eitaa logo
#به سوی نور(۷)
70 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
104 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @ZAHRASH93
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 شاهکار علیرضا کریمی بر سکوی قهرمانی "وقتی رقیب باکویی رو ۹ هیچ میبری و پرچم حضرت عباس رو وسط ورزشکار ترکیه‌ای و باکویی بالا میبری👌 @besooyenour
همانقدر که زن را باید فهمید مرد را هم باید درک کرد همانقدر که باید قربان صدقه زن رفت باید فدای خستگی های مرد هم شد خلاصه مرد و زن ندارد،به نقطه ی ما شدن که رسیدی : بهترین باش ️ @besooyenour
💕حاج اسماعیل دولابی (ره): که به یاد امام حسین علیه الســـــلام افتادید نداشته باشید که حضرت هم به شماست. 📚طوبای کربلا ص ۱۴۹ @besooyenour
📕 رمان اختصاصیِ 📖 قسمت دوم پاشو یه آبی به صورتت بزنم که سر و حال بیای. بعد قبل از این‌که بچه عکس‌العملی نشان بدهد همان‌طور با چشمان بسته در آغوشش گرفت و از تخت بلندش کرد و به طرف سرویس بهداشتی راه افتاد. آوا در حالی که آب از سر و صورتش می‌چکید و چشمان قهوه‌ایش ورم کرده و خواب‌آلود بود در آغوش مادرش به آینه‌ی روشویی خیره شد و تصویر زنی آرایش کرده با موهای مشکی بلند و صاف را مخاطب قرار داد: - مامان من دوست داشتم بیشتر بخوابم! الهام به تصویر دختر سفید و لپ قرمزی‌اش که در قاب آینه کنار خودش جا خوش کرده بود نگاه کرد: -مامان همه منتظرن لایو بذاریم. آوا با اعتراض بینی گرد و کوچکش را جمع کرد: -نمی‌شه نذاریم؟ در حالی که چشم‌های الهام از ذوق برق می‌زد؛ لبخندی گوشه‌‌ی لبش آمد و بوسه‌ای به صورت آوا زد: - نه نمی‌شه؛ آخه دختر من خوشگل‌ترین دختر دنیاست؛ باید این‌قدر معروف بشه که تمام دنیا بشناسنش! ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها #⃣ @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام منجی دلهای ما ...مهدی جان! هست کھ دارویش آمدن شماست ؛ جوابمان کردند ‌؟! [یا‌صاحب‌العصرِوالزَّمان] +برگردانتظارِاهالیِ‌آسمان :) اَلسَلامُـــ عَلیڪَ یا صاحبــَ الزَمان یا ابا صالح المهدی 💚💚🌱💚💚🌱💚💚🌱💚💚 سلام همراهان گرامی صبحتون بخیرعزیزان امیدوارم حالتون عالی باشه☺️ نگاه ویژه حضرت زهرا سلام الله علیها شامل حالتون💐 🏴 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 @besooyenour
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ عالمانه حجت الاسلام دکتر رفیعی به کلیپ حُرّ حسن آقامیری: این تفکر از داعش خطرناک‌تر است! 🔹آقامیری در سخنرانی محرم خود توبه حر را مثال می‌زند و با خشم می‌گوید حر با همه این کارهایی که کرد، امام حسین(ع) توبه‌اش را پذیرفت اما ما دم از حر می‌زنیم و بازیگر زمان شاه و خواننده آن‌ور آب را دق می‌دهیم. شما بیجا می‌کنید دم از حر می‌زنید. 🔹 استاد رفیعی: این داد و فریاد کردن خودش با اسلام رحمانی که از آن دم می‌زنید در تناقض است. علاوه بر اینکه کسانی که از آن‌ها دفاع می‌کنید هیچ کدام مثل حر اصلا توبه نکرده‌اند. در سپاه امام حسین هم برخی بودند که حضرت به آنها امتیاز نداد و از ایشان جدا شدند. این تفکر شما از داعش خطرناک‌تر است. @besooyenour
