با سلام خدمت همراهان گرامی 😊
به علت خراب بودن گوشی دوشبی نتونستم مطلب در کانال قرار بدهم ازهمه عزیزان عذرخواهی میکنم
@besooyenour
﷽
🤚#سلام_امام_زمانم❤️
کاش هر روز صبح
یادمان می افتادکه چه قدر
دوستمان داری و برایمان دعا می کنی❗️❗️😔
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🌸
سلاااااااااااااام🤚✋
#صبحتون_علوی🌺
@besooyenour
#نهج_البلاغه
💠 ثمره اخلاق نیکو
🌷امام علی علیه السلام؛ مَن لَانَ عُودُهُ كَثُفَت أغصانُهُ؛ كسى كه درخت وجودش چوب نرم باشد (اخلاقش نیکو باشد)، شاخه هاى انبوه (دوستان فراوان) از آن سر مى زند. (نهج البلاغه، حکمت 214)
🔹امام علی عليه السلام در اين كلام نغز و پرمعنى انسان را به درخت تشبيه فرموده و دوستان انسان را مانند شاخه هاى درخت دانسته است. در ميان درختان آن درختى كه جنس چوبش نرم تر باشد، شاخه هاى بيشترى از آن سر مي زند. و درختى كه پرشاخه تر است، اولا سايه گسترده ترى دارد كه عده بيشترى مي توانند در آن بياسايند، ثانيا ميوه هاى بيشترى مي دهد كه باز ديگران فايده بيشترى از آن مى برند.
✅ در نتيجه چنين درختى از توجه و مراقبت بيشترى هم برخوردار خواهد شد و بيشتر به آن رسيدگى خواهند كرد.
🍃انسان نيز اگر درخت وجودش نرم باشد، يعنى اگر نرمخوى و خوش اخلاق و مهربان و گشاده رو باشد، شاخه هاى بيشترى خواهد داشت، يعنى دوستان بيشترى گرد او جمع خواهند شد. در نتيجه هم دوستانش از او محبت خواهند ديد و هم خود او از توجه و محبت عده بيشترى برخوردار خواهد شد.
@besooyenour
📜 #قرآنی
👈 {به خـــــدا اعتـــــراض نڪُن!}
خوشبختی دیگران از خوشبختی
تو ڪم نمیڪند ثــروت آنها رزقِ
تـو را ڪـم نمیڪند و صـــــحت
آنان هرگز نمیگیرد سلامـتی تو را!!
👌پس مهـربان باش و آرزو ڪن
برایِ دیگران آنچه را آرزو میڪنی
بـــــرایِ خـــــودت..!
📒 ســوره اســـــراء ۳۰
@besooyenour
#دانستنیها
☕️☕️آیا می دانید برای تشخیص چای اصل از چای تقلبی فقط کافیه مقداری چای خشک را در آب سرد بریزید؟؟
اگه چای رنگ داد معلومه تقلبیه👌👌
@besooyenour
بابام اومد خونه گفت چه بوی کبابی میآد، هوس کباب کردم....
خیلی آروم و طوری که متوجه نشه...
رفتم جورابمو از روی بخاری برداشتم😂
@besooyenour
داستان روزگار من (۱۰)
بالاخره با هر ترفندی که بود سحر تونست یه جوری منو راضی کنه که یه دیدار با بهنام داشته باشم
زنگ اخر به صدا در اومد سحر گفت زود باش وسایلات و جمع کن بریم..
