📖 #همه_مهمان_من
بنده خدایی تعریف میکرد: که داخل رستورانی نشسته بودم ، یک دفعه شخصی که با تلفن صحبت می کرد فریادی کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن ، رو به گارسون گفت: همهی کسانی که در رستوران هستند ، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه آخه بعد از هجده سال دارم بابا میشم. چند روز بعد تو صف سینما ، همون مرد رو دیدم که دست بچه سه یا چهارساله ای را گرفته بود که صداش میزد بابا!! پیش مرد رفتم و علت کار اون روزش رو با اصرار پرسیدم. راضی نبود ولی دید اصرار میکنم گفت: آن روز در میز بغل دست من ، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت: کاش میشد امروز باقالی پلو با ماهیچه می خوردیم. شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و گفت به خاطر پول کمشان ، فقط سوپ بخورند من هم با تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه. انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتن ، در گفتار همه آراسته اند
📖 #شهردار_ارومیه
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه بود تعریف میکرد: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پلههای شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من هم کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم هم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و امضاء کرد و داد دست من گفت بده فلانی ، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش. امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ گفتم کار گفت فردا بیا سرکار. باورم نمی شد. فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقا که امضاء داد شهردار بوده. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شد ، من جای اون مشغول کار شدم. شش ماه بعد شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم یک نفر بازنشست بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد؛ از حقوق شهید باکری. این دستور خود شهید باکری بود. و حالا ...
📖 #با_هم_دعا_کنیم
شخصی همسرش به شدت بیمار شد. به سراغ مرد باتقوایی رفت و از او خواست برای سلامتی همسرش دعا کند. فرد مومن دست به دعا برداشت واز خدا خواست همه بیماران را شفا بخشد. آن مرد دعای او را قطع کرد و گفت صبر کنید ، من از شما خواستم برای همسرم دعا کنید ، اما شما برای همه ی مریض ها دعا می کنید . مرد باتقوا گفت برای همسرت هم دعا می کنم، اوگفت اما برای همه دعا کردید! با ایندعا ممکن است حال همسایهام که مریض است خوب شود، من اصلا از او خوشم نمیآید. مرد مومن به او گفت توچیزی ازدرمان نمیدانی وقتی برای همه دعا میکنم ، دعاهای خودم را با دعاهای هزاران دیگری که همین الان برای بیماران خود دعا می کنند، متحد میکنم. وقتی این دعاها با هم متحد شوند ، چنان نیرویی می یابند که تا درگاه خداوند میرسند وسود آن نصیب همه میشود. دعاهای جدا جدا و منفرد ، نیروی چندانی ندارند و به جایی نمیرسند. بیاییم جهت شفای همه بیماران و نابودی این ویروس منحوس کرونا دست به دعا برداریم
📖 #شکایت_از_زندگی
هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند. قبل از این که بخواهید از مزه ی غذای تان شکایت کنید ، به کسانی فکر کنید که اصلا چیزی برای خوردن ندارند. پیش از آنکه از زندگی تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته قبل از آن که از فرزندان تان شکایت کنی، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد. پیش از نالیدن از مسافتی که مجبوری رانندگی کنید ، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند. پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید و از آن شکایت کنید به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید. زندگی ، نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خود و اطرافیان تلخش نکنید. دکتر الهی قمشه ای
📖 #اجابت_دعای_مورچه
زمان حضرت سلیمان علیه السلام، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد. به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز استسقا بخواند. سلیمان به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقا به سوی بیابان حرکت می کنیم. فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح ، به سوی بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان در راه مورچه ای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده بود و دست هایش را به سوی آسمان بلند نموده و می گوید: خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو بی نیاز نیستیم، ما را به خاطر گناهان انسان ها به هلاکت نرسان. سلیمان رو به جمعیت کرد و فرمود: به خانه هایتان بازگردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما "مورچگان" سیراب کرد. در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت. داستان دوستان، جلد ۴ ، صفحه ۲۲۱
📖 #احترام_به_سادات
يکی از نوادگان امام صادق عليه السلام به نام حسين بن ساکن در قم مبتلا به شراب خواری بود. روزی برای حاجتی نزد احمد بن اسحاق ، وکيل اوقاف در شهر قم رفت، ولی احمد او را راه نداد و با غم و اندوه برگشت. در همان سال احمد بن اسحق به حج رفت و در ميان راه به سامرا رسيد. اجازه خواست تا خدمت امام عسکری عليه السلام برسد ، ولی امام به او اجازه نداد. احمد بسيار گريه کرد تا امام اجازه داد. همين که علت را جويا شد، امام فرمود: چرا تو پسرعموی ما را راه ندادی؟ گفت: به خدا قسم! او را رد نکردم مگر به سبب گناه او. حضرت فرمود: راست ميگويی ، اما چاره ای نيست جز آنکه به سادات احترام بگذاری. احمد بن موسی به قم برگشت و مردم به ديدن او آمدند ، حسين بن ساکن نيز همراه آنان بود. تا چشم احمد بن اسحاق به او افتاد، او را در آغوش گرفت و او را بسيار احترام کرد. حسين از او پرسيد: چرا روش تو درباره ی من عوض شده است؟ احمد بن اسحق داستان ديدارش با امام عسکری عليه السلام را بيان کرد، از اين رو، حسين نيز توبه کرد و از گناه خود دست برداشت. منبع: آیینه کمال، سیری گذرا در سیره امامان معصوم در عراق، اکبر دهقان انتشارات زائر آستانه مقدسه، صفحه ۲۲۸
#مضرات_نیت_بد❗️
🍃استاد شجاعی(ره) : آنجا که در باطن شما نیت نامطلوبی می گذرد ، خدا روی آن حساب می کند، و ظلمت و لطمهٔ آن به شما می رسد.
📚مقالات جلد سوم ص ۲۰۸
🌸🍃🌸🍃
#سختترین_چیزدرعالم
حواریون به عیسے گفتند:
ای معلم خوب به ما بیاموز که #سخت ترین چیزها در عالم چیست؟
فرمود: سخت ترین چیز خشم خداوند بر بندگان است.
گفتند: به چه وسیله می توان از خشم خداوند در امان بود؟
فرمود: به فرو بردن #خشم خود
پرسیدند: منشأ خشم چیست؟
پاسخ داد:
خود بزرگ بینی، گردن کشی و تحقیر مردم.
🔻▪️🔻
💠 آیت الله بهجت: چرا عبادت میکنیم؟💠
مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: ائمه اطهار ع هم ترس از جهنم داشتند و هم طمع به بهشت؛ ولی عبادت را برای خوف و طمع نمیکردند، زیرا جمله «وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» تو را شایسته پرستش یافتم و پرستیدم هیچ چیز به دست نمیدهد که چرا عبادت میکنیم، بلکه قصه شمع و پروانه است؛ یعنی :
«اهلا لان یطلب و یراد و یعبد»
تو را اهل عبادت یافتم، یعنی اهل این که مطلوب و مراد و معبود باشی.
📚کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص 23