فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_آقا
🎥 نمیگم شهید نشید... شهید بشید! اما
#بیانات_رهبری
#ایمان_و_امید
🌸🌸🌺🌺💐💐
#جهاد_تبیین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔰به ما در «بعثت مردم» بپیوندید:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/980484136C2f194b57ea
انشاءالله روز های فرد مجموعه داستانی و خواندنی«سلسله اتفاقات جنگ صفین» در همین کانال بارگذاری میشود.
🛑قابل توجه خوانندگان عزیز؛نویسنده بیشتر خود این سلسله داستان ؛عمروبن عاص است که آغاز کتابت این یاد داشت هارا از سال 36 قمری شروع کرده و تا اوایل جنگ صفین ادامه داشته است.این داستان ها از زبان خود عمروعاص است که از روز اول پیشنهاد معاویه برای کمک در جنگی که میخواهد آغاز کند؛تا برای گرفتن حکومت مصر که از هیچ فعالیتی دریغ نمیکند.
🛑این متون برگرفه شده از کتاب «ناقوس ها به صدا در می آیند»است.
للَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🔰به ما در «بعثت مردم» بپیوندید:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/980484136C2f194b57ea
آغاز کتابت:سال 36 هجرت.
کاتب:عمروبن عاص
شب سیاه است و قیر گون و مذاب،ومن انگار در حفره ای سیاه نشسته ام.کتف ها فرو افتاده و تن خسته. ودل،دودل بود که چه کنم با نامه دوست دیرینه ام معاویه و آن همه حوادث کوچک و بزگی که در اندک مدتی چون صاعقه فرود آمد و مرا که پیر و فرتوت شده بودم و گمان میکردم از هیچ بادی نلرزم و با برق صاعقه ای و کوبش رعدی به امید بارانی خودش نباشم،اینک با نامه معاویه به «چه کنم چه کنم»افتاده بودم.معاویه نوشته بود:
«پیک علی پیش من آمده و میخواهد برای علی بیعت بگیرد.نفسم را حبس کردم تا تو بیایی.»
دلم میخواست برای او مینوشتم:«برادرم معاویه!تو امیر شامی و به دنبال تخت و تاج شاهان ایران و رومی.مرا دیگر آن سوداها از سرگذشته. تو که بهتر میدانی طوفان علی در راه است و بنیان حکومت تو لرزان گردیده واز من چاره سازی برای حفظ تخت و تاج خود نتوانی ساخت.»
اما نه!معاویه زیرک است؛و توان این را دارو که بتواند بر حکومت نوپای علی غلبه کند.هرچند او اینک خلیفه است و حکومت حجاز مصر و ایران در دست های اوست؛ اما شام با وجود معاویه و خاندانش بنی امیه،لقمه ای نخواهد بود که علی بتواند به راحتی آن را هضم کند.
من اگر در کنار معویه باشم حتما کار برای علی دشوار خواهد شدو چه بسا شام بر کوفه غلبه کندبعید نیست که روزی معاویه را کسوت خلافت ببینم و خود درکنار اوباشم و خلعت حکومت ایران یا مصر را برتن کنم.بهتر است همین امشب پیک معاویه را راهی کنم با نامه ای که در آن نوشته ام: «آغوش بگشا برادر،روباه می آید.»
اما آتش تردید،در برزخم انداخته است.باید با پسرانم مشورت کنم.گفتم محمد و عبد الله بیایند.آمدند.نامه معاویه را خواندند.پرسیدم:«رأی شما چیست؟»
عبد الله که بزرگتر بود گفت:«
ادامه دارد...😉
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🔰به ما در «بعثت مردم» بپیوندید:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/980484136C2f194b57ea
﷽
نروید پدر!معاویه در مردابی افتاده و برای نجات خود دست و پا میزند.اوتو را نیز به مرداب خواهد کشاند.با به قتل رسیدن عثمان اینک علی خلیفه مسلمین است.اگر معاویه با علی بیعت کند یا نکند،علی اورا از امارت شام خلع خواهد کرد و معاویه از حکم علی، سرباز خواهد زد. تردید نکن که علی برای سرکوب معاویه با همه توان به شام حمله خواهد کرد.»
