💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #هشتم
پس آن پست فطرتی ڪه،
چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض ڪرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود!
غبار غم بر قلبم نشست،
و نگاهم غمگین به زیر افتاد ڪه صدای آرامش بخش حیدر دوباره در گوشم نشست
_دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور ڪردم، من به تو شڪ نڪردم. فقط غیرتم قبول نمیڪرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.
ڪلمات آخرش،
به قدری خوش آهنگ بود ڪه دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛
سرم را بالا آوردم،
و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد. سپس نگاه مردانهاش،
پیش چشمانم شڪست و با لحنی نرم و مهربان نجوا ڪرد
_منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم ڪه نفهمیدم دارم چیڪار میڪنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی ڪردم! دیگه از اون روز روم نمیشد تو چشمات نگاه ڪنم، خیلی سخته دل ڪسی رو بشڪنی که از همه دنیا برات عزیزتره!
احساس ڪردم جمله آخر،
از دهان دلش پرید ڪه بلافاصله ساڪت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت ڪشید!
میان دریایی از احساس،
شفاف و شیرینش،شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت برادرانه اش بود؛
به این سادگی نمیشد،
نگاه خواهرانه ام را در همه این سال ها تغییر دهم ڪه خودش فهمید و دست دلم را گرفت
_ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت ڪنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما امانت عمو بودید! اما تازگی ها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت ڪنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اون روز ڪه دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل ڪنم ڪسی دیگه ای...
و حرارت احساسش،
به قدری بالا رفته بود ڪه دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای عاشقی برد
_همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال ڪرد ڪه میخواست بھت بگه. اما من میدونستم چیڪار ڪردم و تو چقدر ازم ناراحتی ڪه گفتم فعلا حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد
_اما امشب ڪه شربت ریخت، بابا شروع کرد!
و چشمانش طوری درخشید،
ڪه خودش فهمید و سرش را پایین انداخت. دوباره دستی به موهایش ڪشید، سرانگشتش را ڪه شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه ڪرد
_چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!
سپس زیر چشمی نگاهم ڪرد،
و با خنده ای ڪه لب هایش را ربوده بود، پرسید
_دخترعمو! تو درست ڪردی ڪه انقدر خوشمزهاس؟
من هم خنده ام گرفته بود،
و او منتظر جوابم نشد ڪه خودش با شیطنت پاسخ داد
_فڪر ڪنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!
با دست مقابل دهانم.....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
🌹﷽🌹
❣ #سلام_امام_زمانم❣
✨و تو...
همان اکسیر #آرامبخش زمینی🌍
که سالهاست، آنرا بر مدارش، آرام نگه داشته ای!
میدانی؛
زمین شیفته نگاه توست😍
که هر #صبح و شام،
دور سرت💫 می گردد!
✨ #یاایهاالعزیز
🤲 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
سلام رفقا 🤚☺️
#صبحتون_قشنگ_دلتون_شاد🌝🌺
@besooyenour
🇮🇷
📝#یادداشت | چیستی و چرایی و ضرورت اجرای طرح تحول اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران
🍃🌹🍃
❌قسمت دوم و پایانی
1⃣ توجه و اتخاذِ اجرای سیاستهای حمایتی منطقی و حساب شده و مطابق اصول علمی و اقتصادی در بخش های تولید، توزیع و مصرف. البته لازم به ذکر است در اجرای این یه اصل به گونهای عمل شود که بحران زایی نداشته باشند.
❌ این سیاستها دو شاخصه باید داشته باشند: الف) منجر به تشدید نقدینگی بی کیفیت نگردد ب) اجرای آن به نحوی عملیاتی گردد که در بازههای زمانی اثر و ارزش آنها کاسته نشود.
2⃣ دولت باید از طروق جذب سرمایهگذاری داخلی و خارجی از یکسو و بهبود و ارتقای فضای حاکم بر کسب و کار از دگر سو، تحریم ها را بی اثر و رفع نماید.
