🇮🇷
📝#یادداشت | چیستی و چرایی و ضرورت اجرای طرح تحول اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران
🍃🌹🍃
❌قسمت دوم و پایانی
1⃣ توجه و اتخاذِ اجرای سیاستهای حمایتی منطقی و حساب شده و مطابق اصول علمی و اقتصادی در بخش های تولید، توزیع و مصرف. البته لازم به ذکر است در اجرای این یه اصل به گونهای عمل شود که بحران زایی نداشته باشند.
❌ این سیاستها دو شاخصه باید داشته باشند: الف) منجر به تشدید نقدینگی بی کیفیت نگردد ب) اجرای آن به نحوی عملیاتی گردد که در بازههای زمانی اثر و ارزش آنها کاسته نشود.
2⃣ دولت باید از طروق جذب سرمایهگذاری داخلی و خارجی از یکسو و بهبود و ارتقای فضای حاکم بر کسب و کار از دگر سو، تحریم ها را بی اثر و رفع نماید.
3⃣ طراحی و بکارگیری و استحکام و تقویت سیستم کنترل و نظارت بر همه فعالیت های اقتصادی از مهمترین ملزومات هر جراحی و اصلاح نظام اقتصادی در تمامی کشورها بوده و خواهد بود.
4⃣ بهرهگیری از نظرات منتقدان و موافقان طرح در بازه زمانی اجرای آن، بصورت مستمر و مداوم. گزارشهای آسیب شناسی و ارزیابی نقاط قوت و ضعف در روند اجرایی و عملیاتی احصاء گشته و نقاط ضعف جبران و راه حلهایی برای آنها توسط متخصصان امر تدبیر و اجرایی گردد و نقاط قوت تقویت کردد.
✍سهراب خلیلی
@besooyenour
20.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند به جرم خمینیست
📌 روایتی از اعدام دوستداران امام خمینی در افغانستان و فهرست پنج هزار نفره از این افراد
پخش از شبکه افق
📺جمعه سیزدهم خرداد 19:30
⬅️ بازپخش شنبه 10:30 صبح
@besooyenour
دانلود+زیارت+عاشورا+علی+فانی+++متن.mp3
8.41M
چله زیارت عاشورا
به نیت؛
✅سلامتی وتعجیل در فرج آقا امام زمان(عجل الله و تعالی فرجه الشریف)
✅ برآورده شدن حاجات
✅رفع گرفتاریها
به مدت چهل روز
هر روز به نیابت از یک شهید❤
روز سوم به نیابت از شهید #حجت الاسلام محمد منتظری
@besooyenour
# ازدواج آسان
💑 تناسب اقتصادی خانوادهها چقدر در ازدواج مهم است؟
🔸بسیاری از مردم معتقدند که دو خانواده باید از نظر اقتصادی تناسب داشته باشند. اگر بخواهیم این معیار را از منظر دین بررسی کنیم، باید بگوییم: نه در آیات و روایات و نه در سیره معصومین، نمیتوانیم دلیلی برای این قاعده کلی به دست بیاوریم. در روایات، در نظر گرفتن این معیار به صراحت رد شده است.
🔸امام مهربانی ها، حضرت رضا علیه السلام فرمود: اگر مردی نزد تو به خواستگاری آمد و دین و اخلاق او را پسندیدی، به وی زن بده و فقر و ناداریاش مانع تو از این کار نشود.
@besooyenour
#همسرانه
❤️همسران با همدیگر #مشورت کنید
❤️هر یک از همسران باید حق داشته باشند نظر و پیشنهاد خود را بیان کنند.
❤️با مشورت کردن، راه رسیدن به زندگی سالم کوتاه تر میشود.
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #نهم
با دست مقابل دهانم را گرفتم،
تا خندهام را پنهان ڪنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان ڪند
و آخر نتوانست،
ڪه دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی ڪه از تپش های قلبش میلرزید، پرسید
_دخترعمو! قبولم میڪنی؟
حالا من هم،
در ڪشاڪش پاک احساسش، در عالم عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم همسر به او نگاه ڪنم
که نه به زبان، بلڪه با همه قلبم، قبولش ڪردم.
از سڪوت سر به زیرم،
عمق رضایتم را حس ڪرد ڪه نفس بلندی ڪشید و مردانه ضمانت داد
_نرجس! قول میدم تا لحظه ای ڪه زنده ام، با خون و جونم ازت حمایت ڪنم!
او همچنان عاشقانه عهد میبست،
و من در عالم #عشقامیرالمؤمنین﴿؏﴾ خوش بودم ڪه امداد حیدری اش را برایم به ڪمال رساند.و نه تنها آن روز،
ڪه تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب ڪرد.
💞به یُمن همین هدیه حیدری،
۳۱ رجب عقد ڪردیم و قرار شد نیمه شعبان جشن عروسیمان باشد
و حالا تنها سه روز مانده،
به نیمه شعبان، شَبَح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
نمیدانستم شماره ام را،
از کجا پیدا ڪرده و اصلا از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود ڪه پیامی دیگر فرستاد
_من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم
خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!
