eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.3هزار عکس
124.1هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
پنجره را باز می‌کنم ذره‌های هوا را سر می‌کشم شاید بوی پیراهنت، همین حوالی‌ها باشد!! من آموخته‌ام آن گونه تو را بو بکشم تا در عمق جانم نفوذ کنی ... ماه شعبان شده و من هر روز آمدنت را به دلم قول می‌دهم ... شعبان ، تمام عظمت و زیبایی‌اش را مدیونِ قدم‌هایِ سبز توست ... ▪️یا فارس الحجاز ادرکنی ▫️اللهم عجل لولیک الفرج
🌹 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : ‌ ✨ دو نعمت است که شکر آنها گزارده نمی شود: 1⃣ امنیت 2⃣ سلامتی ‌ 📚 الخصال، ج۱، ص۳۴
•🦋• ، ماه دعاست✨ ماه مناجات است ماه توسل است✨ ماه انتظار است ... ؛فصل‌ِمناجات‌باخداست 🌱❤️ "رهبرمعظم‌انقلاب"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بغض رهبر انقلاب در هنگام خواندن فرازی از « الهی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ؛ آن گونه به رحمت تو امیدوارم که گویی در پیشگاهت ایستاده‌ام و اوج توکلم به تو، بر سرم سایه گسترده است؛ پس تو آنچه را که سزاوار آنی، گفته‌ای و مرا در عفو و بخششت، پوشانده‌ای.
🍃 از این پس ما با آمریڪا پدرڪشتگی داریم..!
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت رئیس دانشگاه آزاد تهران آن زمان که در بودم، طی جریانی به طور اتفاقی متوجه شدم که دانشجوی همان دانشگاه است. آن طور که متوجه شده بودم، یکی از اساتید درخصوص یک واحد درسی، برای دختر سردار مشکلی ایجاد کرده بود. این موضوع را وقتی به دیدار خانواده این شهید رفته بودم با دخترش مطرح کردم. دختر سردار ضمن تایید آن اتفاق گفت: وقتی این موضوع را با پدرم مطرح کردم، با مخالفت شدید او برای معرفی خودم به عنوان دختر سردار سلیمانی مواجه شدم. پدرم تاکید کرد «مبادا خودت را در دانشگاه معرفی کنی که من دختر سردار سلیمانی هستم».
سلام 🌹 آن "مهدی باوران و یاوران" که "لبیک" گفتند به و مهدی نیز ادرکنی شان راخریدارشد✨🕊 ای کاش ادرکنی ما با لبیک شهدا اجابت گردد 🤲
4_513587902878319169.mp3
9.91M
💐سرود تلفیقی فوق العاده زیبا برای سه مولود اول ماه شعبان 💐 مادر شدن سیده نساءالعالمین 🎤با نوای حاج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باپای دل راهی مناطق جنگی شویم پنج شنبه ویاد شهدا، خصوصا شهدای گمنام تو مـادر نشدے... ما ... بـی ، حالـی نیستــ جاے ما ... پیشِ ، خالیستــ. ... 🌷 شهدا رایاد کنیم به ذکر صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
📸تصوير ويژه از سردار قاآنی در دوران دفاع مقدس
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت مادر 🔹صفحه ۵۱_۵۰ 🦋 《دوران سربازی》 کم کم پایگاه های ، در مساجد به راه افتاد. این روز ها مصادف بود با پایان تحصیلات دبیرستان محمدحسین و او بیشتر اوقات فراغتش را در مسجد میگذراند. به دلیل ، دانشگاه ها تعطیل شده بود؛ بنابراین محمدحسین از تاریخ ۱۵خرداد ۱۳۵۹ برای گذراندن دوران خدمت به مرکز آموزشی زابل رفت. روزی که از خانواده جدا شد و به زابل رفت، انگار پاره ای از تنم را جدا کرده بودند؛ هرچند او زیاد در خانه نبود، اما من هیچوقت به نبودنش عادت نکردم و دوری از او برایم سخت می گذشت!