eitaa logo
#به سوی نور(۷)
73 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
100 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @ZAHRASH93
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام آيةالله استادی در کتاب (حدیث منبر، ص36و37): آقای احمدی میانجی گفتند: 🔹شخصی همسر خوبی داشت، هیچ وقت هیچ چیزی از شوهرش نمی‌خواست. شوهر او را به مشهد برد. روز آخر از مغازه سبزی فروشی می‌گذشتند. خانم گفت: ای کاش می‌خریدیم و یک سبزی پلو اینجا می‌خوردیم. شوهر می‌گوید: گفتم برگشتنِ می‌خریم. برگشتنِ مغازه‌اش بسته بود. گفتم: در شهر خودمان می‌خوریم. 🔸سوار ماشین شدیم برویم شهرمان؛ در راه ماشین خراب شد. بنا شد شب در دِه نزدیک آنجا بمانیم. رفتیم وارد دِه، دیدیم کسی درِ خانه ایستاده و آب و جارو کرده است. گفتم: ما ماشینمان خراب شد و امشب باید اینجا بمانیم. گفت: بفرمایید! رفتیم وارد خانه شدیم، معلوم شد غذا می‌پزند. به خانم گفتم: گویا اینها مهمان دارند، خوب است از اینجا برویم جای دیگر. به صاحب خانه گفتم. گفت: نه، ما مهمانی جز شما نداریم. دیشب امام رضا علیه السلام را در خواب دیدم. فرمود: زائر من میخواست در مشهد سبزی پلو بخورد نشد. امشب مهمان شماست. برایش سبزی پلو تهیه کنید. 🔹آقای احمدی میانجی فرمود: این به احترام آن خانم است که هیچ وقت از شوهر چیزی نخواسته بود. این بار هم که خواست نشد چیزی نگفت و رضایت داد. @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میرزائی اصفهانی: خاطرات جالب همسر شهید بهشتی از ایشان: علاوه بر مخارج خانه 10 درصد از حقوقش را به من میداد.میگفت زیاد در خانه نشستن آدم را افسرده میکند @besooyenour
.• کتابِ مرتضی و مصطفی •. " قسمت۷ " |فصل چهارم : عملیات تل قرین| ...💔... بعد از آتش تهیه سنگینی که روی الهباریه ریختیم ، به طرف این شهر حرکت کردیم . وارد که شدیم، شهر خالی بود .با اتش سنگینی که ریختیم ،شهر را تخلیه کرده بودند و ما بدون درگیری الهباریه را گرفتیم😍✌️. بعد از گرفتن شهر، اتش بسیار سنگینی روی تلّ قرین ریخته شد . حجم اتش چنان سنگین بود که همه جا را مثل روز روشن کرد. مثل نور افشانی هایی که در ایام خاص انجام می شود😝. وقتی اتش از دهانه گلوله خارج میشد ، یک خط از خودش به جا گذاشته و به تل که می رسید ، منفجر شده و همه جا را روشن می کرد☺️. سید ابراهیم می گفت چهارشنبه سوری شده🤣. سید ابراهیم و چند نفر دیگر به «ابوحامد» ، فرمانده تیپ، پیشنهاد دادند، ما به طرف تلّ قرین برویم. تل جزو طرح عملیات نبود ، اما سید ابراهیم به نکته خوبی اشاره کرد💡. او به ابوحامد گفت :« تل روی الهباریه مشرفه و دشمن قشنگ به ما تسلّط داره. هوا که روشن بشه، دیگه نگه داشتن شهر کار اسونی نیست🤭. دشمن به راحتی می‌تونه مارو بگیره زیر اتیش و کارمون رو یکسره کنه. الان که شبه، با استفاده از تاریکی و اصل غافلگیری 😏، میریم روی تل و اوضاع رو بررسی می کنیم✌️ ؛ اگه همه چیز ردیف بود ، هماهنگ می کنیم بقیه هم بیان و تل رو میگیریم🤝 . ابوحامد این طرح را به حاج قاسم💚 انتقال داد . به دلیل حساس بودن عملیات ، حاج قاسم💚 شخصاً پای کار حضور داشت😊 . بعد از هماهنگی های لازم ، قرار شد به طرف تل حرکت کنیم . سید ابراهیم به من گفت :« ابوعلی ، برو چند تا نیروی داوطلب پیدا کن، بردار بیار.» وقتی در دسته اعلام کردم ، تنها کسی که اعلام امادگی کرد نجفی(شهید) بود؛ همین یک نفر. با بیست نفری که از گردان های مختلف جمع شدند ، به طرف تل حرکت کردیم. مسافت طولانی ای در پیش داشتیم😴 . وضعیت جغرافیایی تل به گونه ای بود که دامنه خیلی وسیعی داشت؛ حدود دو کیلومتر میشد، با شیبی بسیار ملایم. هوا خیلی سرد😬 بود ، اما چون راه می رفتیم و مهمات همراه داشتیم ،لباس های زیر بادگیرمان خیس عرق شده بود🤒 . سرما را وقتی احساس کردیم که رسیدیم بالای تل. فعالیت مان که کم شد ، سرما رفت توی جلدمان😷🤧🤐 . از زیر بادگیر سرما میزد می رفت داخل، طوری که دندان هایمان بهم می خورد😬🤣. تلّ قرین را هم بدون دردسر گرفتیم🙃✌️ .