eitaa logo
به سمت کربلا
563 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
803 ویدیو
1 فایل
مطالب مذهبی احادیث اهل بیت قصه های کوتاه و... مدیریت : @Saheerr ‌‌📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
هر كـس دلـش ساكت نشـود ولى زبانـش ساكت باشد ، گناهش كم است ؛ هر كس دلش شـود و زبانش هـم ساكت شود ، مقامش عالى است هـر كـه دلـش‌ سـاكـت شــود ولى زبانـش ساكت نباشدگفتارش مثال حكمت است؛ هـر كه نه زبانـش و نه دلـش ساكت باشد است كه بازيچه شيطان است و آخرالامر به خاک مذلّت نشيند.
بـزرگی سی سـال مـرتب استغفار میگفت مریـدی به او گفت چرا این همه استغفار میکنید؟ ما از شما گناهی ندیدیم. جواب داد سـی سـال استغفار مـن به خاطر یک نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته پرسیدم حجـره ی من چه؟ گفتند حجره شما نسـوخته ؛ گفتـم الحمدلله. معنی آن ایـن بـود که مـال مـن نسوزد ، مال مردم ارتباط به مـن ندارد! آن الحمدلله از روی بود نه خدا خواهی. چقدر مااز این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟
در كـوچـه ‌ای چهـار خياط مغـازه داشتند هميشه با هـم بر روی نام بحث می‌كردند روزی اولـيـن خياط يك تابلو بالای مغازه ‌خود نصب كرد ؛ روی نوشته شده بود بهترين خياط شهر دوميـن خياط روی تابلوی بالای در مغازه خـود نوشـت بهتـرين خياط كـشـور . نفر سوم نوشت بهترين خياط دنيا چهارميـن وقتی ايـن رفتار ها را دیـد روی يـك بـرگـه كـوچـك با يك خـط كوچـك نوشت بهتـرين خياط ايـن كوچه قـرار نیست دنیامـون رو بـزرگ کنیـم که تـوش گـم بشیـم ، تـو همـیـن دنیـایی که هستیم ، میشه آدم بزرگى باشيم ...
📖 فردی پس گردنی محکمی به ملا نصرالدین زد و شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را به جای کس دیگر گرفته بودم. ملا قانع نشد، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت. قاضی حکم داد ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند. ملا به این حکم راضی نشد. قاضی حکم داد به عوض پس گردنی ، آن مرد یک سکه طلا به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه محکمه را ترک کرد. ملا قدری به انتظار نشست ، بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس‌ گردن قاضی افتاد ، و بدون درنگ پس‌ گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت: چون عیالم در خانه منتظر من است و من هم زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی سکه طلا را بگیرید
ملانصـرالدیـن با نوکـر خـود برای گردش به باغ هـای اطراف شهـر می رفت که در باغی قاضی رادیدند که‌مست و مدهوش خـودش یک طرف افتـاده و قـبـایش یک طرف دیگر. ملا قبا را برداشت و پـوشید و رفت. بـه هـوش آمـد و قـبا را ندید. به اطرافیان سپرد: قبا را تـن هرکه دیدید ، او را پیش من بیاورید در بازار چشمشـان به ملانصرالـدین افتاد که قبارا پوشیده بود. جلوی او را گرفتند و گفتند باید باما بیایی به محضر قاضی! ملا بی آنکه اعتراض کند همراه آنها رفت قاضی سوال کرد را از کجا آوردی؟ ملا گفت دیـروز با نوکـرم برای گردش به اطراف شـهر رفته بـودم. مستی را دیـدم که قبایش‌افتاده بـود. قبایش را برداشتم و پوشیدم. شاهـد هم دارم ، هـر وقت آن مرد را پیدا کردید، خبرم کنید تا بیایم و قبایش راپس بدهم. قاضی گفت: من چه می دانم کـدام احمقی بوده... قبا پیـش شما باشـد ؛ اگـر صاحبش پیدا شد شما را خبر می کنیم.
ماجرای عجیب حضـور حضرت آیت الله بهجت در تشیع جنازه یک خانـم. یکی از همسـایه‌ های آیت ‌الله محمد تقی بهجت (ره) که نزدیـک به چهـل سـال با ایشـان، همسایه بوده است می گوید: وقتی همسرم فوت کرد، آیت ‌الله بهجت هم در تشییع جنازه شرکت کردند. بعد از طی مسیـری به گفتم که دیگر بیشتر از این نیاز نیست ، که در جـواب آیت ‌الله بهجت فرمودند تا محل دفن باید حضور داشته باشم آیت ‌الله بهجت دلیل ایـن پافشاری خـود بر حضـور کامـل در تشییع جنازه این زن را فـرمـودنـد: او جـزو مـحسـوب میشود ، چـرا که در چهل سال همسایگی یک بار هم صدای او را نشنیدم!!