♨️ موضع عجیب مسئولان سابق دوره قبل اصفهان در خصوص بیانیه اخیر یکی از سران فتنه 🔸 به گزارش خبرنگار فارس با تعدادی از مسئولان سابق استان در دولت یازدهم و دوازدهم و منصوب به جریان اصلاحات در استان اصفهان تماس میگیرد و نظر ایشان را در خصوص بیانیه اخیر یکی از سران فتنه میپرسد، تعدادی جواب نمیدهند و پاسخ بقیه واقعا عجیب و خواندنی است! استاندار سابق اصفهان: 🔻 الآن در جلسه هستم، سیاسی نیستم،‌ از استاندار جدید بپرسید، استاندار هم نیستم. استاندار اسبق اصفهان : 🔻در حال حاضر در جایی هستم که نمی‌توانم صحبت کنم و همچنین غیر از مسائل تخصصی، به دیگر موارد ورود پیدا نمی‌کنم. فرماندار سابق اصفهان با تعجب عنوان می‌کند: 🔻 بیانیه موسوی؟کدام موسوی؟ اصلاً نشنیدم و ندیدم؛ بیانیه چه بوده است؟ با فضای مجازی عجین نیستم، نه اینکه نباشم به‌صورت محدود در معرض برخی اخبار قرار می‌گیرم، این خبر را ندیدم و اجازه دهید اظهار نظری نداشته باشم. رئیس سابق شورای اسلامی شهر اصفهان: 🔻 اگر در رابطه با امور شهری مطلبی دارید بفرمایید به بحث‌های سیاسی ورود پیدا نمی‌کنم. بازنشسته شده‌ام که کاری به این کارها نداشته باشم! معاون سابق سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری اصفهان: 🔻 این موضوع به من چه ارتباطی دارد؟ مسؤولیت داشتم اما الآن ندارم؛ بازنشسته شده‌ام که کاری به این کارها نداشته باشم. رییس اسبق شورای اسلامی شهر اصفهان: 🔻 من متن بیانیه را نخوانده و ندیده‌ام که بخواهم نظری بدهم. معاون سابق توسعه و منابع انسانی استانداری اصفهان : 🔻 من یک شهروند عادی هستم و کاره‌ای نیستم که نظر من را داشته باشید. فرماندار سابق شاهین‌شهر و میمه و مدیرکل سابق بازرسی استانداری اصفهان : 🔻من مسؤولیتی ندارم و مصاحبه نمی‌کنم. مدیرکل سابق دفتر امور اجتماعی استانداری اصفهان: 🔻در حال حاضر در سفر هستم و باید بازگردم و تا نیایم نمی‌توانم بگویم؛ بیانیه را خوانده‌ام اما دردسرساز است. @besooyenour
زمستان سال نود و یک دعوت شدیم خانه‌ی یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتند. همین موضوع باعث شد تا رضا درباره اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای واسه صاحب‌خانه و بقیه صحبت کنه. توضیحاتی در مورد چگونگی تشکیل این شبکه‌ها، منابع مالیشون، اهدافشون و حامیانشون داد. توی اون مهمونی تعدادی از افراد حاضر که از لحاظ نسبی رابطه دوری با ما داشتن هم بودن و صحبت‌های رضا را هم گوش می کردن. چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا که فلانی، توی فلان جا مغز تو شستشو دادن، تو کله شما کردن که ماهواره فلان و فلان... بعد از مهمانی ، من با رضا تند برخورد کردم که چرا شروع می‌کنی از این حرف‌ها می‌زنی که بخوان مسخره‌ات کنن ؟ و کلی توپ و تشر... اما رضا این جوری جواب داد: من وظیفه‌ام را انجام دادم ، در قبال این خانواده توضیحات رو دادم ، دیگه اون دنیا از من نمیپرسن که چرا دیدی و میدونستی اما چیزی نگفتی. من کار خودم و کردم ، به وقتش این حرف‌ها جواب می‌ده. خیلی برام جالب بود ، اون اصلاً به این فکر نمی‌کرد که دارن مسخره‌اش میکنن، فقط به فکر انجام وظیفه‌اش بود! 👤راوی: همسر شهید 🕊🌷 🏴 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 @besooyenour
‹🖤💭› حضرت‌آقا توی‌خونہ‌یکی‌از شھدابودن‌کہ‌یکی‌میگہ: - هدف‌همہ‌ی‌‌بچہ‌هاشھادت‌است! حضرت‌آقاهم‌فرمود: هدفتان‌شھادت‌نباشد؛هدفتان انجام‌تڪالیف‌فوری‌وفوتی‌باشد گاهی‌اوقات‌هست‌کہ‌اینجورتڪلیفی منجربہ‌شھادت‌میشود؛گاهی‌هم‌بہ‌شھادت منتفی‌نمیشود . . .:!) 🏴 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 @besooyenour
📕 رمان اختصاصیِ 📖 قسمت سوم کودک را بر زمین گذاشت و مقابل آینه با شتاب دستی به جلوی موهای خود کشید و رژ‌لبش را تمدید کرد. دختر‌بچه که تکلیف همیشگی خود را به خوبی می‌دانست با سرعت به سمت اتاقش دوید؛ اتاقی که از آغاز تولد او تا به حال بارها توسط الهام با حساسیت خاصی تغییر دکور داده شده بود و اکنون تم سفید رنگ و چوبی تخت و کمد و پرده و قفسه‌های کتاب و اسباب‌بازی و یک قالیچه‌ی گل‌بهیِ نقش برجسته با طرح اسب شاخ دار فانتزی در آن خودنمایی می‌کرد. آوا به سمت کمد بزرگ رفت و با جثه‌ی ریزش به دستگیره‌ی‌‌ آن آویزان شد و برای باز کردنش به تقلا افتاد. پشت سرش الهام هم وارد شد: - صبر کن مامان جون! الآن میام برات بازش می‌کنم شما زورت نمی‌رسه. در کمد که با دستان الهام گشوده شد ردیفی از لباس‌های رنگارنگ و لاکچری که دل هر کودکی را می‌برد، مقابل چشمان طفل نمایان شد؛ آوای کوچک روی پنجه‌ی پاهایش ایستاد و انگشت اشاره‌اش را به سمت یکی از لباس‌ها که آن بالا آویزان بود گرفت و شروع کرد به روی پنجه‌هایش بالا و پایین پریدن و با صدای نازک کودکانه‌اش فریاد زد: - مامان، مامان، این پیرهن صورتی تور داره؛ من همینُ می‌خوام بپوشم، همین، همین! ابروهای الهام در هم رفت: - باز شروع کردی؟! عزیز من عروسی که نمی‌خوای بری. آوا نا امیدانه پاشنه‌ی پاهایش را بر زمین گذاشت و با صورت جمع شده چشمان اشک‌آلودش را به سمت مادر چرخاند: - اگه اینُ نپوشم اصلاً نمیام توی لایوت! الهام سعی کرد خونسردی خود را حفظ کند: - خیلی خب؛ مثل اینکه باید شهربازی عصر کنسل بشه. انگار این تهدید به خوبی کارساز شد که چشمان پر از التماس آوا نشان از تسلیم شدنش داد: - نه مامان جون چشم؛ قول می‌دم دختر خوبی باشم و هر چی شما گفتی بپوشم. دوباره همان لبخند همیشگی پر از ذوق به صورت الهام آمد و برق شادی به چشمان بادامی زن جوان نشست: - آفرین گل دختر مامان. ببین می‌خوام یه لباس تنت کنم که با لباس من ست باشه تا همه ببینن چه مامان و دختری هستیم! ادامه دارد ⬅️ نویسنده✍ سفیرِ ستاره‌ها #⃣ @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا