کنی حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست ولی بدون زعفران ماهها و سالها میتوان آشپزی کرد و غذا خورد مراقب نمکهای زندگیمان باشیم ساده و بی ریا و همیشه دم دست که اگر نباشند وای بر سفره زندگی #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
اثرات لقمه حرام در زندگی! 💠✍🏻رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: نماز ڪسی ڪه لقمه‌اش حرام است تا چهل روز قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر مقدار از بدنش ڪه با حرام پرورش یافته سزاوار آتش و سوختن است. 💠✍🏻امام صادق علیه السلام : هر ڪس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد ڪسب خود را حلال ڪند و حق مردم را بپردازد. 💠✍🏻امام هادے علیه السلام: به راستى ڪه حرام، افزايش نمى ‏يابد و اگر افزايش يابد، برڪتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه ‏اےبه سوے آتش خواهد بود. 💠✍🏻حرام خوارے و قساوت قلب ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند ڪه اگر ڪسی حرام خورد قلبش سخت شده و در برابر حق، نرمش نخواهد داشت! این همان سخنی است ڪه امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به سپاه ڪوفه فرمود: چون شڪمهاے شما از حرام پر شده،ڪلام حق در شما اثر ندارد... 📚 ڪافی 📚بحارالأنوار •✾📚 @Dastan 📚✾•
عالمی را پرسیدند: خوب بودن را کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ. دیگران حیران شدند و گفتند: ولی زمان مرگ را هیچ‌کس نمی‌داند. عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد.
یک روز ،برای نماز صبح از جا پریدم دیشبش را دیر خوابیده بودم نگاه به آسمان کردم به نظر تیره و تار می آمد ،اما.... اما یک ساعت از اذان گذشته بود😔😔😔 نمیدانم،اما فکر میکنم دلم شکست آنقدر در هم شکست که هزاران خود بی خود در آینه ی هزار تکه دل دیدم.... برایم عذاب آور بود .... نماز قضا نشده بودم ،اما .... اما ستاره ای هم در آسمان نبود.... تازه فهمیدم چه کرده ام... دلم آشوب شد آشوبی که هیچ چیز نمیتوانست آن را به ساحل آرامش برساند... جز نگاه مهربانانه ی یک پدر پدری که همیشه هوای این فرزندان خطاکار را دارد... نگاه پدری دلسوز که نیمه های شب،هنگامیکه این فرزندان گنه کار ،در خوابی عمیق و زیبا به سر میبرند،به جای آنها اشک بر گونه جاری می کند و استغفار بر لب مینشاند تا خداوند عالمیان به برکت چشمان بارانی او،فرزندانش را مؤاخذه نفرماید... آری آن روز من ،دل دلسوز ترین پدر دنیا را شکستم... ناله کردم،توبه کردم،ولی هر بار که به زشتی کار خود فکر میکنم،فقط سرم را پایین می اندازم و می گویم شرمنده ام مولا....😔😔 باز هم خطا کردم... به خدایی که جانم در ید با کفایت اوست،از هیچ چیز نمی ترسم جز یک چیز ،که وقتی به آن فکر میکنم،دنیا روی سرم خراب میشود. نه از لحظه جان دادن ،نه از هنگامه ای که سنگ لحد را میگذارند،نه از زمانیکه تنهایی و تاریکی قبر مرا فرا می گیرد، و نه از وقتی که نکیر و منکر برای سوال و جواب می آیند.... از هیچ کدام نمی ترسم تنها ترسم برای زمانی است که در صحرای محشر نتوانم سرم رو جلوی «بی بی بی نشان» بلند کنم و بگویم:خانم جان، من هم شیعه ی شما بوده ام... نتوانم بگویم ،منتظر بوده ام آخر مگر منتظر ،دل مولایش را می شکند؟😔😔😔 به خداوند سوگند که هیچ ترسی و ننگی بالاتر از این نیست،که در محضر مولای خود سر افکنده باشی.... «اللّهم عجل لولیک الفرج» •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍀 داستان_کوتاه_آموزنده 🍀 ✳️ «لئوناردو داوينچي» نقاش معروف ایتالیایی هنگام كشيدن تابلوي «شام آخر» دچار مشكل بزرگي شد؛ او مي‌بايست نيكي و خوبی را به شكل عيسي و بدي و پلشتی را به شكل يهودا (از ياران خائن مسيح كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند) تصوير مي‌كرد. او كار را نيمه تمام رها كرد تا مدل‌هاي مناسبش را پيدا كند. 🔸روزي در يك مراسم همسُرایی کلیسا، تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از آن جوانان گروه سرود يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از زوایای زیبا و نورانی چهره‌اش طرح‌های اولیه الهاماتی را برداشت کرد. 