سید ابراهیم گفت :« تا می تونید با پنجول هاتون زمین را بکنید و سنگر درست کنید ؛با پنجول هاتون🤚 ، با سر نیزه 🗡، با خشاب اسلحه ،با هر چی دم دستتونه زمین رو بکنید ،برید توش. هوا که روشن بشه🌤، دشمن تازه می فهمه چند چنده😏. اون وقته که به ما امون نمیده😱. پس تا میتونید برای خودتون مأمن و سنگر درست کنین . » زمین انجا هم طوری بود که ده سانت می کندیم ،می خوردیم به سنگ😔. باید با همان قلوه سنگ ها برای خود سنگر میزدیم. فردا صبح☀️، همانطور که سید ابراهیم پیش بینی کرده بود ،اتش بازی دشمن شروع شد🔥💥. انها از شهرک «کفرناسج» که فاصله اش با تل ششصد ،هفتصد متر بود ،با توپ ۲۳ تل را می زدند🤭 . دشمن آنقدر روی سرمان اتیش می ریخت که نمی توانستیم جنب بخوریم😱. از دست دادن تل خیلی برای آنها سنگین بود☹️. به همین خاطر کم نگذاشتند. از این طرف آتش می ریختند، از آن طرف نیروهایشان از تل بالا می‌آمدند. ما هم که کمک کپ کرده بودیم😑. حدود ۱۴ نفر از بچه‌ها روی تل شهید شدند؛ همه هم با ترکش خمپاره💣. سید ابراهیم پشت بی‌سیم 🎙 اعلام کرد هر کسی صدای🎵 منو می‌شنوه، هر چی نیرو داره، بفرسته بالای تل. نیروهایی که دیشب آمده بودند، خودشان را کشیدند بالا اینها همه دیشب تل را به راحتی گرفته بودند💪. فشار سنگین آتش🔥☄💥 باعث شد، نیروهای سوری نتوانند بالا بیایند و عقب کشیدند. با آتش سنگین دشمن، نیروهایشان کم کم به بالای تل رسیدند. من داخل یک سنگر طبیعی جا گرفته بودم. سنگری که دو تا سنگ بزرگ کنار هم داشت و لبه هایش هم روی هم بود. زیر این سنگ‌ها حالتی شبیه تونل ایجاد شده بود. من سینه‌خیز داخل این تونل جا گرفته بودم. تنها کاری که می شد انجام دهم، درجا غلت زدن بود. غیر از این نمی‌توانستم تکان بخورم. با شدید شدن آتش دشمن💥🔥 مجبور شدیم، کمی از سر تل عقب بکشیم. هر لحظه بر تعداد نفرات دشمن اضافه می‌شد. اوضاع حسابی قمر در عقرب شده بود😱. کار داشت از دست ما خارج می‌شد. ما در موضع بالا نبودیم. تبادل آتش به شدت ادامه داشت، اما آتش دشمن کاری تر بود. 😔 @besooyenour
در همین لحظات سید ابراهیم فریاد کشید،« نزن! نزن آقا👐😠 !» یکی از بچه ها گفت :« سید، دارن میان بالا! چی چی رو نزن؟!» سید گفت:« نزن دیگه! این زدن غیر از هدر دادن مهمات هیچ فایده ای ندارد😐. بذار بیان بالا، تو تیر رس قرار بگیرن، وقتی مطمئن شدی تیرت میخوره به هدف ، اون وقت بزن😉. الان که داری همین جور بی هدف میزنی، دشمن فهمیده ترسیدی🤭. پس صبر کن بذار بیاد توی سینه کش تپه، اون وقت بزار وسط سینه اش و حالش و جا بیار😁 .» راست هم می گفت. با اینکه ما تند تند تیراندازی می کردیم ، اما چون بی هدف بود هیچ تلفاتی نمی گرفتیم؛ فقط دور ریز مهمات بود. سید ابراهیم دوید و این مطلب را با داد و بیداد به همه تفهیم کرد.🔈 با خوابیدن آتش💥🔥 ما، دشمن از جا کنده شد و کشید بالا. ما هم گذاشتیم خوب بیایند بالا .در یک لحظه بلند شدیم و به طرف شان آتش گشودیم😄. مثل چی درویشان کردیم. پشت سر هم روی زمین می افتادند. تاکتیک سید حسابی جواب داد.