eitaa logo
بیت‌الاسرار
106 دنبال‌کننده
471 عکس
124 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
MajaraDoaOmmeDavoud.mp3
17.02M
▪️قصه و ماجرای «دعای ام داوود» چیست؟ 🎙دکتر میثم مطیعی ☑️ @MeysamMotiee
🌱 از جانب سجاده بلند می‌شوم. به سمت پنجره می‌روم و گوشه‌ای از حریرِ پرده‌ را به دست می‌گیرم، آسمان هویدا می‌شود. رنگش به نیل می‌ماند، کبود و پرتلاطم، نه خورشید را در خود جای داده نه ماه. اولین ستاره‌ها هم هنوز کم‌نور و کوچک‌اند.در شیشهٔ پنجره انعکاس تصویری از ملکوت پدیدار می‌شود که قابش کرده‌ام به دیواری در قفا، تصویر فرمانده‌ای اربا اربا با همان لبخندی که غالبا به لب دارد. البته من خود با همین چشم هایم دیده‌ام که وقتی گناهی از من سر می‌زند، چروکی بین دو ابروانش می‌افتد و خمیدگی‌شان بیشتر می‌شود. فرمانده باید هم از سرپیچی سرباز عبوس شود، اخم کند. تسبیح رنگ رنگی که هدیهٔ عزیزی‌ست و چه هدیهٔ سودمندی برای آن عزیز که من هرگاه دست به مهره‌هایش می‌زنم به یاد او و به جانش دعا می‌کنم در دستم می‌لغزد و من به زمزمه: بسم‌الله الرحمن الرحیم. خدایِ مهرمندم که رحیمیت تو بنده‌ای را نا امید نمی‌کند! نذر کرده‌ام در شهرِ شُهره به مهرت، ماهِ رجبت، هزار هزار توحید بخوانم که یادم نرود فقط تویی، که هستی و می‌مانی! فرصت یک یکِ ما به آخر می‌رود، تو جاودانی.. «قل هواللهِ» امروز را تقدیم کرده‌ام به همان نگاهِ خیره به من در شیشهٔ پنجره.. به امّید شفاعت. من به تکرار: قل هوالله احد، بگو اوست خدای یگانه.. بگو آنگونه که پیمبر(ص) گفت علی(ع) نجوا کرد فاطمه(س) تکرار کرد که او تنها یگانه‌ی عالم وجود است و هیچ نیست جز او.. پرده را می‌اندازم و چشم از آسمان برمی‌دارم، با بغض تلاوت می‌کنم: الله صمد.. تو بی‌نیازی و در غنی‌بودنت نسبت به من رحیمی، چقدر بزرگی خدایِ من.. از غنایت کمی به من ببخش، بی‌نیازم کن از توسل به گناه، به هوس، به نفس.. بی‌نیازم کن از هرچه مرا از تو دور می‌سازد. کنار سجاده دوباره می‌نشینم و رو به قبله سر به زمین می‌گذارم، به حالتی که در قبر، هر پیکری را قرار می‌دهند.چشم نم‌دارم را روی هم می‌گذارم دست هایم را کنار بدنم ثابت نگه می‌دارم و پاها را نیز. گویی کفنم کرده باشند. مرغ خیالم پر می‌کشد به آخرین لحظات حضورِ جسم خاکی‌ام در این جهان و قطره اشکی شره می‌کند از چشمم: لم یلد و لم یولد من چه دارم آن دم؟ جز همین ذکرها که از سر تکرار گفته‌ام نه با زبان دل، چه دارم جز حبِّ اولیائت، حُبّی که گهگاه سبب پیروی شده و اغلب نافرمانی در پی‌اش روانه.. چشم باز می‌کنم: و لم یکن له کفوا احد تو را شبیهی نیست در رحمت، شریکی نیست در قدرت، مانندی نیست در جود پس عزیزِ مقتدرم، ببخش بر بندگانت هرآنچه نه از سر خیره‌سری بلکه از فراموشیِ یادت، از لحظه‌ای غفلت و از ندیدنِ دستِ قادرت انجام داده‌ایم، ببخش که تویی عطا کننده جود و کرم به جوادترین و مکرم‌ترین بندگانت..