🔸سه سال گذشت... تابلو شام آخر با چهره های جذاب حواریون تقريبأ تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز براي يهودای خائن مدل مناسبي پيدا نكرده بود. لئوناردو داوینچی پس از جستجوی فراوان، جوانی با ظاهری درهم شكسته و ژنده ‌پوش را مست و خراب در کنار جوي آبي يافت. با کمک دستيارانش او را تا كليسا آوردند. 🔸گدا را كه هنوز درست نمي‌فهميد چه خبر است، در كليسا سرپا نگه‌اش داشتند تا داوينچي از خطوط کریه و گناه آلود چهره اش که آثار خودپرستي و بی تعهدی آشکارا در آن نقش بسته بود، نسخه برداري كرد. 🔸وقتي كار نقاش تمام شد، مرد بیچاره كه ديگر كمي هشیار شده بود، چشم‌هايش را باز كرد و تابلوی نقاشي پيش رويش را ديد و با شگفتي و اندوه فراوان گفت: "من اين تابلو را قبلأ ديده‌ام!" داوينچي با تعجب پرسيد: "كي؟کجا؟!" 👈مرد کریه المنظر گفت: سه سال قبل، پيش از آن كه همه چيزم را بخاطر گناهان و اشتباهات خودم از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه سرود کلیسا آواز مي‌خواندم، زندگي مومنانه و پر از رويايي داشتم... و نقاش هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي شوم! (📚بر گرفته از كتاب «شما عظیمتر از آنی هستید که می اندیشید») •✾📚 @Dastan 📚✾•
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچکس در بین ننهی. گفت: اي پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.   مگوی اندُه خویش با دشمنان که «لاحَول» گویند شادی کنان •✾📚 @Dastan 📚✾•
﷽❣ #سلام_امام_زمانم عاقبت با لطف حق دوران #مهدی میرسد بلبل خوش نغمه از بستان #مهدی میرسد میدهد این دل گواهی پیر ما #سید_علی پرچم از دست تو بر دستان #مهدی میرسد 🌺 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
شخصی برای اولین بار یک دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ... با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن ...! اما وقتی به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگ‌ها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست ... ❤️ داستان هم مثل همین کلم هست! ما روزهای زندگی رو تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم ...و چقدر دیر میفهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...! زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم ... به ما بپیوندین❤ •✾📚 @Dastan 📚✾•
ﺑﺒﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ‌‌ای ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽ‌کند، ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺍﻥ ﺩﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻟﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﯿﺐ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ناگهان ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺗﻤﺴﺎﺣﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻭست ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺷﯿﺐ ﮔﻮﺩﺍﻝ، ﻣﺮﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﺗﻪ ﺗﻤﺸﮑﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﮑﺚ ﻣﯽ کند. با خودش می‌گوید ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﻡ ﯾﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ؟ سپس او ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺗﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﺗﻤﺸﮏ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺧﻮﺩ می گوﯾﺪ : ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺒﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺍﻧﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥش ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺒﺮ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺒﺮ ﯾﮏ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﺪﻩ ی ﮔﺮﺳﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ، ﺩﺍنه‌ﻫﺎﯼ ﺗﻤﺸﮏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﺎﺏ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐردن یعنی ﻫﻤﻨﻮﺍ ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ. ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻭ ﺟﻠﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺗﻮ، سمفوﻧﯽ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ‌ﺭﯾﺰﺩ. ✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃داستان مرد زائر با خادم قبر ابو حنيفه‏🍃 علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه 🔸مى گويند: يك نفر مُعَيْدى (عَرَب بيابانى) عازم كاظمين بود تا امامين موسى بن جعفر و محمد الجواد عليهما السلام را زيارت نمايد 🔸 و چون قبلًا به زيارت نيامده بود چون به أعْظَمِيَّه رسيد، چنان پنداشت كه: قبر أبوحنيفه همان كاظمين عليهما السلام مى باشد و آن مزار مزار جوادَين است. 🔸 معَيدى داخل شد و شروع كرد به زيارت و با خود گفت: امشب من نزد أئمّه مى مانم و شب را تا به صبح به بيتوته و بيدارى بسر مى برم. 🔸 هنگامى كه شب فرا رسيد، شخص مسؤول بستن درها مرد كورى بود، برخاست و شروع كرد به ندا دادن كه: كسى ديگر نيست؟! من مى خواهم درها را ببندم؛ 🔸 و عصاى خود را به سمت راست و چپ به گردش در مى آورد تا مبادا كسى باقى مانده باشد، و معيدى كه مى خواست شب را در آنجا بماند از دست او به آرامى مى گريخت تا وى نفهمد. وقتى كه مرد كور يقين حاصل كرد كه احدى ديگر باقى نمانده است، در را بست و سرش را بست و رفت كه بخوابد. 🔸 على حَسَب الظَّاهر اين مرد أعْمى هر شب به صورت نمايش، صحنه اى را اجرا مى نمود. لهذا نيمه شب از خواب برخاست و به جانب در رفت و دقّ الباب را كوفت؛ 🔸 و خودش گفت: كيست؟! و خودش جواب داد: من ابو بكر هستم. أعْمى گفت: بفرمائيد! و پس از باز كردن در گفت: سيّدنا أبو بكر، أهلًا و سَهْلًا به صِدِّيق! أهلًا به همراه و همنشين رسول خدا در غار! اهلًا به پدر زن پيغمبر! أهْلًا بالخليفة الاوَّل! بفرمائيد استراحت كنيد! و در اين حال در را بست. 🔸 و پس از مقدار مختصرى نيز براى مرتبه دوم در را كوفت و خودش گفت: كيست؟! و در پاسخ خودش گفت: من عمر مى باشم! 🔸 أعْمى در را گشود و گفت: بفرمائيد. سيّدنا عُمَر، أهلًا و سَهلًا به فاروق! أهلًا به پدر زن پيغمبر! أهلًا بالخليفة الثّانى! بفرمائيد استراحت كنيد! الآن سيّدنا ابو بكر در اينجاست. 🔸 و أيضاً پس از مقدار مختصرى براى مرتبه سوم در را زد و خودش گفت: كيست؟! و در جواب گفت: من عثمان هستم! أعْمى در را باز نمود و گفت: بفرمائيد! سيّدنا عثمان، أهلًا و سَهلًا به ذو النُّورين! أهلًا به صِهْر رسول الله! أهلًا بالخليفة الثّالث! بفرمائيد استراحت نمائيد! اينك سيّدنا ابوبكر و سيّدنا عمر در اينجا هستند! 🔸 و پس از فاصله اى دراز و مدتى طويل برخاست و در را كوفت و خودش گفت: كيست؟! و در پاسخ با صدائى ضعيف و مرتعش جواب داد: من على هستم! أعمى گفت: برو! هيچ كس اينجا نيست! 🔸 معَيدى فهميد كه: آمدنش بدينجا اشتباه بوده است. فوراً برخاست و با عصاى سنگينى كه بر آن تكيه مى داد و خود را از حمله سگها حفظ مى كرد، بر آن مرد كور مى نواخت تا جائى كه دستش مى رسيد؛ 🔸 به قدرى وى را با عصا كتك زد تا به سرحدّ مرگ رسانيد. و هى بدو مى گفت: واى بر تو! آنها را راه دادى كه داخل شوند و فقط مرا راه ندادى و نگذاشتى كه داخل گردم! 🔸 معيدى چون ديد كه: مرد أعْمى بيهوش شده و خون از بدنش جارى است، او را رها كرد و بيرون آمد كه ديد از دور مناره هاى جَوَادَيْن عليهما السّلام روشن است. وى از جسر عبور كرد و رفت براى زيارت. 🔸 روز بعد با خود گفت: بروم ببينم وضع حال خادم قبر ابو حنيفه چطور است؟! ديد تمام بدن مرد أعْمى را با ضماد بسته اند و استخوانهايش را جبيره زده اند و مردم هم فوج فوج مى آيند تا با زبان او معجزه امام على عليه السّلام را بشنوند. 🔸 مرد أعمى براى مردم قسمهاى أكيد ياد مى كرد و مى گفت: وَ اللهِ العظيمِ سيّدنا عَلِىّ كَرَّم الله وَجْهه خودش نزد من آمد، و خودش بود كه مرا اين طور كتك زد. 