💛 اوضاع هر لحظه وخیم تر می شد😞. ما در محاصره افتاده بودیم . وضعیت به گونه ای شد که من یکی فکر سالم برگشتن را هم نمی کردم. گوشی موبایلم را درآوردم و با بغضی که داشتم😔، صدایم را ضبط کردم. ناگهان دو تا از بچه ها را دیدم که از پشت خاکریز پریدند بیرون و با دشمن جنگ تن به تن کردند. از دلاوری و شجاعت شان کیف کردم😍. بچه ها تیربارچی دشمن را که پشت تیربار بود و آتش سنگینی می ریخت، زدند. من سریع سینه خیز رفتم جلو، تیربار او را برداشتم، غلت زدم به طرف یک سنگر بتونی که آنجا بود و دستم را گذاشتم روی ماشه. به سید ابراهیم هم گفتم:«سید،ویه تیربار غنیمت گرفتم🤩.» سید گفت:« دمت گرم ابوعلی🙃!» اوضاع کمی بهتر شد اما نه کاملا خوب. با دشمن بی دست و پایی طرف نبودیم. آنها اول شروع کردند به نارنجک💣 انداختن. ما دست شان را می دیدیم که بالا می رود و به طرف ما نارنجک پرت می کند. برد نارنجک به این طرف خاکریز نمی رسید و همان جلو منفجر می شد. با این حال، به محض دیدن دست آنها ، پشت خاکریز، سنگر می گرفتیم. چندین بار این کار تکرار شد. دفعه بعد دست بالا رفت ، ما سنگر گرفتیم، اما خبری از انفجار نشد😒. پدرسوخته ها کلک شان بود😏. متوجه شده بودند ما با دیدن دست آنها سنگر می گیریم😛. دست ها را به حساب پرتاب نارنجک، الکی بالا برده و به اصطلاح فیلم بازی می کردند🤨. ...💔... ⚪️ ادامہ دارد ... @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ همه زیبایی هر صبح به تکرار این آیه است..؛ 💓الیس الصبح بقریب؟ 💓 آیا،صبح، نزدیک نیست ؟ ❣ومن دوباره بیاد می آورم... که طلوع چشمانت، نزدیک است! ،یگانه صبح زمین. الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 :-*❀🌺:-*❀🌺:-*❀🌺: 🤚سلام دوستان جان ، صبحتون بخیر و اول هفته‌تون پراز خیر و برکت و نگاه خداوند☺️ ⭐️ان‌شاءالله که هفته ای سرشار از شادکامی پیش رو داشته باشید ،😇 @besooyenour
بسم الله الرحمن الرحیم ✅ تحلیلی بر تفاوت حقوق بشر در فرهنگ اسلامی و غربی و دلائل نقض حقوق بشر بر ایران اسلامی به مناسبت شهادت شهید بهشتی و هفته قوه قضاییه و .... 🌑قسمت اول 👈 مفهوم حقوق بشر اصطلاح حقوق بشر در سده های اخیر جایگزین «حقوق طبیعی » و « حقوق انسان »شده است که قدمتی بیشتر دارند . 👈در تعریف اصطلاح« حقوق بشر» گفته اند: « حقوق بشر به معنای امتیازاتی کلی است که هر فرد انسانی طبعا دارای آن است » 👈یا به تعبیر دیگر حقوق‌بشر را اینگونه تعریف کرده اند«حقوق بشر یعنی آن که جان و مال آدمی آزاد باشد و او بتواند به زبان و قلم با دیگران سخن بگوید ،حقوق بشر یعنی آن که نتوان کسی را بدون حضور هیات منصفه متشکل از افراد مستقل به مجازات محکوم کرد ،یعنی ان که محکومیت کیفری بر حسب مقررات قانونی صورت گیرد ،یعنی این که انسان بتواند با آرامش خاطر به هر دین که خود بر می گزیند ،متدین گردد» سهراب خلیلی ۶ تیر ۱۴۰۱ @besooyenour
🌷 راهش محبت است 🔻انتشار برای نخستین‌بار 🔸 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: همه‌ی سعیتان را بکنید که این کانون جدید خانواده دوام و شکوفایی و شادی داشته باشد. همه‌ی تلاشتان را صرف این کنید. راهش هم این است که محبت را در خانواده زیاد کنید. محبت البته یک چیز خداداد است لیکن اولاً نگه داشتن آن، ثانیاً زیاد و کم کردن آن به عهده‌ی خود ماست. 🌸 ۱۳۸۲/۰۱/۱۱ @besooyenour
🔰 آیت الله حائری شیرازی: 💠 وقتی خوش‌ اخلاق و با تحمل و باشد، بچه می‌شود. 💠حوصلۀ پدر، حوضی است که بچه در آن رشد می‌کند. بچه، مثل «ماهی» است و «حوصلۀ پدر» مثل حوض. آن پدری که حوصله‌اش زیاد است، مثل است و بچه تا حدّ ماهی‌های دریاچه رشد می‌کند و بزرگ می‌شود. 💠پدری که از این هم باحوصله‌تر است، مثل یک دریاست، بچه مثل ماهی در ، به اندازۀ قدرت و جرأت پیدا می‌کند. @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما ببینید پس ازنوزده سال سکوتش روشکست تا افشا کننده بخشی ازحقوق بشر آمریکاییها باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کامل حتما حتما ببینید پس ازنوزده سال سکوتش روشکست تا افشا کننده بخشی ازحقوق بشر آمریکاییها باشه @besooyenour