😓 یادم می آید وقتی به مرخصی می آمد، ساکش پر بود از کتاب های استاد ، دکتر ، دیوان شعرا، قرآن و نهج البلاغه. هرچه زمان می گذشت، معلومات او بیشتر می شد و رفتار و کردارش، رنگ و بوی خدایی می گرفت. همیشه اشعاری از مثنوی معنوی زیر لب زمزمه می کرد. ❗️دوران آموزشی او در زابل تمام شد که جنگ ایران و عراق شروع شد. دشمن نفرین شده خواب خوش کودکان خوزستانی را به کابوس مبدل کرد. شور و حرارت محمدحسین هرگز فروکش نکرد. غیرت و تعصب دینی، او را به سمت دفاع از میهن و اسلام و قرآن کشاند و فصل جدیدی را در زندگی من و خودش رقم زد.💫 در همان دوران خدمت سربازی به صورت داوطلبانه به جبهه های غرب اعزام شد. او همان فرد پرتحرک و پرجنب و جوش و اهل خطر بود و من هم همان مادر بی قراری که لحظه به لحظه انتظار دیدن فرزند محبوبش را می کشید. آذرماه ۱۳۶۰ بود که لحظه شماری می کردم خدمتش تمام شود و برگردد. اواخر خدمت برای او شاید طبیعی، اما برای من با شمردن روزها و ساعت ها می گذشت.⏰ ماه آذر به نیمه رسید که محمدحسین به خانه برگشت و من خوشحال و سر از پا نشناخته ، برای آینده اش برنامه ریزی می کردم. اما چیزی نگذشت که همهِ نقش هایم نقش بر آب شد. او به من گفت: « قرار است به زودی به عنوان نیروی بسیجی به جبهه اعزام شوم.» گفتم: «مادرجان! پس ادامه تحصیل و زندگی ات چی؟» گفت: «زندگی که میکنم، اما برای ادامه تحصیل فرصت هست و‌ فعلا که دانشگاهی باز نیست.!» این شد که خودم را برای یک‌ فراق طولانی مدت آماده کردم. ورود او به‌ مجموعه واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۴۱ثارالله، پرحادثه ترین و جذاب ترین بخش زندگی وی به شمار می رود که شنیدن خاطرات او از زبان فرماندهان و همرزمانش جالب و شنیدنی است. او که سراسر زندگی اش می تواند الگویی عملی برای همه جوانان باشد تا آن ها بدانند وقتی خداوند گِل آدم را سرشت و از روح خود در آن دمید، فرمود: "ای انسان! تو قابلیت جانشینی من در روی زمین را داری؛ پس به سوی کمال گام بردار که هدف من از خلقت تو همین است و بس!"
ربنا آتنا نگاهش را . . . که هوایم دوباره بارانی ست . . . السلام علیک یا دریا . . . که دلم بی قرار و طوفانیست ... 💚 🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگی راهکار این قضیه (شهادت) چیه ؟ چرا من شهید نمیشم ؟! یه نگاهی کرد و گفت: راهکارش اشکِ اشک ... •┈┈••✾❀🕊💖🕊❀✾••┈┈•
●محمد از کودکي فردي آرام، خونگرم، متين، خوش بين و خوش برخورد بود. اخلاق خوب او در نوجواني باعث شده بود که در تمامي مجالس و محافل، محور گفتگوها قرار گيرد. ●او روحي با عاطفه و حساس و چهره اي مهربان داشت. همين امر باعث شده بود که دوستان زيادي داشته باشد. وي استعداد فوق العاده اي در امر تحصيل داشت و حلال مشکلات خانواده، دوستان و حتي افراد نا آشنا بود. هيچگاه شخص برايش مطرح نبود، بلکه هدفش خدمت به عموم مردم بود. وي مي افزايد: محمد هيچگاه خواسته مادي بيشتر از حد احتياج و ضرورت نداشت. ● او در زندگي اش کارهاي خير زيادي انجام مي داد؛ اما هيچ وقت آنها را براي کسي بازگو نمي کرد. وقتي خبر شهادت محمد در بين مردم پخش شد، هر کسي که به منزل ما مي آمد با حالتي متاثر از خدماتي که محمد براي آنها انجام داده بود، ياد مي کرد.  ●وقتي علت ازدواج را از محمد پرسيدم گفت که به قول يکي از روحانيون هنوز ايمان ما کامل نشده است، چون نصف ايمان در ازدواج و متاهل شدن است. براي همين مي خواهم ايمانم کامل شود تا به فيض شهادت برسم.  ✍راوی: مادرشهید 🌷
چشم‌هایمان را مے بندیم کہ مبـادا بہ نگاهـش گره بخورد ... کہ ، کم گذاشتیم برایشان خیلی‌کم...😔