از امیرالمومنین على علیه السـلام فلسفه سـجده اول سـؤال شـد ، حضرت فرمود: اول به ايـن معنا است که خدايا اصــل مــا از خــاک‌ اسـت و معـنـاى ســر برداشتن از سجده اين است که خدايا ما را از خاک خارج کردى و معناى سجده دوم، اين است که خدايا دوباره ما را به خاک بر مى گردانى و سر برداشـتـن از سجـده دوم به مـعنـاى ايـن است کـه يک بار ديگر در قيامت از خـاک بيـرونمـان خـواهـى آورد... مـنبع علل ‌الشرايع شيخ‌ صدوق، جلد۱ ،ص۲۶۲
📖 شخصی در مجلس مرحوم شیخ هادی نجم آبادی حکایتی تعریف کرد شیخ به او گفت: اکنون این دروغ را ساختی یا از پیش ساخته بودی؟ با صدای بلند گفت هرگز دروغ نگفته ام. شیخ گفت: جز دروغ سخنی نمیگویی، آن شخص برای‌ تصدیق حرفش گفت خدا یکی است ، تا با این حرف راست گفته باشد. شیخ هادی فرمود: این که گفتی از این باب است که خداوند فرمود: اذا جآئک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون. چون‌ منافقان نزد تو آيند گويند گواهى مى‏ دهيم كه تو واقعا پيامبر خدايى و خدا هم مى‏ داند كه تو واقعا پيامبر او هستى و خدا گواهى مى‏‌دهد كه مردم دو چهره و منافق سخت دروغگویند سوره منافقون آیه۱
خلیفه با اضطراب گـفت بهلول را نزد من بیاوریـد. به دنبال رفتنـد و او را آوردند. خلیفه گـفت خوابی دیـده ‌ام کـه مـرا آشفته کرده ، می‌خواهم برایم تعبیر کنی. بهلول گفت خواب چه دیده ای؟ گفت دیدم به جانور وحشتناکی تبـدیـل شــده ام و نعــره زنان به اطـراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سـر راه خود میبینـم در هم شکسته و می‌بلعم. حالا بگوبدانم تعبیرش چیست؟ بهلـول گـفت مـن تعبیـر ندانم، فقط خواب ها را تعبیـر میکنم. امیدوارم بعضی مسئـولین و کـسانی کـه بـه مـردم خیـانت می کنند از خـواب بیدار شوند و کمی به آخرت خود فکر کنند
📖 ؟ شاگردی از استـاد پرسـید تقوا را برایم توصـیف کن. استاد گـفت اگـر در زمـینی که پر از خار و خاشـاک بـود ، مـجبـور به گذر شدی چه میکنی؟ شاگرد گفت پیوسته مـواظب هستـم و با احتیاط راه میروم تا خود را حفظ کنم استـاد گـفت در دنیا نیـز چنیـن کـن! تقوا همین است. از گناهـان کـوچک و بـزرگ پرهیـز کـن و هیـچ گناهی را کـوچک مشمار زیـرا کـوه ها با آن عظمت و بـزرگی از سنگ هـای کوچک درست شده اند.!! انتشار مطالب نکته های ناب با آیدی کانال جایز است
📖 دوش حمام رو نگاه کـن. آب از بالا سرت میاد ولی اینکه اصلا آب بازشه یا نه، کم باشـه یا زیاد ، سرد باشه یا گرم ، به تو مربوط میشه که کدوم شیر و بچرخونی کم بچرخونی یا زیاد ، اصلا بچرخونی یا نه! همه به خودت ربط داره. مثال روزدم که بگم ماجرای رزق و روزی یک چنیـن ماجراییه . رزق ما تو آسمونه، اون‌‌بالا. به همین خاطر قرآن میگه: فی السماء رزقکم. ولی اینکه فـرو بباره یا نه و یا کم بباره یا زیاد به سـعی و تلاش ما بستگی داره. لیـس للانسـان الا ما سعـی . فـرمـود اگـر کـسی رزقـش کـمه ، انفـاق کـنـه. می‌گـیم دسـت خـودم خـالیه . امـا خـدا مـیـگه از همـونی که داری ببخش تا بـرات زیـادش کـنـم . چــه حساب کـتاب قشنگی داره خدا. همه چیش بوی محبت می ده انتشار مطالب نکته های ناب با آیدی کانال جایز است
📖 معلم به دانش آموزها گفت تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیا هستند؟ بهترین متن جایزه داره. یکی نوشته بود غواص که بدون محافظ توی اقیانوس با کوسه ها شنا میکننه. یک نفر نوشته بود اون هایی که شب میتونن تو قبرستون بخوابند. یکی دیگه نوشته بود اونایی که تنها چادر میزنن تو جنگل و از حیوونا نمیترسن و.. هر کی یه چیزی نوشته بود اما یک نوشته دست و دلش رو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود. شجاع ترین آدمها اونایی هستند کـه خجالت نمیکشن و دست پدر و مادرشون رو میبوسند نه سنگ قبرشونو. اشک بر پهنای صورت معلم جاری شد به همراه زمزمه ای ، افسوس که من هم شجاع نبودم...