3⃣ طراحی و بکارگیری و استحکام و تقویت سیستم کنترل و نظارت بر همه فعالیت های اقتصادی از مهمترین ملزومات هر جراحی و اصلاح نظام اقتصادی در تمامی کشورها بوده و خواهد بود.
4⃣ بهرهگیری از نظرات منتقدان و موافقان طرح در بازه زمانی اجرای آن، بصورت مستمر و مداوم. گزارشهای آسیب شناسی و ارزیابی نقاط قوت و ضعف در روند اجرایی و عملیاتی احصاء گشته و نقاط ضعف جبران و راه حلهایی برای آنها توسط متخصصان امر تدبیر و اجرایی گردد و نقاط قوت تقویت کردد.
✍سهراب خلیلی
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند به جرم خمینیست
📌 روایتی از اعدام دوستداران امام خمینی در افغانستان و فهرست پنج هزار نفره از این افراد
پخش از شبکه افق
📺جمعه سیزدهم خرداد 19:30
⬅️ بازپخش شنبه 10:30 صبح
@besooyenour
دانلود+زیارت+عاشورا+علی+فانی+++متن.mp3
8.41M
چله زیارت عاشورا
به نیت؛
✅سلامتی وتعجیل در فرج آقا امام زمان(عجل الله و تعالی فرجه الشریف)
✅ برآورده شدن حاجات
✅رفع گرفتاریها
به مدت چهل روز
هر روز به نیابت از یک شهید❤
روز سوم به نیابت از شهید #حجت الاسلام محمد منتظری
@besooyenour
# ازدواج آسان
💑 تناسب اقتصادی خانوادهها چقدر در ازدواج مهم است؟
🔸بسیاری از مردم معتقدند که دو خانواده باید از نظر اقتصادی تناسب داشته باشند. اگر بخواهیم این معیار را از منظر دین بررسی کنیم، باید بگوییم: نه در آیات و روایات و نه در سیره معصومین، نمیتوانیم دلیلی برای این قاعده کلی به دست بیاوریم. در روایات، در نظر گرفتن این معیار به صراحت رد شده است.
🔸امام مهربانی ها، حضرت رضا علیه السلام فرمود: اگر مردی نزد تو به خواستگاری آمد و دین و اخلاق او را پسندیدی، به وی زن بده و فقر و ناداریاش مانع تو از این کار نشود.
@besooyenour
#همسرانه
❤️همسران با همدیگر #مشورت کنید
❤️هر یک از همسران باید حق داشته باشند نظر و پیشنهاد خود را بیان کنند.
❤️با مشورت کردن، راه رسیدن به زندگی سالم کوتاه تر میشود.
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #نهم
با دست مقابل دهانم را گرفتم،
تا خندهام را پنهان ڪنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان ڪند
و آخر نتوانست،
ڪه دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی ڪه از تپش های قلبش میلرزید، پرسید
_دخترعمو! قبولم میڪنی؟
حالا من هم،
در ڪشاڪش پاک احساسش، در عالم عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم همسر به او نگاه ڪنم
که نه به زبان، بلڪه با همه قلبم، قبولش ڪردم.
از سڪوت سر به زیرم،
عمق رضایتم را حس ڪرد ڪه نفس بلندی ڪشید و مردانه ضمانت داد
_نرجس! قول میدم تا لحظه ای ڪه زنده ام، با خون و جونم ازت حمایت ڪنم!
او همچنان عاشقانه عهد میبست،
و من در عالم #عشقامیرالمؤمنین﴿؏﴾ خوش بودم ڪه امداد حیدری اش را برایم به ڪمال رساند.و نه تنها آن روز،
ڪه تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب ڪرد.
💞به یُمن همین هدیه حیدری،
۳۱ رجب عقد ڪردیم و قرار شد نیمه شعبان جشن عروسیمان باشد
و حالا تنها سه روز مانده،
به نیمه شعبان، شَبَح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
نمیدانستم شماره ام را،
از کجا پیدا ڪرده و اصلا از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود ڪه پیامی دیگر فرستاد
_من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم
خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!
نگاهم تا آخر پیام نرسیده،
دلم از وحشت پُر شد ڪه همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد.
