#خط_قرمز_مردم
به نام خـدا دوباره نزدیک ایام محرم شد وعدهای بیمایه یادشان افتاد برای عقب نماندن از قافله روشن فکری، #خزعبلات به هــم ببافنـد. وزیــر تازه از راه رسیــده بهـداشت اخـیرا جمـلاتی به ایـن مضمون افاضه فرموده:
که تعــداد زیــاد مجالـس عـزاداری باعث افســردگی مــردم شــده و این افسردگی نهایتا به خودکشی ها منجر میشود. من بنا ندارم دربــاره مســائل جـزئی سیاسی صـحبتی کنــم ، امــا وقتی بنــا به وهــن #مقدسات باشد سکوت نمیکنیم
اولابه آقایوزیر متذکر میشوم که مساله اشــک و عــزاداری بر مــصائب اهـل بیت علیهم السلام خط قرمزهمه مردم ماست و همــه می دانند این عزاداری ها، بهجت آورست نه افســرده کننده و این اشک ها عامل شهادت است نه #خودکشی ...
ثانیا جنـاب وزیر فرامـوش نکنند یکی از عوامـل افسـردگی ، هزینه های کمـرشکن درمان است که مــردم عزیزانشـان جلوی چشمشان پرپر میشوند و توان درمانشان را ندارند. پــس اگر خیلی به فکــر شـادی مـردم هستیـد وظیفــه خـود را در قبــال خـدمت به مــردم انجــام بدهـیــد و وارد مسائلی که میتواند شما را به قهقرا ببرد نشــوید. در آخر هم به ایشان توصیه می کنــم از ایــن #اراجیف توبه کــند وگـرنه چوبش را میخورد به بد سرنوشتی دچار خواهد شد. سید مجید بنی فاطمه
#مرنج_و_مرنجان
مرحـوم آخـوند ملاعلی همـدانی خـدمـت حاج حسنعلی نخودکی اصفهانی رسید و از ایشــان تقاضـای مـوعظه کرد. فرمـود: مرنج و مرنجان! مرحوم ملاعلی همدانی می گـوید خـوب #مرنجان راحـت است، کسی را از خـود ناراحت نمیکنیم، اهانت به کسی نمیکنیم، غیبت کسی را نمیکنیم و..این میشود، اما مرنج را چه کار کنیم؟
کـسی به ما بـدی می کـند ، غیبت مان را میکند، پول مان را میخـورد، قطعا انسان رنجش پیدا میکنـد. میشود چنین چیزی که #انسان نرنجد؟ شیخ فرمودند بله
عرض کردچگونه میشود؟ فرمـود خودت را کسی ندان. عیـب کار ما همیـن جاست ما خـودمان را کسی میـدانیم ، به ثروت، به علـم ، به ریاست مـان و بـه هـر چیزی می بالیم ، لـذا هیچ کس جرأت نـدارد به ما تو بگوید..! آیتالله #مجتهدی تهرانی
#نعمت_های_خدا
يه فلج قطع نخـاعى از خـواب كه بيـدار بشـه منتظره يك نفر بيـدار بشه ، سـرش مـنت بذاره و ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگـه شـو انجام بـده . ميـدونى آرزوش چيـه؟ فقط يك بار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده
يه نابينا از خواب كه بيدار ميشه، نور رو نميبينه، #خورشـيد و نميبينه ، صـبح رو نميبينه. ميـدونى آرزوش چيـه؟ فقط يك بار فقط يكروز بتونه عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه
يه ناشنـوا و لال آرزوشه بشنـوه بتونه با زبانش حرف بزنه . يه بيمار تنفسى دلش ميـخـواد امـروز رو بتـونه بدون كـپسول #اكسيژن نفس بكشه
الآن مـشكل ما چيـه دوست مـن؟ دستت رو بـذار رو زانـوت و از تمـام وجـودت و نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن و به روزى فكركن كه شايـد همين نعمتا رو از دست بدى . پس #شكرگزارى كن و از نعمت هات استفاده كن...
#دل_و_زبان
هر كـس دلـش ساكت نشـود ولى زبانـش ساكت باشد ، گناهش كم است ؛ هر كس دلش #ساكت شـود و زبانش هـم ساكت شود ، مقامش عالى است
هـر كـه دلـش سـاكـت شــود ولى زبانـش ساكت نباشدگفتارش مثال حكمت است؛ هـر كه نه زبانـش و نه دلـش ساكت باشد #نادانى است كه بازيچه شيطان است و آخرالامر به خاک مذلّت نشيند.
#سی_سال_استغفار
بـزرگی سی سـال مـرتب استغفار میگفت مریـدی به او گفت چرا این همه استغفار میکنید؟ ما از شما گناهی ندیدیم. جواب داد سـی سـال استغفار مـن به خاطر یک #الحمدالله نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته پرسیدم حجـره ی من چه؟ گفتند حجره شما نسـوخته ؛ گفتـم الحمدلله. معنی آن ایـن بـود که مـال مـن نسوزد ، مال مردم ارتباط به مـن ندارد! آن الحمدلله از روی #خودخواهی بود نه خدا خواهی. چقدر مااز این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟
#بهترين_خياط
در كـوچـه ای چهـار خياط مغـازه داشتند هميشه با هـم بر روی نام بحث میكردند روزی اولـيـن خياط يك تابلو بالای مغازه خود نصب كرد ؛ روی #تابلو نوشته شده بود بهترين خياط شهر
دوميـن خياط روی تابلوی بالای در مغازه خـود نوشـت بهتـرين خياط كـشـور . نفر سوم نوشت بهترين خياط دنيا
چهارميـن #خياط وقتی ايـن رفتار ها را دیـد روی يـك بـرگـه كـوچـك با يك خـط كوچـك نوشت بهتـرين خياط ايـن كوچه
قـرار نیست دنیامـون رو بـزرگ کنیـم که تـوش گـم بشیـم ، تـو همـیـن دنیـایی که هستیم ، میشه آدم بزرگى باشيم ...
