❤️قسمت نود و پنج❤️
.
آب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض آلود نباشد.
+ "خیلی خب محمد جان، نترس بگو الان کجا هستید؟ تا من خودم را به شما برسانم."
- توی جاده زنجان هستیم، دارم با موبایل یک بنده خدا زنگ می زنم. به اورژانس هم تلفن کرده ام، حالا می رسد، فعلا خداحافظ....
تلفنمان یک طرفه شده بود. چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی آقای نصیری سر و صدا بیرون می آید. یاد خواب مامان افتادم،
یک ماه قبل بود، اذان صبح را می گفتند که مامان تلفن زد: "حال ایوب خوب است؟"
صدایش می لرزید و تند تند نفس می کشید. گفتم: "گوش شیطان کر، تا حالا که خوب بوده چطور؟"
- هیچی شهلا خواب دیده ام.
+ خیر است ان شاءالله
- دیدم سه دفعه توی آسمان ندا می دهند:
"جانباز ایوب بلندی شهید شد" 😟
. ❤️قسمت نود و شش❤️
.
صدای خانم نصیری را شنیدم، بیدار شده بودند. اشکم را پاک کردم و در زدم.
آن قدر به این طرف و آن طرف تلفن کردم تا مکان تصادف و مکان نزدیک ان را پیدا کردم.
هدی را فرستادم مدرسه
زنگ زدم داداش رضا و خواهر هایم بیایند.
محمد حسن و هدی را سپردم به رضا
می دانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد و کنار او آرام تر است. سوار ماشین آقای نصیری شدم.
زهرا و شوهر خواهرم آقا نعمت هم سوار شدند. عقب نشسته بودم.
صدای پچ پچ آرام آقا نعمت و آقای نصیری با هم را می شنیدم و صدای زنگ موبایل هایی که خبرها را رد و بدل می کرد.
ساعت ماشین ده صبح را نشان می داد.
سرم را تکیه دادم به شیشه و خیره شدم به بیابان های اطراف جاده.
کم کم سر وصدای ماشین خوابید. محسن را دیدم که وسط بیابان افسار اسبی را گرفته بود و به دنبال خودش می کشید. روی اسب ایوب نشسته بود. قیافه اش درست عین وقت هایی بود که بعد از موج گرفتگی حالش جا می آمد، مظلوم و خسته.
+ ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این بچه پیاده است؟ بلند شو....
محسن انگشتش را گذاشت روی بینی کوچکش، هیس کشداری گفت:
"هیچی نگو خاله، عمو ایوب تازه از راه رسیده، خیلی هم خسته است.
صدای ایوب پیچید توی سرم:
"محسن می رود و من تا چهلمش بیشتر دوام نمی آورم.
شانه هایم لرزید.
😔
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
❤️قسمت نودوهفت❤️
.
زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟"
بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود.
صدای آقا نعمت را می شنیدم که حالم را می پرسید. زهرا را می دیدم که شانه هایم را می مالید.
خودم را می دیدم که نفسم بند آمده و چانه ام می لرزد.
هر طرف ماشین را نگاه می کردم چشم های خسته ی ایوب را می دیدم.
حس می کردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم.
تک و تنها و بی کس
با چشم های خسته ای که نگاهم می کند.
قطره های آب را روی صورتم حس کردم.
زهرا با بغض گفت: "شهلا خوبی؟ تو را به خدا آرام باش"
اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد.
"ایوب رفت...من می دانم....ایوب تمام شد..."
برگه آمبولانس توی پاسگاه بود.
دیدمش
رویش نوشته بود:
"اعلام مرگ، ساعت ده، احیا جواب نداد" .
❤️قسمت صد و یک❤️ توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم، با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم.
- "آرام باشید خانم...حال ایشان....."
چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم.
+"به من دروغ نگو، هجده سال است دارم می بینم هر روز ایوب آب می شود. هر روز درد می کشد. می بینم که هر روز می میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب رفته است....."
گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم:
"رفته؟"
دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد.
توی بغل زهرا وا رفتم.
چقدر راحت پرسیدم: "ایوب رفته؟"
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@besooyenour
🤚 #سلام_امام_زمانم 🌸
هر صبح که بلند می شوم .....
آراسته روی قبله می ایستم و میگویم:
"السلام علیک یا اباصالح المهدی"
وقتی به این فکر میکنم که خدا
جواب سلام را واجب کرده است،
قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه ی
یک جواب سلام به من نگاه می کنی
از جا کنده می شود.
آقاجانم! دوستت دارم💐
🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
سلااااااااام 🤚☺️
#صبحتون_مهدوی
#روزازنو🌞
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@besooyenour
AUD-20220509-WA0042.opus
1.39M
استاد محسن نصری از مسئله گندم، آرد، ماکارونی ، یارانه و...می گوید
🇮🇷
✅ #یک_خبر_یک_تحلیل( ۲۰۰)
🔻 خبر: ششمین عملیات تلافیجویانه علیه صهیونیستها در منطقه العاد تلآویو هفته گذشته با ۳ کشته توسط یک فلسطینی صورت گرفت.
🍃🌹🍃
🔹 گزارههای خبری:
1⃣ المیادین به نقل از رسانههای رژیم صهیونیستی گزارش داد که در پایان ارزیابی امنیتی از وضعیت کنونی، بنی گانتس، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، تصمیم گرفت همه گذرگاههای کرانه باختری و غزه مسدود شوند.
2⃣ عومر بارلیو، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی نیز اذعان کرده که این رژیم بهای سنگینی را در عملیاتهای اخیر متحمل شده است.