●« بدانید که نه تنها من بلکه تمام شهدا از کسانی که به هر نحوی و در هر لباسی با این انقلاب و امام مخالفت کنند و یا بی تفاوت باشند و امام امت را در این گرفتاری ها و مشکلات تنها بگذارند، نخواهیم گذشت ●عزیزان و عاشقان روح اللّه امام و جمهوری اسلامی امانتی است در دست ما قدر این تحفه الهی را بدانید تا به عذاب الهی دچار نشویم ●این انقلاب و این پیروزی ها با حرف بدست نیامده برای لحظه لحظه آن جوانان غیورمان خون داده اند و جان داده اند تا به اینجا رسیده ایم پا روی این خون ها نگذارید ●اُمت حزب اللّه دلخوش باشید که این دلقک هایی که در گوشه و کنار مملکت دست به خرابی ها می زنند نمی توانند این خون ها را پایمال کنند و نمی توانند مقابل چرخ عظیم انقلاب بایستند.زیرا که این مملکت به فرموده امام: مملکت امام زمان {عج} است و هر صاحبخانه ای، خود از خانه اش محافظت می کند و ان شاءاللّه به زودی همگی آنها از بین خواهند رفت. از کرم مولا ●در خط رهبر قدم بردارید و به پدر و مادرتان احترام فراوانی قائل شوید ●با کسانی که در خط رهبر قدم بر نمی دارند و ولایت فقیه را قبول ندارند، قطع رابطه کنید ●اگر می خواهید که راه ما را ادامه دهید درس هایتان را بخوانید که مملکت اسلامی شدیداً احتیاج به افراد با سواد دارد ●از همگی شما حلالیت می طلبم و عاجزانه تقاضای حلالیت می کنم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته 🌷
❤️مطمئن بــاش … اگر تو کار کوچکے را فقط برای رضای خـدا انجام بدی 💚خـداونـد بیشتــر از آنچہ که انتظـارش را داری بہ تو میده 💛همچون برادرم شهید ابراهیم هادی که همه کارهایش را برای رضای خدا انجام می داد. یادش با ذکر صلوات گرامی 🌹 🍃🌺🍃🌺🍃
شهیــد محسن حججے |❣| : از ولایٺ فقیہ غافل نـشوید و بدانید مــن به یقین رســیدم ڪه امام خامنه‌اے نائب بر حق امام زمان است. |🍃🌸|
🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸 همه میگویند سال نو من میگویم سال از نو چون قرار است از نو دوستت داشته باشم از نو تو را بخواهم از نو عاشقت شوم من از نو حضورت در قلبم را تمدید کردم… 💞✨ ✨🌺 ‌‌‎‌‌‌‌‌
📸الشَهید قٰاسِم السُلِیمٰانی🕊
دکتر چهل وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه. عصر نشده، گفت: "بابا! من حوصله‌م سر رفته." گفتم: "چی کار کنم بابا؟" گفت: "منو ببر سپاه، بچه‌ها رو ببینم." بردمش. تا ده شب خبری نشد ازش. ساعت ده تلفن کرد، گفت: "من اهوازم. بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره!"
📚 ♥️↓ برایش‌‌صبحانہ‌آماده‌ڪردم،برگشت‌گفت:" آخرین‌صبحانہ‌رابامن‌نمے‌خورے؟" خیلےدلم‌گرفت،گفتم:"چرااینطورےمیگے ،مگہ‌اولین‌باره‌میرے‌ماموریت؟!" موقع‌رفتن‌بہ‌من‌گفت:"فرزانہ‌سوریہ‌ڪہ‌ میرم‌بہت‌زنگ‌بزنم، بقیہ‌هم‌هستن،چطوربگم؟ بقیہ‌ڪہ‌میشنون‌من‌از‌خجالت‌آب‌میشم‌بگم ؟! بہ‌حمیدگفتم:"پشت‌گوشے‌بگو ! من‌منظورت‌رومےفهمم،قرارگذاشتیم‌بہ ‌جاے پشت‌گوشے‌بگوید ‌! خوشش‌آمده‌بود،‌پلہ‌هارامےرفت‌پایین‌بلند‌ بلندمےگفت:" !" من‌هم‌لبخند‌میزدم‌ومےگفتم: !! ☺️ 😍 ♥️
اینو که خوندم یاد حرف یکی از رفقا افتادم ، میگفت؛ هروقت دستمون خالی میشد عمدا ، مهمون دعوت میکردیم حجره به حساب خدا! تا فرداش همه چی ردیف میشد :) ♥️
یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع ڪرد و با صدای بلند گفت: ڪی خسته است؟😪 گفتیم: دشمن👊 صدا زد: ڪی ناراضیه؟😢 بلند گفتیم: دشمن👊 دوباره باصدای بلندصدازد: ڪی سردشه؟😣 ما هم با صدای بلندتر گفتیم:دشمن👊 بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا ڪه سردتون نیست می‌خواستم بگم ڪه پتو به گردان ما نرسیده !!!😬😂 یه همچین رزمنده‌هایی داشتیم ما !😌✌️ 🌺🍃شادی ارواح طیبه شهدا؛سلامتی جانبازان و رزمندگان عزیزمون صلوات 🌺🍃