کجاااا😳😳
عه دختر تو چقدر گیجی یا اینکه خودتو زدی به این راه مگه نگفتم با بهنام و شاهین قرار داریم 😒😒😒
الان ؟؟؟
نه پس فردا....وای خدایاااا دارم از دستت دیوونه میشم فرزانه بجای سوالای الکی زود باش دیرمون میشه 😡😡
تو راه از سحر پرسیدم حالا کجا قرار گذاشتی یه وقت کسی نبینه آبرومون میره 😰😰
خیالت راحت همون کوچه ای که اون روز شاهین بهم کادو داد میریم اونجا
ولی سحر من بازم میترسم
نترس بابااا مگه خودت ندیدی اونجا چقدر خلوت بود اصلا نترس
خلاصه ما به سمت کوچه راهی شدیم ... مادر زینب اون روز بخاطر کاری که داشت از زینب خواسته بود تا از مدرسه مستقیم بره خونه خاله اش
و از یه طرفم خونه خاله زینب درست تو همون کوچه ای بود که سحر و فرزانه قرار داشتن
پس زینب راهی اون سمت شد
من و سحر رسیدیم کوچه دیدیم پسرا اونجان بهنامم اومده بود سحر بهم گفت فرزانه صبر کن قبل اینکه بریم داخل کوچه بیا این رژ لب و بزن
صورتت خیلی بی روح شده یه خرده رنگ و لعاب بده به چهرت
شبیه میتا شدی
رژو 💄💋💋
زدمو رفتیم پیشه پسرا
سلام کردیمو و جواب سلام شنیدیم
بهنام بر خلاف شاهین خیلی خوشگل تر بود چشم ابرو مشکی با موهای بلند و لخت
آنچنان حرف میزدو زبون میریخت که من ازش داشت خوشم میومد زیاد نتونستیم باهاشون حرف بزنیم چون باید میرفتیم خونه و دیرمون شده بود
زینب نزدیک کوچه شد تا اومد وارد بشه مارو که دید سریع خودشو کشید عقب ....
ما داشتیم خدا حافظی میکردیم که بهنام رفت و از ماشین یه شاخه گل رز که خیلیم با سلیقه تزئین شده بود و آورد داد به من ...🌹🌹🌹🌹
زینبم که نظاره گر این صحنه بود
ما تا خواستیم از کوچه خارج بشیم زینب رفت و خودشو مخفی کرد
تو راه همش چشمم به گل بود
از درونم یه حس عجیبی داشتم یعنی حس دوست داشتن بود
نمیدونم شاید
رفتم خونه
سلامی به مامان گلم که زیباییش مثله این گله
علیک سلام دختر گلم که انگاری خیلی خوشحاله چی شده وروجک
اون گل چیه؟!؟
این گل؟؟ اهان این گل وووو
این گلو دوستم خریده برام
دستش درد نکنه به چه مناسبتی ؟؟!
راستشو بخوای مامان درس ریاضیش یه خرده ضعیفه من همش کمکش میکنم اونم برای تشکر این گل و برام خریده 😅😅😅😅
باریکلا عجب دوست فهمیده و خوبی 😊😊
مامان گلم خشک نشه کجا بذارمش ؟؟
دخترم اون کابینت بالایی که کنار هوده اونجا یه گلدونه کوچیکه شیشه ای هست بذارش تو اون یه خرده هم اب بریز توش
باشه مامان ...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
🤚#سلام_آقا_جانم ♥️
🍂من گم شدم،پيدا ترين پيدا كجایی؟
اي معنی معناترين معنا كجایی؟
🍂ای آفتاب روشن شب های سردم
محبوب من،آقاترين آقا كجایی؟
🤲#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
سلام رفقاجان🤚
#صبحتون_بخیر💐
@besooyenour
استاد فخریان.mp3
43.62M
همایش گام دوم انقلاب و رسالت بسیج
#هویت_سازی
#جبهه_سازی
دانشگاه قم، دوشنبه ۱۴۰۰/۰۹/۰۱
استاد فخریان
@besooyenour
آدمایی که آرمانهای بزرگ دارند، هم از تواناییهاشون بیشتر استفاده میکنند، هم از تلاش، خسته نمیشن و هم به آینده امیدوارند.
استاد فخریان
@besooyenour
📜 #تلنگر
مـــرد فقــیری از خدا سوال ڪرد:
چرا من اینـقدر فقـــیر هستم..؟؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفتهای
ڪه بخشـــــش ڪنی مـرد گفت:
من چـــیزی ندارم ڪه ببخشـــــم!!
خـدا پاسخ داد: دارایی هایت ڪم
نیست...!
یڪ صورت ڪه میتوانی لبخـند
بر آن داشته باشی! یڪ دهان ڪه
میتوانی از دیگران تمجید ڪنی و
حـرف خـوب بزنی! چشــمانی ڪه
میتوانی با آنها به دیگران با نیت
خـــــوب نگــاه ڪنی!
👌فقر واقعی فقـر_روحی است.
@besooyenour
#گردشگری
روستای چیمه
در دل این کویر وادی سرسبزی به نام چیمه وجود دارد که مثل بهشت دست نخورده بکر و ناشناخته است.چیمه در دامنه کوه کرکس و در همسایگی ابیانه قرار گرفته و به معنای سرسبز و خرم است.