وحشت زده چرخیدم،
و در تاریڪی اتاق،
چهره روشن حیدر را دیدم.از حالت وحشتزده و جیغی ڪه کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشڪ شد و متعجب پرسید
_چرا ترسیدی عزیزم؟ من ڪه گفتم سر کوچه ام دارم میام!
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی،
و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین ڪافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته ام ڪه نگران حالم، عذرخواست
_ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!
همزمان چراغ اتاق را روشن ڪرد،
و تازه دید رنگم چطور پریده ڪه خیره نگاهم کرد.
سرم را پایین انداختم،
تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه ام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم ڪه به نگاه مهربانش افتاد،
طوفان ترسم قطره اشڪی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه ام را روی انگشتانش حس میڪرد ڪه رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :
_چی شده عزیزم؟
و سوالش به آخر نرسیده،
پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشڪارا لرزاند.
رد تردید نگاهش،
از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم ڪشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید ڪه صدای گریه زن عمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید،
و هر دو دیدیم زن عمو میان حیاط روی
زمین نشسته و با بیقراری گریه میڪند.
عمو هم مقابلش ایستاده و....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #دهم
عمو هم مقابلش ایستاده،
و باصدایی آهسته دلداریاش میداد ڪه حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند ڪرد:
_چی شده مامان؟
هنوز بدنم سست بود،
و به سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم ڪه دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط ڪِز ڪرده و بیصدا گریه میڪنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده،
و محو عزاخانهای ڪه در حیاط برپا شده بود، خشڪم زد. عباس هنوز ڪنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود ڪه با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد:
_موصل سقوط ڪرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!
من هنوز گیج خبر بودم،
ڪه حیدر از پله های ایوان پایین دوید و وحشت زده پرسید :
_تلعفر چی؟!
با شنیدن نام تلعفر،
تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو ڪه پس از ازدواج با یڪی از ترڪمن های شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میڪرد.
تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت،
و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و ڪودڪانش آمده است.
عباس سری تڪان داد
و در جواب دل نگرانی حیدر حرفی زد ڪه چهارچوب بدنم لرزید :
_داعش داره میره سمت تلعفر. هرچی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.
گریه زن عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه ڪرد
_این حرومزادهها به تلعفر برسن یه شیعه رو زنده نمیذارن!
حیدر مثل اینڪه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
دیگر نفس ڪسی بالا نمیآمد،
ڪه در تاریک و روشن هوا، آوای اذان مغرب در آسمان پیچید،
و به " أشْھَــدُأنَ عَلِــیً وَلِیُّ ﷲ"
ڪه رسید،
حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میڪردند و من از خون غیرتی ڪه در صورتش پاشیده بود،حرف دلش را خواندم ڪه پیش از آنڪه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
رو به عمو ڪرد و با صدایی ڪه به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد
_من میرم میارمشون.
زن عمو ناباورانه نگاهش ڪرد،
عمو به صورت گندمگونش ڪه از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض ڪرد
_داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط ڪرده!فقط خودتو به ڪشتن میدی!
اعتراض عباس قلبم را آتش زد
و نفس زن عمو را از شدت گریه بند آورد.
زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه اش به وضوح شنیده میشد.
زینب ڪوچڪترین دخترِ عمو بود و شیرین زبان ترینشان ڪه چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس ڪرد:
_داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!
و طوری معصومانه تمنا میڪرد،
ڪه شڪیباییام از دست رفت و اشڪ از چشمانم فواره زد. حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود ڪه با صدایی بلند رو به عباس نھیب زد
_نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی
دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میڪنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر داعشیها بشه؟
و عمو به رفتنش راضی بود ڪه پدرانه التماسش ڪرد
_پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!
انگار حیدر....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
💠 #سلام_امام_زمانم 💠
🌹 امام رضا علیه السلام فرمودند:
🍃 حضرت #مهدی علیه السلام داناترین، حکیم ترین، پرهیزکارترین، بردبارترین، بخشنده ترین و عابد ترین مردمان است، دیدگانش در خواب فرو میرود ولی دلش همیشه بیدار است و فرشتگان با او سخن می گویند دعایش همواره به اجابت میرسد ...۱
🍃 #مهدی ارواحناله فداه دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته میشود. یکی دانشِ بیکران و دیگری استجابت دعا ۲
📚۱- الزام الناصب صفحه ۹
📚۲- عیون اخبارالرضا ج۱ ص۱۷۰
🌺#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🌿 برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تعجیل در فرج آن عزیز، دل های عاشق 5 صلوات مهدوی:
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ماجرای بوسه زدن همسر امام خمینی بر پای امام بعد از فوت ایشان از زبان آیت الله محمدرضا رحمت
🔹️امام (ره) ۶۵ سال عاشقانه با همسرش زندگی کرد؛ این یک درس برای جوانان امروزی است.
@besooyenour
دانلود+زیارت+عاشورا+علی+فانی+++متن.mp3
8.41M
چله زیارت عاشورا
به نیت؛
✅سلامتی وتعجیل در فرج آقا امام زمان(عجل الله و تعالی فرجه الشریف)
✅ برآورده شدن حاجات
✅رفع گرفتاریها
به مدت چهل روز
هر روز به نیابت از یک شهید❤
روز چهارم به نیابت از شهید دکتر سید حسن آیت
@besooyenour
#تربیتفرزند
💢به فرزندانتان اجازه دهید به شما کمک کنند.
💢بچهها از این که مفید واقع شوند، لذت میبرند. بنابراین هنگامی که شما انجام کاری را به آنها واگذار میکنید یا مسئولیتی برعهدهی آنها میگذارید، میتوانید حس اعتماد به نفس را در فرزند خود تقویت کنید و باعث میشوید که او خود را فردی مفید و مؤثر بداند.
💢به آنها یادآور شوید که چقدر بابت کمکی که به شما میکنند، از آنها ممنون هستید و از کارشان تعریف کنید.
💢این تکنیک علاوه بر ایجاد روابط صمیمی بین شما و فرزندتان، باعث میشود که کودک مسئولیت پذیری داشته باشید و او از کمک به دیگران لذت ببرد.
@besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب اسلامی: مراقب «هویتزدایی» از حقیقت انقلاب باشید.
جوانهای «هوشمند» و فرزانه روی این مسأله فکر کنند.
۱۴۰۱/۰۳/۱۴
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #یازدهم
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود،
ڪه اول دست عمو را بوسید، سپس زن عمو را همانطور ڪه روی زمین نشسته بود، در آغوش ڪشید. سر و صورت خیس از اشڪش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد
_مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!
حالا نوبت زینب و زهرا بود،
ڪه مظلومانه در آغوشش گریه ڪنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر ڪرد
-منم باهات میام.
و حیدر نگران ما هم بود، ڪه آمرانه پاسخ داد
-بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.
نمیتوانستم رفتنش را ببینم،
ڪه زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین ڪشیدم و به اتاق برگشتم. ڪنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشڪ دست و پا میزدم ڪه تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را،
در حلقه دستانم فرو میبردم تا ڪسی گریهام را نشنود ڪه گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس ڪردم. سرم را بالا آوردم،
اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم.
با هر دو دستش شڪوفههای اشڪ را از صورتم چید و عاشقانه تمنا ڪرد
-قربون اشڪات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!
شیشه بغض در گلویم شڪسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد
-تو رو خدا مواظب خودت باش...
و دیگر نتوانستم حرفی بزنم،
ڪه با چشم خودم میدیدم جانم میرود. مردمڪ چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنھان ڪند ڪه به رویم خندید و عاشقانه نجوا ڪرد:
-تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!
و دیگر فرصتی نداشت،
ڪه با نگاهی ڪه از صورتم دل نمیڪَند، از ڪنارم بلند شد. همین ڪه از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شڪست ڪه سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حال جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میڪردم حیدر چند لحظه بیشتر ڪنارم بماند.
به اتاق ڪه آمد،
صورت زیبایش از طراوت وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میڪرد. با هر رڪوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی مقتل تلعفر ڪنم ڪه دوباره گریهام
گرفت.
نماز مغرب و عشاء را،
به سرعت و بدون مستحبات تمام ڪرد، با دستپاچگی اشڪهایم را پاڪ ڪردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود ڪه مرا به خدا سپرد و رفت.
صدای اتومبیلش را ڪه شنیدم،
پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سھمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود ڪه در تاریڪی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم،
هنگام ورودش به خانه هم، خبر سقوط موصل بوده ڪه دیگر پیگیر موضوع نشد. و خبر نداشت، آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
شاید اگر میماند برایش میگفتم تا.....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #دوازدهم
شاید اگر میماند،
برایش میگفتم تا این بار طوری عدنان را ادب ڪند ڪه دیگر مزاحم ناموسش نشود.
اما رفت تا من در ترس تنھایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یڪ تنه تحمل ڪنم
و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر،
دیگر جانی به تنم نمانده بود ونماز مغربم را با گریهای ڪه دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم. میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زن عمو و دختر عموها میلرزید و ناگھان صدای عمو را شنیدم ڪه به عباس دستور داد :
_برو زن و بچهات رو بیار اینجا،از امشب همه باید ڪنار هم باشیم.
و خبری ڪه دلم را خالی ڪرد:
_فرمانداری اعلام ڪرده داعش داره میاد سمت آمرلی!
#ڪشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین ڪه قامتم شڪست و ڪنار دیوار روی زمین زانو زدم. دستم به دیوار مانده و تنم درگرمای شب آمرلی، از سرمای ترس میلرزید
و صدای عباس را شنیدم ڪه به عمو میگفت :
_وقتی موصل با اون عظمتش یه روزم
نتونست مقاومت ڪنه، تڪلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن ڪه به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میڪنن!
تا لحظاتی پیش،
دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست داعش بیفتم، همان بهتر ڪه میمُردم!
حیدر رفت تا فاطمه،
به دست داعش نیفتد و فڪرش را هم نمیڪرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش اسیر داعش شوند.
اصلا با این ولعی ڪه دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد،
ڪه ڪاسه صبرم شڪست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت.
درِ اتاق به ضرب باز شد،
و اولین نفر عباس بود ڪه بدن لرزانم را در آغوش ڪشید، صورتم را نوازش میڪرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :
_نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تڪریت و ڪرڪوڪ هم نرسیدن.
ڪه زن عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه ڪرد :
_برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن عمو بود تا آرامم ڪند :
_دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ﴿؏﴾!
و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد ڪه او هم ڪنار جمع ما زنها نشست و #باآرامشیمؤمنانه دنبال حڪایت را
گرفت :
_ما تو این شهر مقام امام حسن ﴿؏﴾رو داریم؛ جایی ڪه حضرت ۱۴۰۰سال پیش توقف ڪردن و نماز خوندن!
چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید ڪه به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه ڪرد :
_فڪر میڪنید اون روز....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@besooyenour
#سلام_پدر_مهربانم🤚
#سلام_امام_زمانم🌸
#سلام_فرمانده🤚
صبح باور عشق است
در لبخند آسمانۍ تـو
وقتۍ چشمـهایت را باز مۍکنی
و عطر نگاهت را برخورشید می پاشۍ
تا غزل، غزل روشنۍ بسراید !
🌤اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌤
💐🌸🌼💐🌸🌼💐🌸🌼💐🌸🌼
سلام رفقای گلم
#صبحتون_متبرک_به_نگاه_خدا
#روزتون_پر_از_آرامش
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@besooyenour
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | این سلاح زمین گذاردنی نیست!
🍃🌹🍃
🔻 اخیرا عدهای تحت عنوان هنرمند - که اغلب خود را نخود هر آش می کنند و در هر موضوعی از پزشکی و نجوم گرفته تا سیاست و روانشناسی و.... اظهار نظر می کنند!- بیانیهای دادهاند و از نظامیان خواستهاند سلاح بر زمین بگذارند.!