محمد گفت:«حمله علی به شام سودی نخواهد داشت؛مردم شام به تحریک معاویه، تشنه ی انتقام از قاتلان عثمان هستند.پس شام لقمه راحتی برای حلقوم علی نخواهد بود.بهتر است پیش معاویه بروی و اورا همراهی کنی.»
عبدالله روبه محمد گفت:«اما خودت هم میدانی که این حرف ها دروغ است.عثمان به دست عده ای از مصریان به قتل رسیده است.حتی علی سعی کرد جلوی آنهارا بگیرد.از سویی،پدر خواهان به قتل رسیدن عثمان بود.همه میدانند پدر از مخالفان عثمان بوده است.حال چگونه میتواند در خونخواهی عثمان در کنار معاویه قرار گیرد؟!»
بعد روبه من پرسید:«پدر! مگر شما دشمن عثمان نبودید؟از وقتی شما را از عمارت مصر برکنار کرد،بار ها شنیدم که او را دشمن خود میخواندید.آیا درست است در خونخواهی عثمان با علی بجنگید؟معاویه پسر عموی عثمان است و فرق چندانی با او ندارد.وقتی از هوش و تجربه و زیرکی تو بهره جست، تورا مثل هسته ای تلخ تف خواهد کرد.بارها شنیده ام که میگفتی معاویه همچون فیلی است که از خرطومش برای جلب منافع شخصی اش دراز است.پس بدان که دعوت او از تو بوی دین خواهی و حق جویی نمی دهد.او تو را میخواهد تا از این مهلکه ای که درست کرده نجات یابد و ممکن است تورا نیز با خود ساقط کند و بهتراست به شام نروید.
محمد خواست حرفی بزند.با دست به او اشاره کردم چیزی نگوید.رو به آن دو گفتم:«حرف هایتان را شنیدم.تصمیم گرفتم به شام بروم و درکنار معاویه باشم.اگر او برعلی پیروز شد،حکومت مصر از آن من خواهد شد و شما پسرانم را نیز به حکومت ناحیه ای خواهم گمارد،اما اگر معاویه شکست خورد،علی کسی نیست که از ما انتقام بگیرد.پس آماده شوید به سوی شام حرکت کنیم.»
ادامه دارد...😉
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🔰به ما در «بعثت مردم» بپیوندید:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/980484136C2f194b57ea
تسلیت ما خدمت امام زمان ارواحنا فداه 🏴🏴🏴🏴
للَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🔰به ما در «بعثت مردم» بپیوندید:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/980484136C2f194b57ea
﷽
کاخ معاویه در مرکز شهر،جلوه خاصی داشت.مردک جهان دوست،چه کاخ جانسوزی ساخته بود!پیامبر اسلام که خود را مدافع محرومان جامعه میدانست،در خواب هم نمی دید که روزی یکی از حاکمان حکومت اسلامی اش،کاخی چون پادشاهان ایران رو روم بسازد.
از صحن وسیع و وسالن های بزرگ مرمرین کاخ گذشتم و وارد سالنی شدم که معماری رومی و رنگ های متنوعش،هوش از سر می ربود.معاویه در انتهای سالن بر روی تخت فرمانروایی اش نشسته بود.از روی فرش قرمز باریک ابریشمی عبور کردم و به او رسیدم.
کمر راست کردم و سینه فراخ نمودم تا ابهت گذشته را به رخش بکشم؛تا بداند کم کسی را فرانخوانده است.مرا درکنار خود نشاند و دستور داد همه سالن را ترک کنند.من ماندم و او؛او ماند و دلشورهایش که سعی میکرد آن را در پشت لبخند ساختگی اش پنهان کند.
گفت:«میدانستم می آیی عمروعاص!تو روباه پیر را به خوبی میشناسم؛بوی طعمه را از فرسنگ ها راه تسخیص میدهی.»