@besooyenour
شمارو نمیدونم ولی من تموم عمر داشتم اشتباه چمدون می بستم.
درستش این شکلیه😐
@besooyenour
#داستان روزگار من (۱۱)
گلدون بردمو گذاشتمش رو میزم موقع انجام درسام همش چشمم به گل بود حواسم میرفت سمت بهنام اصلا از درس خوندن افتاده بودم دلم میخواست فقط بشینمو به گل نگاه کنم
ساعت ها همین جور میگذشت
و من با حواس پرتی هام هنوز درسمو تموم نکرده بودم
فردا هم امتحان داشتیم
خلاصه که فردا رسیدو سرکلاس
مشغول امتحان دادن شدیم
📝📝📝📝📝
واااای این سواله چی بود جوابش 😰😰
اصلا هیچی یادم نمیاد
چم شده من
با نامیدی سوالارو پشت سرهم رد میکردم و بی جواب
شاید فقط یه چندتاشو تونستم بنویسم اما اکثرن بی جواب موند 😔😔
زینب ازم پرسید فرزانه چطور بود امتحان ؟؟؟
با ناراحتی گفتم والا چی بگم زینب
اگه بگم خوب بود دروغ گفتم واقعا افتضاح بود
عه چراااا اخه فرزانه تو که درست عالیه جز شاگردای زرنگ کلاسی نگوو که باورم نمیشه
خب دیگه این بارو باور کن
زینب - فرزانه میخوام باهات حرف بزنم وقت داری
اره بگوو میشنوم
در مورد چی ؟؟؟
تا زینب اومد دهنشو باز کنه و حرف بزنه سحر مثل اجل و معلق پیداش شد و پرید وسط حرفامون
بخاطر تنفری که از زینب داشت دلش نمیخواست من با زینب گرم بگیرم و سعی میکرد به هر بهونه ای ما رو از هم دور کنه
سحر- فرزانه بیا بریم کارت دارت دارم
اما سحر ،زینب میخواد باهام حرف بزنه!!
اخه من کارم خیلی واجبه فرزانه
پاشوو ...
از جام بلند شدمو از زینب عذر خواهی کردم زینب جان شرمنده
اشکال نداره بعدن باهم حرف بزنیم
نه عزیزم چه اشکالی برو به کارت برس
با سحر رفتیم تو حیاط
خب سحر چی شده ؟؟
هیچی فقط خوشم نمیاد با اون دختره تنها باشی فرزانه چرا با اون میگردی ؟؟
خب مگه چشه خیلی دختر خوب و آرومیه
خب بسته دیگه نمیخواد پیشه من ازش تعریف کنی خیلی خوشم میاد 😒😒😒
زینب میدونست که هرگز سحر اجازه نمیده که با فرزانه صحبت کنه تصمیم گرفت بره پیش خانم شرافتی که دبیر پرورشی و مشاور مدرسه بود.
زینب با دیدن جریان دیروز خیلی نگران فرزانه شده بود و میترسید که بیشتر گمراه بشه
زینب داخل اتاقه مشاوره شد
سلام خانم
سلام زینب جان
خانم میخواستم باهاتون حرف بزنم
بفرما عزیزم من گوش میکنم
😊😊😊😊
خانم راستشو بخواین ... نمیدونم از کجا شروع کنم
😥
یه دفعه زینب از جاش بلند شدو گفت
خانم ببخشید مزاحمتون شدم چیزی نیست ...
زینب جان راحت باش دخترم بهم اطمینان کن حرفت و بزن
نه خانم چیزی نیست
اینو گفت و از اتاق سریع خارج شد
خانم شرافتی- زینب ...زینب
زینب- اخ ... اخ ... دختر دیوونه چرا حرفتو نزدی خب شاید خانم شرافتی میتونست جلو کارای فرزانه رو بگیره
اخه چرا حرفمو نزدم
😩😩😩
زینب همینجور با خودش کلنجار میرفت ...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
🤚سلام امام زمانم🌸
#مهـدے_جان💚
غم هجران تو اےیار مرا شیدا ڪرد
غیبٺ و دورے تو حال مرا رسوا ڪرد
دورے تو اثر جمع بدےهاے من اسٺ
شرمسارم گنهم چشم تورا دریا ڪرد
#العجل_مولاے_من💚
#سه_شنبه_هاى_جمكرانى💔
سلام دوستان گلم🤚✋
#صبحتون_مهدوی🍃🌸🍃
@besooyenour