.• کتابِ مرتضی و مصطفی •. " قسمت۸ " |فصل چهارم : عملیات تل قرین| { پایان فصل چهارم } ...💔... وقتی ما سرمان را کشیده و سنگر می گرفتیم، نیرو هایشان با کمک آتش پشتیبانی از تپه بالا می آمدند . یکی از بچه ها به نام (عارف) را صدا زدم. تیربار را به او دادم، گفتم:« برام آتیش بریز، می خوام برم جلو.» گفت:« می خوای خودت رو به کشتن بدی؟» گفتم:« اگه بخواد اینجوری پیش بره، اوضاع مون پس معرکه ست. باید یه کاری کنیم. نمیشه دست روی دست گذاشت.😎» هفت هشت تا نارنجک برداشتم و از پشت خاکریز زدم بیرون. باید خودم را به پشت خاکریز محل تجمع آنها می رساندم. نامردها منتظر فرصت بودند تا بکشند بالا.😒 با حمایت آتش بچه ها، خودم را به محل مورد نظر رساندم. نارنجک ها را به فاصله ده متر به ده متر پشت خاکریز انداختم . این کار من در روحیه ی نیروها تاثیر خوبی گذاشت. آنها هم جرأت کردند و کمی جلو آمدند✌️. سید ابراهیم تقاضای آتش کرد. آتش اجرا شد. خیلی زودتر از آنچه فکرش را می کردیم، پا به فرار گذاشتن و به پایین تپه رفتند. وقتی به پشت خاکریز محل تجمع شأن رفتیم، کشته های زیادی از آنها دیدیم✌️😃. نارنجک ها کار خودش را کرده بود. در عملیات تل قرین ، « علیرضا توسلی» فرمانده تیپ با نام جهادی «ابو حامد» ، « رضا بخشی» جانشین تیپ با نام جهادی «فاتح» و «مهدی صابری» فرمانده گروهان گردان عمار با نام جهادی «غلامحسین» به شهادت رسیدند. شهادت این سه نفر تأثیر بدی در روحیه سید ابراهیم گذاشته بود😔. اصلا حال مساعدی نداشت ، به او گفتم برگردد. خودم آنجا ماندم و دو روز بعد، با تحویل خط به نیروهای جدید، برگشتم. زمان عملیات ها معمولا ضبط گوشی 📱 همراهم روشن است و تمام صداهای پیرامونم رو ضبط میکنم. در زمان عملیات تل قرین، زمانی که کار به اوج رسید و فکر زنده برگشت رو نمیکردم😕، در معرکه گلوله و خمپاره صدایم را ضبط کردم و گفتم :یاحسین!یاحسین!یاحسین!دقیقا مقابلمون تکفیرهای لعنتی اند. تعداد زخمی هامون رفته بالا. دل مان گرم است به حضرت زینب❤️. دو تا شهید داشتیم ،هفت هشت تا زخمی؛ ولی دل مان گرم است که راه خوبی را انتخاب کردیم. شارژ موبایلم تمام شده است و دیگر زیاد نمیتوانم صحبت کنم. دیگر حافظه ای برای ضبط فیلم ندارم اگر ما را بعد دیدید ،که هیچ! توفیق از ما سلب شده. یاحسین! اگر هم ندیدید، ما را حلال کنید. از ته دل حلال کنید. خیلی بد کردیم.😢 خیلی.😞 بندگی خدا رو نکردیم... اینجا بغضم ترکید😭.با گریه ادامه دادم: خدایا! بنده ی خوبی برات نبودم. شرایط سختیه. گریه ام نه از سر ترسه ، ازسر اینه که بندگی خدا رو نکردم😔. یاحسین زهرا! با این خمپاره اخری ،پای یکی از بچه ها قطع شد. پاهاش تکه پاره شد؛پاهاش یه طرف،تنش یه طرف. دست های من هم پر از خون است، موبایلمم همینطور. یاحسین زهرا! دراین حین یکی از بچه ها از پشت گوشی گفت: عقب نشینی کنیم؟؟ گفتم : نه ! نه! عقب نشینی تو کار نیست. سنگر رو حفظ کن. خیلی تشنم بود. پشت بیسیم به مهدی صابری گفتم:غلام حسین ،ابوعلی!صابری گفت:جانم ابوعلی! جانم! گفتم: میتونی یکیو بفرستی برا ما آب بیاره؟ جواب داد:نه! اینجا هم آب نداریم. گفتم:یا علی! کربلا! بعد از عملیات ،این صوت 🎙ها را با بچه ها گوش میکردیم، رسیدیم به صدای مهدی صابری. سید ابراهیم گفت:تو صدای غلام حسین رو هم داری؟ منقلب شد😭 و با شنیدن صدای او گریه اش گرفت. به من گفت:این صوت ها را برای من بریز. چون عجله داشتم و باید برای کاری میرفتم، گوشی 📱 رو دادم شیخ محسن تا زحمت اش رو بکشد. او هم به جای فایل مهدی صابری ،همه ی فایل ها را برای سید ابراهیم ریخت. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که مدتی بعد فایل صوتی من با عنوان:صدای شهید مدافع حرم، مهدی صابری فرمانده گروهان علی اکبر(علیه السلام)، نیروی مخصوص تیپ فاطمیون، دقایقی قبل از شهادت، در سایت ها پخش شد😕. به غیر از قسمتی که از مهدی صابری طلب آب کرده ام، مابقی صدای خود من بود. این صوت دست به دست پخش و در همه ی خبرگزاری ها منتشر شد😱. حتی پدر شهید صابری تکذیبیه داد و گفت:این صدای پسر من نیست😞 . اما کار از کار گذشته بود📝. کسی من را نمی شناخت. از طرفی بدم هم نمی آمد. صدایش را در نیاوردم. هنوزهم که هنوز است در سایت ها و کانال ها این صوت به نام شهید مهدی صابری ثبت شده است، درحالی که این صدای من در بحبوحه عملیات تل قرین است.