گفتم:«گمان نکنم در راهی که پیش گرفتی،طعمه ای باشد.چه بسا ممکن است ما خود طعمه ای باشیم برای دهان شیری،چون علی.»
من آمده ام تا اگر مرگی برای دوست دیرینه ام رقم بخورد، پیش از او خودم را دهان شیر بیندازیم که از او پیر ترم و مستحق تر برای مردن.»معاویه اُریب نگاهم کرد و دستی به محاسن جو گندمی اش کشید.سرش را که تکان داد،منگوله های های زمردین آویخته بر عمامه اش به حرکت در آمدند.لب زیرینش را با زبان سرخش خیس کرد وگفت:«ای مکار، تورا چه به تطمه شدن در دهان شیر؟!تو شیرهارا تشنه بر لب چاه میبری و باز میگردانی!میدانم که بوی حکومت به مشامت خورده است...
بگو اگر بر علی پیروز شدیم حکومت کجارا میخواهی؟مصر کافی است یا به کاخم در شام رضایت میدهی؟»
پوزخندی زدم و گفتم:«حکومت وخلافت در شام از آن تو...حال بگو از کوفه چه خبر؟علی چه میکند و قصد دارد چه وقت حمله کند؟»
گفت:«با روی کار آمدن علی، تلخی مرگ عثمان دو چندان شد.
می دانی که پس از رحلت پیامبر،تلاش های بسیاری صورت گرفت تا علی جانشین او نشود و بیست و پنج سال این تلاش ها ادامه داشت.دست علی به حکومت نرسید هرچند او گفته بود تا مردم اورا نخواهند،خلعت خلافت برتن نمی کند.اما علی اینک با همان اندیشه و سیاستِ دوران پیامبر،حکومت را به دست گرفته و همه فرماندهان دوران عثمان را از کار برکنار کرده است.به من هم پیغام داده تا با او بیعت کنم،میدانم که چه بیعت کنم و چه نکنم،او حتی حاضر نیست من ساعتی بر این مسند حکومت کنم.»
گفتم:«آنچه که گفتی از دل آشوبی و نگرانی های خودت بود؛پرسیدم از کوفه چه خبر؟از جنگ خونین بصره که جسته و گریخته چیزهایی به گوشم رسیده است.»
گفت:«این حرف ها باشد برای بعد...علی چندین نامه برای من نوشته که پاسخ آنهارا داده ام.نه او حاضر است دست از سرم بردارد و مرا به حال خود بگذارد و نه من حاضرم که با او بیعت کنم.
گفتم:«پس جنگی در راه است و تو مرا خواسته ای تا راه پیروزی را در جنگ با علی نشانت دهم.»
گفت:«بله،جنگ با علی اجتناب ناپذیر است.علی قدرتمند تراز ماست. ولی ما قدرتی داریم که علی ندارد که آن خدعه و نیرنگ است؛ابزاری که در جنگ باعلی بسیار به کار می آید.»
پرسیدم:«علی در نامه هایش چه نوشته است؟دقیقا بگو از چه جملاتی به کار برده است.از متن نامه های او میتوان به اندیشه هایش پی برد و مقصودش را شناخت»
معاویه از جا برخاست و از تخت فرود آمد.از صندوقچه کنار تختش ،نامه های نوشته شده بر پوست آهو را در آورد و به طرفم گرفت وگفت:«این نامه هارا با خودت ببر و با دقت بخوان.فردا به من بگو از آنها چه فهمیده ای و مقصود نهایی علی چیست؟»
نامه ها را از او گرفتم.معاویه دستور داد کنیزکان شراب و میوه بیاورند.ساعتی بعد هردو مست بودیم و من از اینکه پس از آن،چه کردیم و چه گفتیم چیزی به خاطر نمی آورم.
ادامه دارد...😉
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج
🔰به ما در «بعثت مردم» بپیوندید:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/980484136C2f194b57ea