🔸 گزارههای تحلیلی:
1⃣ مستأصل شدن رژیم صهیونیستی در برابر عملیاتهای اخیر، کاملاً مشهود و معلوم است. شکل عملیاتها بهگونهای است که این رژیم توان مقابله با آنها را ندارد و تنها اقدامی که صورت داده، بستن گذرگاهها با کرانه باختری و غزه است؛ این یعنی تنگ شدن حصارهای امنیتی در درون سرزمینهای اشغالی برای حفظ امنیت. درحالیکه صهیونیستها همواره مدعی امنیت پایدار در درون سرزمینهای اشغالی و دور نگه داشتن تهدیدها بودهاند.
2⃣ ضعفهای امنیتی رژیم صهیونیستی به حدی عمیق است که دولت این رژیم را در معرض فروپاشی قرار داده است. بسیاری از احزاب مخالف دولت ائتلافی کنونی همچون نتانیاهو، معتقدند که ضعف دولت بنت- لاپید منجر به بروز این اتفاقات شده است. به همین منظور از هماکنون برخی وزرای کابینه برای فرار کردن از واقعیتهای موجود، به فکر جدایی از دولت افتادهاند تا مقصر وضع فعلی نباشند.
🔺 نکته پایانی: درمجموع میتوان گفت که وجود ضعفها و شکافهای عمیق هویتی و موجودیتی در رژیم صهیونیستی در حال آشکار شدن است و این رژیم در حالتی از ضعف و ناتوانی در عرصه امنیتی سیر میکند و آسیبپذیری آن به مرحلهای رسیده است که اولین اشتباه آن در برابر جبهه مقاومت، آخرین اشتباهش خواهد بود.
✍محمدرضا فرهادی
@besooyenour
همکلاسی خواهرم فامیلش میر هست
زنگ زده بودخونمون بابام گوشی را برداشت
پرسید شما؟
گفت میرم
بابام گفت خب برو قطع کرد 😂😂
@besooyenour
✨🇮🇷✨
#یادداشت_کوتاه|هزینه تسلیم بیشتر از هزینه مقاومت در برابر دشمن است
🍃🌸🍃
حدود یک قرن پیش ، هشت تا ده میلیون نفر از جمعیت ایران به کام مرگ فرو می رود.
نویسنده کتاب قحطی بزرگ ( دکتر محمد قلی مجد ) محقق ایرانی ساکن آمریکا معتقد است که این واقعه زمانی اتفاق می افتد که ایران در اشغال نظامی انگلیس قرار داشت .
دولت انگلیس با خرید عمده گندم و مواد غذایی داخلی موجبات قحطی ، گرسنگی ، سوء تغذیه و بیماریهای ناشی از آنرا فراهم می سازد و به تعبیر نویسنده، یک هولوکاست واقعی ( کشتار جمعی) یا یک ژنوسید ( نسل کشی ) رخ می دهد که چهل درصد جمعیت آن روز ایران را به کام مرگ می برد و می توان گفت : بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول، ایران است.
از مقایسه این اتفاق که ناشی از تسلیم شدن در برابر دشمن است و جنگ تحمیلی ایران و عراق که ناشی از مقاومت ایران اسلامی در برابر تهاجم دشمن است و کمتر از ۲۵۰ هزار شهید داشته است ، این نتیجه به دست می آید که هزینه تسلیم در برابر دشمن به مراتب بیشتر از هزینه مقاومت در برابر دشمن است.
✍ امراله عباسی - ناحیه درچه
#روشنگری|#ثامن
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم ✋🌸
ای ساربان غمگین مباش
خوش روزگاری میرسد
یا درد و غم طی میشود
یا غمگساری میرسد
ای ساربان آهسته ران
قدری تحمل بیشتر
این کشتی طوفان زده
آخر کناری میرسد
#اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
"بحق فاطمه(س) 🌸
🌻💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻💐
سلام عزیزان
#صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_به_نور_قرآن
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@besooyenour
#روانشناسی
❣فتوکپی نباشید !!!
خودتان باشید نه فتوکپی و رونوشتِ همدیگر !
خودتان را از روی دستِ دیگران ننویسید !
باور کنید چیزی که هستید ، بهترین حالتی است که می توانید باشید !
بعضی ها ، ساکتشان دلنشین است ،
بعضی ها پرحرفشان !
بعضی ها ، باچشم و موی سیاه ، زیبا هستند ،
بعضی ها با چشمان رنگی و موی بلوند !
بعضی ها با شیطنت دل می برند ،
بعضی با نجابت ...
جذابیتِ هرکس منحصر به خودش است !
باورکنید رفتار و خصوصیاتِ تقلید شده و مصنوعی ، شخصیتتان را خراب می کند ...
تا می توانید ، خودتان باشید !
@besooyenour
🔰 #شهدا
مسئولیت_پذیری
🌟اول فروردین ماه بود، خیلی دوست داشتم رضا در آغاز سال کنار ما باشد، وقتی تماس میگرفت؛ گفتم: آقا رضا به مرخصی نمی آیید؟
آرام پاسخ می داد شما تقاضای مرخصی از بنده نکنید... بیشتر نگران شدم و پرسیدم چرا مرخصی نمیدهند یا خودتان نمی آیید؟ در حالی که میخندید گفت: من دیگر برنمیگردم اگر بخواهم می توانم مرخصی بگیرم اما موضوع این است که آدم یا مسئولیت نمی پذیرد یا وقتی پذیرفت باید تا آخرش بایستد...!
به همین دلیل است که من نمیتوانم بیایم...!
🌷شهید رضا چراغی🌷
@besooyenour