🔆😐 ...💔... ⚪️ ادامہ دارد ... @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚🌸 زمستان باشد یا تابستان؛ شب باشد یا روز؛ فرقی نمی کند... جاده یِ زندگی مرا به قدم زدن در هوایت می‌کشاند هر جایِ دنیا که باشی مقصدِ من همان جاست... 🌤 🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚 🤚 🌞 🤲الهی که حال دلتون همیشه خووووووب باشه🌺 دوستون داریم☺️ @besooyenour
بسم الله الرحمن الرحیم ✅ تحلیلی بر حقوق بشر در اسلام به مناسبت شهادت شهید بهشتی و هفته قوه قضاییه و حقوق بشر... 🌑قسمت دوم 👈برخلاف تصور رایج در غرب ،حقوق بشر دارای جایگاه مهمی در شریعت اسلامی است ،و پیامبر گرامی اسلام ( ص) در خطبه حجه الوداع به محترم بودن جان‌ و مال و ناموس آدمیان _یعنی همان چیزی که امروزه حقوق بشر نامیده میشود_تاکید فرموده‌اند. 👈 حقوق بشر اسلامی به دلیل توجه آن به دو بعد مهم در زندگی انسان یعنی «تعالیم الهی»و «فطرت انسانی » دارای امتیازات قابل توجهی نسبت به حقوق بشر مورد نظر غرب است . تعالیم حقوقی اسلامی می گویند,همه انسان ها فرزندان یک پدر و مادرند و دلیلی بر برتری یکی بر دیگری جز به خاطر تقوا وجود ندارد. 👈انسانی موجودی است دارای شرف و حیثیت و کرامت ذاتی که با حکمت بالغه خداوندی به وجود آمده و رهسپار هدف اعلایی است که با مسابقه در خیر و کمال به آن هدف خواهد رسید ،مگر این که خود انسان ،این ارزش را منتفی سازد و هر کس به این انسان اهانت کند و حقوق او را نادیده بگیرد ،با مشیت خداوندی در مقام مبارزه بر آمده است. 👈ایا این همان انسانی است که امثال توماس هابز و ماکیاولی تعریف کرده آند که «انسان»گرگ انسان است ،و هیچ حقیقت ارزشی در وجود انسانی واقعیت ندارد؟ ✅حقوق در قرآن آمیزه ای از امتیاز و تکلیف 👈چنانچه نمونه ها و مصادیق حق در قرآن را مورد توجه قرار دهیم ،خواهیم یافت که هر حقی بر دو پایه استوار است: الف:امتیازی به صاحب حق ب: تکلیفی بر طرف مقابل ،استوار است . 👈یعنی ،هر جا تکلیفی جعل شده است در برابر ،عده ای حق پیدا می کنند ،مثلا زمانی که متاعی را از فروشنده ای می خرد ،در برخی موارد ،برای خریدار «حق فسخ»قرار داده شده است و مشتری با شرایطی خاص و در زمان تعیین شده ،می تواند متاع را بازگرداند و پولی را که پرداخته است باز پس گیرد. 👈نمونه دیگر را در «حق قصاص »می توان شاهد بود ،به خویشان مقتول «اولیای دم»حق قصاص داده اند،در حالی که قاتل یعنی محکوم ،مکلف به تسلیم در برابر قصاص کنندگان است. سهراب خلیلی ۶ تیر ۱۴۰۱ @besooyenour
بیرجند،سخنرانیِ‌پیش‌ازخطبه‌های‌نمازجمعه.mp3
11.9M
🔸اگر تریبونِ نماز جمعه، بلندگویِ عدالت‌خواهیِ انقلابی نباشد، آن تریبون، تریبونِ نماز جمعۀ جمهوری اسلامی نیست. ▫️سخنرانیِ پیش از خطبه‌های نماز جمعۀ شهرستان بیرجند (مرکز استان خراسان جنوبی) ۱۴۰۱/۰۴/۱۰ @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین استاد فخریان 🔺نامه عجیب و شنیدنی حاج قاسم به دخترش احتمالا شما هم نشنیده اید! 📌سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه بیرجند ۱۴۰۱/۰۴/۱۰ @besooyenour