نگاهم تا آخر پیام نرسیده،
دلم از وحشت پُر شد ڪه همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد.
وحشت زده چرخیدم،
و در تاریڪی اتاق،
چهره روشن حیدر را دیدم.از حالت وحشتزده و جیغی ڪه کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشڪ شد و متعجب پرسید
_چرا ترسیدی عزیزم؟ من ڪه گفتم سر کوچه ام دارم میام!
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی،
و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین ڪافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته ام ڪه نگران حالم، عذرخواست
_ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!
همزمان چراغ اتاق را روشن ڪرد،
و تازه دید رنگم چطور پریده ڪه خیره نگاهم کرد.
سرم را پایین انداختم،
تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه ام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم ڪه به نگاه مهربانش افتاد،
طوفان ترسم قطره اشڪی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه ام را روی انگشتانش حس میڪرد ڪه رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :
_چی شده عزیزم؟
و سوالش به آخر نرسیده،
پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشڪارا لرزاند.
رد تردید نگاهش،
از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم ڪشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید ڪه صدای گریه زن عمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید،
و هر دو دیدیم زن عمو میان حیاط روی
زمین نشسته و با بیقراری گریه میڪند.
عمو هم مقابلش ایستاده و....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #دهم
عمو هم مقابلش ایستاده،
و باصدایی آهسته دلداریاش میداد ڪه حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند ڪرد:
_چی شده مامان؟
هنوز بدنم سست بود،
و به سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم ڪه دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط ڪِز ڪرده و بیصدا گریه میڪنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده،
و محو عزاخانهای ڪه در حیاط برپا شده بود، خشڪم زد. عباس هنوز ڪنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود ڪه با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد:
_موصل سقوط ڪرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!
من هنوز گیج خبر بودم،
ڪه حیدر از پله های ایوان پایین دوید و وحشت زده پرسید :
_تلعفر چی؟!
با شنیدن نام تلعفر،
تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو ڪه پس از ازدواج با یڪی از ترڪمن های شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میڪرد.
تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت،
و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و ڪودڪانش آمده است.
عباس سری تڪان داد
و در جواب دل نگرانی حیدر حرفی زد ڪه چهارچوب بدنم لرزید :
_داعش داره میره سمت تلعفر. هرچی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.
گریه زن عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه ڪرد
_این حرومزادهها به تلعفر برسن یه شیعه رو زنده نمیذارن!
حیدر مثل اینڪه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
دیگر نفس ڪسی بالا نمیآمد،
ڪه در تاریک و روشن هوا، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید،
و به " أشْھَــدُأنَ عَلِــیً وَلِیُّ ﷲ"
ڪه رسید،
حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میڪردند و من از خون غیرتی ڪه در صورتش پاشیده بود،حرف دلش را خواندم ڪه پیش از آنڪه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
رو به عمو ڪرد و با صدایی ڪه به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد
_من میرم میارمشون.
زن عمو ناباورانه نگاهش ڪرد،
عمو به صورت گندمگونش ڪه از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض ڪرد
_داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط ڪرده!فقط خودتو به ڪشتن میدی!
اعتراض عباس قلبم را آتش زد
و نفس زن عمو را از شدت گریه بند آورد.
زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه اش به وضوح شنیده میشد.
زینب ڪوچڪترین دخترِ عمو بود و شیرین زبان ترینشان ڪه چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس ڪرد:
_داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!
و طوری معصومانه تمنا میڪرد،
ڪه شڪیباییام از دست رفت و اشڪ از چشمانم فواره زد. حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود ڪه با صدایی بلند رو به عباس نھیب زد
_نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی
دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میڪنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر داعشیها بشه؟
و عمو به رفتنش راضی بود ڪه پدرانه التماسش ڪرد
_پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!
انگار حیدر....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
💠 #سلام_امام_زمانم 💠
🌹 امام رضا علیه السلام فرمودند:
🍃 حضرت #مهدی علیه السلام داناترین، حکیم ترین، پرهیزکارترین، بردبارترین، بخشنده ترین و عابد ترین مردمان است، دیدگانش در خواب فرو میرود ولی دلش همیشه بیدار است و فرشتگان با او سخن می گویند دعایش همواره به اجابت میرسد ...۱
🍃 #مهدی ارواحناله فداه دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته میشود. یکی دانشِ بیکران و دیگری استجابت دعا ۲
📚۱- الزام الناصب صفحه ۹
📚۲- عیون اخبارالرضا ج۱ ص۱۷۰
🌺#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🌿 برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تعجیل در فرج آن عزیز، دل های عاشق 5 صلوات مهدوی:
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
@besooyenour