لا اله الا هو.. جز او که همه بود، هیچ نبود مرا.. ..
بیت‌الاسرار
لا اله الا هو.. جز او که همه بود، هیچ نبود مرا.. #خدای‌عزیز‌من..
این‌الرجبیون؟ که ده روز مانده به پایانِ مقدمه‌ی رمضان..
🌱🌸 از پذیرایی به ایوان می‌روم تا نانِ باقیِ داخلِ سفره را برای مرغ و خروس‌های باغچه بریزم. آفتابِ میان آسمان نیمه‌ی ایوان را پوشانده. بوی قیمه‌ی عربی مشامم را پر می‌کند. سفره را می‌تکانم که صدایی می‌شنوم: علی جان! به محمدم بگو برایش بالاپوشی کنار طعام ظهر گذاشته‌ام، توشه‌ی شب‌های سردِ کوهستان باشد. چقدر عشق ریخته در صدای خدیجه، دختر خویلد. مثل خانه‌شان_ بیتِ او و محمدِ امین_ که تشعشع مهرش به ما که در همسایگی‌شان هستیم می‌رسد، صوت دلنشین خدیجه آکنده است از محبتی آسمانی.. دوان و بی‌صدا به جانب در می‌روم. درِ چوبی حیاط را آرام باز می‌کنم و مراقبم کلونِ در سروصدا به راه نیندازد. معجر خدیجه از میان دو‌لنگه‌ی در نمایان می‌شود .شبیه هر روز این موقع، علیِ نوجوانِ محجوب بقچه‌ی غذایی را از دستان خدیجه که از کودکی دل به آن یَد مادرانه بسته، می‌ستاند: به روی چشم یا امّاه! خدیجه آخرین سفارش‌های هرباره‌اش را مرور می‌کند: مراقب باش عزیز مادر! از کوه‌های صعب العبور که می‌گذری قدری احتیاط کن، حیدر من! علی سر به زیر انداخته و لبخندی شیرین است به لبش از دلسوزی‌های خدیجه: سفارشتان را نقش می‌کنم بر قلبم که یادم بماند.. و خدیجه مشفقانه: برو به سلامت، خدا حافظت باشد! از آن زمان که محمد، این شهر را ترک گفته به مقصدِ غاری در اطرافِ مکه خدیجه همین ساعات، قامتِ تازه رشیدِ علی‌بن ابی طالب را با چشم تا آنجا که می‌توان دید بدرقه می‌کند و بانجام درب را می‌بندد و داخل می‌رود. امروز عصر باید آشی برایش ببرم و حال دلش را جویا شوم، تنها کاری‌ست که می‌توان در حقِ این مهربانو کرد. دلم خبر می‌دهد نوری در راهِ مکه است که جهان را روشن خواهد کرد..
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+وفات جناب ابوطالب است، به روح بلندشان درود..
باید اعتراف کنم بعد از شنیدن دوره‌‌ی «روایت انسان» ، امشب اصلا همه چیز برام معنای عجیبی داره، انگار که تازه فهمیده‌ام دور و برم چه خبره و اندکی از رتبه‌ی رحمة‌للعالمین برام معنا شده انگار تا حالا چشمام رو بسته بودم و حالا برای اولین باره مثل کور مادرزادی که شفا پیدا کرده با چشمام حقیقت رو می‌بینم.. صاحب اختیار تمامِ خلقت، تحقق کمال نورت در زمین مبارک تمام زمینیان و آسمانیان! 🌸
از سخت‌ترین کارهای دنیا پس از کار معدنه! من مستقیما نه، غیرمستقیم وارد میشم میخندومش، باهاش سر موضوعی همدردی می کنم و دلشو به دست میارم.. خدا توفیق بده بتونم راست و حسینی زل بزنم تو چشمش بگم اشتباه کردم، ببخش.. شما چیکار می کنید وقتی دلی رو شکستید؟
اوه اوه قضیه منکراتی شد..
بیت‌الاسرار
اوه اوه قضیه منکراتی شد..
ارادت داریم‌ها لطف دارید🌱
زنده‌باشید🌸 شاید باهدف گفتن صحبت هایی که اگر نبودید به هیچکس نمی‌گفتم :)