ناله واعطشا بر جگرش می افتاد
آب میدید بیاد قمرش می افتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد یاد
خنجر کند و گلوی پدرش می افتاد
#شهادت_امام_سجاد(ع)🥀
#تسلیٺ_باد🏴🥀
@beytalhasan
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بریم زیارت امام مهربونی ها ❤️
#ارسالی_اعضای_کلاس
@beytalhasan
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضای مجازی و امام خامنه ای
@beytalhasan
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای حسن مثنی با بیان استاد رائفی پور
@beytalhasan
هدایت شده از ..
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ویدئوکلیپ زیبای "لشکرگاه بین الحرمین"
🔻جبرئیل این روزها تو جادهی کربلاته/با لباس مبدّل، خادم زائراته
🔻این شبها کلّ اهل آسمون، روی زمینند/جن و انس و فرشته، زائر اربعینند
#اربعین
@Panahian_ir
هدایت شده از صوت | علیرضا پناهیان
990601-Panahian-MohemtarinRahePishgiriAzSoghutEnsanVaNabudiJamee-03-18k.mp3
6.49M
🔉 #مهمترین_راه_پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه(۳)
📅 جلسه سوم | ۹۹/۰۶/۰۱
🕌 هیئت میثاق با شهدا
👈کیفیت بهتر:
📎 Panahian.ir/post/6461
@Panahian_ir
@Panahian_mp3
.
💫 داستان کوتاه
جوانمرد دوره گرد با معرفت
🌹💫🌹💫🌹💫🌹
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود.
ــــــــــــــــ
🍎🍏 کانال امیدواران🍏🍎
@beytalhasan