به طرف میگن : میدونی چرا زنبورا گل میخورن؟ میگه خوب معلومه! لابد درواز بانشون خوب نیست😂 @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مخترع تلفن همراه: بی خیال گوشی شوید و کمی زندگی کنید 🔹مارتین کوپر مخترع تلفن همراه می‌گوید نباید اینقدر خودمان را با گوشی‌ها مشغول کنیم. کمی هم باید از آن‌ها فاصله گرفت و زندگی کرد! 🔹در طول این مصاحبه، مجری برنامه Breakfast BBC One به کوپر می‌گوید که روزانه ۵ ساعت از تلفن همراه خود استفاده می‌کند. کوپر در جواب او می‌گوید‌ «واقعاً؟ تو واقعا ۵ ساعت از روز خودت را وقف استفاده از گوشی می‌کنید؟ کمی هم زندگی کن!». 🔹او سپس کسانی را که زمان زیادی از روز خود را صرف استفاده از گوشی می‌کنند، مسخره می‌کند. 🔹مخترع تلفن همراه می‌گوید که تنها ۵ درصد از کل وقت خودش در طول روز را صرف استفاده از گوشی‌ها می‌کند. اما عموم مردم اینگونه نیستند. @besooyenour
فرهنگ ازدواج آسان ریشه تمایل نداشتن به ازدواج 🔰 تمایل نداشتن به ازدواج، ریشه در الگوهای تربیتی دارد. 🔻 ما فرزندان خود را برای فردا به عنوان همسر تربیت نمی کنیم، به عنوان پدر و مادر تربیت می کنیم. 👈 این در حالی است که در قدم اول باید تکالیف زناشویی توأم با تعهد و صمیمیت را به آنها آموزش دهیم. 🔻خیلی از مشکلات، عادی و ساده هستند و به راحتی قابل حل‌ 👈 باید الگوهای نظام تربیتی درست شود و مسئولیت پذیری افراد افزایش پیدا کند. @besooyenour
🔰 آثار و فوائد خانوادگی فرزندآوری 💠 والدین به‌لحاظ ایجاد شبکه ارتباطی جدید پس از تولد فرزند جاذبه‌ها دل مشغولی‌ها و سرگرمی‌های تازه‌ای نمی‌یابد که مرکز ثقل آن فرزند است، مشاهده ناتوانی‌های نوزاد حس مسئولیت و شفقت را در والدین برمی‌انگیزد، از این رو آنها با کمک یکدیگر همه توان خویش را برای حمایت از او فرا می گیرند. 💠 این فرزند که در آموزه‌های دینی از او به «جگرگوشه» والدین یاد شده در استحکام و تداوم حیات خانواده نقش مثبتی دارد و پدر و مادر حاضر نیستند به راحتی این جگر گوشه خود را با اختلاف یا طلاق آزرده‌خاطر کنند. 💠 نشان می‌دهد که خانواده های بی فرزند در ایران بیش از خانواده‌های دیگر در معرض گسست قرار دارند. فرزند به ویژه فرزند خردسال به‌منزله پیوند بین پدر و مادر است از این رو وجود فرزند باعث استحکام خانواده می‌شود. @besooyenour
🇮🇷 📝 | بایدن در غرب آسیا بدنبال چیست؟ 🍃🌹🍃 ❌ بایدن در جریان سفر خود به منطقه خاورمیانه که به طور خاص عزیمت وی به اراضی اشغالی و عربستان سعودی، نقاط عطف آن به حساب می آیند، در پیِ چهار موضوع است: 1⃣ پیشبرد "توافق ابراهیمِ ۲ "بین صهیونیست ها و کشورهای مرتجع حوزه خلیج فارس در تقابل با جمهوری اسلامی 2⃣ اقناع سازی کشورهای عربِ حاشیه خلیج فارس خصوصا امارات و عربستان جهت افزایش تولید نفت 3⃣ ارائه تضمین های جدید اقتصادی و امنیتی به متحدان منطقه ای آمریکا و جلوگیری از چرخشِ آن ها به سمت چین و روسیه 4⃣ تقویت موضع دموکرات ها در آستانه انتخابات میاندوره ای کنگره آمریکا خصوصا استفاده از لابی های عربی و صهیونیستی | | @besooyenour
.• کتابِ مرتضی و مصطفی •. " قسمت۹ " |فصل پنجم : جانشینی سیدابراهیم| ...💔... بعد عملیات تل قرین، سید خیلی روی من حساب باز کرد😌. حسابی با هم چفت شده بودیم ، مثل دوتا داداش💛، او که دنبال گزینه ای برای جانشینی اش می گشت، طوری قبولم کرده بود که چند روز قبل رفتن به مرخصی ،مرا به عنوان فرمانده گروهان معرفی کرد.💪 بعضی قدیمی تر ها صدای شان درآمد😒 . سید در جواب آنها گفت: یکی رو داشتیم که از گروه ۱ فاطمیون بود؛ یعنی قدیمی ترین نیرو بود، ولی توی جنگ من می دیدم چیزی بارش نیست. این ادم هرچی هم قدیمی باشه ، من مسئولیت بهش نمی دم 😏. یکی هم هست مثل آقای ابوعلی ، از گروه ۳۰، تازه اومده تو جمع ما، ولی تو تلّ قرین دیدم که چه کار کرد.😌 بعد از گذشت چند ماه هنوز به کسی نگفته بودم که ایرانی ام☺️؛ یعنی جرات نمیکردم این قضیه مثل بغض روی دلم مانده بود و میخواستم حداقل به یک نفر بگویم که ایرانی هستم . سید ابراهیم تنها کسی بود که فکر میکردم میتوانم به او اعتماد کنم🙃♥️ . این اعتماد از اخلاق و رفتار و منش او حاصل شده بود‌. حس درونی ام میگفت: به سید ابراهیم اطمینان کن بهش بگو بلاخره باید بهش بگی که ایرانی هستی. یک روز گفتم هرچه باداباد😥. او را کشیدم کنار و گفتم: سید! میخوام یه چیزی بهت بگم. تا این حرف را زدم گفت : چی؟ میخوای بگی ایرانی هستی؟وا رفتم😐 . دیگر نتوانستم حرفی بزنم. سید ادامه داد: از همون روز اولی که اومدی پیش ما، فهمیدم تو ایرانی هستی😀، اصلا تو صحبت کردی ، یاد حسن افتادم . گفتم این بچه مشهده.😅 جالب این که در آن مقطع نمیداستم خودش هم ایرانی است . بعد از اعزام دوم، سوم بود که کم کم متوجه شدم او صد درصد ایرانی است.☺️ سید ابراهیم به من گفت: بگرد تو نیروها، یه نفرو میخوایم بذاریم مسئول نیرو انسانی. یکی که هم‌ سواد خوبی داشته باشه، هم خطش واسه نامه نگاری خوب باشه . از بین نیروها، یک نفر را پیدا کردم به نام جعفرجان محمدی او خط بسیار خوبی داشت👌📝 . به قدری با خودکار زیبا و قشنگ مینوشت که وقتی نگاه میکردی ، لذت میبردی. جعفرجان را اوردم و از او پرسیدم: چقدر سواد داری؟ گفت: سه کلاس! با تعجب گفتم: تو سه کلاس درس خوندی؟! پس چه جوری این قدر خطت قشنگه؟ گفت: من کلاس خط رفتم، تمرین میکنم، خیلی هم علاقه دارم . به همین خاطر خطم خوبه . یکی دیگر از بچه ها را که او هم ایرانی و مشهدی بود اما به افغانستان رفت و آمد می کرد و خط خوبی داشت هم آوردم. او برعکس جعفر جان سطح سواد بالایی داشت و مدرکش لیسانس و یا فوق دیپلم بود. به همین خاطر، او را به عنوان مسئول نیروی انسانی انتخاب کردم و جعفر جان را گذاشتم جانشین او. مدتی بعد مسئول نیروی انسانی رفت مرخصی و جعفرجان شد جایگزین او‌. با اینکه جعفرجان خط بسیار زیبایی داشت ، اما به دلیل سواد پایین، نگارش اش خیلی ضعیف بود. به او میگفتم یک نامه برای فرمانده تیپ بزن و تقاضای موشک و مهمات کن . وقتی نامه را می آورد، نه جمله بندی مناسبی داشت نه املای خوبی😩. توی دو خط ، ده تا غلط املایی داشت😖 . فقط خطش زیبا بود. تمام نامه رو دوباره خودم مینوشتم ،می دادم جعفرجان و او با خط خودش آن را رونویسی میکرد😶. این خط زیبا برای گردان یک امتیاز محسوب می شد🤗؛ چرا که این نامه 📝 به تیپ می‌رفت و به هر حال زیبایی و قشنگ بودن 💕 خط در بعضی موارد موثر بود. بعد از مدتی که جعفرجان در نیروی انسانی جا افتاد. یک اتاق با میز و صندلی و دو نفر نیرو 👥 به او دادیم. این جعفرجان کمی جوگیر شده بود و بگی نگی احساس غرور می کرد.😒 یک روز با سیدابراهیم داشتیم از جلوی اتاق او رد می شدیم که چیز جالبی توجهمان را جلب کرد. جعفرجان یک برگه A ۴ روی در اتاقش زده بود و روی آن با همان لهجه افغانستانی که تلفظ می‌کرد با خط زیبا نوشته بود: ورود افراد متیفرقه به دفتر نی روی انسانی بدون هماهنگی با مسعول نیروی انسانی ممنون. من خنده ام گرفت 😂 و به سیدابراهیم گفتم: نگاه کن ببین چی نوشته! دو روز نیست مسئول نیروی انسانی شده، چه کلاسی گذاشته برای خودش! در بزنو در نزنو، بدون هماهنگی وارد نشویدو !!! عجب آدمیه این ...😏 بعد گفتم: سید بیا کاغذ رو بکنیمش 😝. سید ابراهیم گفت: نه ! صبر کن.☝️ آمدیم اتاق خودمان. من و سید ابراهیم و شیخ محسن، روحانی گردان با هم در یک اتاق بودیم. سید ابراهیم گفت: برو یه برگه کاغذ بردار بیار. رفتم یک برگه A۴ آوردم. گفت: بنویس ورود به اتاق فرماندهی در هر ساعت از شبانه روز بلامانع است ✋🏻 و نیاز به در زدن نیست. بعد هم گفت: برو این برگه رو بزن روی در اتاق😊. فردای آن روز اثری از برگه ی روی در اتاق جعفرجان نبود. 👊😉 @besooyenour