📖 #پس_گردنی_محکم
فردی پس گردنی محکمی به ملا نصرالدین زد و شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را به جای کس دیگر گرفته بودم. ملا قانع نشد، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت. قاضی حکم داد ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند. ملا به این حکم راضی نشد. قاضی حکم داد به عوض پس گردنی ، آن مرد یک سکه طلا به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه محکمه را ترک کرد. ملا قدری به انتظار نشست ، بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن قاضی افتاد ، و بدون درنگ پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت: چون عیالم در خانه منتظر من است و من هم زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی سکه طلا را بگیرید
#قَبایِ_قاضی_و_ملا
ملانصـرالدیـن با نوکـر خـود برای گردش به باغ هـای اطراف شهـر می رفت که در باغی قاضی رادیدند کهمست و مدهوش خـودش یک طرف افتـاده و قـبـایش یک طرف دیگر. ملا قبا را برداشت و پـوشید و رفت. #قاضی بـه هـوش آمـد و قـبا را ندید. به اطرافیان سپرد: قبا را تـن هرکه دیدید ، او را پیش من بیاورید
در بازار چشمشـان به ملانصرالـدین افتاد که قبارا پوشیده بود. جلوی او را گرفتند و گفتند باید باما بیایی به محضر قاضی! ملا بی آنکه اعتراض کند همراه آنها رفت قاضی سوال کرد #قبا را از کجا آوردی؟
ملا گفت دیـروز با نوکـرم برای گردش به اطراف شـهر رفته بـودم. مستی را دیـدم که قبایشافتاده بـود. قبایش را برداشتم و پوشیدم. شاهـد هم دارم ، هـر وقت آن مرد #مست را پیدا کردید، خبرم کنید تا بیایم و قبایش راپس بدهم. قاضی گفت: من چه می دانم کـدام احمقی بوده... قبا پیـش شما باشـد ؛ اگـر صاحبش پیدا شد شما را خبر می کنیم.
#صدای_زن_همسایه
ماجرای عجیب حضـور حضرت آیت الله بهجت در تشیع جنازه یک خانـم. یکی از همسـایه های آیت الله محمد تقی بهجت (ره) که نزدیـک به چهـل سـال با ایشـان، همسایه بوده است می گوید:
وقتی همسرم فوت کرد، آیت الله بهجت هم در تشییع جنازه شرکت کردند. بعد از طی مسیـری به #آیت_الله_بهجت گفتم که دیگر بیشتر از این نیاز نیست ، که در جـواب آیت الله بهجت فرمودند تا محل دفن باید حضور داشته باشم
آیت الله بهجت دلیل ایـن پافشاری خـود بر حضـور کامـل در تشییع جنازه این زن را فـرمـودنـد: او جـزو #شهدا مـحسـوب میشود ، چـرا که در چهل سال همسایگی یک بار هم صدای او را نشنیدم!!
#علت_دو_سجده_در_نماز
از امیرالمومنین على علیه السـلام فلسفه سـجده اول سـؤال شـد ، حضرت فرمود: #سجده اول به ايـن معنا است که خدايا اصــل مــا از خــاک اسـت و معـنـاى ســر برداشتن از سجده اين است که خدايا ما را از خاک خارج کردى
و معناى سجده دوم، اين است که خدايا دوباره ما را به خاک بر مى گردانى و سر برداشـتـن از سجـده دوم به مـعنـاى ايـن است کـه #خدايا يک بار ديگر در قيامت از خـاک بيـرونمـان خـواهـى آورد... مـنبع علل الشرايع شيخ صدوق، جلد۱ ،ص۲۶۲
📖 #دروغ_پشت_دروغ
شخصی در مجلس مرحوم شیخ هادی نجم آبادی حکایتی تعریف کرد شیخ به او گفت: اکنون این دروغ را ساختی یا از پیش ساخته بودی؟ با صدای بلند گفت هرگز دروغ نگفته ام. شیخ گفت: جز دروغ سخنی نمیگویی، آن شخص برای تصدیق حرفش گفت خدا یکی است ، تا با این حرف راست گفته باشد. شیخ هادی فرمود: این که گفتی از این باب است که خداوند فرمود: اذا جآئک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون. چون منافقان نزد تو آيند گويند گواهى مى دهيم كه تو واقعا پيامبر خدايى و خدا هم مى داند كه تو واقعا پيامبر او هستى و خدا گواهى مىدهد كه مردم دو چهره و منافق سخت دروغگویند سوره منافقون آیه۱
#خواب_آشفته_خلیفه
خلیفه با اضطراب گـفت بهلول را نزد من بیاوریـد. به دنبال #بهلول رفتنـد و او را آوردند. خلیفه گـفت خوابی دیـده ام کـه مـرا آشفته کرده ، میخواهم برایم تعبیر کنی. بهلول گفت خواب چه دیده ای؟
گفت #خواب دیدم به جانور وحشتناکی تبـدیـل شــده ام و نعــره زنان به اطـراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سـر راه خود میبینـم در هم شکسته و میبلعم. حالا بگوبدانم تعبیرش چیست؟
بهلـول گـفت مـن تعبیـر #واقعیت ندانم، فقط خواب ها را تعبیـر میکنم. امیدوارم بعضی مسئـولین و کـسانی کـه بـه مـردم خیـانت می کنند از خـواب بیدار شوند و کمی به آخرت خود فکر کنند