🔸 من سزاوار اين چوبها بودم، من آدم خوبى نيستم. (و اين جملات را تكرار مى كرد) اى مردم بدانيد: آن قدر من به او متوسّل شدم و التماس نمودم تا آنكه دست از من برداشت! 📚 «امام شناسی» ج ۱۶-۱۷ ص ۴۱۱ ✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ ☘ تـرک گنــاهان کبیره ☘ سعي کنيد گناهان کبيره را بشناسيد . بهترين کتاب ، کتاب گناهان کبيره شهيد دستغيب است . خدا در قرآن مي فرمايد : اگر از کبائر پرهيز بکنيد ما از گناهان صغيره ي شما مي گذريم . ممکن است که اين تلقي پيش بيايد که آيه باعث تجري بر گناه مي شود ، ولي اين طور نيست . اين برداشت اشتباهي از آيه است . مقصود آيه اين است که اگر کسي اين قدر خدا ترس و باتقوا هست که از گناهان کبيره دوري بکند ، خدا کم کم در وجودش آثار گناهان صغيره را از بين مي برد . مثلا اگر کسي مواد مخدر و غذاهاي مضر را ترک بکند ، مزاجش سالم مي شود و اگر مزاجش سالم شد ، مي تواند بعضي از غذاي ناسالم را دفع بکند . اگر کسي از گناهان کبيره اجتناب بکند روح سالم مي شود و آن وقت آثار گناه صغيره خيلي نمي تواند در زندگي فرد ضرر بزند . اگر کسي گناه صغيره را کوچک بشمارد و به آن بي اعتنا بکند اين به بدترين گناهان تبديل مي شد . اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه اين است که شخص انجام بدهد و بگويد اين چيزي نيست . حالا اگر اين فرد توبه نکند و گناه براي او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد ، اين خودش گناه کبيره است . گناه صغيره يکي از تورهاي شيطان است که اگر کسي آنرا انجام داد به سمت گناه کبيره هم مي رود. اين همان دانه پاشيدن شيطان است . يکي ديگر از موارد تکفير کهولت سن است . همان طور که خدا مي فرمايد به پيرها احترام کنيد ، خودش هم به پيرها احترام مي کند . کهولت سن باعث مي شود که خدا از بعضي گناهان آنها بگذرد . کسي که پير مي شود در مقابل خدا خاضع مي شود و گردن کشي ندارد و اين خودش تسليم در برابر خداست . کهولت سن يک نعمت است . وقتي ما طفل هستيم هيچ قدرتي نداريم ولي بعد که جوان شديم مغرور مي شويم . 📚از بیانات حجت الاسلام عالی @besamtaramesh
قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ بگو: «دچار هر حادثه‌ای شویم، قطعاً خدا به‌نفعمان مقدّرش کرده است؛ چون او همه‌کارۀ ماست. بله، مؤمنان باید فقط به خدا توکل کنند.» ✨توبه ۵۱ یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ، دولت صحبت آن مونس جان ما را بس ... حافظ @besamtaramesh
گریختن حضرت عیسی علیه السلام از احمق روزی مردی، حضرت عیسی علیه السلام را دید که باعجله و شتابان به جانب کوهی می‌گریزد. با تعجب به دنبال او دوید و گفت: برای چه فرار میکنی؟ از بهر رضای خدا لحظه‌ای به ایست و بگو! حضرت عیسی فرمود: از احمق می‌گریزم، برو و مانع من نشو. مرد پرسید: مگر تو نیستی که کر و کور را شفا دادی و نفس مسیحایی‌ات مرده را زنده کرد؟ و در مشتی گِل دمیدی و آن گِل‌ها را تبدیل به پرنده کردی؟ پس تو هرچه خواهی می‌کنی که ای روح پاک! حضرت مسیح گفت: به ذات پاک خداوند و به صفات پاکش سوگند می‌خورم: که اسم اعظم خداوند را که اگر بر کوه بخوانم بی تاب می‌گردد... اما نه یک بار که هزار بار از روی مهر و محبت بر دل احمق خواندم، ولی سودی نداشت! مرد پرسید: حکمت چیست؟ چرا دعایت آن جا اثر کرد ولی این جا درمانی نکرد؟ گفت: رنج احمقی، قهر خداست ولی رنج کوری، ابتلاست... ابتلا و بیماری رنجی است که باعث رحم دیگران می‌شود اما احمقی رنجی است که باعث زخم و قهر دیگران می‌گردد و مانند داغِ خداوند است که بر جان هرکس بخورد، همچون قفلی که مهر و موم شده باشد هیچ دستی نمی‌تواند برای آن چاره‌ای بیابد! امام علی علیه السلام: از احمق بر حذر باش؛ زيرا آدم احمق، خودش را اگر چه بدكار باشد نيكوكار مى‌داند و ناتوانيش را زيركى و شرّ و بديش را خير و خوبى مى‌شمارد. همچنین فرمود: آدم احمق، با تحقير و خوارى هم درست نشود. حکایت‌ها و پندها نهج‌السعادة ۳/۲۲۵ @besamtaramesh
👈 #اینطور_که_نمیشود❌❌ حضرت #آیت_الله_بهجت بدهکاری‌های خود را به #خدا💚 ادا نمی‌کنیم، می‌خواهیم طلبکاری‌های خود را از خدا وصول کنیم؛ اینکه نمی‌شود. #ازخداطلبکارنباش🚫