1⃣ شایدعجیب باشد که در میانه شرایط خاص سیاسی امنیتی پیرامون ایران؛ چنین خواسته ای مطرح میشود. هنوز از داعش در اطراف ایران و تروریسم کور آنان، مصونیت کامل ایجاد نشده و غرب آسیا صحنه ترور و خشونت است. اضافه کنید رژیم #جعلی که در بکارگیری زور و خشونت همتا ندارد و فقط هم زبان زور میفهمد آیا میتوان بدون سلاح به مصاف آنان رفت؟ و توصیه به نظامیان مبنی بر گذاردن سلاح بر زمین؛ کدام طرف را قویتر می کند؟
2⃣ در طول سالیان بعد از انقلاب، سلاح نیروهای نظامی ایران همیشه در دست آنان و نشانه رفته به قلب دشمنان ایران بوده، همین سلاح، هزار و یک توطئه علیه مردم را خنثی کرد. آیا باور کنیم که این #جماعت_بی هنر برای دفاع از مردم، تقاضای خلع سلاح نظامیان را می نمایند؟؟
3⃣ حالا تصور کنید که اگر بر فرض محال قوه عاقله نظامیان خود را خام فرمایش اینان سازند و سلاح بر زمین بگذارند _که فرض محال اینجا بشدت محال است_ آیا قول می دهند که هنگام بروز خطر برای #امنیت جامعه؛ خود سلاح بر گرفته و از کشور دفاع کنند؟؟
4⃣ تصور خام آنان براین مبنا شکل گرفته که سلاح نظامیان ؛به سوی مردم نشانه رفته و غافلند که این سلاح، امانت مردم است برای دفاع از ایران و اوج جهالت است که تصور می کنند این سلاح، بر زمین گذاشتنی است.
5⃣ شاید جریانی که به رهبری رژیم #کودک کش در صدد حذف موشک از صحنه اقتدار ایران عزیز است؛ ساده لوحان در لباس #هنر پیشه را فریفته باشد تا از درون، بر این طبل رسوایی بکوبند که اگر این گونه باشد باید به حال این #فروشندگان _وطن تاسف خورد و برای بهبود حالشان دست به دعا برد. و کمی برایشان #میهن دوستی آرزو کرد.
✍ علی عباسزاده
#سلاح_ناموس_ایران| #روشنگری | #ثامن
@besooyenour
🇮🇷
📝 #یادداشت_کوتاه | بازرسان آژانس یا چشم #موساد و #سیا؟
🍃🌹🍃
🔻 آژانس باید توضیح بدهد که طرف مقابل ایران در چالش هستهای، رژیم جعلی و کودککش صهیونیستی است یا آژانس انرژی اتمی؟
🔹 چند نوبت خرابکاری در تاسیسات ایران و ترور دانشمندان هستهای با استفاده از اطلاعاتی صورت گرفته که جاسوسان «موساد» و «سیا» در پوشش بازرسان آژانس جمعآوری کردهاند.
🔸 سخنگوی وقت کاخ سفید در سال ۲۰۱۲ گفت: ما چشم داریم و میتوانیم برنامه ایران را مشاهده کنیم. وقتی پرسیدند منظور شما از چشم چیست؟ او گفت: بازرسان آژانس انرژی اتمی.
🔹 آژانس بیش از ۱۰ بار اعلام کرده که ایران به تعهدات برجامی خود کاملاً پایبند بوده اما حالا با استناد به اطلاعات صهیونیستها اصرار دارد از برخی مراکز اطلاعاتی و نظامی ایران بازرسی کند. مسئولان باید با جلوگیری از این کار چشمهای موساد و سیا را کور کنند.
🔺 قطعنامه شورای حکام آژانس علیه ایران اگر صادر هم بشود هیچ ارزشی نخواهد داشت و این نکته از نگاه آمریکا و سه کشور اروپایی که پیشنهاد آن را دادهاند نیز پنهان نیست.
✍حسین شریعتمداری
#امام_خمینی | #روشنگری | #ثامن
@besooyenour