خانم سید ابراهیم پا به ماه بود. باید خودش را می رساند. از طرفی چون جانشین نداشت، باید یکی را جای خودش معرفی می کرد. اوایل کار، سید ابراهیم خیلی دوست داشت من را در مجموعه جا بیاندازد☺️. البته ملاحضاتی را هم در نظر می گرفت. وقتی می خواست من را همراه خودش ببرد، می گفت:«ابو علی! می ترسم روی تو حساس بشن، بفهمن ایرانی ای، ریپورتت کنن. بعد دیگه نشه هیچ کاریش کرد😥. برا همین، تو رو توی جلسات و این جور جاها نمی برم. تابلو که بشی، حفاظت روت انگشت میذاره و مثل من برات مشکل درست میشه😉.» اعتقاد زیادی هم به استخاره داشت. یک تسبیح همراهش بود و هر کاری می خواست بکند، استخاره می کرد. آن قدر هم حواس پرت بود که همیشه تسبیح اش را گم می کرد😄 و من بهش تسبیح می دادم🙃. بعضی وقت ها که می خواست جلسه برود، می گفت:«ابوعلی، این جلسه، جلسه ی خوبیه. اگه بیای هم چیزی یاد می گیری، هم جا میفتی.» بعد می گفت:«نه، خوب نیست. ممکنه بد بشه.» بعضی وقت ها هم می گفت:«خیلی خوب اومده.»💛🌸 در همین جلسات بود که من را با یکی از فرماندهان قرارگاه به نام (ابوحسین) آشنا کرد. بعد از این که کمی جا افتادم،وسید ابراهیم من را همراه خودش به تیپ برد و به افراد مختلف مثل جانشین تیپ، مسئول نیروی انسانی، مسئول لجستیک و چند نفر دیگر معرفی کرد و برایم حکم جانشینی خودش را گرفت.😍🌸 انتخاب من به عنوان جانشینی تیپ برای برخی افراد سنگین بود. و آن را قبول نمی کردند😒 . آنها حاضر نبودند زمانی که افراد قدیمی تر از دوره های پنج و شش و حتی چهارده، با کلی تجربه جنگی و عملیاتی در گردان حضور داشتند، سید ابراهیم من را که بار اولم بود وارد گردان شده و از دوره سی بودم، به عنوان جا نشین معرفی کند. زمانی هم که خودش نبود، می شدم فرمانده. به همین دلیل، خیلی چوب لای چرخ کارم میگذاشتند.😢 در آموزش ها حرف شنوی نداشتند😕، نیروهای شان را سر خط نمیکردند. تمام هدف شان هم این بود که من را جلوی سید ابراهیم خراب کنند. تا زمانی که سید ابراهیم حضور داشت، کسی جرأت نمیکرد به من بگوید بالای چشمت ابروست😆، اما همین که سید ابراهیم می رفت، کارشکنی ها و سنگ انداختن ها شروع می شد😐. چون دست تنها بودم، یکی از بچه های افغانستانی را که خیلی هم با او رفیق بودم، گذاشتم کمک خودم💕. همین آدم با تعدادی از بچه های آموزش ریخته بودند روی هم و می خواستند زیر لِنگ من را بزنند که تا قبل از برگشتن سید ابراهیم، به قولی کودتا کنند و گردان را دست بگیرند.😱😔 می رفتم لجستیک، می گفتم:«آقا! سهمیه لباس بچه ها رو بده.» مسئول لجستیک می گفت:« هنوز نیومده.»اگر هم می داد، هر چه لباس سایز ۵۴، ۵۲ انبار را می داد😒. وقتی این لباس های سایز بزرگ را می دادم به نیرو ها، آنها که اکثرا جُثه ریزی داشتند، می گفتند:«ما لباس خواستیم؟بگو اینها رو چیکار کنیم؟» لباس ها به تنشان می شُرید😜و گریه میکرد. به آموزش گفتم:« نیروها نباید بعد از اذان صبح بخوابند. اینها رو ببرید ورزش صبحگاهی، میدون تیر، آماده نگهشون دارید.» چون سید ابراهیم نبود، همکاری نمی کردند و زده بودند به درِبی خیالی😑. خیلی کار سخت شده بود. حسابی عاصی ام کرده بودند😣. ازطریق تلگرام با سیدابراهیم ارتباط داشتم و از او خط و ربط می گرفتم. به او گفتم:« بچه های آموزش همکاری نمی کنند. کار آموزش تعطیل شده. اونی که شما خواستی، اصلا هم چین چیزی نیست.☹️» سید ابراهیم جواب داد:«خودت بچه ها رو ببر.»گفتم:« اجازه می دی خودم بچه ها رو ببرم آموزش؟ فردا آموزش شاکی نشه بگه آقا دخالت تو کار ما کرد😥!» جواب داد:« تو فرمانده گردانی😎! آموزش زیر مجموعه توئه، تو باید برای اونها تکلیف مشخص بکنی که چکار کنن، تو باید اونها رو بیاری پای کار👊💕.» گفتم: «سید! خب همه رفته بودند، دست تنها شدم😞. منم الان دور اولمه اومدم، اینها نیروی قدیمی ان.» جواب داد: «هر وقت کارت به مشکل خورد، برو پیش محمد فاضل. من سفارشتو می کنم.😉» «محمدفاضل» نفر سوم تیپ فاطمیون بود. با سفارش سیدابراهیم، او تنها کسی بود که هوای من را داشت. با همکاری او و مشورت های سید ابراهیم، قضیه را جمع و جورش کردم🤩. @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا